بسته پیشنهادی کتاب دفاع پرس-2:

نگاهی به نقش قهرمانانه زنان در دفاع مقدس در بازار نشر

در طول 8 سال دفاع مقدس قهرمانانه ملت ایران، زنان شجاع و فداکار هم دوشادوش مردان به دفاع پرداختندآنان دست به کارهایی زدند که هیچ کس انتظارش را نداشت و شجاعت هایی از خود نشان دادند که دوست و دشمن را متحیر کرد.
کد خبر: ۴۷۷۸۶
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۹ - 06June 2015

نگاهی به نقش قهرمانانه زنان در دفاع مقدس در بازار نشر

به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، در طول 8 سال دفاع مقدس قهرمانانه ملت ایران، زنان شجاع و فداکار هم دوشادوش مردان به دفاع پرداختندآنان دست به کارهایی زدند که هیچ کس انتظارش را نداشت و شجاعت هایی از خود نشان دادند که دوست و دشمن را متحیر کرد.

زنان هشت سال دفاع مقدس ابتدا به خود و سپس به دیگران ثابت کردند که زنان مسلمان ایران زمین صاحب توانایی های بی شماری است که در صورت تجلی، معرف و اثبات کننده ی جایگاه زنان ایرانی در موفقیت های مختلف برای همیشه ی تاریخ است.

 در ادامه به معرفی چند کتاب که در خصوص حضور زنان در دفاع مقدس است،  می پردازیم:

"دختران آ.پی.دی"

«دخترانِ اُ.پی.دی» کتابِ خاطراتِ «مینا کمایی» است. او و دوستانش در جوانی -سالهای دفاع مقدس- امدادگرانِ بیمارستانِ شرکتِ نفتِ آبادان بودند؛ جایی که بین ِ آبادانیها به O.P.D. معروف بود. به همین مناسبت آنها را دخترانِ اُپیدی صدا میکردند و نام کتاب برگفته از این عنوان است.

در این کتاب مصاحبههای پیاده شده، به خوبی پشت سر هم چیده شده و همین باعث می شود خاطرات یکدست و روان در کنار هم قرار گیرند.

در قسمتی از کتاب می خوانیم:

"شبها مرتب هواپیما میآمد و پالایشگاه را میزد. خمپاره و کاتیوشا هم میزدند. توی حیاط ما همیشه دوده مینشست. کارمان شده بود گوش کردن به اخبار تا بفهمیم چه خبر است و چرا هیچکس کاری نمیکند. مهران مرتب میآمد و میگفت: باید بچهها را بردارین و از شهر برین. خطرناکه. عراقیها دارن پیشروی میکنن.

چند روز از شروع حملههای هوایی گذشته بود که من و مهری رفتیم پیش دوستانمان سعیده و فریده حمیدی. آنها خانه بزرگی در منطقۀ شهری فرح آباد در ایستگاه 6 آبادان در نزدیکی خانۀ ما داشتند. پدرشان بازاری بود. گفتیم: حالا چی کار کینم؟ کجا بریم تا کمک کنیم؟ همراه حمیدیها و زهره آقاجری رفتیم بیمارستان هلال احمر.
... دردآورترین لحظۀ کار ما، زمانی بود که برایمان مجروحان سوخته میآوردند. ما باید پوست سوختۀ آنها را بر میداشتیم و هر روز نسجهای مرده را تمییز میکردیم. بعد زخم آنها را یا پانسمان میکردیم یا در آب و نمک و یا دستگاه مخصوص میگذاشتیم...

یک روز در باغ بیمارستان بودم که یک وانتبار آمد. فکر کردم مجروح آورده است. همراه چند تا از بچهها دویدیم به سمت وانت تا مجروحان را ببریم داخل ساختمان، اما صحنهای دلخراش دیدیم. داخل وانت جسدهایی گذاشته بودند که بدنشان کرم افتاده بود. برادر رزمندهای که آنها را آورده بود به ما گفت: «عراقیا این برادرا رو وایستاده توی خاک دفن کرده بودن. طوری که فقط سرشون بیرون بمونه. از سرشون به عنوان نشانه استفاده میکردن و مرتب به طرفشون سنگ و… میانداختن. برای همینه که سرشون متلاشی شده. مدت زیادی گرسنه و تشنه مونده بودن. بدنشون کرم گذاشته و بعد… به شهادت رسیدهان.»

… مجروح دیگری بود که پایش از ران به پایین آسیب دیده بود. او را بردند اتاق عمل و پایش را قطع کردند. بعد پای قطعشده را لای ملحفه پیچیده و دادند دست من تا ببرم سردخانه. وقتی نگاهم به صاحب پا افتاد که بیهوش روی برانکارد خوابیده، یک حالی شدم. پا را بردم سردخانه، وقتی برگشتم به هوش آمده بود. فریاد میزد: «مهر بیارین میخوام نماز بخونم.»

علاوه بر مجروحان خودمان چند مجروح عراقی هم داشتیم. یکی از آنها هیکلمند و چاق بود، مرتب میگفت: «خون ایرانی به من نزنید.» یکی از برادرها میگفت: «حیف خون که به این بزنیم.»

