جزئیات عملیاتی که کمر رژیم صهیونیستی را شکست

انصاریه یکی از مهم‌ترین عملیات‌های حزب‌الله لبنان بر ضد رژیم صهیونیستی است که در ابعاد نظامی، اطلاعاتی و اجرایی شکست فجیعی را بر این رژیم تحمیل کرد.
کد خبر: ۱۰۰۷۰۷
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸ - 14September 2016

جزئیات عملیاتی که کمر رژیم صهیونیستی را شکست

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، کمین انصاریه یکی از مهمترین عملیاتهای حزبالله لبنان بر ضد رژیم صهیونیستی است که سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان در سالهای اخیر در سخنرانیهای خود توجه ویژهای به این عملیات مبذول کرده است، گرچه رژیم صهیونیستی با استفاده از بنگاههای تبلیغاتی و سخنپراکنی خود سعی کرد این عملیات مهم حزبالله را کم ارزش توصیف کرده و آن را عملیاتی تصادفی قلمداد کند، اما روند اتفاقات موجود در این عملیات تاریخی نشان دهنده هوشیاری کامل حزبالله و شکست فجیع رژیم صهیونیستی در ابعاد نظامی و اطلاعاتی و اجرایی در برابر این حزب بود. کمین انصاریه شوک بزرگی به مجموعه مقامات نظامی و سیاسی اسرائیلی وارد کرده و ضربه سختی به صورت این رژیم در تقابل با حزبالله لبنان و معادله استراتژیک توازن در برابر این حزب بود.

روزنامه لبنانی الاخبار در شماره اخیر خود به ذکر ناگفتههایی از این عملیات پرداخت و نقش فرماندهان ارشد نظیر حاج عماد مغنیه و مصطفی بدرالدین از فرماندهان شهید حزبالله در این عملیات را تشریح کرد. این در حالی است که سیدحسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان نیز سید مصطفی بدرالدین را یکی از ارکان مهم انجام این عملیات معرفی کرده بود.

در این مقاله آمده است که در معیارهای نظامی، کمین انصاریه عملیاتی بود که با حرفهایگری استثنایی انجام شد و دستاورد بزرگی در تاریخ مبارزه بین حزبالله لبنان و ارتش اشغالگر رژیم صهیونیستی داشت. این عملیات به نقطه عطفی در تاریخ مقاومت در لبنان و منطقه تبدیل شد. چیزی که این اهمیت را دوچندان میکند ، این بود که کمین مذکور بر ضد نیروهای ویژه دریایی رژیم صهیونیستی انجام شد که متخصص انجام عملیات ویژه بودند. به این ترتیب بعد از عملیات مذکور رژیم صهیونیستی هزینه خطرات فراروی خود را متوجه شد و به این نتیجه رسید که اگر عملیات نفوذ به پشت خطوط حزبالله را ادامه دهد ، با تلفات و خسارات بیشتری مواجه خواهد بود، این در حالی بود که عملیات انجام شده از سوی نیروهای ویژه رژیم صهیونیستی در تلاش برای جبران خسارتهای ناشی از عملیات عناصر حزبالله لبنان در نفوذ به عمق سرزمینهای اشغالی و هدف قرار دادن نیروهای اشغالگر در پشت جبهه انجام شده بود.

امیر ربابورت تحلیلگر نظامی روزنامه صهیونیستی معاریو در آن زمان نوشت که تجربه تلخ ارتش اسرائیل در زمان حضور در منطقه کمربند امنیتی در لبنان این نکته را ثابت میکند که هنگامی که ما با با ریسک بسیار بالا و به صورت ویژه فعالیت میکنیم این موضوع نه تنها نمیتواند دستاوردهای تاکتیکی برای ما داشته باشد، بلکه فجایع بزرگی را رقم میزند، مانند فاجعهای که در کمین انصاریه بر ضد یگان دریایی شیطت وارد شد.

چیزی که در این عملیات برای اسرائیل گران تمام شد، تنها مشخص شدن چهره شکست خورده اسرائیل و خفت و خواری و بازگشت نظامیان دست و پا شکسته آنها نبود، بلکه ویژگیهای این عملیات بود که در برابر گزینه ای انجام شد که رهبران اشغالگر در پیش گرفته بودند. این عملیات بعد از شکستهای تجاوز سال 93 و 96 به عنوان گزینه جایگزین انتخاب شد و اسرائیل از طریق این عملیاتها به دنبال احیای بازدارندگی در برابر حزبالله و شکست دادن عملیاتهای آنها و جلوگیری از تأثیرگذاری این حزب بود.

طراحی فرماندهان دشمن صهیونیستی به ویژه امیرام لیفین فرمانده منطقه شمالی این رژیم که فارغالتحصیل یگانهای ویژه و عملیات ویژه اسرائیل بود، مبتنی بر این نکته بود که حزبالله لبنان را از دایره هجومی و انجام عملیات به بخش دفاعی وارد کند. برای مقامات اسرائیل در آن زمان اینگونه مشخص بود که چنین عملیاتی موفقیتآمیز است، اما نتایج دردناک کمین انصاریه در ابعاد کمی و کیفی این ارزیابی سرکردگان دشمن صهیونیستی را از بین برده و آنها را وادار به تسلیم شدن در برابر حاکمیت حزبالله در قواعد درگیریها و تحولات میدانی کرد.

ابراهیم الامین نیز در مقالهای در روزنامه الاخبار نوشت که تیم های کماندویی ویژه اسرائیل در آن زمان وارد اراضی لبنان شده و اقدام به بمبگذاری در این مناطق می کردند. تمامی این اقدامات در حالی انجام می شد که  شبکههای جاسوسی تحرکات عناصر مقاومت و فرماندهان میدانی آن را زیر نظر داشتند. این موضوع باعث میشد تعدادی از عناصر حزبالله در عملیاتهای مختلف به شهادت برسد. به این ترتیب فرماندهی مقاومت به نتیجه رسید که باید این تهدید را به یک فرصت تبدیل کرده و دشمن را در کمینی گرفتار کند و به این ترتیب مجموعه ای از دستاوردها را برای خود محقق کند.

به این ترتیب حزبالله لبنان از طریق کانالهای مختلف برخی اطلاعات را به دشمن صهیونیستی درز داد مبنی بر اینکه مکان یکی از فرماندهان ارشد میدانی در مقاومت را مشخص کرده اند. دشمن صهیونیستی عملیات رصد این فرمانده را از طریق شبکههای جاسوسی انسانی و عملیات دقیق لجستیک آغاز کرد. به این ترتیب هنگامی که دشمن در خاک لبنان حاضر می شد، حزب الله فرصت انجام کمینی را از طریق کاشت یک بمب بزرگ در اختیار داشت که به این ترتیب میتواند ضربات سختی را به رژیم صهیونیستی و حامیانش وارد کند. اسرائیل تلاش برای اجرای این پروژه را آغاز کرد.

در این زمان نیروهای مقاومت وارد ماجراجویی بسیار حساسی شده بودند، به این ترتیب که این فرمانده مقاومت را زیر نظر سرویسهای اطلاعاتی دشمن نگه داشتند، به این ترتیب احتمال ترور این فرد چه بسا از طریق حملات هوایی وجود داشت. البته سیگنالهای مختلفی به رژیم صهیونیستی داده میشد مبنی بر اینکه عملیات ترور باید از طریق حضور نظامیان اسرائیلی در مکان جنایت انجام شود.

از آنجا که نیروهای مقاومت نقطه هدف را میشناختند، لازم بود که تحرکات دشمن را در زمینه هدف و زمانبندی آن ارزیابی کنند. اطلاعات موجود از رهگیری دستگاههای تکنولوژیکی مختص مقاومت نشان میداد که دشمن به فکر انجام یک عملیات زمینی است. هواپیماهای شناسایی رژیم صهیونیستی در آن زمان عملیات رصد را به صورت روزانه انجام میدادند تا این تضمین را ایجاد کند که هیچ غافلگیری برای انجام عملیات مذکور رخ نمی دهد. همین تحرکات باعث شد که عناصر مقاومت خطوط اصلی و ثانویه طراحی شده برای عملیات رژیم اسرائیل را شناسایی و ترسیم کنند.

