به قلم دکتر خالد خالدي، رئيس بخش تاريخ و باستان شناسي دانشگاه اسلامي غزه
الحمد لله رب العالمين، والصلاة و السلام علي رسول الله محمد امام المجاهدين و علي آله و صحبه و من والاه إلي يوم الدين.
موضوع جهاد اسلامگرايان در فلسطين از موضوعات مهمي بوده که مسلتزم بحث و بررسي و تأمل است و به مطالعه آکادميک، علمي و همه جانبه نياز دارد. در اين پژوهش موضوع به بررسي برخي از ابعاد اين موضوع پرداخته ايم.
کساني که فلسطين و قدس را از دست روميان آزاد کردند عربهاي مسلمان بودند. عمرو بن عاص رضي الله عنه در سال15 هجري قمري (1) اکثر شهرهاي فلسطين را آزاد کرد و عمر بن خطاب رضي الله عنه در ربيع الثاني سال 16 هجري، مه 637 م (2) قدس را فتح کرد و کليدهايش را تحويل گرفت.
در تاريخ، سخناني از عمر بن خطاب ثبت شده است که وي آنها را در زماني که در بيت المقدس حضور داشت به زبان آورده است. اين سخنان نشان مي دهد که اين سرزمين به دست مسلمانان فتح شده است و تا زماني که مسلمانان از دستورات دين سرپيچي نکنند از دست آنان خارج نمي شود. وي گفت: شما ذليلترين، حقيرترين و کمترين مردم بوديد، اين اسلام بود که به شما عزت بخشيد. هر وقت که عزت را از غير آن بخواهيد، خداوند شما را ذليل خواهد کرد. عمر بن خطاب رضي الله عنه قبل از اين که بيت المقدس را ترک کند به مردم سفارش کرد: اي مسلمانان، خداوند متعال به وعده خود عمل کرد و شما را بر دشمنانتان پيروز گردانيد و اين سرزمين را به شما بخشيد و شما را در زمين جاي داد. شما وظيفه داريد که در قدرداني از اين نعمت، شکر خدا را به جاي آوريد. شما را از ارتکاب گناه برحذر مي دارم چرا که ارتکاب به گناه ناسپاسي نسبت به نعمتهاست و چه بسا قومي که نسبت به نعمتهايي که خداوند به آنان داده بود، ناسپاسي کرده و توبه نکردند از اين رو عزتشان را از دست دادند و خداوند دشمنان آنان را بر آنان مسلط گردانيد.
زماني که مسلمانان از تعاليم ديني دور شدند و در بين آنان لهو و لعب گسترش يافت و افکار گمراهان و فرقه هاي منحرف بر آنان حکمفرما شد، فلسطين 91 سال از دست مسلمانان خارج شد. در سال "492هجري برابر با 1099 ميلادي" (5) فلسطين به اشغال صليبيان درآمد تا آنکه فرماندهان متعهد به اسلام به نامهاي عمادالدين زنگي(6) و نورالدين محمود(7) و صلاح الدين ايوبي (8) آنرا آزاد کردند. بنا بر اصطلاح امروزي اين فرماندهان اسلامگرا خوانده مي شوند.
ابن اثير مي گويد: سرگذشت پادشاهان گذشته تا حال را مطالعه کردم بعد از خلفاي راشدين و عمر بن عبدالعزيز روش هيچ پادشاهي را بهتر از روش پادشاه عادل نورالدين نديدم. وي به اداي سنت نبوي و شب زنده داري بسيار مشتاق بود. پس از نمازعشا مي خوابيد و در نيمه هاي شب بيدار مي شد و تا اذان صبح به نماز دعا به درگاه خداوند متعال مشغول مي شد. وي بيشتر روزها نيز روزه دار بود.
بر اساس نوشته هاي يکي از مورخان هم عصر صلاح الدين، او مردي موحد و اهل ذکر بود. به نماز جماعت بسيار اهميت مي داد و نمازهاي سنت و نوافل را ترک نمي کرد و شب زنده دار بود. گوش دادن به قرآن را دوست داشت و .....نازکدل بود و زود به گريه مي افتاد. هنگامي که به قرآن گوش مي داد اشک از چشمانش سرازير مي شد. نسبت به شنيدن حديث بسيار تمايل مي ورزيد و در برابر شعائر الهي بسيار متواضع بود(11).
وي روزي که در نزديکي عکا ايستاده بود، گفت: در دلم گفتم، خداوند چه وقت فتح ممالک ديگر را بر مسلمانان ميسر مي گرداند. من سوار بر کشتي به جزاير مختلف رسيدم و آنان را تعقيب کردم تا کسي از کافران را بر روي زمين باقي نگذارم و يا اينکه بميرم.
سرزمين شام و فلسطين در سال 685 هجري برابر با1260 ميلادي به دست تاتار افتاد علت آن هم اين بود که مسلمانان ضعيف و از اصول دين خود دور شده و ازنظر روحي نيز شکست خورده بودند از اين رو در صحنه نبرد با تاتار گريختند و اين سرزمين را بدون هيچ گونه مقاومتي تسليم آنان کردند(13).
اين ضعف و شکست حاکمان مسلمان به جايي رسيد که يکي از آنان عکس خود را بر روي کفشي ترسيم کرد و آن را به عنوان هديه براي هلاکو فرستاد تا اين وي هنگامي که کفش مذکور را مي پوشيد پاي خود را بر روي چهره حاکم (مسلمان!) بگذارد. به اين ترتيب بغداد در سال 656 هجري برابر با 10/2/1258 ميلادي به دست مغولان سقوط کرد. بر اساس نوشته هاي ابن کثير تعداد مسلماناني که به دست مغولان کشته شدند به 800 هزار نفر و بنابر روايتي به دو ميليون نفر رسيد. مستعصم بالله خليفه عباسي نيز به دست آنان کشته شد. گفته شده است، وي را در کيسه اي قرار دادند و آنقدر او را لگد زدند تا آنکه کشته شد. حاکمان اسلامي اکثر بخشهاي سرزمين شام را به مغول تسليم کردند. آنان تصميم گرفتند که مصر را فتح کنند. بنابراين هلاکو نامه اي را به قطز حاکم مصر فرستاد و در آن نوشت: از ديگران پند بگيريد و حکومت خود را به ما واگذار کنيد. ما به کسي که گريه مي کند، ترحم نمي کنيم و نسبت به کسي که شکايت مي کند، اهميتي نمي دهيم. کدام سرزمين شما را پناه مي دهد؟ کدام راه شما را مي رهاند؟ هر سرزميني که به شما پناه دهد از شمشير ما در امان نخواهد ماند و از هيبت و شوکت ما نمي تواند فرارکند. برج و باروي شما مانع کار ما نمي شود و پادگانهاي شما از کشتنتان جلوگيري نمي کند. درخواستهاي شما نيز براي ما اهميتي ندارد.
کسي که در برابر تاتار ايستاد و آنان را شکست داد و از فلسطين و شام بيرون کرد، همان قطز بود. وي حاکمي صالح و مسلماني درست کردار بود. ابن کثير در مورد وي مي گويد: قطز شجاع، دلاور و نيکوکار بود. نسبت به اسلام و مسلمانان سفارش مي کرد. مردم او را دوست مي داشتند و براي او دعا مي کردند(15).
شعاري که قطز در جنگ عين جالوت بر زبان آورد و سربازانش آن را تکرار کردند اين بود که" وا اسلاماه" ( به داد اسلام برسيد). پيروزي در عين جالوت در 25 رمضان 658 هجري برابر با سپتامبر1260 ميلادي يعني 5 ماه بعد از سقوط فلسطين به دست آمد.
سلطان عبد الحميد کسي بود که سرزمين فلسطين را حفظ کرد و مانع فروش آن به يهوديان شد. وي با خلافت خود اسلامگرايي را مطرح کرد. هنگامي که هرتزل پول هنگفتي را براي وي فرستاد تا به وسيله آن مشکلات مالي دولت عثماني را حل کند در عوض اجازه دهد دولت يهود در فلسطين برقرار شود وي گفت: نمي توانم حتي به اندازه يک جاي پا از خاک اين کشور را به شما بفروشم، زيرا اين خاک مال من نيست بلکه متعلق به ملت من است. ملت من با ريختن خون خويش اين امپراتوري را به دست آورد و بعد از آن با خون خود آنرا آبياري کرد. ما نيز قبل از اين که به کسي اجازه دهيم آن را از ما بگيرند، با خون خود حمايت از آن حمايت مي کنيم.
کساني که يهود را در فلسطين حاکم کردند سکولارهايي بودند که در حزب اتحاد و ترقي فعاليت مي کردند. سلطان عبدالحميد مي گويد: علت اصلي خلع وي از حکومت اصراري بود که اعضاي اتحاد و ترقي بر وي روا مي داشتند تا با تأسيس يک وطن ملي براي يهوديان درسرزمين مقدس فلسطين موافقت کند(18).
نظاميان انگليسي در 6 دسامبر 1917 ميلادي قدس را اشغال کردند و آلنبي فرمانده انگليسي ها وقتي که گفت: امروز جنگهاي صليبي به پايان رسيد(19) ماهيت اين اشغالگري را برملا ساخت . گورو فرمانده فرانسوي نيز چنين کرد وي پس از اشغال سوريه بر سر قبر صلاح الدين ايستاد و مانند قهرماني که از پيروزي سرمست است، گفت: صلاح الدين ما برگشتيم(20).
کساني که در مقابل انگليسي ها ايستادند و مقاومت عليه آنان را رهبري کردند، همان اسلامگرايان بودند. حاج امين حسيني، مفتي فلسطين و رئيس مجلس اعلاي اسلامي نقش بسزايي در شعله ور کردن آتش قيام مراسم موسي پيامبر در قدس داشت.( 4 /10/ 1920 ميلادي). اين قيام زماني به وقوع پبوست که يک يهودي يکي از پرچمهاي اسلامي کاروان الخليل را کثيف کرد(21).
قيام براق (15تا 30 اوت 1929 ميلادي) قيام اسلاميي بود که در دفاع از حق مسلمانان بر ديوار براق به وقوع پيوست و تمام مناطق فلسطين را فرا گرفت. حاج امين حسيني در سازماندهي اين انقلاب نقش بسزايي داشت.
اسلامگرايان چندين انجمن ملي را تأسيس کردند که اين انجمنها در حفاظت از اصول اسلام وبيدارگري عمومي و مطالبه حقوق فلسطينيان نقش مهمي ايفا مي کرد. از جمله اين انجمنها جمعيت جوانان مسلمان، شوراي عالي اسلامي ديني تأسيس سال 1922 م بود(23).
شيخ عزالدين قسام در سال 1928 ميلادي اولين سازمان مخفي نظامي را در فلسطين بنيان گذاشت که عليه اشغال انگليس و يهود فعاليت مي کرد. اين سازمان را "سازمان جهادي" نام گذاري کرد. پس از شهادت قسام به اسم "جماعت قسام" يا "قساميان" تغيير نام يافت. در اين سازمان تنها کساني پذيرفته مي شدند که از نظر ديني متعهد و هميشه براي مرگ در راه خدا آماده بودند. شعار اين سازمان "سرانجام اين جهاد، پيروزي يا شهادت است". تعداد افراد اين سازمان در سال 1935 ميلادي حدود 200 سرباز آماده بود که اکثر آنان بر جلسات درس هواداراني که تعدادشان به هشتصد نفر مي رسيد، نظارت مي کردند. هنگامي که" سازمان جهادي" در سال 1935 ميلادي رسماً اعلام موجوديت کرد، 100 قبضه اسلحه در اختيار داشت.
سازمان مذکور عليه انگليس قيام کرد و شهيد عزالدين قسام با تعدادي از يارانش مخفي شد. وي در 20 نوامبر 1935 ميلادي به وسيله گروه زيادي از نيروهاي پليس اشغالگر محاصره شد و پس از چندين ساعت مقاومت به همراه تعدادي از يارانش به شهادت رسيد.
شهادت قسام فلسطين را لرزاند و بر نفرت مردم از انگليس افزود. بسياري از فلسطينيان بر ضد انگليس به صفوف مبارزان قسامي پيوستند. پيروان قسام جهاد خود را تحت فرماندهي شيخ فرحان سعدي جانشين وي ادامه دادند.
جماعت قسام در 15 آوريل سال 1936 ميلادي موفق شد، انقلاب را شعله ور سازد. اين انقلاب تا سال 1938 ميلادي ادامه يافت و پشت انگليسي ها را در فلسطين به لرزه درآورد. قساميها بويژه در تابستان 1938 ميلادي بر روستاهاي فلسطين و تعدادي از شهرهاي آن مسلط شدند و هزاران عمليات نظامي انجام دادند. انگليسي ها تنها با استفاده از يک ششم از ارتش امپراتوري خود و بهترين فرماندهان نظامي و بکارگيري چندين دستگاه تانک و هواپيما و انواع سلاح موفق شدند آتش آن انقلاب را خاموش کنند.
عبدالقادر حسيني در سال 1934 ميلادي سازمان مقاومت و جهاد را در قدس تأسيس کرد و تعداد اعضاي خود را به 400 تن رساند. در سال 1935 ميلادي حاج امين حسيني با وي ديدار کرد و از او خواست که با پيوستن وي و سازمان تحت فرمانش به اين سازمان موافقت کند. اين دو نفر به کمک هم سازمان جهاد مقدس را تشکيل دادند(25).
جماعت اخوان المسلمين حدود سال 1935 ميلادي در فلسطين مطرح شد و در اوايل دهه چهل قرن گذشته شاخه هاي آن در تعدادي از شهرهاي فسطين گسترش يافت. اين جماعت در زمينه دعوت، تربيت اسلامي و شناساندن خطر صهيونيست ها و توطئه آنان عليه فلسطين وپيروي از مشي جهاد، فعاليت مي کردند.