در چند روزی که مرتب برایمان مجروح میآمد، خواب و خوراک را فراموش کرده بودیم، فقط مواظب بودیم نمازمان قضا نشود. برای نماز خواندن نوبتی میرفتیم به خوابگاه، لباسهای خونی را درمیآوردیم. لباس تمیز میپوشیدیم. خون لای دستهایمان را با اسکاچ پاک میکردیم، ولی چون به خوبی پاک نمیشد، بعد از وضو تیمم هم میکردیم. بعد از نماز سریع برمیگشتیم بخش اورژانس.

یک بار آن قدر خسته بودم که بالای سر مجروح از هوش رفتم. چند شب بود که نخوابیده بودم و نتوانستم طاقت بیاورم. بقیۀ بچهها هم وضعیت مرا داشتند. همه در طول این مدت خیلی سختی کشیدیم."

دخترانِ اُ.پی.دی» از سوی انتشارات سورۀ مهر، در 104 صفحه منتشر شده است.

"دختران خرمشهر"

چندی قبل امیر حسین انباراداران از چاپ ششم مجموعه داستان دختران خرمشهر خبر داد.

این کتاب را اختر دهقانی نوشته و توسط انتشارات مجنون منتشر شده است.

دختران خرمشهر شامل داستانهایی دخترانه، عاطفی و حماسی از نقش دختران در مقاومت سی و پنج روزه خرمشهر در ابتدای تجاوز بعثیها به این شهر قهرمان است.

"فرشته نجات"

"فرشته نجات" روایت دختر 20 سالهای است که در 17 سالگی مهمترین تصمیم زندگی خود را با عضویت در جمعیت شیروخورشید سرخ گرفت. «فرشته نجات» دو روایت ساده از زندگی پر شکوه و پر از ایثار است که میخواهد در روایت اول عشق به خانواده و همنوع را نشان دهد و در روایت دوم، عشق و از جانگذشتگی و ایثار را برای میهن اسلامیاش.

این کتاب اگرچه به نام فوزیه است، اما قرار گرفتن او در نقطه کانونی، یکی از سختترین گردنههای عبور انقلاب اسلامی و در متن خطرهایی که پاوه را تهدید به تجزیه از کشور میکرد، لاجرم مسیر نوشتن درباره او را از میان حوادث کانونی و پیرامونی رقم میزند.

فوزیه شیردل دختر 20 ساله کرمانشاهی که معبد خود را در عشق به خانواده و آرمانهایش یافته بود در سال 1358 در غائله پاوه به شهادت رسید و 35 سال بعد در سال 1393 به عنوان شهید شاخص زن انتخاب شد تا برای دختران روزگار خود الگویی قابل تعمیم باشد.

کتاب «فرشته نجات» از سوی انتشارات فاتحان در 3 هزار نسخه و با قیمت 17 هزار تومان در بیست و هشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در غرفه این انتشارات واقع در شبستان اصلی راهروی 16 غرفه 25 به مخاطبان عرضه میشود.

این کتاب که اولین کتاب مجهز به تکنولوژی واقعیت افزوده در کشور است، برای اولین بار منتشر شده است. این کتاب با این قابلیت بخشهایی از خاطرات داخل کتاب را با استفاده از نرمافزار واقعیت افزوده آن را به صورت تصویری برای خوانندگان کتاب نمایش میدهد.

"کیلومتر پیشواز"

"کیلومتر پیشواز" زندگینامه شهیده عشرت اسکندری به روایت همسر است که از سوی نشر آرمان براثا منتشر شده است.

مجموعه حاضر در برگیرنده مستند داستانی زندگی شهدای دانشجوی شهرستان سبزوار است که در راه دفاع از انقلاب و مقابله با کفر به دیار باقی شتافتند. این کتاب با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی منتشر شده است. همچنین تصاویر 42 شهید دانشجوی سبزواری به همراه مشخصات، رشته تحصیلی، تاریخ و محل شهادت آنها به کتاب پیوست شده است.

"بانوی برف و آتش"

"بانوی برف و آتش" زندگی نامه داستانی منصوره رحماندوست، همسر شهید ابوالقاسم ترابی است که به قلم راضیه تجار به رشته تحریر درآمده و از سوی مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری به چاپ رسیده است.

"بانوی برف و آتش" درباره بانویی از خانواده شهداست که با توجه به ناملایمات، مسائل و مشکلاتی که او را احاطه کرده است، توانسته زندگی خود را مدیریت کند.

در این داستان که بر اساس واقعیتهایی از زندگی منصوره رحماندوست است، زن که از تبعات جنگ بینصیب نمانده است، علاوه بر اینکه به خوبی از پس مشکلات متعدد زندگی برمیآید، توانسته ارتقای روحی و تحصیلی هم داشته باشد که از این نظر میتواند الگویی برای زنان و دختران ما باشد.

در قسمتی از این کتاب و در صفحه ۱۶ میخوانیم:

"- منصوره، منصوره خانم،...
چقدر قشنگ صدایم میزند. چقدر زیبا و پر احساس به نامم میخواند. دلم می تپد. حتی حس می کنم گونههایم گل می اندازد. مطمئنم این شعلهای که در درونم هره می کشد از تب سخت نیست، از شور عشق است. باز شده ام همان منصوره پانزده ساله. همان که به دنبال صدای حسن ترابی بود وقتی بالای منبر نوحه می خواند.
...
فکر نمی کنم تبم آنقدر بالا باشد که به هذیان گویی افتاده باشم. این حسن است. این اوست که به دنبالم آمده. مثل همهی آن سالهایی که بعد شعادت به سراغمان می آمد. باید جوابش را بدهم. باید.

-جااانم!

حالا روبروی من است. در فاصلهی پلکهایم. میان هزاران ستاره رنگی. ایستاده و با لبخند نگاهم می کند.
می گویم:

چهل سال است که چله نشین توام. چهل سال است که در این کوزه می ای در انداختهای که رگهایم را شعلهور کرده است. اگر بلند شوم و پردهی اسن اتاق دنگال را کنار بزنم همه برف است و اگر این پردهی روحم را کنار بزنم همه برف است و آتش".

متن ساده و روان کتاب، خواننده را با روای هم قدم می کند. بی آنکه لحظهای مکث و صبر در دل وی بیاندازد.
در صفحه ۲۶کتاب می خوانیم که:

"آب دهانم را فرو میدهم. طعم بومادران!! نه سالهام که مادر میمیرد.مرگ مادر برای دختر نه ساله می دانی یعنی چه؟ این که یک روز چشم باز کنی . ببینی که دیگر نیست. کسی که لباست را اطو می کرد، موهایت را می بافت، برایت آب نبات پولکی می خرید و غذاهای خوشمزه درست می کردی، حالا نیست. کسی که اگر غصه دار بودی، سرت را زیر لحاف می کردی و اشکهایت چکه چکه می چکید. می آمد و لحاف را کنار می زد. سرت را به سینه می فشرد و قربان صدقه می رفت و می گفت: عزیز دلم، خانم خانمها نبینم که گریه کنی. بیا تا برایت  چای شیرین و نان قندی بیاورم.

حالا دیگر نیست. گاه می آید نه در بیداری که در خواب. مثل فرشتهی قصهها، با چوبی که سر آن ستارهای است. چوبش را تکان میدهد و ستاره ردی هفت رنگ می سازد. طعم بومادران!

-حسن ترابی سخنرانی دارد. دارم میرومها! تو نمی آیی؟

باز نرگش است. بلند می شوم چادر سر می اندازم و دنبالش می روم. آنجا با مادر و دختر خواهرت آشنا می شوم. از برق نگاهشان می فهمم که از من خوششان آمده است. از حرفهایت خیلی سر در نمی آورم که آن طور محکم، رسا و کوبنده بیان می کنی اما صدایت برایم مثل نسیم است. نسیمی که در گذر از میان صحرا با خود عطر گیاهان و صمغهای نا شناخته را آورده باشد".

گفتنی است کتاب "بانوی برف و اتش" نوشته راضیه تجار در۹۶ صفحه از سوی مرکز امور زنان و خانوادهد ریاست جمهوری در زمستان ۹۱ چاپ و روانه بازار نشر شده است.

علاقه مندان میتوانند برای تهیه کتاب با شماره تلفن ۶۴۴۵۳۱۶۲ تماس بگیرند.

"دختری کنار شط"
 

موضوع این کتاب در مورد یکی از شهیده های دفاع مقدس است. نگارنده در آغاز این کتاب می نویسد: «بررسی زندگی شهیده مریم فرهانیان، پرداخت یک شخصیت ماجراجو و یا انسانی حادثهای نیست تا انتظار داشته باشیم حوادث و رویدادهای ناگفته ای در این کتاب بخوانیم، او حتی یک فرمانده نظامی یا طراح نقشههای عملیاتی نیز نیست تا از این منظر بتوان به توانمندیهای فردی و استعدادهای خدادادی مردان جنگ بنگریم.
 
مریم حتی رزمندهای معمولی نیست که در برخورد مستقیم دشمن با او خاطراتی ناب و کم تکرار از جنگ را مرور کنیم. او دختری 22 ساله است که در سالهای آغازین جنگ با انفجاری ساده در مکانی غریب به شهادت می رسد بی آنکه کسی آخرین لحظات او را به تصویر بکشد.

آنچه نگارنده را برآن داشته تا کتاب زندگی این شهید را دنبال کند و خواندش را به دختران جوان توصیه کند فرایند پختگی، کمال و شکوفایی یک دختر مسلمان جوان است که راه طولانی عرفان صد ساله را در میان برترین مسیر؛ شهادت میپیماید.»

این کتاب در هشت فصل با عناوین خانواده، انقلاب اسلامی، مشارکتهای اجتماعی، جنگ تحمیلی، امدادگر جنگ، مدد کار جنگ، شهادت و عکس ها، اسناد و پیوستها به چاپ رسیده است.

کتاب دختری کنار شط را انتشارات فاتحان به چاپ رسانده است.


انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها