به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، خاطرات عبدالحسین بنادری، فرمانده سپاه آبادان از روزهای جنگ تحمیلی در کتاب «سرباز سالهای ابری» گردآوری شده است. بنادری در عملیاتهای طریقالقدس، ثامن الائمه، فتح المبین، بیتالمقدس، رمضان، بدر، خیبر و والفجر8 شرکت داشته و خاطرات نابی از آن روزها دارد. «سید قاسم یاحسینی» پای این خاطرات نشسته و آنها را تدوین کرده است.
قسمتی از متن کتاب
«در همان روزهایی که در ماووت عراق بودیم یکی از فرمانده گردانهای ما شهید شد. گردان بی فرمانده ماند. به دنبال فرد مناسبی بودم تا فرمانده گردان کنم. بچهها برادری را معرفی کردند و گفتند که قبل از انقلاب توی آمریکا بوده و تکنسین هواپیماست. نیرویی مومن، مخلص و باتقوا که توی اطلاعات و عملیات بود. کنار برادر چیتساز برای ما کار شناسایی مواضع دشمن را انجام میداد. موضوع را با او در میان گذاشتم. هرچه اصرار کردم نپذیرفت. گفت:
- من لایق این مسئولیت نیستم! مسئولیت سنگین است. من کوچکتر از این حرفها هستم.
خیلی اصرار کردم، اما نپذیرفت. آدم فهیم و باسواد و خوشکلامی هم بود. گفتم:
- نیروها تو را پسندیده و به من معرفی کردهاند. در این شرایط تکلیف است، باید بپذیری!
کمی فکر کرد و گفت:
- امشب تا فردا صبح به من مهلت بده!
قبول کردم. اواخر شب بود که نامهای به دستم رسید. دیدم نامهی همان برادر است... نامه با خط و انشای زیبایی نوشته شده بود. در نامه از من خواهش کرده بود و گفته بود: «من وقتی به عنوان یک نیروی اطلاعات و عملیات از خاکریز مقدم خودمان جدا میشوم و در مسیر کمین دشمن قرار میگیرم، در آن تنهایی و تاریکی شب، خودم با خدای خودم تنها میشوم، وقتی آن استرس و فشار را تحمل میکنم و عرق ترس روی پیشانی و بدنم مینشیند، خدا را به خودم نزدیکتر احساس میکنم. این حالات برای من مقدس است. احساس میکنم گناهانم با این کارها بخشیده میشود. خواهش میکنم این لحظات ناب را از من نگیر. از من بگذر!»
نامه را که خواندم دیدم چه روح لطیف و دل بزرگی دارد. حوالی صبح بود که خبر آوردند فلانی شهید شده است! ... خیلی تکان خوردم و ناراحت شدم.»