اخوان المسلمين مصر اولين سازماني بود که در خارج از فلسطين با ملت فلسطين اعلام همبستگي و به آنان کمک کرد. حسن البنا در سال 1936 ميلادي کميته مرکزي کمک به فلسطين را تأسيس کرد. اعضاي اين کميته در مساجد و جاهاي ديگر پراکنده شدند و مردم مصر را از اوضاع فلسطين آگاه کردند و ستمهاي انگليس و يهود بر برادران فلسطيني را براي آنان يادآور شدند. آنان همچنين کمکهاي مردم مصر را جمع آوري کردند و براي حاج امين حسيني فرستادند.
اين جماعت حکومت مصر را خطاب قرار داد و اين حکومت را بر کمک به ملت فلسطين ترغيب کرد. اين جماعت همچنين يک تلگراف اعتراض آميز را براي نماينده عالي رتبه انگليس در مصر و فلسطين ارسال کرد (27). اين کار براي فلسطين زماني انجام شد که هيچ يک از دولتمردان کشورهاي عربي هيچ توجهي به مسأله فلسطين نمي کردند. وقتي که از نخست وزير وقت مصر سؤال شد به خاطر برطرف کردن ظلم و ستم از فلسطينيان چه مي کنيد؟ پاسخ داد: من نخست وزير مصر هستم نه نخست وزير فلسطين.
اخوان المسلمين تنها به اطلاع رساني و جمع آوري کمکهاي مالي و اسلحه اکتفا نکردند بلکه تصميم گرفتند تعداد زيادي از نيروهاي خود را براي آزادي فلسطين بسيج کنند. حسن البنا در 3 اکتبر 1947 ميلادي تلگرامي را براي اتحاديه عرب فرستاد تا اجازه دهد، ده هزار داوطلب از اخوان را به يکباره به فلسطين بفرستد اما اتحاديه مذکور اين درخواست را رد کرد. از حکومت مصر درخواست کرد که به اين افراد اجازه ورود به فلسطين را بدهد و اما با آن موافقت نشد. اخوان مجبور شد آنان را فريب دهد از اين رو تعدادي از اعضاي اخوان تظاهر کردند که مي خواهند در يک سفر علمي به سينا بروند. اين گونه بود که آنان با سلاحهاي خود وارد فلسطين شدند. به دنبال اصرار زياد آنان بر اتحاديه عرب به تعدادي از آنان اجازه داده شد که در مبارزه شرکت کنند اما اين کار مي بايست تحت فرماندهي ارتش صورت مي گرفت(29).
اخوانيها در جنگ فلسطين امتحان خوبي پس دادند و در جنوب آن يعني در مناطق غزه و رفح و بئر السبع نقش به سزايي را ايفا کردند. آنان به شهرکهاي صهيونيست نشين حمله و راههاي مواصلاتي را مسدود مي کردند. مهمترين درگيريي که آنان در آن شرکت کردند، درگيري در تپه 86 بود. نظاميان در اين مورد گفتند: مبارزان اخوان المسلمين در حفظ نوار غزه و درگيري کفر داروم و اشغال شهرک صهيونيست نشين اياد مردخاي و در شکستن حلقه محاصره نيروهاي مصري در فالوجا نقش بسيار مهمي داشتند. مبارزان اخوان المسلمين مصر همچنين در درگيري قدس، بيت لحم، الخليل بويژه صور باهر نقش فعالي ايفا کردند. از برجسته ترين درگيريهايي که اخوان المسلمين در آن شرکت کردند، درگيري رامات راحيل، باز پس گيري مار الياس، تخريب برج شهرک صهيونيست نشين بيوت واقع در نزديکي بيت لحم و دفاع از تپه يمن بود که بعدها به خاطر دلاوريهايي که مبارزان اخوان المسلمين در آن آفريدند به تپه اخوان المسلمين تغيير نام يافت. در درگيريهاي داخل فلسطين حدود 100تن از مبارزان اخوان المسلمين مصر به شهادت رسيدند و همين ميزان مجروح و اسير شدند(30).
يهوديان خود ناظر نقش آفريني اخوان المسلمين در جنگهاي عليه خود بودند. اندکي پس از جنگ از موشه دايان در مورد علت اجتناب يهوديان از جنگ با داوطلبان بيت لحم و قدس سؤال شد، وي پاسخ داد: شهادت طلبان با عقيده اي قويتر از عقيده ما مي جنگيدند. آنان مي خواستند به شهادت برسند و ما مي خواستيم دولتي را تأسيس کنيم . ما جنگ با آنان را تجربه کرديم و خسارت چشمگيري به ما وارد آمد از اين رو ما تا حد امکان تلاش مي کنيم از درگيري با آنان دوري کنيم"(31).
وي در جاي ديگر مي گويد: اگر مي ديديم که پنج تن از افراد ارتش از اخوان المسلمين هستند از درگيري با آنان دوري مي کرديم. دانشجويان يهودي در دانشگاه عبري در روزنامه ديواري خود که در ژوئن 1970 تحت عنوان "دشمنت را بشناس" منتشر کردند، عکس شيخ حسن البنا را چاپ کرده و در زيرعکس نوشته بودند: " صاحب اين عکس از سرسخترين دشمنان اسرائيل بود، وي در سال 1948 ميلادي پيروان خود را از مصر و برخي کشور عربي براي جنگ با ما روانه کرد. ورود آنان به جنگ به قدري وحشتناک بود که اگر دوستان اسرائيل در مصر پيروان حسن البنا را در آن زمان سرکوب نمي کردند و " اسرائيل" را از دست آنان نجات نمي دادند. وضع يهود غير آن چيزي بود که حالا مي بينيد.
پاداش نظام حاکم مصر به اخوان المسلين که با جهاد مقدس خود عليه يهود فعاليت مي کردند، ترور شيخ حسن البنا در 12 فوريه سال1949 ميلادي بود. هنگامي که خود را به بيمارستاني رساند، مسئولان مصري به پزشکان دستور دادند که به وي کمک نکنند تا اين که به شهادت رسيد.
نظام حاکم همچنين دستوراتي براي ارتش مصر صادر کرد مبني بر اين که اخوان المسلمين را خلع سلاح کنند و آنان را در رفح و عريش به زندان بيفکنند. دستور اجرا شد. اخوان المسلمين در ميدان جنگ بازداشت و به بازداشتگاه ها و زندانهاي مصر منتقل شدند و تحت بازجوييهاي سخت و عذاب آوري قرار گرفتند.
لک الله يا اقصي تقنعت باکياَ و کل صناديد الرجال اسير
(اي اقصي اگر چه مي دانم که تو براي اسارت دلير مردان سلحشور از گريه نقاب به چهره کشيده اي، ولي بدان که خداوند متعال ناظر همه امور است)
بکيت و ايدي الجاهليات تلتقي عليک، و عجل السامري يخور
( گريستي از سيطره نامحرمان به حرَمت (عجب از اين زمانه ) که گوساله سامري برايت رجز مي خواند)(32)
وقتي که آتش جنگ 1948 ميلادي شعله ور شد اخوان المسلمين فلسطين علي رغم نوپا بودن سازمانشان و کمبود امکانات در اين جنگ شرکت کردند. کامل شريف فرمانده داوطلبان اخوان المسلمين در جنگ فلسطين يادآور مي شود: 800 مجاهد فلسطين که اکثرشان عضو اخوان المسلمين بودند با وي در جهاد جنوب فلسطين مشارکت کردند(33).
کامل شريف همچنين در مورد جهاد اخوان المسلمين در منطقه يافا و مشارکت آنان در حمله به شهرک صهيونيست نشين بتاح تکفا(34) خاطراتي را در کتاب خود آورده است.
عارف العارف نيز مي نويسد: تعداد مبارزان وابسته به اخوان المسلمين شرکت کننده در درگيري يافا به 300 مجاهد مي رسيد که تحت فرماندهي حسن عبدالفتاح و حاج احمد دوله فعاليت مي کرد. آنان همچنين در چندين عمليات بر ضد يهود شرکت کردند.
درمنطقه قدس اخوان المسلين فلسطين با برادارن خود که از کشورهاي ديگر عربي آمده بودند در درگيري با صهيونيست ها شرکت کردند(36).
اخوان المسلمين سوريه نيز در جهاد در فلسطين شرکت داشتند. تعداد اين افراد نزديک به صد تن بود که دکتر مصطفي سباعي ناظر کل اخوان آنان را فرماندهي مي کرد. اخوان المسلمين سوريه همچنين با شجاعت تمام در درگيري قدس، درگيري باب الخليل، درگيري القسطل و گلوله باران يکي از کنيسه هاي يهوديان که صهيونيستها از آن به عنوان پادگان نظامي استفاده مي کردند، شرکت کردند.
اخوان المسلمين اردن نيز به فرماندهي حاج عبدالطيف ابو قوره در جنگ فلسطين و در چندين درگيري عليه يهوديان شرکت کردند.
اخوان المسلمين عراق نيز در جهاد فلسطين نقش داشتند. پس گذشت يک هفته از قطعنامه تقسيم فلسطين، اخوان المسلمين به رهبري شيخ محمد محمود صواف در تشکيل جميعت نجات فلسطين در بغداد مشارکت کرد. بسياري از اخوان از جمله داوطلباني بودند که به فلسطين آمده و يا در ميان نيروهاي ارتش نجات حضور داشتند، آنان در درگيريهاي شمال فلسطين (39) شرکت داشتند.
هنگامي که جنگ سال 1948ـ 1947 م اعلام گرديد قساميان بار ديگر براي مشارکت در ميادين جهاد بازگشتند و اکثر آنان در مجموعه ارتش جهاد مقدس به رهبري حاج امين حسيني به جهاد پرداختند. قساميها در مناطق شمالي فلسطين خسارت چشمگيري به صفوف يهوديان وارد آوردند.
از مشهورترين ميدانهاي جهادي که نيروهاي جهاد مقدس در آن شرکت کردند، ميدان جهاد القسطل بود. عبدالقادر حسيني از کميته نظامي اتحاديه عرب درخواست کرد براي باز پس گيري القسطل سلاح بفرستد. هنگامي که شنيد با اين کار موافقت نشده است هنگام خروج از اتاق رئيس اين کميته با صداي بلند مي گفت: شما خائن هستيد، شما جنايتکاريد، تاريخ خواهد نوشت که شما فلسطين را از بين برديد، يا القسطل را مي گيرم و يا من و همه برادران مجاهدم به شهادت خواهيم رسيد. عبدالقادر و مجاهدان تحت امرش پس از آنکه نزديک به 350 يهودي را به قتل رساندند در القسطل در 8 آوريل 1948 م پيروز شدند. در اين درگيري عبد القادر حسيني فرمانده نيروهاي جهاد مقدس به شهادت رسيد.
پس از تأسيس سازمانهايي که شعارهاي ملي و انقلابي را تکرار مي کردند و به علت جنگ اين سازمانها با جريانهاي اسلامي و متهم کردن آنان به مزدوري و ارتداد، جريان اسلامي در فلسطين و مصر و بقيه کشورهاي عربي از گسترش باز ماند. برخي از مردم به اين رهبران دل بستند و گمان کردند که آنان در مورد آزادي فلسطين صادق و جدي هستند.
ملتها پس از آنکه روز به روز شکست اين رهبران و مسئولان را مشاهده و ارتباط پنهاني آنان با دولتهاي بزرگ را درک کردند بار ديگر به دين خود بازگشتند و اخوان المسلمين در مصر و فلسطين و کشورهاي عربي فعال شدند و حقايق را براي مردم توضيح دادند و در بيدارکردن و تربيتشان بر اساس اصول تعاليم دين اسلام کوشيدند و در گسترش پديده بيداري اسلامي نقش فعالي را ايفا کردند.
اخوان المسلمين در فلسطين قبل از اين که به قتل يهوديان اقدام کنند تربيت نسل مؤمن پايبند به دين، عاشق جهاد در راه خدا را آغاز کردند. به ويژه اين که بسياري از فرزندان سرزمين فلسطين در خلال سيطره سازمانهاي انقلابي که افکار الحادي و سکولار داشتند از آنان تأثير پذيرفته بودند و از دين خود دور شده بودند. اخوان کار مستمر و فعال را شروع کرد که اين کار در طول دهه هفتاد قرن گذشته و آغاز ده هشتاد ادامه يافت و هنگامي که اهدافشان تحقق پيدا کرد و جريان اسلامي به قويترين و بيشترين نفوذ و گسترش را در ميان فلسطينيان دست يافت، جهاد مسلحانه عليه يهود را آغاز کرد.
در سال 1980 رژيم صهيونيستي يک سازمان جهادي را در روستاهاي المثلث، ام الفحم، کفر قاسم، قلنسوه و باقه الغربي شناسايي کرد. اين سازمان دهها مؤسسه اقتصادي را تخريب کرده و تعداد زيادي خودرو، کارگاه و باغ صهيونيستها را به آتش کشيده بود.
در سال 1983 م مسئولان اشغالگر در داخل گنبد يکي از مساجد فلسطين اسلحه کشف کردند و شيخ احمد ياسين و تعداد از اعضاي اخوان المسلمين را به اتهام عضويت در سازماني ضد "اسرائيلي" بازداشت کردند. احمد ياسين را به 13 سال حبس محکوم کردند. وي در تاريخ 20 مه 1985 م در تبادل اسرا بين جبهه خلق و رژيم صهيونيستي آزاد گرديد.
در دهه هفتاد و اوايل دهه هشتاد جنبش جهاد اسلامي تأسيس شد. برجسته ترين رهبران اين جنبش شهيد دکتر فتحي شقاقي و شيخ عبد العزيز العوده بودند. اين جنبش فعاليتهاي خود را بر اساس معاني جهادي و آزادي وطن و سازماندهي افراد براي عملياتهاي نظامي آغاز کرد و توانست چندين عمليات جهادي را انجام دهد.
اسلام گرايان در دسامبر 1987 م انتفاضه را بوجود آوردند و با شوقي بسيار به مقابله با يهود برخاستند. اين قيام زماني آغاز شد که رژيم صهيونيستي تلاش مي کرد به توافقاتي با رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين تنها به نفع خود دست يابد. همه ملت فلسطين و گروه هاي برخاسته از آن در اين انتفاضه شرکت کردند، اما نقش اسلامگرايان از نمود و برجستگي بيشتري برخوردار بود.
اخوان المسلمين جنبش مقاومت اسلامي "حماس" را تأسيس کردند. بر اساس آنچه که در منشور اين سازمان آمده است، اسلام محور برنامه هاي اين جنبش به شمار مي رود و اين جنبش انديشه ها و ايدئولوژي خود را ازآن مي گيرد و بر اساس آن حکم کرده و براي ادامه راه خود از آن بهره مي گيرد.
هدف حماس، آزادي فلسطين و تأسيس دولت اسلامي در اين سرزمين و بازگرداندن حقوق به صاحبان اصلي آن است. به نظر حماس فلسطين سرزميني موقوفه براي نسلهاي مسلمانان تا روز قيامت است و کسي حق ندارد از آن و يا حتي بخشي از آن چشم پوشي کند و يا آن را به ديگران واگذار نمايد. جنبش حماس تنها راه حل و فصل مسأله فلسطين را جهاد در راه خدا مي داند و بر اين باور است، آزاد سازي آن بر هر مسلماني در هرجا که باشد، واجب است.
حماس از ابتداي تشکيل تاکنون صدها عمليات بر ضد يهود انجام داده است و با وجودي که اعضاي آن به اسارت درآمدند و يا تبعيد شدند، اما همچنان پرچم جهاد را در فلسطين بر افراشته است. اين جنبش به همراه جنبش جهاد اسلامي تاکنون موفق شده اند، خسارتهاي سنگيني را به يهوديان وارد کنند که تاکنون مانند آن را در جنگ با ارتشهاي عرب نيز مشاهده نکرده اند. اين جنبشها همچنين با انجام عملياتهاي شهادت طلبانه توانسته اند ترس و وحشت را در داخل سرزمينهاي اشغالي نيز ايجاد کنند.
اين عملياتها همچنان ادامه دارد. اهداف اين عملياتها از نظر جنبشهاي حماس و جهاد اسلامي به اين شرح است:
اول: تا زماني که فلسطينيان در اردوگاه ها آواره شده اند، يهود در فلسطين روي آرامش به خود نبيند.
دوم: انتقام از يهود که هر روز به قتل و کشتار کودکان و زنان و سالخوردگان ادامه مي دهد.
سوم: بيدار کردن وجدان امت اسلامي و روح جهاد در وجود اين امت. تا اين امت اسباب پيروزي را آماده ساخته و به وظيفه خود در آزاد سازي سرزمين فلسطين عمل کند.
اين اهداف با استناد به کلام خداوند متعال که مي فرمايد: " قاتلوهم يعذبهم الله بأيديکم و يخزهم و ينصرکم عليهم و يشف صدور قوم مؤمنين" {(اي مؤمنان) با آن کافران بجنگيد وتا خدا آنان را با دست شما عذاب کند وخوارشان دارد. و شما را بر ايشان پيروز گرداند و (با فتح و پيروزي مؤمنان بر کافران) سينه هاي اهل ايمان را شفا بخشد ( وبر دلهاي زخمي ايشان مرهم نهد و درد ديرينه اذيت و آزار کفار را از درون آنان بزدايد)} ترسيم و تعيين شده است.
اسلامگرايان در فلسطين معتقدند، آنان گروهي مؤمن مجاهد و ثابت قدم در راه حق هستند که در زماني که همه از گردن نهادن به آن (حق) شانه خالي مي کنند، همچنان به آن تمسک مي جويند. اين گروه در برابر آزار و اذيت منحرفان صبر پيشه ساخته و تا روز قيامت بر ضد دشمنان امت اسلامي مي جنگند و همين گروهند که درحديث شريف در مورد آنان گفته شده است، "لا تزال طائفة من امتي علي الحق ظاهرين لعدوهم قاهرين لا يضرهم من خالفهم إلا ما أصابهم من لأواء حتي يأتيهم امرالله و هم کذالک قالوا أين هم يا رسول الله؟ قال ببيت المقدس و أکناف بيت المقدس" (42)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- البلاذري، فتوح البلدان، بيروت، انتشارات الکتب العلميه، 1983م، ص 144، کمال، احمد عادل، الطريق الي دمشق، انتشارات نفائس 1980م، ص 513.
2- ابن کثير، اسماعيل، البدايه و النهايه، ج 7، بيروت، مکتب دارالمعارف، 1983م، چاپ 5، ص 55.
3- همان منبع، ج 7، ص 60.
4- حنبلي، مجيرالدين، الانس الجليل بتاريخ القدس و الخليل، ج1، عمان، مکتبة المتحتسب، 1973م ص 258.
5- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 8، ص189. محسن صالح، الطريق الي القدس، الخليل، درالمستقبل، ص 108 – 110.
6- ابن اثير، الکامل في التاريخ ج9، ص 8-9. ابو شامه مقدسي شهاب الدين عبدالرحمن بن اسماعيل، الروختين في أخبار الدولتين النوريه و الصلاحيه، بازنگري محمد حلمي محمد احمد، قاهره، کميته تأليف، ترجمه و نشر، 1956م، ص 94- 96، 107- 109.
7- ابن اثير، الکامل في التاريخ ج 9 ص 86 تا 88. محسن صالح، الطريق الي القدس، ص 117 تا 127.
8- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج9، ص 178. ابن کثير، البدايه و النهايه، ج 12، ص 321.
9- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 9ف ص 125.
10- عماد الدين خليل، نورالدين محمود، الرجل و التجربه، دمشق، بيروت، دارالقلم، 1980م، ص 45تا 47.
11- ابن شداد، بهاالدين، النوادر السلطانيه و المحاسن اليوسفيه، مصر شرکت چاپ کتابهاي عربي 1317هـ
12- همان منبع
13- سعيد عاشور، الحرکة الصليبية، ج 2، صص 887 تا 894.
14- الهمذاني، رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ، ج 1، ترجمه به عربي محمد صادق نشأت و محمد موسي هنداوي و فؤاد عبدالمعطي صياد، مصر، دار احيا الکتب العربيه. ص 301.
15- البدايه و النهايه، ج 13 ص 225.
16- الهمذاني، جامع التواريخ، ج 1، ص 310 تا 316. عاشور، سعيد عبدالفتاح، الأيوبيون و المماليک في مصر و الشام، قاهره، دارالنهضة العربية، 1990م، صص 195تا 199.
17- محسن صالح، الطريق الي القدس، ص 166.
18- همان منبع، ص 168.
19- الغوري، أميل، فلسطين عبر ستين عاماً، بيروت، دارالنهار، 1972م، صص 28 تا 30.
20- محسن صالح، الطريق الي القدس، ص 169.
21- همان منبع، ص 171.
22- همان منبع، ص 171.
23- همان منبع، ص 171.
24- در مورد قيام قسام مي توان به منابع زير (به زبان عربي) مراجعه کرد: ثورة شهيد عزالدين قسام و أثرها في الکفاح الفلسطيني، الزرقا، اردن، مکتبة المنار، ص 9. الحوت ، بيان، القيادات و المؤسسات السياسيه في فلسطين 1917 – 1948م، بيروت، مؤسسه الدراسات الفلسطينية، 1981م،صص 316- 317.
25- الغوري، فلسطين، ص 156- 159 و صص 232 تا 235.
26- البنا، حسن، مذکرات الدعوة و الداعية، بيروت، دمشق، المکتب الإسلامي، چاپ 5 صص 156تا 157.
27- محسن صالح، الطريق الي القدس، صص 181- 182.
28- زياد الو غنيمه، الاسلاميون و القضيه الفلسطينيه، ص...
29- محسن صالح، الطريق الي القدس، ص 182.
30- همان منبع، صص 182 و 183.
31- همان منبع، ص 183.
32- دکتر عبدالرحمن بارودي، شاعر فلسطيني
33- گفتگو با کامل شريف در امان، 26 اکتبر 1985م به نقل از محسن صالح، الطريق الي القدس، ص 181.
34- همان منبع، ص 182.
35- عارف عارف، النکبة، بيروت، المکتبة العصرية، 1954م، ج1، صص 227 تا 229.
36- محسن صالح، الطريق الي القدس، ص 182.
37- سباعي، مصطفي، الاخوان المسلمون في حرب فلسطين، درالنذير، 1985م
38- محسن صالح، الطريق الي القدس، ص 184.
39- همان منبع، ص 185.
40- منبع سابق، ص 186تا 187.
41- سورة توبه آيه 14.
42 حديث صحيح، مسند امام احمد، به نقل از شيبر، محمد عثمان، بيت المقدس و ما حوله، کويت، مکتبة الفلاح 1989م، ص 31