در تاريخ 4/ 1/ 1335 ه ش در شهر مشهد متولد شد. پس از طي دوران کودکي، دوران تحصيل را تا دوره متوسطه را در شهر مشهد با موفقيت سپري کرد. در طول دوران تحصيل با تشکيل جلسات تلاوت قرآن مجيد و برنامه هاي آموزشي براي با لا بردن انديشه اسلامي خود وساير دوستانش تلاش مي کرد.در سال 1354 ديپلم گرفت و براي ادامه تحصيل راهي آمريکا شد و به محض ورود، به انجمن اسلامي دانشجويان پيوست و با برگزاري کلاسهاي ايدئولوژي، ساير برادران و خواهران دانشجوي ايراني را به اسلام و مباحث مذهبي جذب مي کرد. در اين رابطه در برگزاري سمينارهاي اسلامي فعاليت داشت و مدتي به عنوان دبير تشکيلات انجمن اسلامي شهر کانزاس سيتي به کار ادامه داد. پس از حدود سه سال و نيم تحصيل در آمريکا، در اواخر سال 1357 و هنگام پيروزي انقلاب اسلامي ايرام ،تحصيل در آمريکا را رها کرد و به ايران باز گشت. بعد از بازگشت در تشکيل انجمن اسلامي کارگران خراسا ن شرکت و نسبت به رفع مشکلات و نارساييهاي آنها اقدام نمود.
همراه باشهيد اسد الله زاده براي ايجاد تشکل انجمن اسلامي دانش آموزان همکاري نمود و در اين زمينه تلاش موثري داشت. وي در کنار فعاليت هاي روزانه و انجام امور فغرهنگي، شب ها با سپاه پاسداران همکاري داشت و به گشت شبانه مي رفت.
با شروع حرکت سازندگي، ناصر صفري يزد به عنوان نيروي رسمي به جهاد سازندگي روي آورد و با تمام توان به ياري روستاييان محروم بخش تبادکان و کلات شتافت. پس از مدتي مسئوليت جهاد سازندگي بخش کلات به وي واگذار شد و او با کمک ساير برادران جهاد گر و مردم محروم روستاهاي بخش کلات به احداث حمام، مسجد؛ مدرسه و راه پرداخت و پا به پاي آنها در آباداني روستاها شرکت مي کرد. اودر ضمن فعاليت هاي روزانه، تحصيل را در دانشگاه مهندسي مشهد ادامه داد.
با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، ناصر مشتاقانه از طريق جهاد سازندگي به سپاه پيوست و در اندک مدتي، تمرين هاي لازم نظامي را فرا گرفت و به جبهه اعزام شد. پس از يک دوره حضور در جبهه، به شهر مشهد باز گشت و بعد از اين ديدار بستگان و دوستان مجددا همراه تعدادي از دوستان و همرزمان جهادگر، به تهران رفت و با گذراندن دوره نظامي، به ايلام اعزام شد؛ سرانجام در سپيده دم 19/ 10/ 1359 در منطقه ايلام بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسيد.
پيکر شهيد ناصر صفري يزد در خواجه ربيع شهر مشهد به خاک سپرده شد.
او فردي متدين، کم حرف، مهربان و ساده پوش بود. تبسمي دائمي بر لب داشت؛ صله رحم به جا مي آورد و از اسراف و تيذير پرهيز مي نمود. ياران او همگي بيان مي کنند که وي در سخت ترين شرايط و زير باران از گلوله هاي دشمن، با روحيه و با اتکال به خدا و شاد بود. براي لحظه موعود (حمله) ثانيه شماري مي مرد؛ عاشقانه مي جنگيد و براي حاکميت الله بر زمين، نبرد مي کرد. مي خورشيد و جنگ مي کرد و بالاخره به لقا ء الله پيوست.
پدر سالخورده شهيد ناصر خبر شهادت پسرش را شنيد که در صف نماز جماعت بود و يک نماز را به جاي آورده بود. با شنيدن اين خبر به فکر فرو رفت و با صبري استوار به نماز دوم پرداخت؛ او به خوبي آگاه بود که فرزندش را براي برپايي نماز هديه کرده است. به اين سبب نه تنها مضطرب نشد، بلکه عبارت «الحمد الله رب العالمين» را بر زبان جاري ساخت.
منبع:جهاد سازندگي خراسان در دفاع مقدس،نوشته ي عيسي سلماني لطف آبادي،نشر سلمان،1385-مشهد
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداي به وجود آورنده هستي، به نام خداي رزمندگاني که مدت طولاني در سنگر هاي اسلام مقاموت کرده، شهيد شده اند. به نام خداي پرورش دهنده تمام کساني که صادقانه براي اسلام و اين مملکت خدمت مي نمايند. به نام خدايي که امام خميني را به مردم ما هديه داده است و به نام خدايي که حامي مومنين است. در وصيت نامه ام چيزي براي گفتن ندارم و به غير از اين که برايم دعا نماييد که خداوند گناهانم را ببخشد و از کساني که در راس حکومت هستند و صادق هم مي باشند، مي خواهم وحدت خود را باز يابند و همچنان که اماممان گفته است: اين وحدت است که ما را به پيروزي مي رساند.
من هم در اين لحظه حساس و براي بر قراري ايم وحدت از خدا مي خواهم که به مردم ما کمک کند و از پدر و مادرم مي خواهم براي آغاز وحدت نوين در مملکت مان يک روز در شهر مشهد نقل پخش نماييد و اين را به گوش تمامي کساني که در راس هستند برسانيد و بگوييد که جوانان در سنگر اسلام خواستار وحدت مي باشند.
والسلام – ساعت 8 صبح 4/10/1359
سخني چند با خواهران و برادرانم: خدا يار و نگهدار و هدايت کننده شما باشد. آرزوي موفقيت براي شما دارم. پدرم و مادرم براي من هيچ نگران نباشيد؛ زيرا در اين جا برادران زيادي در سنگر هاي اسلام دعا مي کنند. خدا من را هدايت کند که بتوانم افتخار اين مجاهده را کسب نمايم و در خاتمه برايم طلب آمرزش نماييد و حلالم کنيد؛ ان شاالله خدا نگهدارتان باشد. ناصرصفري يزد