به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، یکی از اختلافات در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی، چگونگی مناسبات امام و شهید لاجوردی است. برخی معتقدند امام خواهان عزل لاجوردی شد و برخی با استناد به خاطرات هاشمی رفسنجانی این ادعا را رد می کنند ، آنجا که صریحا نوشته است " پیش از ظهر، احمد آقا آمد... گفتند امام از عزل آقای [اسدالله]لاجوردی [دادستان انقلاب تهران] بیاطلاع بوده و راضی نیستند." (خاطره روز 17 بهمن 1363، کتاب به سوی سرنوشت)
برخی معتقدند امام به مشی شورای عالی قضایی اعتقاد داشت و منتقد مشی لاجوردی بود. اما گروهی دیگر با اشاره به نوشته رسمی و گویای امام در تاریخ 27 دیماه 1367 که با تندی خطاب به اعضای شورای عالی قضایی نوشته اند "اینجانب تحمل تعطیل حکم خدا را ندارم. اگر کم کاری شود، خود همان گونه که در چند مورد اقدام کردهام مستقیماً اقدام مینمایم. من به شما علاقه دارم، اما در مقابل تکلیف شرعی نمیتوانم بیتفاوت باشم. والسلام." و همچنین استناد امام به دفاع حاج احمد آقا از شهید لاجوردی برای اثبات صحت راه فرزند خویش (صحیفه امام خمینی جلد 7 صفحه 90) چنین سخنانی را تحریف اندیشه امام توسط متولیان حفاظت از آن می دانند.
اما برای قضاوت درباره شبهاتی که شورای عالی قضائی وقت به عملکرد وی وارد می دانستند و هنوز با استفاده از تریبون هایی که بوی امام را می دهد، آن را بازنشر می کنند؛ خواندن پاسخ های آن شهید گرانقدر به این شبهات در میانه همان ایام خالی از فایده نیست. آنچه پیش رو دارید، خلاصه ای از سخنرانی شهید سید اسد الله لاجوردی در 8 تیر 1363 و در جمع دادیاران دادستانی انقلاب است.
* آنها که جدا نشدند ضدانقلاب شدند!
لازم است چند نکته را تذکر بدهم. خدمت شورایعالی قضایی هم عرض کردم، معرِّف باید از معرَّف اجلی باشد. کسی که میخواهد مسائل دادسراها، دادگاهها و زندانها را بررسی کند و اگر میخواهد به این مسائل اشراف داشته باشد، حتماً باید اطلاعاتش نسبت به کسانی که دستاندرکارند، وسیعتر باشد.
به شورا هم گفتهام، در اینجا برادرانی به دلیل کار فراوان شبانهروزی که کردهاند، نه به این دلیل که تافته جدا بافتهای هستند، بلکه هر کس دیگری هم بود، در صورتی که استعدادش را میداشت، این صلاحیت را پیدا میکرد. کسانی را داشتیم که وقتی قضیه 30 خرداد پیش آمد، خیلی انقلابی عمل کرده و صحنه را ترک کردند و خود را سوا کردند و از دادستانی رفتند. توجیهشان هم توجیه جالبی بود که نمیتوانستند بمانند و بهترین راه این بود که جدا شوند و بروند و نتیجهاش هم این شد که الان انقلابیاند و کارهایشان مشروع است و مثل برادرانی که در اینجا شبانهروز کار کردند و زحمت کشیدند ضد انقلاب نشدند و کارهایشان هم خلاف شرع نشد.
الان برادرانی که اینجا هستند متهمند به ضدانقلابی بودن و کسانی که کار خلاف شرع کردهاند و برادرانی که فرار کردند و در رفتند، این درجه افتخار را دارند که بسیار انقلابیاند و ترفیع مقام هم میگیرند و روز به روز هم اوج میگیرند و همه کارهایشان هم شرعی است و طبیعی است حرکت این بچههایی که اینجا بودند، ضدانقلابی است که توانستند انقلابیهایی مثل منافقین و پیکار و اقلیت را مهار کنند.
لابد اینجوری است که وقتی ما در مقابل مهار کردن گروهکها، ضدانقلاب میشویم، حتماً گروهکها انقلابیاند. اینها انقلابیها را مهار کردند و نگذاشتند انقلاب کنند. برادران ما زحمت کشیدند و این کارهای ضد انقلابی را کردند، حالا اعمالشان باید بررسی شود و کسی که قرار است آنها را بررسی کند، باید اجلی باشد، واقفتر باشد و تسلطش بیشتر باشد.
میگویند میخواهیم در قزلحصار دادگاه بزنیم و تخلف را بررسی کنیم. اول باید تخلف را شناخت، بعد بررسی کرد. اعتقادمان این است کسانی که به آنجا میروند تا تخلفها را بررسی کنند، اصلاً دوزاریشان نمیافتد و متوجه نمیشوند که فلان کار تخلف بود یا نبود. مگر اینکه چند سالی کار کنند، اشراف پیدا کنند و ماهیت کثیف، پلید و خائن این گروهکها را بشناسند، آن وقت هر حرکتشان برای اینها مفهوم دارد.
* مشکلشان عدم شناخت است
دیروز به دوستان میگفتم که کسانی که حاجداود {رحمانی}در قزلحصار جدا کرده و فرستاده رجاییشهر حتی یک مورد را نتوانستیم پیدا کنیم که خلاف فرستاده باشد. الان این برادرها دارند رسیدگی میکنند، خواهید دید نتیجه رسیدگی به پروندهها این است که همه را آزاد کنید. این افراد نمیخواهند به اسلام ضربه بزنند. اما این کارها و تصمیمگیریها شناخت میخواهد. نتوانستیم ثابت کنیم یک نفر از کسانی که ظرف این سه سال او به انفرادی در رجاییشهر میفرستد، خلاف است. نتوانستیم خلافش را ثابت کنیم که آن زندانی سرِ موضع نبوده، خبیث نبوده، پلید نبوده. علتش هم این است که کار کرده و حرکتهای اینها برایش مفهوم بوده است.
در حضور آقای نیری و برادرمان آقای انصاری سخنرانی خوب و قشنگ است و حرفی در آن نیست، اما باید واقعیتها را بگوییم به آقای انصاری در حضور آقای نیری میگویم که این پسر خبیث است، سه سال در زندان است و پس از سه سال تصمیم گرفته حسینزاده، مجید قدوسی، حاجداود رحمانی و مرا ترور کند. ایشان (آقای انصاری) میگوید عکسالعمل کارهای شماست. وقتی آدم گروهکی را نشناسد اینجوری میشود که میگوید عکسالعمل کارهای شماست. یواش یواش کار به آنجا میرسد که عکسالعمل کار ما از سال 60 تا حالا علت وجودی گروهکها از سال 42 میشود.
* خود را مترادف امام کرده اند
(آقای انصاری) میفرمایند اگر شما بگویید قوه قضاییه نفهمیدید، مستقیماً به امام گفتهاید که نفهمیدید. ما از دو لب گوهربار امام شنیدیم که امام فرمودند مرتد باید اعدام شود، دیگران میگویند مرتد نباید اعدام شود. اگر بگوییم شورایعالی قضایی چرا میگویی مرتدها را اعدام نکن، مخالفت با امام کردهایم؟ اینجوری نیست، چه کسی چنین حرفی را زده؟ هیچ رابطهای بین این دو تا نیست.
اگر بگوییم شورایعالی قضایی بهدرستی متوجه قضایا نیست معنایش این است که امام نفهمیده؟ هیچ رابطهای بین این دو تا وجود ندارد، برای اینکه زمانی که من بودم، حکام شرع و چند تا از برادران بازجو بودند دقیقاً مخالف این مطلب را از دو لب امام با گوشمان شنیدیم. اینکه تعارف ندارد. کنایتاً برادران ما را متهم به مخالف با امام نفرمایید، چون آنها مقلّدند و تابع ولایت فقیهاند، یکسری مسائل را میدانند و برایشان جزو ضروریات است حالا چون شورایعالی قضایی گفت دیگر تمام است؟ درحالی که اینطور نیست.
این نکته را تذکر بدهم که من خواهش میکنم برادرمان آقای انصاری در صحبتهایشان کلمه زندانی سیاسی را به کار نبرند یا اگر به کار میبرند یک موردش را در ایران معرفی کنند که زندانی سیاسی یعنی چه. عدم شناخت که در ابتدا اشاره کردم، همین است که یک مشت تروریست که سابقاً چاقوکش بودند حالا شدند هفتتیرکش. به هفتتیرکش که زندانی سیاسی نمیگویند. یک مشت تروریست آدمکش ... اینها زندانی سیاسی نیستند، اینها یک مشت زندانی ضدانقلاب، ضدبشر و تروریستاند.
* بدون حکم محکمه عمل نمی کنیم
به ما می گویند اگر این طور بود چرا همان اول آنها را نکشتید؟ چون تابع ولایت فقیه هستیم. ما تابع ولایت فقیهیم و وقتی ولایت فقیه میگوید باید برود محکمه و محکمه حکم بدهد، به همین دلیل اینها را نکشتیم. نمیتوانیم از خودمان حکم ابداع کنیم و نظر بدهیم.
اگر شما به ما اعتراض دارید که چرا اینها را همان روز اول نکشتید، این اعتراض وارد نیست و اگر اینها را میکشتیم ضد ولایت فقیه بودیم. ما به ولایت فقیه اعتقاد داریم و وظیفه ما صرفاً دستگیری است که آنها را دستگیر کنیم و به دادگاه بسپاریم و دادگاه در باره اینها حکم بدهد. الان هم که دادگاه حکم میدهد روی چشمهایمان میگذاریم و اجرا میکنیم. کوچکترین اغماضی از ناحیه ما نشده است. اگر یک اعدامی را نگه داشتیم با اجازه دادگاه این کار را کردیم.
* مسئولین مملکت فقط شورایعالی قضاییاند؟
میگویند اگر به مسئولین حرف نامربوطی زده شده باشد، ولو در جلسات رسمی، تف سربالاست. آقای انصاری اینجا تشریف نداشتی، زندان ما شد زندان حجاجبن یوسف و بدتر از آن. شما آنجا نبودی که در طول تاریخ بشریت زندانی به جنایتکاری زندانهای دادستانی وجود ندارد؟ شما آنجا نبودید، چون مطرح شد حرکتهای شما ضد انقلابی و ضدانقلابپرور است و سکوت کردید و با سکوتتان و حتی حرکات بعدی که مثلاً به زندان رفتید و دیدید به زندانی دستبند زدند و دائماً از او عکس گرفتید، تف سربالا برای مسئولان مملکتی نبود؟ آیا مسئولین مملکت فقط شورایعالی قضاییاند؟ آن کسانی که بهترین خدمات را به این مملکت عرضه کردند و بهترین حرکتهای انقلابی را انجام دادند که همه دنیا بدان اعتراف دارد، زیر سئوال نبردهاید؟
* حرف امام را قبول کنیم یا شما را؟
آقای اردبیلی به من فرمودند همه مردهای زندانی را آزاد کن و صدتایشان را نگه دار و دخترها را هم با این تعهد که از بابا و ننهشان تعهد بگیر که بروند شوهر کنند، همه را آزاد کن. این مطلب را حضرت آیتالله اردبیلی میفرمایند. ما خدمت حضرت امام رفتیم و ایشان میفرمایند: «من از اول اعتقادم بر این بود که اینها آدم نمیشوند». کدام یکی را قبول کنیم؟ اگر ولایت فقیه داریم باید حرف حضرت امام را بپذیریم که این بچهها (اعضای دادستانی) آنجا بودند و خودشان با گوشهایشان شنیدند. شما نگویید اگر آنجا را مخالفت میکنید ضد ولایت فقیه بودید و ولایت را قبول ندارید. اینطور نیست. اگر در آنجا حرفها را با واسطه میشنوم، در اینجا مستقیماً از دو لب گوهربار امام شنیدم. امام فرمودند من از اول اعتقادم این بود که اینها آدم نمیشوند.
امام آنجوری میگویند و بچهها هم میروند مستقیماً از حضرت امام میشنوند. دیگر توجیهبردار نیست. یک وقت شما میخواهید برای مردم عادی و عامی صحبت کنید، خیلی راحت میشود با آنها اینطوری بحث کرد که اگر آنجا را کمی شل بگیری، امام را قبول نداری، اما اینها اینجوری نیستند و دوزاریهایشان صاف و زود میافتد. میبینند بهترین یارهای امام اینها هستند، بهترین تعهدها را اینها دارند و بهترین خدمات را هم خودشان عرضه کردهاند و تأیید اعمالشان را از امام دهها بار مستقیماً با گوشهایشان شنیدهاند.
دیگر احتیاج به توجیهات اینگونه ندارند که اگر آنجا را قبول نکنی امام را قبول نداری. اینها خودشان را حسابی مقلد و مطیع ولایت فقیه میدانند و کارهایی را که انجام میدهند دلسوزانه انجام میدهند، اینطور نیست که از مسائل اسلام بیبهره و بیخبر باشند.
همانقدر که دیگران دلشان برای اسلام میسوزد، شاید اینها دوچندان دلشان بسوزد. دلیلش هم این است که اگر سایرین میروند و استراحت میکنند، اینها شب و روزشان را فدای انقلاب کردهاند. اینها نه شب استراحت داشتند، نه روز عاشورا داشتند، نه روز تاسوعا و نه یک روز جمعه؛ همه عمرشان را شبانهروز یکسره برای انقلابشان زدهاند. این نشاندهنده اعتقادشان به اسلام و ولایت فقیه و انقلاب است.
* از ترس فساد زندان به جامعه می فرستند
در اینجا یک مشت ضدانقلاب انحراف فکری ایجاد میکنند، از نظر فکری در دین بدعت میگذارند، کفر را بهجای اسلام حاکم میکنند، برای بچههای مردم ارتداد به وجود میآورند، از نظر فساد اخلاق خانههای تیمی را درست میکنند، این اواخر که کاوشمان را شروع کردیم نه 99%، بلکه 100% از بالاترین گروههای تروریستی فساد اخلاقی دارند. یکی را عفو کردند میپرسم چرا عفوش کردید؟ میگویند چون فساد اخلاق دارد و ممکن است در زندان ایجاد فساد کند.
در خانههای تیمی بالاترین فسادها را داریم، هم انحراف فکری و عقیدتی دارند و هم انحراف اخلاقی، هم فساد عملی و تروریستی و ضربهزننده به نظام جمهوری اسلامی. در آنجا اگر 500 تا هیئت هم بفرستید اهل تحلیل نیستند و روی مواضعشان استوارتر نمیشوند، اما در اینجا یک نفر که میآید میگویند حاکمیت از درون سست شد، حاکمیت دچار تضاد شد، حاکمیت دوجناحه شد.
حالا شما مدام بگویید که نگویید جناح کبوتر و باز، بالاخره او آدمی است که میخواهد جای شما حکومت کند، او میفهمد و دوزاریاش هم میافتد، حالا شما بگویید نیست، او که خر نیست، میفهمد که هست؛ از این طرف من میگویم باید قاطع برخورد شود، از آن طرف دیگری میگوید باید آزاد شوند، او هم متوجه میشود که اینها دو شیوه است. طبیعی است که زندانی میفهمد و اینطور نیست که نفهمد.
حالا شما بگویید چنین چیزی وجود ندارد و مثلاً بگویید روز وجود ندارد، اما او که میفهمد روز وجود دارد. با حرف که نمیشود واقعیات را از بین برد. از یک طرف ایشان میگوید همه مردها را آزاد کن و صدتایشان را نگه دار، همه دخترها را شوهر بده و ولشان کن تمام میشود و از طرفی بنده هم این برخورد را دارم و میفهمم فلان زندانی چهجوری است و بعد از سه سالی که در زندان است معلوم میشود خباثتش در چه حد است. چنین افرادی را رها کنیم که بروند و صدتایشان را نگه داریم؟ لابد آن صد نفر را هم بعد از یک ماه کار ارشادی آزاد کنیم. آن صد نفر چه کسانی هستند؟ ما کلی از ردههای بالای سازمانی را در زندان داریم.
* عامل عملیات ترور را تواب معرفی کردند
یکی از اشکالات کار ما همین است و بارها هم گفتهام که چه کنیم مقصر ما هستیم که شدیم مرکز و هرچه ردههای بالای تشکیلاتی هستند در این مرکزند، ضمن اینکه کجای ایران 45% زندانیهایش را آزاد کرده است؟ ما 45% زندانیهایمان را آزاد کردهایم، اینطور نیست که ما همه را گرفتیم و اینجا نگه داشتیم. چه کنیم اینجا ضدانقلاب زیاد بوده، آیا این تقصیر دادسراست؟
دادسرا چه تقصیری دارد؟ ضمن اینکه آنهایی را که آزاده کردهاند چه عناصر کثیف، خبیث و پلیدی هستند. فکر میکنند ما مثل آدمهایی میمانیم که نسبت به زندانیان احساس مالکیت میکنیم که وقتی او را به زندان آوردیم دیگر دلمان نمیآید آزادش کنیم.
اینجوری نیست و هیچکدام از دادسراها نتوانستند 45% زندانیهایشان را آزاد کنند. یک مشت سرِ موضع و ردهبالای تشکیلاتی در اینجا هستند، کسانی که هرچه میمانند اعمال جنایتکارانه گذشتهشان بیشتر روشن میشود. همان زندانی را که قرار بوده حسینزاده، حاجداود رحمانی، مجید قدوسی و مرا در زندان ترور کند، به عنوان تواب مطرح کردند، او را به شعبه میآورند، فکر میکردند او بریده، شعبه هم فکر میکرد که او بریده و چون بریده از او میخواهند اطلاعاتش را راجع به فرد دیگری بدهد، بعد به او یکدستی میزنند و از او میپرسند چرا اطلاعات ندادی، او هم شروع میکند و راجع به قصد فرار از زندان و کانالهای زیرزمینی اینجا و ترورها میگوید. همه اینها مربوط به عدم شناخت نسبت به مسائل است. هم منافق را نشناختهاند و هم ما را. این عدم شناختها رویهم جمع شده و نتیجهاش این میشود که او تبرئه میشود و ما متهم میشویم.
* درک از واقعیات ندارند
امیدواریم خداوند یک بینش سالم و طرز تفکر اسلامی قاطع نصیبمان کند و ما دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی را درست بشناسیم. آنطوری که ماهیتشان هست درکشان کنیم، در این صورت مسئلهمان حل میشود. مثلاً به من میگویند چرا به فلانی کتاب ندادی؟ من میگویم در صلاح و شأن شما نیست که شما بیایید و بگویید که چرا به یک نفر کتاب ندادی؟ برادر! شما رئیس دیوانعالی کشور هستی، اینکه بگویی به یک زندانی کتاب ندادی به چه معناست؟ شما به کارهای دیگر مملکت برسید. اینجوری که برخورد نمیشود، این همه مسائل مملکت دارد، به آنها بپردازید.
به من میگویند این اعمال خلاف انسان چیست که شما میگویید کردی صحبت نکنند. بنده میگویم بزرگترین عمل اسلامی و انقلابی این است که من بگویم در اینجا کردی صحبت نکنند. زندانی با ملاقاتیاش تمام مسائل درون و بیرون زندان را با زبان کردی که ما نمیفهمیم صحبت کند؟ اگر جلویش را گرفتم ضداسلام است و حرکت، حرکت ضداسلامی است؟ مشکلی نیست، آقای شورایعالی قضایی که دلت برای زبان کردی میسوزد، یک کرد زبانفهم انقلابی به من بده که بگذارم او را کنترل کند، هدف جلوگیری از زبان نیست، بلکه هدف جلوگیری از حرکتهای ضدانقلابی است.
