کردي,عبدالحسين

کد خبر: ۱۱۷۱۹۳
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۷:۲۸ - 11June 2008
در سال 1340 ه.ش در يکي از محله هاي جنوب شهر بروجرد در خانواده هاي متدين و مؤمن چشم به جهان گشود.خانواده اش به پاس ارادتي که به ائمه اطهار بويژه سردار رشيد کربلا اما حسين (ع) داشتند او را عبدالحسين نام نهادند.
با توجه به نوع کار پدر که به شغل شريف کشاورزي مشغول بود عبدالحسين از همان ابتدا با مشکلات و سختيهاي زندگي آشنا شد و از زماني که خود را شناخت در کمک به خانواده کوتاهي نکرد.
او در خانواده اي مومن و متقي پرورش يافت و از همان دوران کودکي و نوجواني،اهميت خاصي براي اداي فرائض ديني و مذهبي قائل بود.در دوران تحصيل نيز دانش آموزي کوشا،فعال و اهل مطالعه بود او تا پايان دوره راهنمايي در بروجرد ادامه تحصيل داد و سپس در امتحانات آموزشگاه نظامي ثبت نام و پذيرفته شد.
مدت سه سال در اين آموزشگاه مشغول گذراندن آموزشهاي مختلف بود و هنگام شکل گيري انقلاب اسلامي،او به فرمان امام که فرمود: (پادگان ها را ترک کنيد) از پادگان فرار کرده و بعد از چندي تظاهر به بيماري نمود و با اين ترفند توانست از ارتش اخراج شود.
در دوران انقلاب که حفاظت و حراست شهرها با مردم بود شهيد در مدت 2 ماه در منطقه خود به حراست از جان و مال مردم مشغول بود تا اينکه کميته انقلاب اسلامي تشکيل شد و به جمع پاسداران کميته انقلاب اسلامي پيوست.
با اوج گيري انقلاب اسلامي ايران در برپايي راهپيمايي هاي بزرگ در شهر با ديگر دوستان همکاري مي کرد،تا اينکه انقلاب اسلامي در 22 بهمن 57 به پيروزي رسيد و با فرمان تاريخ ساز امام امت مبني بر تشکيل جهاد سازندگي ايشان به همکاري و همياري اين نهاد پرداخت و به عضويت جهاد سازندگي بروجرد درآمد و مدت 6 ماه در اين نهاد فعاليت کرد و به بازسازي روستاها و مناطق محروم پرداخت.
با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش بيست ميليوني ناصر که جهادگر بود و علاقه زيادي به مبارزه مستقيم با کفر جهاني داشت و دائم به فکر جبهه و ياد جبهه بود.جهاد سازندگي را ترک گفته و مانند هزاران سردار گمنام به صف رزمندگان ستاد جنگهاي نامنظم شهيد چمران درآمدند وي فرماندهي تيم هاي گشتي رزمي را در اين ستاد به عهده داشت و هميار و همپاي شهيد منوچهر قناد زاده در اين ستاد و با ياري هزاران رزمنده مسلمان و کفرستيز به مبارزه با جنگ افروزان استکبار جهاني برخاسته بودند.
بعد از عزيمت از جبهه در ستاد اصلاح بازار شروع به کار کرد و مدتي نيز به صف پيکارگران با جهل در آموزش و پرورش مشغول بکار شدند و طولي نکشيد که بعد ا ز چند ماه به جبهه اعزام و در در اعمليات فتح المبين از ناحيه پا مجروح شدند و مدتي نيز به علت شکستگي استخوان ران بستري شدند. با بهبودي دوباره به منطقه برگشتند و در عمليات بيت المقدس حضوري فعال داشتند. در اين عمليات نيز مجروح شدند ولي اسرار دوستان نتوانست او را بر مداوا به پشت جبهه بفرستد و با مجروحيت و ترکش در منطقه جنگي باقي ماند تا زمانيکه از ناحيه پا به سختي مجروح شد که مدت 6 ماه در تهران،شيراز و خانه بستري بودند.بعد از بهبودي او علاقه وافري داشت که لباس مقدس پاسداري را بر تن بپوشد و به راستي که بر قامتش چه زيبا و با وقار بود او به عضويت سپاه پاسداران بروجرد درآمد و در تعاون سپاه مشغول به انجام وظيفه شد.
چندي نگذشت که باز به جبهه برگشت و در جبهه آنچنان پشت کار و علاقه اي در کارهاي رزمي با توجه به سوابق نظامي و حضور در ستاد جنگ هاي نا منظم شهيد چمران از خود نشان داد که از طرف فرماندهي ملزم به طي دوره هاي عالي فرماندهي و ستاد (سپاه) گرديد و مدت زيادي در تهران در پادگان امام علي(ع) در حال آموزش فرماندهي بود.
بعد از طي دوره موفقيت آميز ايشان به عنوان يکي از مسئولين طرح و اجراي عمليات رزمندگان در قرارگاه کربلا به کار ادامه داد.
شهيد ناصر فاضلي به همراه شهيد حاج عبدالحسين کردي از مسئولان طراحي و برنامه ريزي عمليات والفجر 5 – 6- 7- 8- 9 و کربلاي 4 و 5 بودند.بعد از حماسه بي نظير در هم کوبي دفاع متحرک عراق توسط رزمندگان دلير لرستاني و شجاعت و شهامت اين رادمردان تيپ 57 به لشگر ارتقاء يافتند.
حاج عبدالحسين کردي يار ديرينه او به سمت فرماندهي اطلاعات و عمليات لشکر 57 انتخاب شده بود.اين دو مانند يک روح در دو کالبد بودند که نمي شد از يکديگر جدايشان کرد.هر وقت پاي صحبت ناصر فاضل مي نشستي از کردي مي گفت حاج عبدالحسين کردي در عمليات شلمچه در تاريخ 11/11/65 به فيض شهادت نائل گرديدند.
پيکر خونين سردار رشيد اسلام شهيد کردي در بروجرد تشييع و به خاک سپرده شد.فاضل مانند پرنده اي در فراغ يار بي قرار بود.غم اين جدايي براي او بسيار سخت و ناراحت کننده بود.غم تنهايي و غربت بر رخسار پر نور فاضل نشست و او در فراغ همسنگر و هم راز خود گفت که بعد از حاج کردي زندگي برايم سخت شده است اين دو با هم قرار گذاشته بودند که هر کدام شهيد شدند،شفاعت ديگري را بکنند.
جدايي ميان اين دو يار ديري نپاييد يک ماه بعد از شهادت حاج کردي، ناصر نيز در منطقه بوارين در ادامه عمليات کربلاي 5 از ناحيه سر،دست و هر دو پا در تاريخ 11/12/65 مجروح و جهت مداوا به تهران انتقال مي شود که در تهران به علت جراحات بسيار پاي چپش را قطع کردند و در تاريخ 14/11/65 بعد از خواندن نماز صبح،آخرين نماز عشق را بر روي تخت بيمارستان خواند و شب هنگام در هنگام شروع مناجات دعاي روح بخش کميل در مهديه تهران،ملائک مقرب آمدند و او را ندا دادند که:
تو را ز کنگره هاي عرش مي زنند فرياد که اي شهيد عشق نام نکويت خوش باد
از شهيد فاضل سخن گفتن بسي سخت و دشوار است.زيرا او همواره سعي داشت که کمتر بر سر زبان ها باشد.از مواضع گمناني سير مي کرد و بسيار ناراحت از مطرح شدن بود به طوري که حتي در نزد نزديکان نيز گمنام بود او در احلاص و صداقت و جوان مردي و پاکدامني اسوه بود.