به این ترتیب مقاومت لبنان تهیه و آماده اجرا کرد که چندین مأموریت در آن قرار داده شده بود:

مأموریت اول شامل اقدام گروههای تخریب (یگان مهندسی) به مین گذاری در مسیر های اصلی و ثانویه در منطقه انجام این عملیات بود، مین ها به گونهای انتخاب میشد که قدرت انفجاری بسیار بالایی داشته باشد. نیروهای مقاومت این نکته را در نظر گرفته بودند که دشمن اسرائیلی در هنگام استفاده از یگان شیطت یک گروه متخصص آموزش دیده را وارد عمل خواهد کرد که حدود 10 کیلومتر بعد از هلی برن دریایی یا هوایی پیادهروی خواهند کرد و بعد از آن عملیات مذکور انجام خواهند داد . به این ترتیب گروه مذکور نه تنها تیمی را در زمینه کاشت بمبها در اختیار خواهد داشت ، بلکه تیمی نیز خواهد داشت که در نزدیکی محل عملیات مستقر میشود. این موضوع باعث شد مقاومت به نتیجه برسد که احتمالاً درگیری بزرگی پیش رو خواهد داشت. به این ترتیب نیروهای مقاومت تنها مسئولیت کاشت بمبها را بر عهده نداشتند، بلکه وظیفه داشتند عملیات استقرار تقریباً روزانه در این منطقه داشته باشند و نقاط مشخص شده را زیر نظر بگیرند، البته به صورتی که تحرکات آنها منجر به این نشود که دشمن صهیونیستی متوجه شود عناصری در این منطقه منتظر نیروهای آنها هستند.

مأموریت دوم نیروهای مقاومت بعد از ممانعت از رسیدن نظامیان صهیونیستی به هدف مورد نظر، خارج کردن فرمانده مذکور از مکان عملیات با سرعت بالا بود، به گونهای که منطقه هدف حملات هوایی قرار نگیرد. طرح خارج کردن فرمانده مذکور از منطقه مورد نظر باید به گونهای صورت گیرد که دشمن حتی بعد از اینکه نظامیانش در کمین گرفتار شدند، نتواند به هدف مورد نظرش برسد.
 
مأموریت سوم استفاده از این عملیات و کمین برای رسیدن به هدفی بزرگتر یعنی اسارت نظامیان اسرائیلی به صورت زنده یا حتی مرده بود. بعد از مدتی تقریباً طولانی نیروهای مقاومت اطلاعاتی را در نیمه شب در رابطه با تحرکات دشمن به دست آوردند. به این ترتیب گروههای مرتبط با کمین مذکور در حالت آمادهباش کامل قرار گرفتند. فرماندهان مقاومت لبنان از سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان تا مسئول ارشد امنیتی این حزب یعنی شهید حاج عماد مغنیه (حاج رضوان) تا مسئول نظامی و میدانی این عملیات یعنی شهید مصطفی بدرالدین (ذوالفقار حزبالله ) به همراه دیگر عناصر این حزب جزئیات تحولات مذکور را در موقعیتهای خود به دقت بررسی میکنند. برخی از آنها به شدت به منطقه عملیات نزدیک شده بودند. شهید بدرالدین از جمله افرادی بود که قبل از ورود نیروهای نظامی و امنیتی رسمی لبنان و اهالی این منطقه به عرصه درگیریها، در آنجا حضور پیدا کرده و از جزئیات عملیات باخبر شده بود.

در هنگام آغاز عملیات هلی برن و نزدیک شدن تیم اسرائیلی به هدف، انفجار بزرگی رخ داد، انفجاری که باعث شد بمب هایی که نظامیان دشمن با خود حمل میکردند نیز منفجر شود، بویژه مهماتی که در پشت ایتمار ایلیا قرار داشت، منفجر شد تا جنازه وی کاملاً از هم بپاشد. بعد از چند دقیقه نیروهای نجات ارتش رژیم صهیونیستی که در منطقهای نزدیک به مکان انفجار مستقر بودند، وارد عملیات شدند. مدتی بعد بالگردهای نظامی دشمن صهیونیستی در تلاش برای ایجاد کمربند آتش اطراف محل انفجار وارد عمل شد. هدف آنها از این عملیات کمک به نیروهای نجات در عملیات خروج نظامیان و جمعآوری جنازه نظامیان صهیونیستی بود.

در این اثنا یکی از عناصر مقاومت برای به اسارت گرفتن نظامیان صهیونیستی پیشروی قابل توجهی انجام داد و توانست به یکی از این نیروها بسیار نزدیک شود، اما گلوله نظامیان یگان نجات رژیم صهیونیستی باعث شد وی زخمی شود. نیروهای مقاومت نیز به سمت بالگردهای رژیم صهیونیستی تیراندازی کرده و موفق شدند به یک از این بالگردها آسیب برسانند، البته بالگرد مذکور سقوط نکرد و عملیاتش را نیز رها نکرد. در ادامه این عملیات ، ارتش رژیم صهیونیستی در فاصله زمانی کوتاهی بنا به دستور و اصرار اتاق عملیات رژیم صهیونیستی در داخل اراضی اشغالی تمامی نیروهای خود را به عقب کشید. این اتفاق باعث شد نیروهای مقاومت بتوانند بلافاصله محل عملیات را پاکسازی کنند ، به این ترتییب بمب هایی که عمل نشده بود جمعآوری شد و تمامی مسائل باقی مانده و برخی از جنازههای نظامیان اسرائیلی نیز جمعآوری شد. نیروهای مقاومت تصمیم گرفته بودند قبل از ورود ارتش لبنان و نیروهای امنیتی و اهالی منطقه ، محل عملیات را پاکسازی کنند.

نقش شهید عماد مغنیه و شهید مصطفی بدرالدین در عملیات کمین انصاریه

عملیات کمین انصاریه تنها عملیاتی نبود که حاج عماد مغنیه و مصطفی بدرالدین در آن نقش مکمل همدیگر را داشتند، گزارشهای غربی منتشر شده در اوایل دهه 80 و پس از آن نشان دهنده این روند هماهنگ بین این دو تن از فرماندهان مقاومت بود. در شب پنجم سپتامبر 1997  اسرائیل در تقابل با این محور متکامل قرار داشت! حزب الله به دنبال انجام یک عملیات امنیتی بود و طرف مقابل فریب کمین های مقاومت را خورده بود.در این عملیات نهایتاً 12 تن از نظامیان ویژه یگان شیطت رژیم صهیونیستی به خاک و خون کشیده شدند و تکههای جنازههای آنها به بالای درختها و نهرهای آب پرتاب شد.

الاخبار در مقاله دیگری در این رابطه کمین انصاریه را جنگ مغزها میخواند. این عبارتی است که سید مصطفی بدرالدین آن را به کار برده است.


در نیمههای شب پنجم سپتامبر 1997 تیمی از یگان ویژه ارتش رژیم صهیونیستی از سواحل لبنان عبور کرد. آنها به سمت مزارع انصاریه حرکت کردند تا عملیاتی را در آنجا انجام دهند، تیم مذکور مجهز به بمب هایی بود که بر روی دوش نظامیان حمل می شد. در ساعت 12 و 45 دقیقه انفجار اول رخ داد. لحظاتی بعد انفجار دوم و دقایقی دیگر انفجار سوم رخ داد. طی 45 دقیقه منطقه کاملاً ملتهب شد. حتی نیروهای ویژهای که از منطقه حیفا وارد شده بودند هدف تیراندازی و حملات خمپارهای قرار گرفتند.

دشمن صهیونیستی سعی کرد این کمین را تصادفی بداند، اما سید مصطفی بدرالدین میگفت: من کار تصادفی انجام نمیدهم، فرضیه تصادفی بودن کمین مذکور را کمیته صهیونیستی عوفر مطرح کرد که در رابطه با این حادثه تحقیق میکرد. این گزارش مدعی شد که حزبالله لبنان بمب های مذکور را به صورت عادی و شبیه اقدام سازمانهای فلسطینی در گذشته در این منطقه کاشته بود، اما هیچ یک از خانوادههای نظامیان و حتی کسانی که در سرزمینهای اشغالی تحولات را پیگیری میکنند، از این فرضیه قانع نشدند. آنها این سؤال را مطرح میکردند که اگر بمبها به صورت تصادفی کاشته شده، چرا به صورت کامل در مسیر حرکت نیروهای اسرائیلی قرار داشته است.

تیمور گوکسل فرمانده نیروهای یونیفل در آن زمان در تشریح این عملیات اعلام کرد که حزبالله در برابر اسرائیل یک قطعه بزرگ شیرینی قرارداد که آب دهان کابینه و ارتش اسرائیل را به راه انداخت و آنها را به اتخاذ این تصمیم کشاند. وی این اظهارنظر را بنا به مطالبی که از افسران و فرماندهان اسرائیلی در رابطه با عملیات انصاریه شنیده بود، مطرح میکرد.

اسحاق مردخای وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در آن زمان اعلام کرد که این عملیات را دو بار به کابینه امنیتی اسرائیل ارائه کرده و آنها در نتیجه قطعی بودن این نکته که عملیات به شکل طبیعی و آسان انجام میشود، با آن موافقت کردند.

این مسائل با سه واقعیت تطابق دارد:

اول اینکه هدف اعلام شده از این عملیات ترور یک یا چند تن از فرماندهان حزبالله لبنان بود که در نزدیکی منطقه انصاریه مستقر بودند. انجام این عملیات از طریق هلی برن دریایی نیروها و نفوذ بین مزارع منطقه تقریباً قطعی بود.

دوم اینکه یگان ویژه شیطت برای انجام این مأموریت انتخاب شد، این یگان تنها مأموریتهای بسیار خاص را با سطح بالایی از اهمیت انجام میداد. به این ترتیب میتوان گفت که هدف اصلی ماجراجویی انجام شده در داخل لبنان صرفنظر از اینکه موفقیتآمیز باشد یا نه، هدف بزرگی بوده است.

نکته سوم اینکه بمب هایی که در اختیار نظامیان صهیونیست قرار داشته و بر اساس گزارشهای منتشر شده از سوی افسران در برابر کمیتههای تحقیق بالغ بر دهها کیلوگرم بوده، آیا تنها برای ترور یک یا دو نفر حمل می شده است؟ تمامی این مسائل نشان میدهد که فرضیه گوکسل در زمینه اقدام حزبالله برای کشاندن اسرائیل به این معرکه از طریق اطلاعات جاسوسی و قرار دادن لقمهای چرب در این منطقه صورت گرفته است، لقمهای که به اندازه ای بزرگ بود که اجرای عملیات ترور آن نیازمند استفاده از یگان ویژه ارتش رژیم اسرائیل بود. چیزی که این فرضیه را تأیید میکند این بود که شای بروش رئیس وقت بخش اطلاعات نظامی نیروی دریایی ارتش با زمان اجرای این عملیات مخالف بود و خواستار  تعویق یک یا دو ماهه این عملیات شده بود، چرا که شبها در طول ماه سپتامبر تقریباً کوتاه است. اما این موضوع با مخالفت سرتیپ آلکس طال فرمانده نیروی دریایی ارتش رژیم صهیونیستی مواجه شد، چرا که میترسید فرصتی که بدست آمده را از دست بدهد.

کمین انصاریه معرکه بزرگ جنگ روانی

صبح روز پنجم سپتامبر رسانههای خبری از انجام یک عملیات بزرگ در منطقه انصاریه خبر دادند. اولویت اصلی با خبرنگارانی بود که در آژانسهای خبری خارجی فعالیت میکردند، تا این خبر به صورت گسترده در تمامی رسانههای خارجی نیز منتشر شود. به این ترتیب جنازه نظامیان اسرائیلی صفحات تلویزیونهای خارجی را پر کرد. رژیم اسرائیل سعی میکرد اتفاقات رخ داده را مخفی نگه دارد و به همین علت مدعی شد که دو نظامی در این عملیات کشته شدند، اما غافلگیری بزرگ زمانی رو شد که نیروهای مقاومت تصاویری از تجهیزات دهها نظامی و جنازههای بیشتر از دو نظامی را منتشر کردند. کسی که عملیات تبلیغاتی و روانی دشمن را در این عرصه ناکام گذاشت و باعث رسوایی رسانههای مدعی بی طرفی و انتشار اخبار درست شد، سید مصطفی بدرالدین بود.

جزئیات کمین انصاریه

در شب 5 سپتامبر 1997 میلادی 16 نفر از نیروهای ویژه یگان شیطت 13 از مسیر دریا 16 نفر با لباس های سیاه به ساحل آمدند و ساحل صخره ای را که نزدیک یک منزل دو طبقه بود، در پیش گرفتند. آنها لباس های سیاه غیر براق به تن داشتند، پوتین های با ساق بلند هم به پایشان بود. اکثرشان هم تفنگ های اِی کِی-47 که نیروهای ویژه ی دریایی، آن را به جهت مطمئن تر بودنش بیشتر انتخاب می کنند در دست داشتند. دست کم یکی از آنها هم در کوله پشتی اش مواد منفجره ای که معمولا در کنار راه ها کار می گذارند به همراه داشت.