اگر انگشتمان را طور خاصی حرکت بدهیم در اسلام حرام است؟ به ناظری که در اتاق ملاقات گذاشتهام بگویم اگر زندانی انگشتش را طور خاصی حرکت داد، دنبال نکنید که متوجه شوید منظورش چه بود، چون خلاف شرع است. این حرفها چیست؟
* دکتر خلاف گویی را اثبات کرد
من به شورایعالی هم گفتهام که مسئلهای نیست، اما ما کار سیاسی به خودمان را نمیپسندیم، رک و راست و مردانه را میپسندیم، در سخنرانیهایتان نگویید ردههای پایین توبه کرده، تلفن بزنید و بگویید همه را آزاد کنید و صدتایشان را نگه دارید. اینجوری نمیپسندم؛ مرد و مردانه بیایید و در رسانههای گروهی بگویید همه زندانیها را آزاد کن. اما کار سیاسی را نمیپسندیم.
ما آنجا گفتیم، عدم لیاقت به دلیل کارآیی فراوان است. به حاجداود رحمانی مسئول زندان قزلحصار میگویند تو لیاقت اداره زندان را نداری، چرا؟ چون توانایی فراوان دارد. حالا به پاس خدماتش نهایتاً او را حجاجبن یوسف میکنند. اول یک آدم انقلابی و دلسوز برای انقلاب را با این توانایی و کارآیی ضایع کنیم و حجاجبن یوسف و بزرگترین ضدانقلاب کنیم، بعد او را کنار بگذاریم. آیا شهدای ما خون دادهاند که این حقکشیها، افترائات، تهمتها و این دروغها در جامعه ما به وجود بیاید؟ جناب آقای انصاری چند بار به من گفتید که چشم دختری یک بود کردید 5/10 ، در شورایعالی قضایی هم گفتید. برای اینکه بدبختی را اوت کنید متوسل به این خلافگوییها میشوید که بعد دکتر برود و ببیند یکصدهزارم تغییر به وجود نیامده؟
کسی از انقلاب این انتظارات را ندارد، ما برای ارزشها انقلاب کردیم، نه ضد ارزشها. در این مملکت انقلاب شده که راستیها و درستیها و ارزش به کارها حاکم شود، نه اینکه اگر کسی کار کرد پدرش را دربیاورند، اول لجنمالش کنند، بعد هم دورش بیندازند. آیا انقلاب برای این چیزها به وجود آمده؟ آیا مردم انتظار چنین چیزهایی را دارند؟ چرا اینجوری برخورد میکنید؟ ببینید من چگونه حرفهایم را رک و راست میزنم، همگی هم دیدهاید که خدمت امام میروم همینطور رک حرف میزنم. در شورایعالی قضایی هم همینطور رک هستم، اگر قرار باشد به مردم هم رک حرفهایم را میگویم.
* مردانه می ایستیم
بارها گفتهام در راه انقلاب همه چیز را میگوییم، به خاطر خدا به جهنم میرویم، درست است در تعبیرم تناقض است، اما میخواهم حدود فداکاریهایمان را نشان بدهم. برای خدا به جهنم میرویم، برای انقلاب زن و بچه و ناموس و آبرو را میدهیم، اما یقین بدانید برای کسب قدرت دیگران پاپاسی هم نمیدهیم. برای انقلاب آبرو میدهیم، زندان میرویم، جانمان را هم میدهیم و برایمان مسئلهای نیست و افتخار هم میکنیم، اما اگر احساس کنیم قرار است از انقلاب سوءاستفاده کنند، نه آبرو، نه اسم، نه مقام و نه شهرت و نه هیچ یک از این چیزهای زشت و پست را حاضر نیستیم داشته باشیم و مردانه در برابر هر حرکتی که احساس کنیم در مقابل انقلاب میایستد، میایستیم و همه چیز را هم فدا میکنیم.