مخمل يادها

کد خبر: ۱۱۲۸۲۲
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۲:۰۹ - 28February 2007

کمتر دقيقه اي بعد، بوي سير، تمام منطقه را برداشت. بچه ها سريع ماسکها را به صورت زدند. اما اي کاش عراقي ها به همين گلوله هاي شيميايي اکتفا مي کردند! در ميان آنها با بمب هاي خوشه اي هم از ما پذيرايي کردند.

گاز شيميايي روي همه بچه ها اثر گذاشته بود. آمپولهاي «آتروپين» هم کاري از پيش نمي برد. براي چند لحظه توي دلم خالي شد. نه به خاطر خودم، بلکه بيشتر براي بچه ها.

اولين قرباني شيميايي، «مهدي پرستاش» بود، البته فقط حالش بد شد. در اين ميان، امدادگر شير دسته ما، «اسدالله کرک آبادي»، مثل پروانه به دور شمع وجود بچه ها مي گشت و بدون اينکه بتواند کار چنداني کند، مي ديد که بچه ها مثل گلهاي پرپر شده دانه دانه روي زمين مي افتند. خودم نيز انگار از آن گازها نوش جان کرده بودم.

احساس کردم که سرم سنگين شده. ستون گردان را بر پا دادند تا از آن محل که شيميايي بود، دور شويم. چند تا از نيروهاي حمل مجروح، بچه هايي را که از هوش رفته بودند و وضعشان خيلي وخيم بود، تا نزديک اسکله بردند تا با قايق به عقب بروند. بعد از گذشت چند دقيقه ديگر، آثار گاز شيميايي در تک تک بچه ها هويدا شد. با آن وضع احتمال نمي دادم که بتوان عمليات کرد. حسين درفشي، مسؤول دسته «اميرالمؤمنين» (ع) هم ديگر جايي را نمي ديد. چند تا از بچه هاي کادر گردان نيز به خاطر مسموميت شديد به عقب رفتند.

تاريکي هوا از يک سو و صداي زوزه شغالها از سوي ديگر توي دل بچه ها را خالي مي کرد. هوا کم کم داشت سرد مي شد و همراه با وزش نسيم، بوي سير و گرد شيميايي هم به مشام هم مي رسيد. حال همه داشت به هم مي خورد. «خانجاني» که از طريق بي سيم با عقبه در تماس بود، مرتباً با قرارگاه کلنجار مي رفت که امشب از ما نخواهيد عمليات کنيم. فقط يگان عمل کننده ما نبود که شيميايي شده بود، بلکه تمام گردان هايي که آن شب قرار بود عمليات کنند، از جمله گردان «مسلم»، شيميايي شده بودند. سردردهاي شديد و کم شدن ديد چشمها گريبانگير همه شده بود.

 

منبع: «مخمل يادها»، تأليف: محسن مطلق، ناشر: دفتر ادبيات و هنر مقاومت 1371، صفحه 110


nikbakht
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار