معرفی کتاب؛

قصه حماسه آفرینی یک سرباز در «جنگ تن به تن»

کد خبر: ۱۰۸۳۸۲
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۷ - 17October 2016

قصه حماسه آفرینی یک سرباز در «جنگ تن به تن»به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، «حدیث عزت و افتخار» مجموعه کتاب هایی است که توسط سازمان حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران به چاپ رسیده است. مجموعه ای که راوی آنان رزمندگان وسربازان ارتش جمهوی اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس هستند. این مجموعه روایتگر حضور خالصانه جوانانی است که برای دفاع از کشور روانه جبهه ها شدند.

«علیرضا اسفندیاری» در کتاب خود با عنوان «جنگ تن به تن» به روایت حضور «رضا لطیفیان» از سربازان ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ پرداخته است. کتاب با نثر محاوره از زبان راوی در 240 صفحه نوشته شده است.

در پایان کتاب نیز سری عکس هایی از دوران جبهه و جنگ رضا لطیفیان به پیوست آمده است.

در بخشی از کتاب آمده است:

گاهی وقت ها برای رسیدن به بهشت، باید از دل جهنم عبور کرد، اون روز ها یه همچین احساسی داشتم. اینجا می تونی جهنم را با چشم های خودت ببینی. حالا با هر بار قدمی که به سمت خرمشهر نزدیک تر می شدیم، درگیری ها هم شدیدتر می شد! به طوری که حتی مجبور بودیم با دست خالی در مقابل دشمن بجنگیم تا پیروزی رو به دست بیاریم و این یعنی جنگ تن به تن...

در بخش دیگر کتاب می خوانیم:

وقتی این ماشین ها جلوی ما عبور می کردن، می شد چهره های متعجب این خبرنگارها رو به خوبی دید. پیش خودم فکر می کردم با این حالتی که این ها مارو نگاه می کنن حتما الان توی دل خودشون دارن به حرف های چند مدت پیش صدام فکر می کنن. آخه صدام توی مصاحبه خبری اعلام کرده بود که ایرانی ها هرگز نمی تونن این سایت های پیشرفته و مجهز رو از من بگیرن. هنوز مدتی نگذشته بود که یک بالگرد توی سایت به زمین نشست. وقتی سرنشینان بالگرد وارد سایت شدن متوجه شدیم که دو نفر از اون ها «فخرالدین حجازی» و «داریوش فروهر» هستن!

در بخش دیگر آمده است:

سرانجام روز موعود فرا رسید و از فرماندهی دستور جابه جایی اومد و ما از شلمچه به سمت خرمشهر حرکت کردیم. نیروهای ایرانی به سرعت از پشت سرف عراقی ها رو داخل محاصره کردن و بعد از مدت زیادی درگیری شبانه روزی، سرانجام نیروهای عراقی مجبور به ترک کردن و عقب نشینی از خرمشهر شدن. اون روز واقعا فراموش نشدنی بود، تعداد زیادی اسیر عراقی گرفتیم که در اوج ناباوری شاهد حضور ما در خرمشهر بودن. هرچند که دیگه خرمشهر، خرمشهر سابق نبود و تقریبا به یه شهر خرابه و متروکه تبدیل شده بود. اما هرچی که باشه اینجا وطن ماست. جایی که در اون متولد شدیم و حاضریم بخاطرش جون خودمون رو فدا کنیم.

در قسمت دیگر نیز می خوانیم:

کم کم به روزهای عملیات نزدیک می شدیم. این رو می شد به راحتی از حال و هوای منطقه و فرماندهان پایگاه فهمید. برای همین تقریبا ما هر شب به پست های گشتی می رفتیم، که بیشتر گشت های شناسایی بود. بعضی شب ها هم برای باز کردن معبر به میدان های مین که جلوی خاکریز عراقی ها بود می رفتیم. برای باز کردن معبرهای میدان مین، چند نفر از نیروهای گشتی ما همراه بچه های مهندسی شب ها به دل نیروهای عراقی می زدن. ما به عنوان نیروهای تامین بچه های مهندسی وظیفه مراقبت از منطقه رو برعهده داشتیم تا اون ها بتونن معبرهای موردنظر رو توی میدان مین باز کنن_که با شروع عملیات_ نیروهای ما بتونن از این معبرها عبور و به دل نیروهای عراقی نفوذ کنن.

علاقه مندان جهت دریافت این کتاب می توانند با شماره 81954111 تماس حاصل نمایند.

انتهای پیام/ 141


برچسب ها: کتاب ، دفاع مقدس ، ارتش
نظر شما
پربیننده ها