گفتگو با سردار سوداگر از فرماندهان اطلاعات عمليات دفاع مقدس

کد خبر: ۱۱۲۲۴۰
تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۴:۲۲ - 15February 2007

براي همين، جمهوري اسلامي به همه اهداف خود دست پيدا کرد که همانا بيرون راندن رژيم بعثي از خاک خود و به دست آوردن کنترل منطقه و همچنين به دست آوردن عزت و اقتداري که باعث شود، پس از آن، هيچ مهاجمي، قصد تعرض به ميهن اسلامي را نداشته باشد. سردار سوداگر از فرماندهان اطلاعات عمليات دفاع مقدس، در گفت‌وگو با «بازتاب» با اعلام اين مطلب اظهار داشت: در حقيقت در جنگ ما دو دشمن داشتيم؛ دشمنان دانا و دوستان نادان. دشمنان دانا که مشخص هستند، اما ما ضرباتي هم از دوستان نادان خورديم که با دفاع غلط و ارائه تحليل‌هاي نادرست از جنگ به ما ضربه مي‌زدند... يک بار به نمايشگاهي رفتم و ديدم از ابتداي آن، يا تصوير کسي است که سرش قطع شده يا پايش قطع شده و يا شهيد شده. به هرحال، هيچ نمايي از پيروزي در اين نمايشگاه نديدم، منهاي آن روح ماورايي که شهادت را تداعي مي‌نمود... وقتي نوجوان يا جواني از نسل جديد اين تصاوير را ببيند، با خود چه خواهد گفت؟! اصولا او هنوز شهيد و شهادت را درک نکرده است و مي‌گويد: ما چه موفقيتي داشتيم؟... جايي ديگر ديدم که يک چفيه قرمز و چادر و کاسه آب و نان خشکي گذاشته‌‌اند. پرسيدم اين يعني چه؟ گفتند: سمبل زمان جنگ است. والله، همه ‌اينها غلط است، دروغ محض است. مردم و حکومت ما بهترين ميوه و غذا را براي رزمندگان تدارک مي‌ديدند و براي نيروهاي مسلح فراهم مي‌کردند. مردم ما از سفره خود مي‌چيدند و براي رزمندگان به جبهه مي‌فرستادند...
اينها برخي از اشتباهاتي بود که خودي‌ها مرتکب شدند و جنگ را بد و منفور و دفاعيون را يک مشت آدم بيکار و گريان و بي‌هدف نشان مي‌دادند که بعدها اثرات بدي بر جاي گذاشت...
سردار سوداگر در بخش ديگري از اين گفت‌وگو اظهار داشت: در عمليات فتح‌المبين، عراق اصلا نمي‌دانست ما چه مي‌خواهيم بکنيم. در عمليات بيت‌المقدس و حتي بدر نيز گمان مي‌کرد که ارتش مقابلش مي‌جنگد و اصلا سپاه را نمي‌شناخت که چيست؟
در فتح‌المبين عراق گيج بود. من با موتور همراه شهيد کميلي‌فر، رفتم داخل عراقي‌ها و اتفاقا پايم هم مصنوعي بود، ولي عراقي‌ها متوجه نشدند.
با اين حال، عراقي‌هاي زمان عمليات فتح‌المبين با والفجر مقدماتي تفاوت داشتند؛ هم آنها و هم ما به‌ تدريج بلوغ بيشتر و شناخت کامل‌‌تري از يکديگر پيدا کرديم و در نتيجه، جنگ براي ما سخت‌تر و پيچيده‌تر مي‌شد و مجبور بوديم پارامترهاي جديدتري وارد جنگ کنيم و بدين جهت است که نمي‌توان گفت بزرگ‌ترين موفقيت و کم‌ترين موفقيت کدام است...نکته‌اي که تاکنون مسکوت مانده و اعلام نشده است، نشت اطلاعات و يا جاسوسي براي دشمن از عوامل عمده و بزرگ شکست عمليات کربلاي چهار بود.
من در حين عمليات کربلاي 5، کالکي را از سنگرهاي عراقي در جزيره بوارين پيدا کردم و نشان فرمانده سپاه دادم و گفتم: کالک عمليات خودمان است که به عراقي نوشته شده است. يکي از کالک‌هاي خودمان هم همراهم بود و آن را کنار کالک پيدا شده گذاشتيم و ديدم شبيه هم است و نام همه لشکرهاي عمل‌‌کننده در کربلاي 4 را نوشته است. مفهوم آن اين بود که در عمليات کربلاي 4، فردي از قرارگاه به بالا اطلاعات را برده و به عراق داده است.البته متوجه شديم اين نقشه، مربوط به دو دوره پيش از طراحي نهايي است و سه ماه با تصميم نهايي فاصله دارد که بعدها اين مسئله مورد پيگيري قرار گرفت. البته کنترلي روي کساني که به منطقه مي‌آمدند، نبود و بعدها هم که مشخص شد احتمالا افضلي، فرمانده نيروي دريايي که بعدا اعدام شد، جاسوس سيا بوده و اطلاعات را انتقال داده است، البته در موارد ديگر، ماجرا فرق مي‌کرد و احتياط‌هاي لازم اثر خود را مي‌گذاشت.
از جمله حدود بيست روز پيش از والفجر 8، آقاي محسن رضايي گفت: نيروها را ببريد بيرون و به منطقه هور برويد و کل منطقه والفجر 8 را تحويل قرارگاه نجف به فرماندهي احمد غلامپور بدهيد. همه ‌هاج و واج ماندند و گمان کردند که ديگر عمليات در اينجا نيست، چون کل شناسايي‌ها و چيدمان نيروها با قرارگاه ما بود که آقاي عزيز جعفري، مسئوليت آن را داشت، اما همان شب عمليات والفجر 8 که نيروهاي ما در هور در جزيره «ام الرصاص» درگير بودند، حدود ساعت 2 صبح، فرمانده سپاه تماسي گرفت که منطقه را رها کنيد و به منطقه فاو بياييد. پس از مراجعه وقتي که آقاي شمخاني منطقه را براي من توجيه کرد، متوجه شديم که ‌اين حرکت، کاري براي فريب دشمن بوده است که اتفاقا بسيار هم زيرکانه و جالب بود. صبح عمليات در جاده استراتژيک ادامه عمليات را به سمت کارخانه نمک ادامه داده و عمليات با موفقيت انجام شد...

منبع : سايت اسفنديار بلاگ اسکاي


nikbakht
نظر شما
پربیننده ها