حاشیه وداع با پیکر شهید «کوروش قویدل»؛

عصر لیلی و مجنون تمام نشده/ وقتی صحنه‌های وداع در فیلم‌ها به واقعیت تبدیل می‌شود

چه کسی می‌گوید عصر لیلی و مجنون‌ها تمام شده، چه کسی می‌گوید عشق زمینی حقیقی نیست؟ حاضران دیروز در معراج الشهدای تهران شاهد یک عشق حقیقی بودند.
کد خبر: ۱۰۹۷۶۳
تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۳ - 24October 2016

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس،‌ تابوت آرام در میان دست‌های دوستان و اقوام به جلو هدایت می‌شود. جمعیت حاضر در معراج به سوی تابوت شهید هجوم می‌آورند. گویی مسافرشان از راه دوری آمده است. هیچ کس گمان نمی‌کرد ماموریت دو هفته‌ای کوروش (قاسم) قویدل تکنسین برق به ماموریتی ابدی تبدیل شود.

عصر لیلی و مجنون تمام نشده 

همسر و دختر 14 ساله شهید آرام آرام به سمت تابوت قدم برمی‌دارند و زیرلب با عزیز خود نجوا می‌کنند. برادر، خواهر، همکاران، دوستان، همسر و تنها فرزند شهید آمده است. همه برای آخرین وداع آماده شده‌اند.

چه کسی می‌گوید عصر لیلی و مجنون‌ها تمام شده، چه کسی می‌گوید عشق زمینی حقیقی نیست؟ حاضران دیروز در معراج الشهدای تهران شاهد یک عشق حقیقی بودند.

همسر شهید که دقایقی پیش بی‌تاب دیدن پیکر همسرش بود، حالا آرام است. در کنار تابوت همسر نشسته و نگاهش را به چهره او دوخته و می‌گوید «به یادت می‌مانم اگر چه زود رفتی. همیشه دوستت داشتم و خواهم داشت. آرزویت موفقیت دخترمان بود که قول می‌دهم باعث سرافرازی‌ات شود. همان طور که تو ما را سرافراز کردی».

عصر لیلی و مجنون تمام نشده 

مادر دست دخترش را می‌گیرد و سوی همسرش می‌کشاند تا با پدرش وداع کند، اما گریه‌های بی‌امان مجالی برای صحبت به این دختر جوان نمی‌دهد. مادر ادامه می‌دهد «به پدرت بگو که در المپیک قهرمان خواهی شد». او دیگر دستان نوازش گر پدر را حس نخواهد کرد اما می‌داند کجا سراغش را بگیرد.  

با دیدن اشک‌های بی‌صدای برادر شهید به یاد سخنان دقایق پیش او افتادم که می‌گفت: «قاسم مخالف سرسخت رژیم صهیونیستی و گروهک‌های تروریستی بود. با روحیه‌ای که او داشت، وقتی شنیدم در حین حمله تروریست‌ها با آن‌ها درگیر شده، تعجب نکردم.»

صدای شیون و زاری دختری جوان نگاه‌ها را به سمت او می‌کشاند. او باور نکرده که دایی‌اش دیگر مهربانانه او را در آغوش نخواهد گرفت. سرباز سرآسیمه با لیوان‌های آب قند سرمی‌رسد. ردپای کبودی کوچک در چهره‌ شهید دیده می‌شود، اما او فارغ از هیاهوهای اطرافش آرام خفته است.

عصر لیلی و مجنون تمام نشده 

خواهر زینب‌وار در گوشه تابوت نشسته و به صحنه‌‌ی پیش رو نگاه می‌کند و زیر لب می‌گوید: «فکر می‌کردم تمام وقایعی که از تلویزیون نشان می‌دهند فقط در فیلم‌هاست و برای ما اتفاق نمی‌افتد ولی این صحنه‌ فیلم نیست. برادر من شهید شد». نوحه‌خوان می‌خواند و دم می‌گیرد. با خواندن بیت «گلی گم کردم می‌جویم او را/ به هر گل می‌رسم می‌بویم او را» اشک چشم امان حاضران را میبرد.

اطرافیان برای دقایقی از تابوت فاصله می‌گیرند تا همسر و دختر شهید برای آخرین بار با پیکر عزیز سفر کرده خود وداع کنند. اینجاست که دیگر پاهایم سست می‌شوند، می‌ایستم و از همان راه دور سلام می‌کنم. باران، ریز ریز از چشمانم می‎‌بارد.

عصر لیلی و مجنون تمام نشده 
تابوت را آماده می‌کردند تا از میان جمعیت خارج شود. خواهر شهید برای بدرقه پیکر برادر به پا می‌خیزد و تنها یادگار او را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید: «پدرت همیشه کنارت هست».

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها