استکي مجتبي

استکي,مجتبي

کد خبر: ۱۱۳۲۳۱
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۴:۵۰ - 06March 2007

تاريخ خونبار تشيح همواره خط سرخ شهادت را مسير رهروان حضرت سيد الشهدا عليه السلام و قرب لقاي حق نشان داده است. شهيد «مجتبي استکي» در اول فروردين ماه 1334 ه ش در يکي از خانواده هاي مذهبي «شهر کرد »به دنيا آمد.او تحت تربيت پدري مومن و مادري فداکار رشد نمود و با آشنايي کامل به قرآن و احکام اسلامي در آن دوره اي که توسل به حبل المتين جرم بود، به تحصيل ادامه داد تا در سال 1352 به اخذ ديپلم نايل گرديد .اومدتي بعد در انستيتوي تکنولوژي اهواز فوق ديپلمش را گرفت و در اواخر سال 1355 به خدمت سربازي رفت. در سال 1357 در جريان انقلاب به فرمان امام امت از خدمت نظام وظيفه سر باز زد و به شهرکرد آمد و در کنار برادر شهيدش «رحمان استکي»(که درحادثه هفتم تير درکنار 72تن از شهداي انقلاب اسلامي وهمرا ه شهيد«بهشتي» به شهادت رسيد) به ايجاد جلسات و تشکيلات مذهبي در همگاني با جريان عظيم انقلاب پرداخت . منزلشان مرکزي براي تجمع برادران در برنامه ريزي و سرو سامان دادن به تشکل هاي ضد رژيم شاه پرداخت.
با قوام جمهوري اسلامي شبانه روز در خدمت انقلاب قرار گرفت. از اوايل انقلاب در تشکيل کميته انقلاب اسلامي نقشي فعال داشت. پس از مدتي تلاش در اين جهت با اصرار برادران همراهش مسئوليت شهرداري هفشجان را پذيرفت و پس از سرو سامان دادن به کار هاي آن به دادگاه انقلاب شهرکردرفت و در تحکيم پايه هاي اين نهاد انقلابي در استان نقش ارزنده اي ايفانمود.
با علاقه و ايمان وافري که چون برادرش به آموزش و پرورش داشت؛مدتي را به خدمت درآموزش و پرورش شهرستان فارسان پرداخت. بعد از شهادت برادر ارجمند ش «رحمان» ،در ميعاد گاه عاشقان الله، سر چشمه خونين تهران که نمايندگي مردم «شهرکرد»در مجلس شوراي اسلامي را به عهده داشت؛ از طرف حزب جمهوري اسلامي د«ر شهرکرد» کانديد گرديد و با قاطعيت آراي مردم که در استان بي سابقه بود به نمايندگي مردم شهرکرد و حومه در مجلس شوراي اسلامي انتخاب شد .اوسخت مي کوشيد راه برادر شهيد خود را در سنگر مجلس و نمايندگي مردم محروم شهرستان شهرکردبه نحواحسن ادامه دهد. برد باري و متانت مجتني هنگام تشيع جنازه برادرش و سخنراني وي در تدفين پيکر پاک برادرش همه رابه اعجاب و شگفتي وا داشت .رفتاروگفتاراو نشاني از شهادت به همراه و استواري چون کوهش را گواهي مي داد. خدمات ارزنده اش در پذيرش مسئوليت هاي مختلف و فعاليت شبانه روزي ،نشان مي داد که عاشق کار وتلاش در جهت حاکميت خط امام (ره)در نظام جمهوري اسلامي بود . اوبه کار وخدمت گذاري به مردم عشق مي ورزيد وحمايت از خط امام را فريضه واجب مي دانست. در اين رابطه تلاش بسيار موثر او رادر شوراي مر کزي حزب جمهوري اسلامي در شهرکرد؛ همچون برادرش که همواره،راه گشايي بود به خوبي احساس مي شد. او معلمي دلسوز و فداکاربود که تمام وجودش را وقف خدمت به آموزش و پرورش مي نمود و در راه خدا و براي خدا خالصانه و بي ادعا به کار مي پرداخت .
آراي قاطع مردم منطقه و استقبال پر شور از نامزدي و نمايندگي ايشان دليل روشني بر علاقه و اعتقاد مردم به اين جوان از خود گذشته و متدين بوده است.آري برادرمان مجتبي استکي هم ،راه برادرش رحمن استکي را پيمود و در کنار يکي از برادران هم خط و همراهش شهيد امامقلي جعفرزاده فرماندار مکتبي و مبارز شهرکرد، بدست جنايتکاران منافق وابسته به استکبار جهاني در مشهد مقدس فرياد خرو شنده امامش را لبيک گفت و به شرف شهادت نائل آمد .اين قرباني اسماعيل گونه مانند تمام سربازان امام (ره) بابدن خونين به ديدار حق شتافت.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيدوامورايثارگران شهرکردومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



خاطرات
فضل الهي:
يکي از خصوصيات خوبي که اين شهيد بزرگوار داشت اين بود که پايگاه يا به اصطلاح پاتوق اصلي خود را مسجد محل قرار داده بود .يعني مسجد جامع شهرکرد پايگاه شهيد استکي بود و هر کسي که مي خواست با اين شهيد ملاقات داشته با شد، در وقت نماز خود رابه مسجد مي رساند. ايشان هم خود را موظف مي دانست که همه فعاليت ها ي سياسي و اجتماعي خودش را در مسجد متمر کز کند.
برادراني که آن روز ها رابه ياد دارند مي دانند که هر کسي که مي خواست باشهيد ملاقات داشته باشد حتما بايدبه مسجد جامع مي رفت. مسجد جامع پايگاه اصلي شهيد بود و اين پيام مهمي است که ما بايدبه مساجد اهميت بدهيم و مساجد را براي کار هاي سياسي و اعتقادي خود قرار بدهيم که انشاءالله بتوانيم هم عبادت کرده با شيم و هم امور اجتماعي مان را با استعانت از خداوند متعال به نحو احسن به انجام برسانيم .
آخرين ديدارشان قبل از شهادت سفري بود که از تهران به شهرکرد آمده بودند و بر اساس تعطيلي که در کارش پيش آمده بود . من در استا نداري ايشان راديدم و نماز جماعت همان جا برگزار شد و ايشان را ديدم که کنار حوض استانداري نشسته بود و مشغول وضو گرفتن بود. فواره هاي حوض را که ديد، از من سوال کرد: اين آب حوض شهر باشد اسراف حساب نمي شود؟ گفتم : چون هدر نمي رود، نه. يعني حوض را وقتي پر مي کنند، فواره فقط دور مي زند و اين طور نيست که فقط آب وارد حوض شود و از يک طرف ديگر خارج شود. يا از آب شهر باشد. وقتي من اين مسئله را توضيح دادم، قانع شد و گفت: من فکر کردم که آب از شبکه آب شهري وارد حوض مي شود و در اين صورت اسراف محسوب مي شد . من آن موقع فهميدم که اين شهيد تا چه حد در مسائل شرعي مقيد است. بالاخره آخرين ديدار همان نماز جماعت آن شب بود و نهايتا خبر شهادت ايشان را شنيدم و دو سه روز بعد براي آوردن پيکر پاکش همراه عده اي از استان رفتيم و پيکر اين شهيد راآورديم که با استقبال عظيم و پر شور مردم که شايد بتوان گفت در تاريخ تشيع هاي شهرکرد تشيع جنازه اين شهيد عزيز يکي از تشيع هاي بي سابقه و تاريخي بود .

ساده زيستي شهيد بسيار زبان زد بود. باهمه کس را بطه داشت .با فقير، غني، کاسب، کارگر، دانش آموزو قشر هاي مختلف. براي اين شهيد فرق نمي کرد که با چه افرادي رابطه بر قرار مي کند، مهم اين بود که ار تباط دقيق با موکلين خودش داشته باشد .در فرصت هايي که پيش مي آمد حتما به شهرکرد سر مي زد و با مو کلين خود در مناطق مختلف شهرکردو شهر هاي اطراف ارتباط داشت و به آنها سرکشي مي کرد . در جلساتي که با بعضي از افراد شهر داشت مسائل و مشکلات مردم را از آنها مي پرسيد و به مر کز اطلاع مي داد . در مجموع نيرويي بود که اگر ما مي توانستيم از وجودش بيشتر استفاده کنيم و منافقين کور دل اين عزيز بزرگوار را از ما نمي گرفتند؛ بسيار کار گشا و اهل کار بود .شب و روز برايش فرق نمي کرد. اوايل انقلاب سال 58الي59 کار هايي که بايد حتما انجام مي گرفت، بسيار زياد بود. براي همين روز تعطيل و غيره تعطيل هيچ فرقي برايش نداشت. نمي کرد مهم اين بود که بتواند کاري براي مردم انجام دهد .نهايتا ديديم که اجر اين جهاد و اين زحماتي را که کشيد بوسيله شهادت گرفت و در خيل عظيم شهيدان هفتم تير همراه باسيد الشهداي انقلاب اسلامي شهيد بهشتي و هفتاد ودو تن ديگر به فيض عظيم شهادت نائل شد .
 
مرتضي جهانبازي:
در کلاس اول راهنمايي خاطرم هست که شهيد مجتبي استکي از معلمين ما بودند رفتار ايشان رامي توانيم بگوييم يکي از سر سر مشق هاي معلمين که من تا حالادر طول مدت عمرم ديدهام قرار بدهيم .رفتارشان به صورتي بود که با ما به طوري برخورد کرده بودند که هنگام ظهر که براي نماز آماده مي شديم براي وضو گرفتن به شکلي رفتار مي کردند که بچه هاي هر کلاس کلاس هجوم مي بردند به طرف چشمه اي که در آموزشگاه بود و همچنين در تدريس قرآن طوري رفتار کرده بودند که ما هنگام تدريساين درس با شور و اشتياق فراوان مي رفتيم و خيلي چيز ها راحفظ مي کرديم اميدوارم که خداوند او را مورد رحمت و لطف خودش قراردهد و ما بتوانيم ادامه دهنده راه ايشان باشيم.
لطف الله داودي:
سابقه آشنايي ما از سالهاي قبل از انقلاب است به اين طريق که ايشان دبير ديني ما بود .دردبيرستان امر کبير سابق که بعد از انقلاب به نام شهيد استکي نامگذاري شد. از چهره هاي فعال شهر محسوب مي شد . يکي از کار هاي بنيادين که ايشان انجام مي داد اين بود که کلاس درس ديني به يک محل براي بحث و گفتگو در ارتباط با مسائل عقيدتي و سياسي روز وکارهايي که مي توان انجام داد و يانمي توان انجام دادومواردي از اين قبيل. در مورد آنها صحبت مي کرد .وبه صورت علني درباره چگونگي مبارزه ومسائل اين شکلي صحبت مي کرد.واين موضوع با توجه به اينکه ماموران مخفي شاه همه جا ريخته بودندازحساسيت بيشتري برخوردار بود . فعاليت هاي اين شکلي را گزارش مي دادند و جلوشان را مي گرفتند. ضمن اينکه ما بعد از انقلاب فهميديم که ناظم همان دبيرستان متاسفانه ساواکي بوده و گزارش بچه ها رابه ساواک مي داده.ضمن اينکه برنامه ريزهاي شهيد استکي در آن دبيرستان باعث شد که اولين دبيرستان باشد که در سطح شهرکرد تظاهرات کند و بچه هاي دبيرستان در گير شوند و نهايتاتعطيلي دبيرستان ها در آبان ماه سال 57از دبيرستان اميرکبير شروع شد که شهيد استکي در آن فعاليت مي کرد و دانش آمو زان را سازماندهي مي کرد.ا و برنامه هاي اعتقادي و سياسي بسياري انجام مي داد.به لحاظ اينکه ايشان از نيرو هايي بود که در همه زمينه ها صاحب نظر بود و کار سازماندهي را به عهده گرفت و به عنوان يک محور، بچه ها با اين شهيد بزرگوار فعاليت و همکاري مي کردند. استانداروهمه افراد ومسئولين که به استان مي آمدند، همه افراد با اين شهيد آشنايي کامل داشتند و باآن مشورت مي کردند و طرف مشورتشان، ايشان بود .اين شهيد نهايتا به عنوان مدير آموزش و پرورش استان محسوب شد و از اينکه انتخابات مجلس شروع شد باراي بالاي ايشان به عنوان نماينده شهرستان شهرکرد مجلس شوراي اسلامي راه پيدا کرد.
به اين موضوع فکر مي کنم که بيشترين راهنمايي که مي توانست يک نفر انجام دهد در رابطه با انحراف سازمان اين بزگوار بود انشاالله که بتوانيم ره رو اين بزرگوار باشيم
به خاطر اختلاف سني که با ايشان داشتم ارتباط زيادي با ايشان نداشتم.
ايشان به عنوان مکبر و موذن مسجد بو دند. آن زماني که توي شهرکرد تعداد نماز گزاران از تعداد انگشتان دست بيشر نمي شد، ايشان تنها جواني بودند که در مسجد حضور پيدا مي کردند .
از لحاظ درسي هم در سطح خيلي بالابودند در حدي که دانش آموزان دبيرستاني که دو سال از خود شان کوچکتر بودند پيش ايشان کلاس حضوري مي رفتند . اخلاق و رفتارشان را هميشه در حد کساني که در مسجد داشتند مي ديدم با توجه به اختلاف سني که با ايشان داشتم که پانزده سال از من بزرگتر بودند
دو سه ماه قبل از انقلاب بود که من جواني بيست ساله بودم و با اختلاف سني که باشهيد بزرگوار داشتم، ايشان به عنوان استاد بنده محسوب مي شدند.با توجه به جو نامناسب آن زمان که ناشي از عدم آشنايي جوانان با اعتقادات ديني بود ،تعدادي به سمت چپ و کمونيستها بودند .بنده و يکي از دوستان نيزبه دليل عدم آشنايي به سازمان ننگين منافقين گرايش داشتيم .روزي آرم اين سازمان رادرکليشه ايي در آورديم و تمام شهر را از اين آرم پر کرديم. بعضي از مردم شهر که مي دانستند سازمان منافقين چه وضعيت وطرزتفکري دارد؛تمام آرمها رااز سطح شهر پاک کردند .خيلي ها از دستشان ناراحت شده بودند که چرا اين کار را انجام داديد. خلاصه قرعه به نام من افتاد که بروم و يک مقاله اي را مبني بر اين که اين سازمان ؛سازماني اسلامي است ،بنويسم وپخش کنيم. چندروز بعد مراسمي در سالن تختي شهرکرد برگزار شد که پدر يکي از افراد سازمان منافقين که معدوم شده بود آمد و آنجا سخنراني کرد.( به نام صاحب اختياري) من رفتم خدمت شهيد بزرگوار آقاي استکي که آيا اجازه مي دهيد مقاله ي مبني بر اينکه سازمان منافقين سازماني اسلامي است راقرائت کنم؟ هر کاري کردم که از اين استاد بزرگوار جواب آره يا خير بگيرم نتوانستم. گفت: اختيار با خود شماست .واين براي من خيلي جالب توجه بود که ايشان در آن شرايط حاظرنشدند موضوعي را به من تحميل کنند.
نظر شما
پربیننده ها