به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، حجت الاسلام و المسلمین رئیسی معتقد است لاجوردی شناخته نشده است؛ و در پایان مصاحبه ای تفصیلی می گوید، او همچنان ناشناخته مانده است. سومین بخش از تلاش یک یار نزدیک برای معرفی این شهید دشمن شناس را در ادامه تقدیم می کنیم:
برخی معتقدند شهید لاجوردی با رده های گوناگون یکسان رفتار نمی کرد. تفاوت رفتار وی با ردههای بالایی سازمانی و ردههای میانی و پایینی چه بود؟
شهید لاجوردی از نظر قضایی، دادستان بود و وظایف یک دادستان را در پیگیری پروندهها انجام میداد، ولی از نظر خودش، دو جنبه کارش، مهمتر از این بخش بود. اول بخش ضربه زدن به اصل تشکیلات نفاق و جریانات ضد انقلاب، به معنای انجام کار اطلاعاتی درباره آنها، شناخت آنها، برخورد با آنها و جمعآوری آنها بود. این جنبه از جنبه قضایی موضوع مهمتر بود و لذا وقتی کسی دستگیر میشد، یک رویکرد این بود که بررسی شود که او مرتکب چه جرمی شده، برایش کیفر خواست صادر شود و دادگاه دربارهاش حکم بدهد. نگاه دیگر این بود که از او به افراد دیگری که منحرف شده بودند، برسیم و برای شهید لاجوردی، این بخش مهمتر از بخش اول بود، چون حتی اگر این فرد به اشد مجازات هم محکوم میشد، آن عدهای که بیرون از زندان بودند، همچنان در دام منافقین اسیر میماندند. شهید لاجوردی معتقد بود که باید ریشه فساد را از بین برد و این فقط در پرتو شیوه ای عمیق و گسترده ممکن میشد که فقط در دوره شهید لاجوردی شکل گرفت و دنبال شد. کار قضایی در آن برهه، مهم بود، اما جنبه اطلاعاتی بر وجه قضایی کار میچربید. نکته دوم، مرحله بعد از صدور حکم، اعم از زندان یا اعدام بود و آن هم تلاش شهید لاجوردی بود بر اینکه این فرد، در حالت نفاق از زندان بیرون نرود و یا در همین حالت نمیرد. برای آنهایی که صاحب اندیشه بودند و تصور میکردند با خواندن چهار تا کتاب در موضوعات مورد ادعای خودشان ملا شدهاند، ترتیبی داده میشد تا با کسانی که کتابهای آنها را خوانده و نقد جدی بر آن کتابها داشتند، صحبت کنند تا با استدلال درست، به حقیقت دست پیدا کنند. ردههای پایینی سازمان هم که اساساً صاحب اندیشه نبودند و در سنین ماجراجویی، جذب منافقین شده بودند و برگرداندن این افراد، وقت زیادی نمیبرد. نیروهای فکری ردههای بالاتر زودتر از ردههای عملیاتی میبریدند، چون عملیاتی ها یک جور اطاعت محض تشکیلاتی عجیبی داشتند و تصور میکردند حق بریدن ندارند. در میان نیروهای رده های بالا، خوردن سیانور مشاهده نمیشد، اما در نیروهای عملیاتی و ردههای پایینتر، به این مورد، زیاد برمیخوردیم. ردههای بالایی هنگامی که با استدلال و منطق امثال شهید لاجوردی روبرو میشدند، تمام شیرازههای فکریشان به هم میریخت و متوجه میشدند که بنای تفکرشان به کلی غلط بوده است و لذا توبهنامههای اینها بسیار خواندنی است. از احسان طبری که تئوریسین حزب توده بود، گرفته تا سران منافقین و فرقان و سایر گروهکها، خیلی زود متوجه تارهایی که عنکبوت ذهنشان بافته بود، میشدند و از مبانی خودشان برمیگشتند، ولی ایستادگی و مقاومت در نیروهای ردههای پایینتر، بیشتر مشاهده میشد. بنابراین سه نکته در امر رسیدگی به پروندههای این افراد اهمیت داشت. اول گردآوری اطلاعات و جمعآوری در ریشهکنی فساد، دوم قضاوت عادلانه و سوم ایجاد زمینه برای بازگشت این افراد تا جایی که امکان داشت، چون برخی توفیق پیدا کردند، اما عدهای با همان روحیه از دنیا رفتند.
یکی از فصول مهم در زندگی شهید لاجوردی که هم در زمان حیات و هم پس از شهادت و به خصوص پس از انتشار وصیتنامه شان به وضوح مطرح است، اشاره به جریان نفاق ناشناختهای است که بعضاً تا شاهرگهای حیاتی نظام نیز نفوذ کرده اند و با آن برخورد جدی نشده و دارد کار خود را انجام میدهد. ایشان در زمان حیات، خطر این جریان را تا چه حد ابراز میکردند و چرا این هشدارها جدی گرفته نشدند که ما امروز شاهد وضعیت بسیاری بدتری در ارتباط با آن باشیم؟
جریان نفاق، شناختش سخت است و شناساندش سختتر. یک وقتی در یکی از سالگردهای شهید لاجوردی در مسجد بلال، در ارتباط با جریان نفاق، بحثی را مطرح کردم. بعضی از محدثین و مفسرین معتقدند که نفاق یک پدیده مکی است و برخی می گویند که نفاق پدیدهای مدنی است. آنهایی که معتقدند جریان نفاق از مدینه آغاز شد، دلایلی دارند، از جمله اینکه میگویند در مکه حکومتی نداشتیم. نفاق ریشه در دو چیز دارد: یا از ترس است یا از طمع. یک وقت افراد از شمشیر حکومت میترسند و برخلاف باورهای حقیقی خود به امر دیگری تظاهر میکنند و گاهی به مقامها و عناوین مختلف طمع دارند و ظاهر متناسب با شرایط را انتخاب میکنند. مرحوم علامه طباطبایی، گمانم در ذیل سوره منافقون، تفسیر جالبی دارند و میفرمایند، « بر خلاف آنهایی که معتقدند نفاق از مدینه آغاز شد، به اعتقاد من این جریان از مکه شروع شد، به دلیل اینکه در اول سوره بقره، خداوند کریم، چهره سه گروه را بیان میکند. اول چهره مؤمنان، دوم چهره کافران و سوم چهره منافقان، یعنی از همان ابتدای دعوت پیامبر(ص)، این سه گروه حضور داشتند. » در این مورد که گفتیم منافقین به خاطر مقام، دعوت پیامبر(ص) را پذیرفتند، علامه طباطبایی میفرمایند، « این طور نیست، چون بسیاری بودند که رئیس قبایل بزرگی بودند و دعوت پیامبر(ص) را ظاهراً پذیرفتند، در حالی که اعتقاد قلبی نداشتند. نفاق را نباید به پدیده مکی یا مدنی تقسیم کرد، بلکه باید آن را به دو دسته نفاق بینقاب و با نقاب تقسیم کرد. نفاق بینقاب را همه میشناسند، مثل عبدالله بن عبیر که همه او را میشناختند و هر کس که به او نگاه میکرد، میگفت که او منافق است، اما نفاق با نقاب، هم شناختش سخت است و هم شناساندنش و یکی از رسالتهای مهم حضرت زهرا(س) این بود که چهره نفاق با نقاب را برملا کنند که این کار را با خطبهها و سخنرانیها و اشک چشمشان انجام دادند».
میشود گفت اولین شهید ما در سنگر مبارزه با نفاق، حضرت زهرا(س) هستند. شهید لاجوردی شهید مبارزه با نفاق است. ما شهدای عظیم القدری به نظام تقدیم کردیم، اما جریان نفاق، کینه عمیقی از شهید لاجوردی در دل دارد. روزی که ایشان شهید شد، در پست و مقامی نبود و داشت در بازار کاسبی میکرد، با این حال آنها دست از سرش برنداشتند و جایش را شناسایی کردند و صرفاً برای ترور شخص ایشان به محل کارش رفتند که البته افراد دیگری هم شهید و مجروح شدند.
و اما مطلبی که ایشان در ذیل وصیتنامهشان آوردهاند، این است که جریان نفاق جدیدی در انقلاب و نظام وجود دارد که باید آن را عمیقاً شناخت. جریانی که فتنه و 18 تیر را به وجود آورد. اگر این جریان ردیابی شود به همان طیفی میرسیم که شهید لاجوردی به آن اشاره داشت. این جریان به دنبال آسیب زدن به نظام و انقلاب و حتی میشود گفت در پی براندازی نظام است، لیکن خود را مخفی کرده و شناسایی آن توسط افراد عادی، دشوار است. الان بعضی از این افراد به خارج رفتهاند و در رسانهها حرفهایی را میزنند که هیچ فرقی با حرفهای آمریکا و ضد انقلاب ندارد. این فرد قبلاً اینجا بوده و اسمی و رسمی و حتی مسئولیتی داشته و حالا شده آدم یک تلویزیون بیگانه و حرفهای آنها را تکرار میکند. به نظر من نیروهای حزباللهی باید در تمام دورانها به تبعیت از حضرت فاطمه(س) هوشیار باشند و به تبعیت از بزرگان دین، حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری، مراقب باشند که جریانات منافقِ با نقاب، به انقلاب صدمه نزنند، همیشه باید مراقب این جریانات نفوذی بود که به نظام صدمهای نرسد. این جریان در هر مقطعی با چهرههای متفاوت وجود دارد. نیروهای حزباللهی باید پیوسته دشمن شناس باشند.
وصیتنامه ایشان، بهخصوص فرازهای آخر این وصیتنامه و هشداری که به جریان نفاق دادند بسیار قابل توجه است. معتقدم شهید لاجوردی از چهرههایی است که ابعاد وجودیاش بیشتر جای بررسی و شناخت دارد و باید به آن پرداخته شود؛ «این سخن بسیار، تا وقتی دیگر».