در همین زمان احمد که یک رزمنده از جنبش امل بود بین درخت های کوچک یکی از باغ های پرتقال ناحیه شمالی انصاریه پنهان شده بود. در جایی نزدیک او هم در تاریکی، سه نفر دیگر از دوستانش که آنها عضو امل بودند کمین کرده بودند. هر چهار نفرشان تفنگ ها اِی – کِی 47 در دست داشتند و به نارنجک و موشک انداز هم مسلح بودند. آنها جزو گروه حمایتی بودند که برای پشتیبانی از نیروهای حزب الله (که تنها چند صد یارد آن طرف تر، در بین درخت های پرتقال کمین کرده بودند) در اینجا مستقر شده بودند.

گروه کمین حزب الله به سه گروه تقسیم شده بود. دو بخش آن 6 نفره و یک بخش اش 8 نفره بود. همه این بیست نفر هم دارای تجربه ی مبارزاتی بالا در جنوب لبنان بودند. فرماندهی آن گروه کمین هم آن شب به عهده ی «ابوشمران» بود که خودش هم از اهالی روستای انصاریه بود.

انصاریه و روستاهای اطراف آن، به صورت سنتی پایگاه های جنبش امل بود و معمولا حزب الله در آنجاها حضور محدودی داشت. ولی چند روز قبل از آن، تعدادی از نیروهای حزب الله با فرماندهان منطقه ای امل دیدار کرده و به آنها اطلاع داده بودند که حزب الله طی چند شب، کارهای عملیاتی ای در منطقه ی شمالی روستا انجام خواهد داد. به دلایل امنیتی، جزئیات زیادی در اختیار فرماندهان امل گذاشته نشد ولی نیروهای حزب الله اعلام کردند که وقتی نیروهای امل ناگهان صدای شلیک و انفجار شنیدند، آن وقت در جریان آنچه رخ خواهد داد قرار می گیرند.

شانزده نیروی ویژه به سختی از تپه خود را بالا آوردند، وقتی به بالای تپه رسیدند، راه خاکی ای که کنار باغ پرتقال و درخت های کاج قدیمی بود را پیش گرفتند. نیروهای داشتند به آهستگی به راه باریک واقع در شمال روستا نزدیک می شدند.

ابوشمران – فرمانده نیروهای کمین کرده حزب الله – بین درخت های مخفی شده بود. یک نفر دیگر از نیروها هم حدود 4 یاردیِ نیروهای اسرائیلی قرار داشت. ابوشمران می توانست صدای نیروهای اسرائیلی که داشتند به عبری با هم حرف می زدند را بشنود، فهمید خیلی نزدیک شده اند، در حدی که می توانست آن ها را لمس کند. ولی باز هم صبر کرد تا لحظه ی مناسب برای در تور انداختنشان فرا برسد.

وقتی نیروهای ویژه ی اسرائیلی به دروازه آهنی ای که در کنار آن راه باریک قرار داشت رسیدند، لحظه مناسب فرا رسید. ابوشمران دستور حمله را صادر کرد و بدین ترتیب اولین بمبی که کنار جاده کار گذاشته بودند منفجر شد و صدای فوق العاده بلندی تولید کرد و باعث شد تکه های فولادی به اسرائیلی ها که آنجا تجمع کرده بودند برخورد کند و آنها را شدیدا به زمین بکوبد. هنوز گروه ویژه نتوانسته بود خودش را جمع و جور کند که انفجار دوم رخ داد و حجم بزرگی از شعله ی نارنجی رنگ ایجاد کرد. بعدش، نیروهای حزب الله که در باغ های پرتقال مخفی شده بودند با مسلسل هایشان نیروهای اسرائیلی را زیر گلوله گرفتند و نارنجک و موشک هم به سمتشان پرتاب کردند. یک ترکش به سر فرمانده نیروهای اسرائیلی برخورد کرد و در جا او را کشت.

لحظه ای بعد انفجار سوم رخ داد. انفجار سوم به دلیل برخورد گلوله با کوله پشتی گروهبان «ایتمار ایلیا» که حامل مین و بمب بود رخ داد. این بمب ها و مین ها آماده شده بود تا در کنار راه ها جاگذاری شود و این گروه ویژه تصمیم داشت تا آنها را در اطراف انصاریه جاگذاری کند. انفجار، ایلیا را تکه تکه کرد و تعداد دیگری از اعضای گروه را هم کشت. تا آن لحظه، 11 نفر از این گروه کماندویی ویژه ی 16 نفری کشته شده بودند و دست کم چهار نفر دیگر هم زخمی شده بودند.

با بالاگرفتن شدت درگیری در باغهای پرتقال، نیروهای زنده مانده ی اسرائیلی از طریق بی سیم با مرکزشان تماس گرفته و در خواست کمک و نجات کردند. صدای ملخ های هلی کوپتری که داشت شنیده می شد، به نیروهای زنده مانده ی اسرائیلی خبر می داد که کمک، نزدیک است.

چند دقیقه بعد هلی کوپترهای اسرائیل هم شروع به پرتاب تیر و موشک تاو کردند. ابوشمران و گروهش [که کارشان را به خوبی انجام داده بودند] در حالیکه فقط یکی شان جراحت مختصری برداشته بود از محل کمین عقب نشینی کردند. همه این اتفاقات، طی بیست دقیقه بعد از انفجار اول رخ داده بود.

عملیات شکست خورده ای که نیروی ویژه ی دریایی اسرائیل انجام داد، نهایتا موجب مرگ 12 نفر از نظامیان ویژه شد، از جمله یازده نفر از گروه 16 نفره ی شایتیت 13! این بیشترین میزان تلفات اسرائیلی ها در یک روز، از سال 1985 تا آن روز در جنوب لبنان بود. نتانیاهو -که خود قبلا یک نظامی عضو گروه کماندویی ارتش اسرائیلی بوده- این عملیات را «یکی از تلخ ترین مصیبت هایی که برای ما پیش آمده» خواند و گفت: «تعدادی از بهترین سربازانمان را از دست دادیم و در این گفته ام مبالغه ای نیست، ما در گذشته هم با مصیبت ها فراوانی مواجه شده بودیم، ولی سابقه نداشت که مصیبتی مثل این رخ دهد.»

شکست روانی رژیم صهیونیستی در انصاریه

در جولای 1998، و بعد از دو ماه مذاکره غیر مستقیم بین حزب الله و اسرائیل به واسطه یک افسر اطلاعاتی آلمانی دو طرف به توافقی دست یافتند که طبق آن باقی مانده جسد گروهبان ایلیا با پیکرهای چهل نفر از شهدای مقاومت و همچنین شصت زندانی لبنانی معاوضه می شد. به این ترتیب باقی مانده جسد گروهبان ایلیا از طریق صلیب سرخ بین المللی به اسرائیل منتقل شد.

بعد از آن حزب الله تصاویری در پایگاه اینترنتی اش منتشر کرد که تعدادی از اعضای بدن را نشان می داد که در بین آنها 5 ساق پا به چشم می خورد. [این تصاویر اعضایی بود که به اسرائیل بازگردانده شد و اسرائیل مدعی بود همه اش متعلق به گروهبان ایلیا است و مابقی اجساد، در همان زمان دفن در چند ماه پیش کامل بوده اند. این مانور تبلغاتی و روانی هوشمندانه سر و صدای زیادی در اسرائیلی به راه انداخت، تا حدی که ارتش اسرائیلی خودش را مضطر دید و مجبور شد اعتراف کند که قبر دو تن از سربازانی که در انصاریه کشته شده بودند را نبش کرده است تا اعضایشان که در اثنای عملیات تبادل بازگشته است را هم در همان قبر دفن کند.

عمق بی اعتمادی به کابینه رژیم صهیونیستی تا حدی بود که، خانواده سربازان کشته شده خواستار نبش قبرها و تشریح جسدها و آزمایشات دی ان ای شدند تا مطمئن شوند اجسادی که دفن شده حقیقتا برای فرزندان آنهاست و با اعضای بدن های دیگر مخلوط نیست.

عملیات انصاریه، نمونه ای خلاصه از روش عمل چندجانبه و جالب حزب الله در نبردش با اسرائیل است. حزب الله از طریق ترکیب کردن کار اطلاعاتی بسیار گسترده و چند جانبه و عمل در عرصه نبرد و کار رسانه ای عالی و توانمندانه، توانست نتیجه بسیار خوبی به دست بیاورد و اسرائیل مجبور شد باز هم در تاکتیک هایش تجدید نظر نماید. به رغم اینکه اسرائیل کماکان و تا پیش از عقب نشینی در سال 2000 از واحدهای کماندویی برای عملیات در مناطق اشغالی جنوب لبنان و حاشیه آن استفاده کرد، ولی عملیات انصاریه آخرین عملیات در عمق خاک لبنان بود.

منبع:تسنیم

نظر شما
پربیننده ها