گزارش - خرمشهر را خدا آزاد كرد ...

کد خبر: ۱۱۶۸۴۱
تاریخ انتشار: ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۶ - ۱۸:۰۹ - 05May 2007

در نخستين دقايق دهم ارديبهشت ماه سال 1361،كه مصادف با سيزدهم رجب بود،نيروهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي حمله گسترده اي را با نام مبارك "يا علي بن ابي طالب(ع)" آغاز كردند و سرانجام پس از چهار مرحله عمليات تهاجمي در منطقه اي به وسعت 6000 كيلومتر مربع در تاريخ سوم خردادماه سال 1361 خرمشهر عزيز پس از 575 روز اشغال و ويران شدن خانه ها و اماكن عمومي و دولتي آزاد و پاكسازي شد و به آغوش ميهن اسلامي بازگشت.

در اين عمليات، كه به "بيت المقدس" ناميده شد، 16 هزار و پانصد نفر از متجاوزان كشته و زخمي و 19 هزار نفر اسير شدند. 40 فروند هواپيما، 285 دستگاه تانك و نفربر، 500 دستگاه خودرو و ده ها قبضه توپ سبك و سنگين از دشمن منهدم شد و 105 دستگاه نفر بر و تانك، ده ها انبار مهمات، صدها دستگاه خودروي سبك و سنگين، 18 قبضه توپ 130 ميليمتري و هزاران قبضه سلاح انفرادي و ... به دست رزمندگان اسلام افتاد. در اين عمليات همچنين 180 كيلومتر از مناطق مرزي و 5038 كيلومتر مربع از مناطق اشغالي آزاد شد. ... سرگرد "كامل جابر" از افسران ستاد سوم ارتش عراق مي گويد:"پس از باز پس گيري خرمشهر توسط ايراني ها، صدام فرماندهان سپاه سوم را در روز 27 مه 1982 براي اعطاي نشان شجاعت به كاخ رياست جمهوري در بغداد فراخواند.
صدام پس از اعطاي نشان به فرماندهاني كه با دست خالي از جبهه خرمشهر بازگشته بودند، طي مراسمي در حضور خبرنگاران پس از پايان مراسم و بيرون كردن خبرنگاران خطاب به اين فرماندهان گفت:"من از مقاومت شما در "محمره" (خرمشهر) راضي نيستم. اعطاي اين مدالها به شما، صرفاً اقدامي براي تسكين افكار عمومي است. آرزو مي كردم در بندر محمره كشته مي شديد، ولي عقب نشيني نمي كرديد، آيا شما واقعاً لياقت دريافت نشان شجاعت را داريد:نه، اصلاً نداريد. وجدان من آرام نمي گيرد، مگر وقتي كه سرهاي له شده شما را زير شني تانكها ببينم."

در اين هنگام سرتيپ ستاد "ساجت الدليمي" لب باز كرد و گفت:"قربان، ببخشيد... " اما صدام در حالي كه از فرط خشم دندان روي دندان مي فشرد، نگاه تندي به او كرد و گفت:"ساكت باش بي شعور، ساكت باش ترسو، همه شماها ترسو هستيد، همه شماها مستحق اعدام هستيد، چرا عليه ايراني ها از سلاح شيميايي استفاده نكرديد." يكي از افسران در پاسخ به او گفت:"قربان، در اين صورت گازهاي شيميايي به خاطر نزديكي خطوط ما و ايراني ها روي سربازان ما هم تأثير مي گذاشت." صدام بلافاصله جواب داد:"سربازان تو بميرند، مهم نيست. مهم اين بود كه محمره در دست ما باقي بماند. اي حقير... " وقتي سرتيپ ستاد "نبيل الربيعي" خواست شروع به صحبت كند، صدام كفش خود را از پاي درآورد و به طرف صورت آن سرتيپ پرتاب كرد و با لحني كه نفرت و تحقير از آن مي باريد، گفت:"من در مقابل خودم، حتي يك مرد در اينجا نمي بينم، هنگام خروج از سالن كاخ، بعضي از فرماندهان گريه مي كردند. آخر در آن جلسه، صدام براي سومين بار به صورتشان تف انداخته بود.

به نقل از همپاي صاعقه، ص 730 و 731

 

نظر شما
پربیننده ها