آري بعد از شهادت برادرش مدت 8 ماه در جبهه هاي نبرد حضور داشت.از پدرش خاطره اي نقل است که:زماني که حاجي شهيد شده بود برادران از من پرسيدند چکاره بود گفتم پاسدار گفتند در سپاه چه کاره بود،گفتم که هر وقت مي پرسيديم مي گفت براي رزمندگان آب مي آورم.ولي بعد از شهادتش متوجه شديم که فرمانده اطلاعات و عمليات لشکر بوده در همان روزي که پيکر شهيد حاج عبدالحسين کردي بر دوش مردم تشيع مي شد شهر بروجرد آماج عمليات هواپيماهاي عراقي بود و مناطق مسکوني بمباران مي شدو حتي زمان مراسم شهيد چندين بار هواپيماها شهر بروجرد را بمباران کردند.شهيد حاج عبدالحسين کردي در تاريخ 4/10/65 در منطقه کربلاي 5 – عمليات شلمچه از ناحيه گردن مورد اصابت ترکش دشمن قرار گرفت و به آرزوي ديرينه خود نايل شد و با بدني قطعه قطعه و غرق در خون به ديدار معشوق شتافت.
ايشان در يکي از دست نوشته هايش نوشت است:
خدايا من به جبهه حق عليه باطل آمده ام که جان خود را بفروشم.اميدوارم خريدار جان من تو باشي.به حق محمد و آلش مرا زنده به شهر و ديارمان برنگردان،دلم مي خواهد لحظه هاي آخر زندگي بدنم و جسمم آغشته به خون گردد و در راه تو باشم.
آنان که براه دوست آگاه شدند با عشق بهر طريق همراه شدند
از جان و عيال و مال خود بگذشتند خفتند بخون شهيد آگاه شدند
منبع:پرونده شهيد درسازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران خرم آبادومصاحبه باخانواده ودوستان شهيد




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون
گمان مکنيد آنان که در راه خدا کشته مي شوند مرده اند بلکه آنان زنده اند و در نزد خداي خود روزي دارند.
پروردگارا – تو مي داني به يگانگي و وحدانيت اعتقاد دارم و تنها تو را مي ستائيم و از تو ياري مي جوئيم.و تنها به تو پناه مي بريم از شر هر شيطاني.و شهادت مي دهيم که دين اسلام بر حق است و شهادت مي دهم که محمد (ص) بنده و فرستاده توست و شهادت مي دهم که علي با يازده فرزندش امام و پيشوايان ما هستند و مسلک و مرام آنان را الگو در دنياي خود قرار مي دهيم.تا آخرتمان در کنارشان باشيم.«الهي رزقني توفيق شفاعه محمد (ص) و آل محمد (ص)»خدايا من بنده ضعيف و ناتوان توام و هرگز حقوق بندگي ام را رعايت نکردم.تو بزرگواري کردي،من سرکشي.تو مهرباني کردي،من مغرور شدم.تو عنايت کردي،من اعتنا نکردم.تو وفا کردي من جفا کردم.تو نعمت دادي من کفران کردم و غافل بودم.حال از تو مي خواهم باري ديگر دست بنده ات را بگيري و از او راضي شوي و جزء بندگان خودت قرار دهي،که بنده تو بودن را مي خواهم.عيبهايم را بپوشاني و رسوايم نکني زيرا تو «ستار العيوبي» به من رحم کن.زيرا که تو ارحم الراحميني.گناهانم را ناديده بگير؛زيرا که غفار الذنوبي و به فريادم رس،زيرا که تو غياث المستغيثيني و در دلم نور خدا را برافشاني زيرا که تو نور المستوحثيني في ظلمي.
خدايا از تو مي خواهم که با غفرانت با من رفتار کن نه با عدلت.که طاقت عذابت را ندارم.خدايا اگر مرا به خاطر نافرمانيهايم سرزنش کني،هرچند که خود را مستحق مذمت مي بينم.از تو مي خواهم بپوشاني آنچه بر من گذشت و مرا مورد عفو خود قرار دهي من که شرمنده ام در حضور تو و شرمندگيم اجازه سخن گفتن را نمي دهد،پس تو خود دستم را بگير.
حال که توفيق حضور در جبهه ها را به من دادي پس مرا خالص گردان و دست رضايتت را بسوي من دراز کن.از تو مي خواهم مرا نجات دهي و تنها هستيم را که آن هم از آن توست،در راهت فدا کنم و به آن مبنا و منشاء و صيعانت برسم،زيرا که جز تو خدايي ندارم.
امت شهيدپرور و مسلمان:سنگيني بار مسئوليت بر دوش شما رهروان بحق علي (ع) است و از ميان شما رزمندگاني فداي جو سنگيني اين بار را بر دوش مي کشند و الله گويان بر قلب کفر مي تازند و هر بار قدري از جان پليدش را مي گيرند.پس اين سيل خروشان را هرگز نگذاريد از حرکت باز ايستد.
با انفاق جان و مالتان اولاً به تکليف پوزه جنايتکاران را بر خاک ماليده و پيروزي و نصر را نصيب خودتان گردانيد و منزل ابدي خود را آباد کنيد و از همه بالاتر سبب خشنودي خدا شويد،تا رحمت او بر شما فرود آيد و شما را از شر شيطان محفوظ دارد.
باري پدرم که عمري در کنار تو بودم و هرگز نتوانستم کوچکترين خدمتي به تو بکنم.بلکه سبب زحمت و نارضايتي تو شدم،نه تنها عصاي پيريت نبودم بلکه خود نيز سنگيني بودم که قد خميده ات و بدن رنجورت را فشردم.اميدوارم و عاجزانه از تو مي خواهم که مرا ببخشي.من مديون تو بودم و هرگز دينت را ادا نکردم.
مادرم تو نيز شيره جانت را به من دادي و به قول برادر شهيدم (حميد) اين نتيجه آن شير پاک و دستان پينه بسته پدرم بود که ما را به منزلگاه عاشقان (کربلا) کشاند.اميدوارم که تو نيز مرا ببخشي و شيرت را حلالم کني و از تو مي خواهم که صبر کني و ارزش خود را ناديده نگيري و هرچند مي دانم که کشته شدن من برايتان سخت است،اما بدانيد از موقعيکه برادرم شهيد شد،من ديگر آرامش در خود احساس نمي کردم و چون او در نزد خدايش ارزشمند بود و شهيد بود.بارها با او حرف زدم و درد دل کردم که در ميان اقوام و فاميل و خانواده کسي را نمي بينم که رهرو او باشد و خود را تنها مي بينم.پس برادرم از خدا بخواه مرا نيز در کنار تو قرار دهد.تو درسي نمي دادي که خود را بيشتر دريابم،چرا که شهيد نشدم و حال هر چند برايتان ناخوشايند است.
از برادرم علي مي خواهم راهمان را ادامه و بر عزت اين خانواده بيفزايد.(عزتي که فقط از جانب خدا بوده و از عزت اوست)اين کشته شدن چون در راه خداست،ارزشمند است.
وصيت مي کنم که بچه هايم را،همسرم بزرگ کند و دستشان را در دست افراد نيکو و وارسته و با تقوا و پيرو خط امام بگذارد.و فرزندي که در راه دارم،اگر دختر بود زينب و اگر پسر بود ميثم نامگذاري کنيد و نيز به آنها بگوئيد که پدرشان پيرو حسين (ع) و پيرو و مطيع رهبر امام خميني بود و در راه انجام تکليف کشته شد.
وصيت مي کنم که خانه ام براي همسرم بماند تا فرزندانم بعد از تشکيل خانواده کانوني داشته باشند که به آنجا روي آورند و مورد طعنه و زخم زبان دشمنانم واقع نشوند.
از همه شما بستگان نزديکم مي خواهم که راضي به رضاي خدا باشيد و هرگز شاکي نباشيد در کشته شدنم.گريه و زاري کم کنيد و صورت و موي نکنيد که رضاي خداوند در آن نيست و همگي مرا عفو کنيد تا خدا نيز مرا عفو کند.والسلام علي عبادالله الصالحين.
به اميد زيارت کربلا و آزادي قدس عزيز.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار
آنانکه بعشق دوست پابست شدند خود را بشکستند و هم دست شدند
تا فاني في ا... شدند از دل و جان رستند ز قيد هستي و هست شدند
عبدالحسين کردي




خاطرات
حشمت الله موسوي:
سال 65 بنده نيروي واحد اطلاعات لشکر بودم و در منطقه دربنديخان کار مي کرديم که بر حسب اتفاق چند شبي بود که برادران واحد که بنده هم همراه آنها بودم راه را گم مي کرديم و هر شب به يک موانع برخورد مي کرديم(صخره،شيار،جنگل و غيره)يک روز روي کوه بيزل جهت ديد و پيدا کردن راه رفتيم. بنده با برادر سيد ميرزا نوشادي در خدمت حاج کردي بوديم.روي ديدگاه (بيزل) از بنده سوال و نظرخواهي کرد و بنده عرض کردم اگر کسي دخالت نکند بنده راه را پيدا مي کنم بدون هيچ گونه مشکلي،و در عصر همان روز بچه ها جهت ماموريت و شناسايي جمع شدند و سردار کردي و دلفان به آنها گفتند که ما قول داده ايم که هيچ کس دخالت نکند.سيد در جلو و ما هم پشت سر او حرکت مي کنيم.همه بچه ها قبول کردند و سردار کردي به بنده دستور دادند که حرکت کن و ما حرکت کرديم و هر دو سردار نيز در کنار ما حضور داشتند که در آن شب راه را پيدا کرديم.در شب دوم باز بچه ها را همراهي کرديم و از مقر عراقيها رد شديم (روستاي زرنير) و همچنان از خط دوم دشمني رد مي شديم.سردار کردي و سردار دلفان و بنده برگشتيم .از مواضع دشمن که رد شديم بنده جلو بودم که راه را گم کردم. حدود 200 متر انحراف رفتم مکث کردم فهميدم که دارم اشتباه مي روم .فوراً برگشتم و ايشان از بنده سوال کردند . در جواب گفتم که مي خواستم ببينم که شما سر قولتان هستيد و ايشان خنديدند و گفتند ما از اول مي دانستيم که تو داري اشتباه مي روي و ما به قول خود وفا کرديم و چيزي نگفتيم.




آثار منتشر شده در باره ي شهيد
بسم رب الشهدا و الصديقين
به مناسبت چهلمين روز شهادت ستاره پر فروغ لشکر 57 حضرت ابوالفضل:«شهيد حاج عبدالحسين کردي»
آنانکه شهادت را پرواز بلند روح از عالم خاک تا به افلاک دانستند و چون کبوتران سبکبال رهايي را پسنديدند و عروج خونينشان پرواز بود و رهايي،خوبان گلچين شده امت اسلام که تجسم عين کلام مقدس حضرت رسول خاتم اند که فرمود:
چون آخرالزمان فرا رسد شهادت خوبان امت مرا گلچين مي کند،آنانکه لبشان جز به ذکر خدا از هم گشوده نشده و قلبشان جز به ياد خدا به طپش درنيامده،آري بار ديگر مراحم الهي و لطف پروردگار شامل حال يکي از بندگان خداجو گرديد ،ديرزماني بود که کروبيان نامش را به خط نور بر لوح زرين شهادت نگاشته بودند،ولي او همچنان زنده بود و در ميان ما خاکيان رنجمان را به سينه مي گذاشت،سرمست عشق خدايي بود و محو تماشاي او،بالاخره با شهادت خود زنجيرهاي وابستگي به دنياي فاني را گسست،و به سوي لقاء پروردگار خويش شتافت و بحق اثبات کرد که شرط مبارز بودن يکي است و بس،و آن دنيا را فروختن و آخرت را طلبيدن است.
عاشق ديدار معبود و فاتح قلل اخلاص برادر شهيد:حاج عبدالحسين کردي معاون عملياتي لشگر «57» ابوالفضل (ع) دريافت که هنگامه نزول رحمت الهي فرا رسيده و افق جان به گشايش فجر گواهي ميدهد،او منتظر نسيم خلوت بود و مردانه کوشيد تا به ديار نور و جذبه شور کربلاي حسيني برسد.
آن کس که پاي در رکاب حق نهد و خود را براي خدا قرار دهد خداوند او را براي خود برمي انگيزد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ناحيه لرستان شهادت اين پاسدار فداکار اسلام و قهرمان عرصه پيکار حق عليه باطل را به محضر امام امت و امت شهيد پرور و خانواده محترم ايشان و منجمله همرزمانش تبريک و تسليت مي گويد.روحش شاد و راهش مستدام باد. روابط عمومي سپاه ناحيه لرستان



آلبوم تصاوير" />
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار