شريفي ,محمد ابراهيم

کد خبر: ۱۱۶۵۹۲
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۸ - 05May 2008
چهارم فروردين ماه سال 1321، در روستاي قلعه سرخ در شهرستان تربت جام به دنيا آمد. سه فرزند قبل از او به علت نبود امکانات درماني وفات يافته بودند.محمد ابراهيم در محضر استاد بزرگوارش مرحوم شيخ قاسم توکلي که از روحانيون معروف منطقه بود، به کسب علم و دانش پرداخت. قرآن و چند کتاب ديگر را در محضر آن استاد بزرگوار فرا گرفت و علاقه خاصي به تلاوت قرآن و فراگيري احاديث از خود نشان مي داد. او در اين زمان به کار کشاورزي مشغول بود.محمد ابراهيم در 16 سالگي، پدر خود را از دست داد.
در سال 1338 ازدواج کرد و حاصل 27 سال زندگي مشترک آنها 9 فرزند به نام هاي ليلي، طوبي، فاطمه، طاهره، عليرضا، صديقه، حميدرضا، محمد، و اسماء مي باشند.
در زمان اوج گيري نهضت اسلامي، رهبري مردم منطقه را به عهده داشت و با شکل دهي تظاهرات و تشکيل جلسات مذهبي و ديني به افشاگري عليه رژيم پهلوي مي پرداخت.
محمد ابراهيم قبل از انقلاب از افراد انگشت شماري بود که اعلاميه هاي حضرت امام را به محل سکونتش مي آورد و نسبت به پخش آن در بين مردم اقدام مي کرد. بارها مورد تعقيب مامورين جنايت پيشه شاه قرار گرفت و بارها تهديد به مرگ شد. او در تمامي تظاهراتي که در منطقه زندگينش تشکيل مي شد، مسلحانه شرکت مي کرد و در اغلب تظاهرات شهر مشهد علي رغم مسافت طولاني حضور داشت. عاشق امام بود و تنها آرزويش سلامتي و طول عمر ايشان. در سال 1357، مادرش نيز دار فاني را وداع گفت.
پس از پيروزي انقلاب اسلحه به دست گرفت و در 5 فروردين 1358 عضو کميته و عضو ستاد اجرايي فرمان امام در تربت جام شد. پس از تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در تاريخ 10/5/1358 عضو رسمي آن نهاد شد و پس از چندي به عنوان مسئول گروه مبارزه با مواد مخدر تربت جام منصوب و با سوداگران مرگ به مبارزه مشغول شد. خيلي مهربان بود و با همه به خوبي و مهرباني رفتار مي کرد. به نماز اول وقت و خواندن قرآن تاکيد داشت و هميشه سفارش مي کرد بچه ها را طوري تربيت کنيد که نماز و قرآن را فراموش نکنند و در مورد حجاب خيلي حساس بود و مي گفت: بايد کاملا حجاب را رعايت کنيد.
محمد ابراهيم، زماني که ميهن از جنوب و غرب مورد حمله رژيم بعثي عراق قرار گرفت، عازم ميادين نبرد شد. در عمليات شکستن حصر آبادان به عنوان مسئول دسته انتخاب شد و در اين عمليت از ناحيه سر، شکم، پهلو، سينه و گردن به سختي مجروح و مدت زيادي در بيمارستان دکتر شريعتي مشهد بستري شد.
پس از بهبودي نسبي، دوباره به سپاه مراجعه کرد و به پاسگاه جنت آباد (صالح آباد) که زير پوشش پايگاه تربت جام بود، اعزام شد و از آنجا روانه بيت حضرت امام شد و مدت شش ماه در آنجا مشغول خدمت بود.
پس از آن دوباره عازم جبهه شد. در عمليات طريق القدس فرماندهي گروهان را پذيرفت و سپس به فرماندهي گردان انصار الحسين که جمع آوري و تخليه شهدا و مجروحان را به عهده داشت، منصوب شد.
برادر خانم او محمد امين توکلي در اين عمليات به شهادت رسيد و پيکرش به وسيله محمد ابراهيم به تربت جام آورده شد. در عمليات رمضان فرماندهي گروهان را به عهده گرفت و در عمليات مسلم بن عقيل معاون فرمانده گردان شد و فرماندهي يکي از محورهاي عملياتي را به عهده داشت که در اين عمليات براي دومين بار مجروح شد. در عمليات والفجر مقدماتي، فرماندهي گردان الحديد را پذيرفت و در زمان آفند(دفاع)، مسئول محور عمليات بود. در عمليات خيبر سمت فرمانده واحد طرح و عمليات لشکر 21 امام رضا (ع) را به عهده داشت. در سال 1365 توفيق زيارت خانه خدا نصيبش شد.
دريک مورد ايشان براي شناسايي به پشت سر دشمن رفته بود و در آن موقعيت به نماز ايستاد و وقتي مورد اعتراض قرار گرفت، گفت: اگر ما نماز را براي خدا بخوانيم، دشمن هيچ گاه ما را نمي بيند.
در عمليات والفجر 3 وقتي که نيروهاي گردان تحت فرماندهي اين سردار، کله قندي را گرفته بودند، دشمن از سمت چپ ارتفاع قلاويزان تک سنگيني را شروع کرد، ايشان در سنگر نشسته بودند که به ايشان خبر رسيد دشمن دست به حمله زده است و الان است که شهر مهران را تصرف کند، گفت: ناراحت نباشيد، من چايم را مي خوردم انشاالله پدرشان را در مي آوريم. با عزم راسخ حرکت کرد، گفت: نيم ساعت بعد به فلان منطقه برايم مهمات بفرستيد. همه تعجب کرديم، مگر امکان دارد که به اين سرعت بتوان دشمن را عقب راند، ايشان گفت: اگر ما بر حق هستيم قطعا از اينها بيشتر هم جلو خواهيم رفت. پس از گذشت نيم ساعت، صداي دلنشين او شنيده شد و از همان نقطه اي که قبلا گفته بود، تقاضاي مهمات کرد.
در عمليات والفجر 8، فکر مي کرديم که گذشتن از اروند رود و در آن طرف رود خانه، خط شکستن غير ممکن است. ولي پس از شنيدن صحبتهاي شيواي او به حمد خدا حرکت کرديم و با استعانت از امداد هاي غيبي پيروز شديم.
در عمليات ديگري که به ايشان پيوستم، ديدم که خودش آرپي جي را به دست گرفته و تک دشمن را جواب مي دهد. اين کار ايشان از صبح تا ساعت 2 بعد از ظهر ادامه داشت. تا آنجا که چهره اين فرمانده از شدت نور آفتاب و گرد و غبار سياه شده بود و به سختي مي شد ايشان را شناخت.
رزمنده ها در جبهه به او «بابا شريف» «چريک پير» و «پدرجنگ» لقب دادند.
در عملياتي که چند بالگرد به منطقه عملياتي آمده بودند، ايشان با يک سلاح سبک سر خلبان هليکوپتر را نشانه گرفت و او را به درک واصل کرد و هليکوپتر سقوط کرد. از آن به بعد شهيد را با لقب (چريک پير) خطاب مي کردند. او خبر پيروزي رزمندگان و سرنگوني هليکوپتر را به طور مستقيم از صدا و سيماي جمهوري اسلامي اعلام کرد.
در 20 عمليات شرکت داشت و در عمليات هاي ذيل مجروح شد: عمليات شکست حصر آبادان، مسلم بن عقيل، والفجر 1، والفجر 3، خيبر، والفجر 8 که در عمليات والفجر 8، خبر شهادت برادر محترمش حاج حسن شريفي و داماد عزيزش حسين يار خواه را شنيد.
محمد ابراهيم شريفي، سرانجام در ساعت 10 شب 23 دي 1365، در حين فرماندهي عمليات کربلاي 5 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت دو گلوله به قلبش شهيد شد.
پيکر او در تاريخ 29 دي 1365 در تربت جام به همراه يازده تن ديگر از همسنگرانش تشييع شد و براي تشييع مجدد به مشهد انتقال داده شد. در روز پنج شنبه 1 بهمن 1365 در شهر مشهد تشييع و در بهشت رضا (ع) به خاک سپرده شد.
منبع: "فرهنگ جاودانه هاي تاريخ، زندگي نامه فرماندهان شهيد خراسان" نوشته ي سيد سعيد موسوي، نشر شاهد، تهران - 1386





خاطرات

همسر شهيد:
بار آخر که آمده بودند مرخصي، چهره اش کاملا نشان مي داد که اين دفعه ديگر برنمي گردد و هر جا هم براي خداحافظي رفته بود گفته بود که اين بار رفتن من با خود من است، ولي برگشتن با خداست.

موسي کشمندي:
زماني که حضرت امام فرمان دادند سربازها از پادگانها بيرون بروند، يکي از بستگان ما سرباز بود و در جهرم خدمت مي کرد. آقاي شريفي در آن زمان خاوري داشتند که با آن کار مي کردند و از مشهد به جهرم مي رفتند که اين سرباز را سوار کردند و به ورامين به منزل ما آمدند و تا صبح نخوابيدند تا در فرمان امام قصور نکرده باشند.

طاهره و فاطمه شريفي فرزندان شهيد:
همه خصوصيات پدر خوب بود، اما بهترين و مشهورترين آن، صبر و استقامت ايشان در برابر مشکلات بود. شهيد حمايت از مظلومان را از مهم ترين کارهاي خود مي دانست. محمد ابراهيم در روستاي خود که مدرسه نداشت، مدرسه اي ساخته بود. او نماز را براي خدا مي خواند و در حين اقامه آن تمام حواس خود را به نماز معطوف مي کرد.

خواهرشهيد:
محمد ابراهيم به ما گفته بود هرگاه صدا و يا عکس مرا ديديد، بدانيد که به شهادتم چيزي نمانده است.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار