مرتضي سرهنگي
برخي کشورهاي منطقه از سرمشق صدام پيروي کردند و به گونه اي جدايي ناپذير با انديشه هاي ضدايراني او پيوند خوردند.
صدام در زمان جنگ با ايران شهرتي افسانه اي در ميان عربها به دست آورد و اين شهرت را بيش از همه مديون بذر کينه اي است که عليه ايرانيان در کشتزار فکري عربها کاشته بود. او حتي نام جنگ با ايران را قادسيه گذاشت تا يک بار ديگر رسالت تاريخي آنان را درباره ايران به يادشان بياورد! بذر اين کينه توزي پيش از اين توسط استعمار انگليس که صدام را از همان جواني براي رهبري عراق برگزيده بود، در دل او پاشيده شد؛ همان گونه که رضاشاه پهلوي را از دوره قزاقي اش نامزدي شايسته براي پادشاهي ايران ديده بود. گرچه آثار و منابع فراواني از زندگي صدام وجود دارد، اما هيچ يک به سالهايي که صدام زير نفوذ و تربيت عوامل اطلاعاتي و سياسي لندن بود اشاره جدي نکرده اند. حقيقت اين است که صدام 4سال در سايه سازمان اطلاعاتي انگليسي ها آموزش ديد و تربيت شد تا روزي که آنان تصميم بگيرند اين جوان ولگرد و بي خانمان را پشت سر احمد حسن البکر قرار دهند و او را به قدرت برسانند.
مربيان انگليسي صدام از همان ابتدا به او گفته بودند که وجود البکر بعد از کودتاي هفدهم ژوئيه 1968لازم است و او بايد پايه هاي حکومت بعثي ها را تثبيت کند ولي قدرت واقعي در عراق تو هستي! صدام مانند يک گماشته وفادار به آنچه که انگليسي ها با واسطه ميشل عفلق يا امريکايي ها براي او برنامه ريزي کرده بودند در دوران حکومت خود رفتار کرد.
او توانست بسياري از آمال و آرزوهاي استعماري انگليس ها را برآورده کند. در راس اين برنامه ها کينه ورزي نسبت به ايرانيان بود. نهايت جنگ عراق با ايران نيز براي تضعيف يا محو اسلام و بويژه شيعه بود که انگليس ها کينه اي قديمي از آن دارند. درست است که در چند روز گذشته آخرين برگ زندگي صدام ورق خورد، اما انديشه هاي ضد ايراني و ضدديني او در پاره اي از کشورهاي عربي زنده است.
اين مجال هميشه براي انگليسي ها و امريکايي ها وجود داشته که حاکمان آينده خود را در منطقه از ميان کساني انتخاب و تربيت کنند که مانند صدام بينديشند، رفتار کنند و بالطبع سرنوشتي مانند او را نيز بپذيرند. امروز هم چنين حاکماني کم نيستند.
جام جم 11/10/85