تنها براي خدا مبارزه کرد /از تدريس تا مبارزه و...

کد خبر: ۱۱۲۱۳۳
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۴:۰۲ - 05February 2007

مليحه دردکشان- همسر شهيد مصطفي يوسفي از فرمانده شهيد دوران دفاع مقدس و مسوؤل بازسازي سوسنگرد از جمله زناني است که سال‌ها از شهادت همسرش مي‌گذرد اما با صبر و مقاومت و تحمل سختي‌هاي فراوان، فرزندانش را بزرگ کرده تا بتوانند همانند پدر شهيدشان به ميهن خود خدمت کنند.

وي مي‌گويد: در زمان قبل از انقلاب عليه ظلم و اختناقي که وجود داشت مدت‌ها مبارزه کرديم تا اينکه انقلاب اسلامي پيروز شد. در آن زمان تازه با همسرم آشنا شده بودم که پس از گذشت سه ماه از ازدواجمان، شهيد يوسفي به خدمت جهادسازندگي درآمد و به علت انجام ماموريت عازم اهواز شديم. به محض رسيدن، تدريس در يکي از مدرسه‌هاي اهواز را آغاز کردم اما ناگهان متوجه پيشروي نيروهاي عراقي به خاک ايران شديم و اين سرآغاز رويداد بزرگي بود که موجب ماندن من به همراه همسرم تا پايان جنگ در خوزستان شد.

در هشت سال جنگ عراق عليه ايران به شهرهاي مختلفي از جمله اهواز، آبادان، سوسنگرد و غيره سفر کرديم که درطول اين مدت، شهيد يوسفي به فرماندهي قرارگاه رمضان درآمد. به علت حجم فعاليت هاي گسترده‌اي که در جنگ داشت، مسوؤليت بازسازي سوسنگرد را نيز بر عهده گرفت. در زماني که به همراه شهيد يوسفي در سوسنگرد حضور داشتم شاهد صحنه‌هاي فراواني از جنگ بودم، شهيد شدن روزانه صدها نفر و تلاش مردم براي زنده ماندن و زندگي آنها در خانه‌هايي که بر اثر اصابت گلوله و ترکش به ويرانه‌هايي تبديل شده بود تمامي اين وقايع هر يک حقيقتي است که در برهه‌اي از تاريخ کشورمان به وقوع پيوست تا مردم اين سرزمين اجازه اشغال حتي يک وجب از خاکشان را ندهند.

وي با يادآوري خاطراتي که در طول مدت حضورش در مناطق جنگي داشته است مي‌افزايد: در اواخر جنگ بود که ديگر طاقت ماندن نداشتم و همواره از خدا مي‌خواستم که همسرم يا شهيد شود يا زنده بماند شرايط بسيار سخت و طاقت فرسايي بود تا اينکه چند ماهي مانده به پذيرش قطعنامه، شهيد يوسفي بر اثر اصابت گلوله تانک در تاريخ سوم بهمن 1366 به شهادت رسيد و اولين جايي نيز که شهادت او را اعلام کرد، راديو عراق بود چرا که او در خاک عراق به شهادت رسيده بود. من که در آن زمان دو فرزند خردسال از همسرم به يادگار داشتم عاقبت به شهرمان بازگشتم.

 16 سال از شهادت همسرم مي‌گذشت که در مراسم يکي از همرزمان شهيد يوسفي با ديدن فرزند پسرم به استقبال ما آمد و براي اولين بار به بيان چگونگي شهيد شدن او پرداخت. همسرم که در جنگ‌هاي چريکي و نامنظم فراواني حضور داشت به هنگام به کار گذاشتن يک دوربين منتهي به کانالي که به عراق راه داشت و يک منطقه بسيار مهم براي نيروهاي ايراني به شمار مي‌رفت بر اثر اصابت يک گلوله تانک به شهادت مي‌رسد. اما همرزم اين شهيد، به هر طريق ممکن پيکرش را به ايران منتقل کرد و در گلستان شهداي اصفهان به خاک سپرده شد.

با وجود رشادت‌هاي فراوان همسرم حتي يک عکس يادبود از کسي که 8 سال فرمانده جنگ بوده است وجود ندارد، حتي زماني او مسوؤل راه‌اندازي جهاد سازندگي در کشور تانزانيا را نيز بر عهده گرفت.

اما چه بگويم از برخي بي‌مهري‌ها. با شهادت همسرم مشکلات ما آغاز شد، طي چند سال اول تنها حقوقي که دريافت مي‌کرديم ماهيانه سه هزار تومان بود که اين مبلغ نيز پس از گذشت سه سال به علت قرار گرفتن تحت عنوان ديون مملکتي قطع شد. با زحمات فراوان دو فرزندم را بزرگ کردم و در طول اين مدت 20 سال نيز از طريق تدريس در مدارس مختلف هزينه زندگي‌مان را تامين مي‌کردم تا اينکه هر دو فرزندم در دانشگاه‌هاي تهران يکي در رشته پزشکي و ديگري در رشته برق قبول شدند و من نيز به علت اينکه سال ها برايشان هم پدر و هم مادر بودم، رهسپار اين شهر شدم. اما اکنون با مشکلات فراواني روبه‌رو هستيم. از طرفي به علت بيماري رماتيسم مفصلي هزينه درمان بيماري‌ام زياد است و از طرف ديگر بايد از پس هزينه‌هاي زندگي خود و فرزندانم برآيم. به بنياد شهيد استان اصفهان و تهران(مرکز) مراجعه کرده‌ام اما حتي موفق به بيمه کردن خانواده‌ام نشدم چه برسد به اينکه کمکي در حق خانواده‌ام بکنند.

همسر شهيد يوسفي در پايان مي‌گويد: پس از تحمل مشقات فراوان که در زمان جنگ به همراه همسرم داشتم، اکنون که فرزندانم در آستانه به ثمر رسيدن هستند نيز بايد سختي‌هاي فراواني را تحمل کنم اما با همه‌ي اين مشکلات معتقدم همسر شهيدم تنها براي خدا مبارزه کرد و در اين راه هم به شهادت رسيد که اين امر براي من و فرزندانم افتخار بسيار بزرگي است.

منبع : خبرگزاري ايسنا


نيکبخت
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار