نبرد و قلم

کد خبر: ۱۱۹۱۰۸
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۶:۳۴ - 21August 2008
صلاح تا حدی با وضعیت جغرافیایی و اطلاعاتی روستاها، راه‏ها، باغ‏ها و تپه‏های منطقه آشنا بود كه درباره او گفته می شد كه می تواند با لمس خاك و بوئیدن آن، تشخیص ‏دهد كه روی زمین فلسطین است یا لبنان"!

"صلاح محمد علی غندور" سال 1347ه.ش (1968م) در خانواده‏ای شیعه، از اهالی روستای"كَفَر مِلكی" در "اقلیم‏التفاح" دیده به جهان گشود.در سال 1352ه.ش (1973م) ، خانواده‏ی غندور عازم "امارات متحده‏ عربی" شدند.

در سال 1363ه.ش (1984م) سرانجام خانواده‏ی غندور پس از یازده سال به لبنان باز گشتند. در این زمان صلاحِ كه شانزده ساله بود و روستای زادگاهش در اشغال مزدوران ارتش رژیم صهیونیستی موسوم به " نیروهای آنتوان لحد"، قرار داشت. در اوائل سال 1364ه.ش (1985م) صلاح به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان پیوست و در طی سه سال حضور در صحنه‏های نبرد رویارو با دشمن اشغال‏گر، تجارب فراوانی به دست آورد و بسیاری از دوستان خود را نیز از دست داد .خود او در این‏باره می‏گوید: "در این مدت با بیش از 40 شهید روبوسی و مصافحه داشته‏ام كه بعدها رفته و به شهادت رسیده‏اند."

شهید "غَسّان عَلویِه" از جمله دوستان و همرزمان وی بود كه شهادتش اثری عمیقی بر صلاح گذاشت. پس از شهادت او، همواره با ذكر یادش می‏گریست و آرزوی الحاق به او را می نمود.

صلاح تا یك سال پس از پیوستن به صفوف مقاومت اسلامی در واحد شناسایی و اطلاعات و عملیات فعالیت مداوم و درخشش چشمگیری داشت اما همواره بر حضور در واحد های عملیاتی اصرار می می كرد. سرانجام پس از درخواست‏های مكرر، مسئولین واحد نظامی حزب‏اللَّه با انتقال او به واحدهای رزمی و عملیاتی موافقت كردند. این انتقال، برای وی موفقیتی عظیم به شمار می‏آمد؛ چرا كه او همواره می‏گفت: "دوست دارم مستقیماً و رو در رو با دشمن بجنگم"

وی در سخت ترین لحظات نبرد نیز به آداب و رسوم خاصی مقید بود كه به آن ها التزام كامل داشت. برای مثال وی همواره رزمندگان را به صرفه جویی و عدم اسراف در تیراندازی سفارش می‏كرد. او می‏گفت: "باید تنها زمانی كه مطمئن شویم گلوله‏ای كه شلیك می‏كنیم، به هدف مورد نظر می‏خورد، ماشه را فشار دهیم ."

صلاح غندور در شجاعت و جسارت زبانزد رزمندگان مقاومت بود. در یكی از عملیات‏ها باید بمبی در مسیر تردد خودروهای نظامی اسرائیلی كار گذاشته می‏شد. در تاریكی شب، وقتی همراه چند تن از همرزمانش به طرف پست‏بازرسی اسرائیلی می‏رفتند، صلاح از صفوف نیروها جدا شد و به طرف پایگاه دشمن رفت. او آن قدر به سنگر آنان نزدیك شد كه توانست به راحتی و در كمال آرامش، بمب را تعبیه كرده و به طرف همرزمانش بازگردد .روز بعد یكی از خودروهای نظامی از آن‏جا گذشت و بر اثر انفجار آن مین منهدم شد، صلاح كه از دور ناظر انفجار خودروی صهیونیست‏ها بود، ‏خندید و ‏گفت: "الحمدلله".

اوائل سال 1369ه.ش (1990م) با بروز توانمدی های تحسین برانگیز عملیاتی از صلاح ، مسئولیت یكی از محورهای عملیاتی مهم جبهه های جنوب به او واگذار شد و از آن پس نام نظامی "بلال" را برای خود برگزید. در همان سال‏ها بود كه صلاح تشكیل خانواده داد و خانه‏ای در محله‏ی "مُعَوَّض" در "ضاحیه جنوبی بیروت " اجاره كرد. در این خانواده دو دختر و یك پسر به نام های "محمد حسین" "فاطمه" و "زینب" متولد شدند كه به هنگام شهادت پدر به ترتیب سه سال و نیم، دو سال و چهار ماه سن داشتند.

به دنبال اجرای عملیات شهادت طلبانه از سوی دو تن از دوستان نزدیك صلاح، به نام "هیثم صبحی دبوق" و "سیدعبداللَّه عطوی"، صلاح عزم خود را برای پیوستن به گردان شهادت‏طلبان جزم كرد.

شهید صلاح غندور درباره‏ی ولایت فقیه و رهبری انقلاب اسلامی،نگاه و نظر خاصی داشت . همسرش دیدگاه او را این گونه بیان می‏كند: "صلاح درباره‏ی حضرت آیت‏اللَّه خامنه‏ای و جانشینی ایشان برای حضرت امام خمینی(ره)، معتقد بود كه درست مثل ولایت حضرت علی‏علیه السلام پس از فوت رسول اكرم‏صلی الله علیه وآله وسلم است. هر كس به آن‏ بپیوندد و بیعت كند، بدون شك سعادتمند و رستگار خواهد شد و هر كس از آن روی گرداند و تخلّف كند، گمراه خواهد شد و در ضلالت خواهد افتاد".

پیشقدم شدن در كارهای دشوار و عملیات‏های سخت شناسایی در خطرناك‏ترین معابر و محورها، باعث شده بود تا صلاح در میان همرزمان عنوان "مرد مأموریت‏های سخت" را به خود اختصاص دهد. "بِنتِ‏جُبَیل" كه مهمترین شهر واقع در كمربند اشغالی محسوب می شد یكی از محورهایی بود كه به كرّات توسط صلاح مورد شناسایی قرار گرفته و راه‏ها، معابر و پایگاه‏های به خوبی برایش شناخته شده بود و همین امر باعث شده بود تا در بیش‏تر عملیات‏هایی كه در آن منطقه انجام می‏ گرفت، حضور فعال داشته باشد. صلاح تا حدی با وضعیت جغرافیایی و اطلاعاتی روستاها، راه‏ها، باغ‏ها و تپه‏های منطقه آشنا بود كه درباره او گفته می شد كه می تواند با لمس خاك و بوئیدن آن، تشخیص ‏دهد كه روی زمین فلسطین است یا لبنان"!

تنها زمانی كه صلاح با نگارش نامه ای به مسولین مقاومت اسلامی از برنامه های خود پرده برداشت ، همرزمانش متوجه شدند كه او مدت ها چه طرحی را در ذهن خود پرورش می داده. مضمون نامه ی مذكور به این قرار است:

"حضور برادران عزیز فرماندهی مقاومت اسلامی

اینجانب صلاح محمدعلی غندور، كه مدت‏هاست در محورهای مختلف عملیاتی جنوب مشغول نبرد می‏باشم و در حال حاضر دوره‏ی آموزشی ویژه رامی گذرانم، مصرّانه از شما برادران و به خصوص دبیر كل محترم حزب‏اللَّه لبنان می‏خواهم تا مرا نیز در گردان شهادت‏طلبان ثبت نام فرمائید و اجازه دهید بنده،در اولین فرصت ممكن، اولین شهید عملیات شهادت‏طلبانه باشم... "

صلاح چشم انتظار بود تا پاسخی مساعد دریافت كندو سرانجام آن روز رسید و فرمانده‏اش به وی خبر داد كه نامش در فهرست شهادت‏طلبان ثبت شده است. از آن لحظه به بعد، شور و شوق عجیبی وجودش را فرا گرفت. با وجودی كه می‏دانست ده‏ها و بلكه صدها رزمنده‏ی دیگر قبل از او در نوبت عملیات هستند، ولی مطمئن بود كه شهید بعدی، خودِ او خواهد بود. اطمینان قلبی صلاح از آن‏جا سرچشمه می‏گرفت كه با شناسایی‏هایی كه در منطقه‏ی بنت جبیل انجام داده بود، بهتر از هر كسی با آن‏جا آشنا بود و به راه‏ها و پایگاه‏های دشمن در منطقه وارد بود؛ به خصوص این‏كه زمان تردد كاروان‏های نظامی و جابه‏جایی نیروهای اسرائیلی را می‏دانست و در حقیقت وی از اصلی ترین طراحان عملیات در منطقه ی بنت جبیل به شمار می رفت.

طی جلسات مفصلی ، مسئولین نظامی، با رفتن صلاح مخالف كردند. او مسئولیت اطلاعات و شناسایی یكی از محورهای مهم عملیاتی جنوب را بر عهده داشت و بدون شك، در آینده، عدم حضورش بسیار مشكل آفرین می‏شد؛ ولی با وجود همه‏ی مخالفت‏ها، صلاح، ماندن را نپذیرفت. از لحظه‏ای كه شنیده بود طرح انجام عملیات شهادت‏طلبانه در منطقه‏ی بنت‏جبیل مورد تایید قرار گرفته است، سر از پا نمی‏شناخت.اسمش در فهرست شهادت‏طلبان بود؛ ولی دو مانع بزرگ بر سر راهش وجود داشت: اول این‏كه او متأهل و دارای سه‏فرزند بود و از آن جا كه بسیاری از داوطلبان عملیات، متأهل نبودند ، در این مسئله بر او اولویت داشتند. دوم این‏كه او مسئولیت مهمی داشت و دانسته‏ها و تجربیاتش در امر شناسایی محورهای دشمن، برای مقاومت بسیار ارزشمند بود و همین مسائل باعث شده بود تا فرماندهان از درِ مخالفت وارد شوند ولی صلاح از پای ننشست.او می‏گفت: "سه سال است كه مدام روی آن منطقه كار كرده‏ام و آن‏جا را بهتر از كف دستم می‏شناسم. لحظه به لحظه‏ی تردد و نقل و انتقال نیروهای دشمن را می‏دانم و از آن اطلاع كامل دارم. همه‏ی این زحمات به خاطر آن بود كه خودم برای عملیات بروم. مگر شیخ "اسعدبرّو" زن و بچه نداشت؟ در پیش گرفتن این روش باعث می‏شو د تا نیروهای مقاومت اسلامی كه هر لحظه آرزوی شهادت دارند و برای عملیات استشهادی لحظه‏شماری می‏كنند، از ازدواج دوری كنند و خانواده تشكیل ندهند كه این امر به ضرر شیعیان در لبنان است..."

هنگامی كه مسئله با سید حسن نصرالله دبیر كل حزب‏اللَّه مطرح شد، او هم نظر فرماندهان نظامی را تایید كرد ؛ ولی وقتی نقطه نظرات صلاح به ایشان منتقل شد، سرانجام او هم موافقت كرد.

با رسیدن خبر موافقت سید حسن با اجرای عملیات ، صلاح از خوشحالی ‏گریست و مدام الحمدلله می‏گفت.

اواخر بهمن ماه سال 1373ه.ش (اوائل 1995م) بود كه از طرف فرماندهی واحد نظامی حزب‏اللَّه، به صلاح غندور ابلاغ شد تا برای مدت سه ماه به مرخصی برود؛ به او گفته شد كه در این مدت نیازهای خانواده‏ی خویش را برطرف كند و قبل از عملیات در كنار آنان باشد. به گفته‏ی یكی از فرماندهان، همه با اعزام او مخالف بودند؛ چرا كه او یكی از بهترین رزمندگان بود. تصور مسئولین بر این بود كه با دادن این مرخصیِ 90 روزه، و این‏كه صلاح در طی این مدت نزد خانواده‏ی خود باشد، به احتمال زیاد عواطف او باعث خواهد شد تا از فكر عملیات منصرف شود و اجازه دهد فرد دیگری به جای او برود.

همه در اشتباه بودند و صلاح طی سه ماهی كه در مرخصی به سر می‏برد تلاش كرد همسر خویش را برای این‏كه هر لحظه منتظر شنیدن خبر شهادتش باشد، آماده سازد.
در آخرین روز، هنگامی كه صلاح در خانه‏ی مسكونی‏شان خواست با خانواده‏ی خویش خداحافظی كند، دوربین فیلم‏برداری‏ای تهیه كرد و در حالی كه بالای سرش تابلویی زیبا با عبارت"واعدوالهم ما استطعتم من‏قوّه" و در گوشه‏های آن تصاویری از امام خمینی(ره) و حضرت آیت‏اللَّه خامنه‏ای قرار داشت، به وداع با اهل بیت خویش پرداخت. او به همسر و پدر و مادرش گفته بود كه عازم سفر حج می‏باشد.

همسر شهید صلاح درباره‏ی آخرین دیدارشان می‏گوید: "او گفت كه عازم سفر حج است. ایام حج بود. خیلی التماس دعا داشت. برایم جالب بود. به جای این‏كه ما از او التماس دعا داشته باشیم، او التماس حلالیت و دعا می‏كرد. در میان حرف‏هایش، گاهی اشاراتی می‏كرد و می‏گفت كه شاید برنگردد و این احتمال را هم عنوان كرد كه حتی ممكن است خبر شهادتش را زودتر از ایام حج بشنویم. او به من توصیه می‏كرد كه هر لحظه آماده‏ی شنیدن خبر شهادتش باشم. می‏دانستم كه در مقاومت اسلامی فعالیت می‏كند و امكان خطر زیادی هست؛ ولی روزهای آخر، حالاتش فرق ‏كرده بود. مطمئن بود كه شهید می‏شود و می‏خواست این اطمینان را به من هم منتقل كند."

از آخرین عملیات شهادت‏طلبانه كه شهید "اسعد برّو" در مردادماه سال 1368ه.ش (اوت 1989م) انجام داده بود، نزدیك به شش سال می‏گذشت و رژیم صهیونیستی این گونه می‏پنداشت كه حزب‏اللَّه لبنان دیگر توان و امكان انجام عملیات استشهادی در داخل مناطق تحت سلطه و اشغال اسرائیل را ندارد؛ چرا كه تدابیر شدید امنیتی جدید و محكمی در مناطق اشغالی اتخاذ شده بود تا از این گونه حملات جلوگیری شود.

یكی از اقدامات اسرائیل برای مقابله با آسیب پذیری پایگاه‏هایش، ایجاد مجتمع‏های نظامی در نزدیكی شهرك‏های اشغالی جنوب لبنان بود.مجتمع‏هایی كه اطراف آن با دیوارهای عظیم بتونی و خاكریزهای بلند محاصره شده بود و همه‏ی ادارات و پایگاه‏های نظامی و دولتی و دیگر مراكز اصلی و سكونت‏گاه‏های عوامل اصلی نظامی و اطلاعاتی ارتش و نیروهای مزدور لحدی، در آن‏جا قرار می‏گرفتند. اما حقیقت این بود كه تأخیر شش ساله پس از آخرین عملیات استشهادی، باعث شده بود پست‏های بازرسی نیروهای لحدی كه كنترل بیش‏تر معابر منطقه را بر عهده داشتند تا حدودی نسبت به انجام وظایف خود سست شوند؛ چرا كه احساس می‏كردند دیگر ماشین‏های بمب‏گذاری شده، آنان را تهدید نمی‏كند؛ پس لزومی برای آماده باش كامل وجود ندارد.

این تفكر و احساس امنیت و آرامش، بر نیروهای اسرائیلی نیز حاكم شده بود و با خیال راحت‏تر در جاده‏های مناطق اشغالی، به خصوص در مناطق نزدیك به مرز فلسطین تردد داشتند و احساس می‏كردند به جز كمین نیروها و موشك‏های دور برد، هیچ چیز نمی‏تواند آرامش آنان را برهم زده و تهدیدشان كند.

یك سال پیش از آن، نیروی هوایی اسرائیل با استفاده از هلی‏كوپترهای پیشرفته‏ی "آپاچی" ساخت آمریكا، پادگان آموزشی "عین كوكب" در دره‏ی بِقاع را شبانه مورد هجوم قرار داد و تعداد قابل توجهی از جوانان رزمنده‏ی مقاومت را مظلومانه در زیر نور پرژكتورهای خود و به دنبال آن شلیك موشك‏ها و گلوله‏های انفجاری دو زمانه،به شهادت رساند.
رژیم اسرائیل می‏پنداشت با این شبیخون، ضربه‏ای جبران‏ناپذیری بر حزب‏اللَّه وارد آورده و توانسته است از آن‏ها زَهرِ چشم بگیرد و آنان را از سلاح پیشرفته و هلی‏كوپترهای مدرن آمریكایی كه بیش‏ترین حجم بمب، موشك و گلوله‏ی ممكن را حمل و شلیك می‏كردند، بترساند و تا مدت‏ها از حملات نیروهای رزمنده‏ی مسلمان در امان خواهد بود.

عملیات شهید صلاح غندور پاسخی بود محكم به تفكرات ناقصِ مسئولان نظامی رژیم صهیونیستی كه فكر می‏كردند حزب‏اللَّه تا مدت‏ها قدرت سازماندهی مجدد و تجهیز و جذب نیرو برای عملیات را نخواهد داشت.

در نزدیكی شهر "بِنتِ جُبَیل" در پنج كیلومتری شمال مرز فلسطین در "صفَّ الخَضراء" در مقابل سه راهی‏ای كه از شمال، به طرف "بِیت یاحون"، از غرب به "عِینِ‏ابِل" و از شرق به طرف "عِیناتا" و از آن‏جا به بنت جبیل منتهی می‏شد، محوطه‏ی وسیع "مقر17" ارتش اسرائیل محصور در دیوارهای دفاعی و سیم‏های خاردار و میادین مین قرار داشت.این منطقه از خرداد 1361ه.ش (ژوئن1982م) در اشغال نیروهای صهیونیستی بود.

در بیرون از مقر، ساختمان "حسن دیاب" مجتمع ارتش مزدوران در سمت شمال قرار داشت كه اتاق بازرسی نیروهای لحدی هم در آن‏جا واقع بود و در غرب آن نیز مقابل درِب "بیمارستان 17"، پاركینگ وسیع آمبولانس‏های نظامی قرار داشت.

مقر 17 از مهم‏ترین مراكز فرماندهی و ستادی ارتش اشغال‏گر در منطقه بود كه برای درك میزان اهمیتش برای اشغالگران باید ذكر شود كه این مقر شامل بخش‏های زیر بود:
1 -ساختمان "البیطار" كه سه طبقه داشت و طبقه‏ی اول آن بازداشت‏گاه موقت و محل بازجویی اولیه از اسرا و بازداشت شدگان بود. در طبقه‏ی دوم این ساختمان، دفاتر مسئولین اسرائیلی و مركز فرماندار نظامی منطقه، سرهنگ دوم یهودی "صالح" قرار داشت. در طبقه‏ی سوم ساختمان، اتاق عملیات مستقر بود.

-2 در كنار ساختمان البیطار، ساختمانی یك طبقه با سه سالن مخصوص اجتماعات و غذاخوری نیروهای اسرائیلی قرار داشت. كه در كنار آن نیز یك قبضه‏ی خمپاره‏انداز مستقر بود و در مدخل ورودی آن نیز تعدادی نگهبان به حفاظت مشغول بودند.

3 -در سمت غرب مقر، بر روی تپه‏ی خاكی ایجاد شده، برجك نگهبانی به چشم می‏خورد و در نزدیكی آن یك دستگاه تانك پیشرفته از نوع "میركاوا" و دو دستگاه كامیون بزرگ نظامی قرار داشتند كه در لحظه‏ی انفجار، نیروهای اسرائیلی سوار بر آن‏ها آماده‏ی حركت به خارج از مقر و به طرف مرز فلسطین بودند. در پایین محل نگهبانی نیز یك قبضه‏ی توپ ضد هوایی آماده شلیك قرار داشت.

-4 در بخش شرقی مقر، یك ساختمان دو طبقه قرار داشت كه طبقه‏ی اول آن دفتر "عَقل هاشم" فرمانده تیپ غربی ارتش مزدوران لحدی بود.

در طبقه‏ی دوم، اداره‏ی شهری مستقر بود كه وظیفه‏ی امنیتی شهر را بر عهده داشت و به تازگی از ساختمان اداره‏ی پست بنت جبیل به آن‏جا منتقل شده بود. در این طبقه، جلسات حفاظتی امنیتی اداره‏ی شهر متشكل از مسئولین نظامی و امنیتی اسرائیل و لحدی بر گزار می‏شد.این ساختمان مستحكم و بتونی، از سمت غرب و جنوب در سیم‏های خاردار محصور بود.

5 -در این مقر، محلی برای آماده‏سازی و اعزام جاسوسان بومی برای ورود به داخل مناطق آزاد لبنان و انجام عملیات تروریستی و همچنین آماده‏سازی ماشین‏های بمب گذاری شده برای انفجار در مناطق آزاد، وجود داشت.

6 -در سمت شرق، ساختمان بیمارستان در كنار جاده‏ی اصلی قرار داشت. در سمت غرب این ساختمان، دو اتاق به هم چسبیده قرار داشت كه سرهنگ دوم صالح از آن‏جا برای جلسات خود با نمایندگان و اشخاص خاص استفاده می‏كرد و هیچ كس حق ورود به آن را نداشت مگر نیروهای اسرائیلی و بعضی مسئولین رده بالا و خاص لحدی؛ آن هم فقط در موارد اضطراری و لازم.

7 -در ساختمان اداره‏ی شهری، همچنین "واحد اطلاعاتیِ اسرائیلی 504" قرار داشت كه سرهنگ دوم صهیونیست "فلاح" و سرهنگ دوم "صالح" در آن‏جا بودند و بر توجیه و اجیر كردن مزدوران و شبكه‏ی انفجاری و كسب اطلاعات، نظارت و كنترل می‏كردند. "جریس الخوری" متهم به بمب‏گذاری در كلیسای "سَیده‏النجاه" بیروت، در اعترافات خود به این محل و آموزش‏هایی كه توسط سرهنگ فلاح دیده بود، اشاره كرد.

8 -كل مقر با خیابانی به دو بخش شرقی و غربی تقسیم می‏شد كه سمت غرب فقط مختص نیروهای اسرائیلی بود و نسبت به بخش شرقی،از آن حفاظت بیش‏تری می‏شد و در سمت شرق، فرماندهی نیروهای لحدی مستقر بود.

-9 در مقابل در ورودی مقر 17 اتاق نگهبانی با چند نیروی مسلح لحدی و اسرائیلی قرار داشت كه تمام رفت و آمدهای مقر را كنترل و ثبت می‏كردند.

-10 در شمال منطقه، خارج از مقر، پایگاه نیروهای لحدی به نام "الَّشعیره" بر روی تپه‏ای، حفاظت از بیرونِ مقر را بر عهده داشت.


آمادگی عملیات

تهیه‏ی ماشین برای انجام عملیات در عمق مناطق اشغالی، یكی از مشكلات بسیار مهم محسوب می‏شد. با توجه به گزارش‏های مقاومت اسلامی مبنی بر این‏كه: به هیچ وجه امكان وارد كردن ماشین از منطقه‏ی آزاد به داخل مناطق اشغالی وجود ندارد، تصمیم بر این شد تا در یكی از روستاهای نزدیك بنت جبیل، خودرویی اسقاطی كه از لحاظ تملك وضعیت مشخصی نداشت، توسط نیروهای اطلاعات، تحت‏پوششی مناسب خریداری و آماده‏سازی شود. پس از ابلاغ فرمان، نیروهای اطلاعات با مراجعه به یكی از گاراژهای روستای "طیری"، اتومبیلی فرسوده را ، به بهانه‏ی استفاده از قطعات و لوازم آن، خریداری كردند.
یكی از مهم‏ترین مراحل عملیات آغاز شده بود و آن بازسازی و راه‏اندازی ماشین بود. قطعات یدكی زیادی برای این كار مورد نیاز بود كه با وجود كنترل دقیق و اشراف نیروهای لحدی و اسرائیلی در مناطق اشغالی، امكان فراهم كردن آن‏ها وجود نداشت. هنگامی كه صلاح مطلع شد مرسدس بنز سفید رنگی برای این كار خریداری شده و باید لوازم یدكی از مناطق آزاد به آن‏جا حمل شود، از فرماندهی در خواست كرد كه خود او مستقیماً در آماده سازی ماشین شركت داشته باشد، كه با این خواسته موافقت شد.

"واحد تأمین و تجهیز" مقاومت اسلامی، با مهارت تمام لوازم و قطعات را طی سه ماه به داخل كمربند امنیتی منتقل كردند . نیروهای مقاومت، لباس رزم بر تن، قطعات ماشین را در كوله‏پشتی قرار داده و یا بر دوش خود حمل می‏كردند تا به گاراژ مورد نظر در مناطق اشغالی برسانند. در همه‏ی این مراحل، صلاح غندور خود شخصاً با آنان همراه بود.

سرانجام و بدون این‏كه كسی از اهالی روستا متوجه ترددهای شبانه آنان شود، ماشین آماده حركت شد.

پس از آن‏كه واحد تأمین و تجهیز در گزارش نهایی خود اعلام كرد كه ماشین مورد نظر مهیا شده است، واحد دیگری مأمور انتقال صدها كیلو مواد منفجره به محل اختفای ماشین در منطقه‏ی اشغالی و جاسازی دقیق در آن شد. این بار نیز صلاح خواست تا خودش هم در جاسازی مواد منفجره شركت داشته باشد كه این كار نیز انجام شد.

هنگامی كه نیروهای مقاومت مواد و چاشنی‏های لازم را در بخش های مختلف ماشین قرار می‏دادند، صلاح از آنان خواست: "تا آن‏جا كه ممكن است در زیر صندلی راننده كه می‏خواهم روی آن بنشینم، مواد منفجره زیادی كار بگذارید تا بدنم آن‏چنان تكه تكه شود كه جلوی امام حسین‏علیه السلام شرمنده نشوم و هیچ تكه‏ای از بدنم به دست دشمن نیفتد"
در نهایت حدود 450 كیلوگرم مواد شدیدالانفجار به همراه تعداد زیادی ساچمه‏های فلزی، داخل ماشین جا سازی شد.

پس از آن‏كه كار جا سازی مواد به پایان رسید، فرمانده نظامی مقاومت اسلامی، گزارش كامل آن را به حضور دبیر كل حزب‏اللَّه،سیدحسن نصراللَّه رساند و آمادگی نهایی را اعلام كرد. چندی بعد جلسه‏ای با حضور صلاح غندور، فرمانده نظامی حزب‏اللَّه و تنی چند از نیروهای اطلاعات و عملیات در حضور دبیر كل حزب‏اللَّه تشكیل شد. هنگامی كه نقشه بر روی میز قرار گرفت و فرماندهان خواستند تا طرح عملیات را برای صلاح توجیه كنند، با مشاهده ی اشراف او بر تمام زوایای منطقه به حیرت افتادند. پس از آن، طی مراسمی خاص كه از آن فیلم‏برداری شد، صلاح غندور پس از شرح برنامه ی عملیات و اخذ اجازه از محضر دبیر كل حزب‏اللَّه لبنان برای انجام عملیات، با او و فرماندهان خویش وداع كرد.
ساعاتی قبل از عملیات، صلاح كه لباس كماندویی بر تن داشت، در مقابل دوربین ویدئویی، در حالی كه تصویری از امام خمینی (ره) و حضرت آیت‏اللَّه خامنه‏ای و شهید حجت‏الاسلام والمسلمین "سیدعباس موسوی" (دبیر كل شهید حزب‏اللَّه لبنان) بالای سرش، بر دیوار نصب شده بود، وصیت‏نامه‏ی خویش را قرائت كرد.

صلاح در حالی كه دوستانش با حسرت بر او می‏نگریستند، به حمام رفت. غسل شهادت كرد و پس از آن‏كه وضو ساخت، دو ركعت نماز شكر به درگاه پروردگار به جای آورد.

همرزمانش هم در داخل اتاق، با حسرت و اشك ناظر اعمال او بودند. پس از آن‏كه صلاح سلام نماز خود را ادا كرد ، یكی از همرزمانش جلو رفت و در حالی كه روی او را می‏بوسید، پرسید: "خودت خوب می‏دانی كه یكی - دو ساعت بیش‏تر به لحظه‏ی عملیات باقی نمانده و مطمئناً به شهادت خواهی رسید؛ ولی چرا در سجده‏ات این ذكر را خواندی: ولی العافیه اسئلك العفو و العافیه الدنیا و الاخره ؟

صلاح پاسخ داد: "مگر نه این‏كه دنیا و همه‏ی آن‏چه در آن است، به یك چشم بر هم‏زدنی انسان را فریب می‏دهد ، پس این خطر برای من بیش‏تر وجود دارد، به همین خاطر از خدا طلب عافیت كردم كه بگذارد به سلامت برای عملیات بروم و به هدف خودم برسم..."
یكی از همرزمان او كه در آخرین ساعات و لحظاتی قبل از عملیات، افتخار همراهی با او را داشت آخرین دیدار خود را با صلاح این گونه تعریف می‏كند: "برای این‏كه هر چه بیش‏تر و بهتر بتواند دشمن را گول بزند و به راحتی از مواضع و پست‏های بازرسی نیروهای لحدی و اسرائیلی عبور كند، باید از لحاظ چهره و لباس خود را به آنان شبیه می‏ كرد. قرار بر این بود كه لباس افسران و نظامیان آنتوان لحد را بپوشد و محاسنش را نیز بتراشد. هنگامی كه ماشین ریش‏تراشی را به من داد و گفت كه این كار را انجام دهم، خوشحال شدم! ولی وقتی داشتم محاسنش را كوتاه می‏كردم،هنگامی كه دستم صورت او را لمس كرد، ناخواسته به او غبطه خوردم و اشك در چشمانم حلقه زد. سرم را پایین گرفتم تا اشك‏هایم را نبیند؛ ولی او كه متوجه شده بود، دست‏هایش را بر چشمانم كشید و اشك‏هایم را پاك كرد. احساس می‏كردم كه هر لحظه او خواهد رفت. حالِ مرا كه دید، چند لطیفه‏ی خنده‏دار و بامزه تعریف كرد تا مرا بخنداند. در آن لحظات، نكته‏ی جالبی برایم تعریف كرد. او گفت در این حالت كه من دارم ریش او را می‏تراشم، به یاد فیلم ایرانی "بلمی به سوی ساحل" افتاده است. در آن فیلم، چند تن از نیروهای سپاه پاسداران برای نفوذ به مواضع نیروهای دشمن در خرمشهر، لباس سربازان عراقی را بر تن می‏كنند و محاسنشان را نیز می‏تراشند و در لحظه‏ی تراشیدن ریش، از چهره‏ی جدید همدیگر خنده‏شان می‏گیرد و با هم به مزاح و خنده می‏پردازند. صلاح پس از آن‏كه صحنه‏های زیبای آن فیلم را برایم تعریف كرد، گفت كه لحظات مثل زمانی است كه آن‏ها طی می‏كردند و توصیه كرد كه همواره این صحنه‏ها را در خاطر داشته باشم. سپس درخواست كرد یك نوار كاست قرآن به او بدهم تا در لحظات قبل از عملیات به آن گوش بدهد. یك دستگاه بی‏سیم هم برای ارتباط رادیویی با فرماندهی عملیات طلب كرد كه به او دادند. پس از آن، یكی از اسلحه‏هایی را كه چندی پیش نیروهای مقاومت اسلامی از مزدوران لحدی به غنیمت گرفته بودند، برداشت تا از همه لحاظ شبیه آنان باشد و كسی شك نَبَرد و خدایی ناكرده عملیات لو برود.بعد میان دوستانش نشست و در حالی كه همرزمان، او را غرق در بوسه می‏كردند و اشك از دیدگانشان جاری بود، منتظر ماند تا فرمان عملیات صادر شود."

هنگامی كه بی‏سیم به صدا در آمد و به صلاح محمد غندور اجازه داده شد تا عازم منطقه‏ی عملیاتی شود، مشتاقانه در میان اشك و خنده، سه صلوات فرستاد، برخاست و رو به تصاویر حضرت امام خمینی(ره)، حضرت آیت‏اللَّه خامنه‏ای و شهید سید عباس موسوی، سلام نظامی داده، از این‏كه تا ساعتی دیگر نزد بزرگ رهبر خویش خمینی كبیر خواهد بود،ابراز خوشحالی ‏كرد.دوستان یكی - یكی او را در آغوش كشیدند. می‏گریستند و می‏خندیدند.

صلاح كه برای رفتن شتاب داشت، سریع خود با همرزمان خداحافظی كرد و به راه افتاد. تعربف می كنند كه در آستانه ی درب خروجی برگشت و با تبسمی به آنان گفت: "همچنان استوار و پا بر جا در خط مقاومت اسلامی بمانید و در خط ولایت فقیه، استوارتر از همیشه باشید"


شرح عملیات
در ساعت 16/24 بعد از ظهر روز سه‏شنبه 1374/2/5ه.ش (25ذیقعده 1415ه.ق، 25 آوریل 1995م) در آستانه‏ی سالگرد شهدای اردوگاه عین كوكب، و در زمانی كه مدت چندانی از ترور فرمانده ی شهید "ابوعلی رضا یاسین" توسط هلی‏كوپترهای اسرائیلی نمی‏گذشت، نیروهای صهیونیستی داخل مقر17، سوار بر كامیون‏ها، آماده‏ی بازگشت به فلسطین اشغالی و تعویض با نیروهای جدید بودند. در مقابل درِ ورودی مقر،نیروهای پست بازرسی" لحدی" متوجه یك دستگاه مرسدس بنز سفیدرنگ شخصی شدند كه روبه روی مقر توقف كرده بود. راننده با دیدن‏شك و ظن نگهبانان، مسافتی را دنده عقب رفت و سعی كرد به آن‏ها توجهی نكند. نیروهای ضربت لحدی، سوار بر یك دستگاه مرسدس بنز، با سرعت به طرفش رفتند و از او خواستند كه توقف كند. پس از توقف ماشین، متوجه شدند شخصی كه پشت فرمان نشسته، لباس نیروهای لحدی بر تن كرده و درجه افسری بر دوش دارد. ضمن عذرخواهی، درباره‏ی علت توقف او در مقابل مقر سؤال كردند. جوان، با خونسردی تمام، حتی بدون این‏كه از ماشین پیاده شود، با تحكُّم آن‏ها را خطاب قرار داد و باعث شد تا معذرت خواهی كرده، سوار بر ماشین شده و به طرف مقر بر گردند.

از دوردست، از طرف "عین ابل" در جاده‏ای كه پیچ می‏خورد، سه كامیون نظامی "كامانكار" به چشم خوردند. داخل هر كدام هشت سرباز اسرائیلی قرار داشت و می‏آمدند تا جایگزین نیروهای قبلی شوند.

در جلوی كامیون‏ها، طبق روال همیشه، یك دستگاه جیپ اسكورت نظامی حركت می‏كرد كه چهار سرنشینِ داخل آن مراقب بودند تا خطری كاروان را تهدید نكند. نگهبان‏ها كه منتظر رسیدن كامیون‏ها بودند، متوجه شدند مرسدس بنز سفید رنگی كه جوانی با لباس افسران لحدی پشت فرمان آن نشسته است، به‏مقر نزدیك می‏شود. چون دقایقی قبل با او صحبت كرده بودند، هیچ‏شك و تردیدی نسبت به او پیدا نكرده، و حساسیت خاصی هم به خرج ندادند.

این بار یك زن هم كه روسری بر سر داشت، كنار راننده به چشم می‏خورد. با دیدن آن زن، خیال نگهبان‏ها بیش‏تر جمع شد كه خطری آن‏جا را تهدید نمی‏كند؛ ولی زن هیچ تكانی نمی‏خورد، چون او فقط عروسكی ساختگی بود كه برای تسهیل در امر عملیات تهیه شده بود؛ چرا كه در مناطق اشغالی، نیروهای دشمن تمام ماشین‏های تك سرنشین را به تصور حملات شهادت‏طلبانه، مورد تفتیش قرار می‏دادند.

جیپ اسكورت، مقابل در ورودی ایستاد. افسری كه جلوی آن نشسته بود، برگشت و نگاهی به كامیون‏های حامل نفرات كه یكی بعد از دیگری می‏آمدند، انداخت. ماشین سفید رنگ از روبه رو به كاروان نزدیك شد. افسر اسكورت شك كرد. در هنگام تردد كاروان‏های نظامی اسرائیلی، هیچ خود رویی حق نزدیك شدن به آن‏ها را نداشت و باید از جاده خارج می‏شد تا كاروان بگذرد؛ ولی این ماشین سفید، آرام پیش می‏آمد و چه بسا می‏خواست به دروازه‏ی مقر 17 نزدیك و یا حتی وارد شود.

كامیون سوم، با فاصله‏ای كم، در حال نزدیك شدن بود. نگهبان‏ها دروازه‏ی مقر را گشوده بودند تا كاروان وارد شود. افسر اسكورت كه به راننده‏ای كه لباس افسران لحدی را بر تن داشت، شك كرده بود، بهتر آن دید كه اتومبیل مشكوك را مورد بازرسی قرار دهد. شاید اگر او دستور توقف جیپ در مقابل در ورودی مقر و به دنبال آن كامیون‏ها را نمی‏داد،كاروان وارد شده و تلفات كمتری وارد می‏آمد. همین كه افسر با نگاه‏های مشكوكش به طرف اتومبیل سفید به راه افتاد، راننده‏ی جوان یك‏باره بر سرعت ماشین افزوده و با تكابی كه صدای بلندی داشت اتومبیل را موازی با كاروان قرار داد و با فریاد "اللَّه اكبر" كه در بی‏سیم‏هاینیروهای مقاومت اسلامی كه در دور دست مشغول فیلم‏برداری از صحنه بودند، به گوش رسید، چاشنی انفجاری را زد.

اتومبیل در فاصله‏ی میان دو كامیون منفجر شد و لحظه‏ای بعد، انفجار دوم رخ داد و دود و آتش از محل حادثه به هوا برخاست. بنابر اظهار كارشناسان، 450 كیلوگرم مواد شدید الانفجار "سی 4" به همراه حدود 150 كیلو گرم ساچمه‏های فلزی، با شدت انفجار 6000 متر در ثانیه و حرارت 3000 درجه، تمام وسایل نظامی را به اطراف پرتاب كرد.از ماشین سفید و راننده‏اش هیچ اثری به جای نماند، جز گودالی عمیق در محل انفجار.
اجساد متلاشی شده‏ی سربازان، در گوشه و كنار افتاده بود. عده‏ای از آنان داخل كامیون‏های مشتعل سوختند؛ ولی كسی جرأت نزدیك شدن نداشت. دقایقی بعد نیروهایی كه داخل مقر، به حالت آماده باش منتظر بودند تا به كامیون‏هایشان سوار شده و به داخل فلسطین اشغالی باز گردند،هراسان به طرف دروازه‏ی مقر دویدند. آنان كه از مهلكه جان سالم به در برده بودند، دیوانه‏وار به تیراندازی بی‏هدف به همه طرف اقدام كردند. خوب كه چشمانشان را گشودند، تكه پاره‏های بدن همرزمان خود را كه دقایقی قبل، داخل كامیون نشسته و از مرخصی آمده بودند، پراكنده در خیابان و میان قطعات سوخته ماشین‏ها دیدند. نیروهایی كه از مقر خارج شدند، بلافاصله منطقه را به محاصره‏ی كامل در آورده و از نزدیك شدن مردم غیر نظامی و به خصوص خبرنگاران رسانه‏های گروهی به آن‏جا، خودداری كردند. در آن میان، نیروهای اطلاعات اسرائیل توانستند چند تن از خبرنگارانی را كه در اولین دقایق به محل حادثه شتافته و عكس و فیلم گرفته بودند، شناسایی كرده و همه‏ی آن‏چه را كه موفق به تهیه‏اش شده بودند، به زور ضبط كنند.


تلفات

رژیم صهیونیستی كه از شروع مجدد موج حملات شهادت‏طلبانه سخت به وحشت افتاده بود، سعی كرد با كمرنگ جلوه دادن آن، بر اثرات روانی عملیات بر روحیه‏ی نیروهای نظامی و مردم اسرائیل سرپوش بگذارد. در اولین ساعات پس از حمله، سخنگوی نظامی اسرائیل مدعی شد: این حادثه فقط حاصل انفجار یك ماشین بمب‏گذاری شده كه در فاصله‏ای دور از مقر قرار داشت، بوده و فقط یك سرباز اسرائیلی كشته شده است.

همین منبع در خبری دیگر كه ساعتی بعد پخش شد، اعلام كرد: فقط 9 سرباز مجروح شده‏اند كه دو نفرشان زخم نسبتا عمیقی برداشته‏اند و حال بقیه خوب و كسی كشته نشده است.

ساعت 12 شب، رادیو اسرائیل به نقل از مسئولین نظامی گفت:" در این حمله 11 سرباز زخمی شده‏اند." آن‏ها مدعی شدند كه ماشین حامل بمب در فاصله‏ی 50 متری مقر و كاروان منفجر شده و در یك معجزه‏ی باور نكردنی! فقط دو ماشین ارتش صدمه دیده‏اند".
بر خلاف گفته‏ها و ادعاهای ضد و نقیض مسئولین رژیم صهیونیستی، در این عملیات شهادت‏طلبانه، بیش از 40 نیروی نظامی این رژیم در صحنه‏ی انفجار حضور مستقیم داشته‏اند كه بنابر اظهارات منابع مقاومت اسلامی، 30 سرباز كشته و مجروح شدند.حضور هفت فروند هلی‏كوپتری كه كشته‏ها و زخمی‏ها را به بیمارستان "رِمیام" در شهر "حیفا" در داخل فلسطین اشغالی، منتقل كردند، نشان از بالا بودن تلفات ارتش اسرائیل داشت.
در این عملیات، قسمت‏هایی از ساختمان‏های نظامیِ نزدیك، ویران شد و حداقل دو كامیون و یك جیپ، به طور كامل، همراه با سرنشینانشان منهدم شدند. داخل هر كامیون، هشت نفر و داخل جیپ چهار نفر قرار داشته‏اند. ساختمان بازرسی نیروهای لحدی به طور كامل منهدم شد كه داخل آن نیز چند سرباز مشغول نگهبانی بودند.

كابینه‏ی رژیم صهیونیستی، بلافاصله برای بررسی چگونگی رخنه‏ی مبارزان حزب‏اللَّه به یك مركز مهم نظامی در عمق منطقه‏ای كه اسرائیل آن را "كمربند امنیتی" می‏نامید، جلسه‏ای اضطراری تشكیل داد و به بحث بر سر این موضوع پرداخت كه راننده‏ی ماشین، چگونه از پایگاه‏ها و دژبانی‏های بازرسی بین راه گذشته و به هدف خود دست پیدا كرده است؟
از آن‏جا كه مقاومت اسلامی، از قبل پیش بینی تكذیب این عملیات را همچون گذشته كرده بود، اقدام به ضبط ویدئویی تصاویر قبل و حین عملیات، لحظه‏ی نزدیك شدن ماشین به مقر17 و انفجار آن، كردند. با پخش این تصاویر از كانال تلویزیونی "اَلمِنار" متعلق به حزب‏اللَّه لبنان این ادعای اسرائیل را كه "یك ماشین بمب‏گذاری شده در فاصله‏ای زیاد از كاروان و مقر منفجر شده است" تكذیب شد. كانال 2 تلویزیون اسرائیل نیز تصاویر پخش شده‏ی حزب‏اللَّه را به نمایش گذاشت و به دنبال آن تصاویری از پاكسازی صحنه‏ی انفجار، ساعاتی پس از عملیات را نشان داد كه همان تصاویر كوتاه، به‏خوبی نشان‏دهنده‏ی تلفات بالای دشمن بود؛ چرا كه به وضوح دو كامیونِ نفربر كاملاً منهدم شده و سوخته، در صحنه دیده می‏شد.
پس از آن، همین كانال تلویزیونی اسرائیل، مصاحبه‏هایی با سربازان اسراییلی در منطقه‏ی اشغالی و كمربند امنیتی انجام داد. یكی از آنان مدعی شد: "این دو عملیات اخیر از خانه‏های متروكه‏ی اطراف انجام گرفته‏است، به این صورت كه از طرف آن‏ها به سوی ما حمله و تیراندازی می‏شود"

یكی دیگر از مجروحین حادثه نیز در مصاحبه با تلویزیون اسرائیل گفت: "ما در كاروان و داخل یك كامیون در حال حركت بودیم. هنوز به دژبانی در ورودی مقر 17 نرسیده بودیم كه ناگهان ماشین حامل بمب در برابرمان منفجر شد. این ماشین در نزدیكی درِ اصلی مقر، به وسط كاروان آمد و منفجر شد و سربازان مورد اصابت قرار گرفتند. در آن لحظه، هر كس به دنبال پناهگاهی بود"

"عیور امبار" فرمانده‏ی Lواحد ارتباطات ارتش اسرائیل" در مصاحبه با خبرنگاران خارجی، پیرامون عملیات شهید صلاح غندور، گفت: "منطقه‏ی جنوب لبنان، در برابر عملیات نفوذی به خوبی قابل حفاظت نیست و موكداً حدس می‏زنیم كه عملیات‏هایی از این نوع، باز هم ممكن است به‏وقوع بپیوندد..."

وی درباره‏ی چگونگی انجام این عملیات مدعی شد: "خرابكاران در روستای بیت یارون كه در مناطق اشغالی است، ماشین را تهیه كرده و آماده كرده‏اند؛ ولی خرابكاران از مناطق شمالی {مناطق آزاد }آمده‏اند."

این عملیات جسورانه كه به لحاظ وسیله و هدف، از سایر عملیات مشابه متمایز بود، خشم و عصبانیت ژنرال‏های صهیونیست را برانگیخت؛ چرا كه آن‏ها برای مقابله با چنین اقداماتی، تمهیدات و تلاش‏های زیادی به‏كار برده بودند؛ از جمله‏ی جایگزین كردن ژنرال "عِمیرام لیوین" به جای ژنرال "اسحاق موردِخای" به عنوان فرمانده نظامی منطقه‏ی شمال فلسطین بود.

"عمیرام لیوین" كه همواره قاطعانه و محكم، هر گونه عملیات شهادت‏طلبانه رزمندگان مقاومت اسلامی را رد می‏كرد و وقوع این گونه حملات را دیگر نمی‏پذیرفت، این بار مجبور شد در برابر رسانه‏های گروهی و خبرنگاران داخلی و خارجی، به عمق فاجعه‏ای كه برای سربازان ارتش اسرائیل پیش آمده بود، اعتراف كند. این ژنرال كه پیش از آن ادعاهای عجیبی داشت، در حالی كه سعی می‏كرد همچنان برگفته‏های پیشین خود پایبند باشد، در یك مصاحبه‏ی تلویزیونی، درباره‏ی عملیات استشهادی علیه مقر 17 گفت: "جنگ همچنان وجود دارد و حزب‏اللَّه سعی می‏كند با همه‏ی توانش كمربند امنیتی را در اختیار بگیرد و ارتش جنوب لبنان {مزدوران آنتوان لحد} را با شكست مواجه كند. حزب‏اللَّه در این راه موفقیت‏هایی نیز كسب می‏كند؛ ولی ما همان طور كه شایسته است با حزب‏اللَّه خواهیم جنگید".

لیوین، این حادثه را پیامد سستی و كوتاهی نیروهای آنتوان لحد در پست‏های بازرسی، و حفاظت ضعیف از راه‏ها و معابر دانست و فرماندهی میلیشیای لحد در منطقه را مقصر دانست. متعاقب آن، فرماندهی نیروهای مزدور لحد نیز ضربه‏ی وارده را به نظامیان اسرائیل نسبت داد و خودِ آنان را مسئول هر گونه كوتاهی و اهمال كاری دانست.

ژنرال "لیوین" كه از مجروحین این عملیات در بیمارستانی داخل فلسطین اشغالی عیادت می‏كرد، در پاسخ به سؤال یكی از خبرنگاران مبنی بر این‏كه: "آیا این مسئله نشان دهنده بالا بودن شجاعت و جرأت حزب‏اللَّه در عملیات‏های انتحاری نیست؟" در حالتی عصبی و انفعالی اظهار داشت: "من این جا نیامده ام تا عملیات را تشریح كنم و یا این‏كه برای شما توضیح بدهم و بگویم كه این عملیات در اوج شجاعت و یا در كم‏ترین حد شجاعت بوده است"!!.


بیانیه‏ مقاومت اسلامی
ساعاتی پس از انفجار عظیم در بنت جبیل، كه به واقع زلزله‏ای وحشتناك برای سربازان صهیونیسم بود،در بیروت، مقاومت اسلامی طی بیانیه‏ای مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفت. متن بیانیه به این شرح بود:


بسم‏اللَّه الرحمن‏الرحیم

قهرمان حسینی از مجاهدین مقاومت اسلامی و شهادت‏طلبی از فرزندان محمدصلی الله علیه وآله وسلم و علی‏علیه السلام، یكی از زخم خوردگان این امّت و یكی از آن افرادی كه وجودش مایه‏ی بركت و فزونی بود، یكی از خدمت‏گزاران قدس شریف، در حالی كه راه پیشگام اول "احمد قصیر" را تكمیل می‏كرد، خون پاك و مباركش را و پیكر نحیف و ظاهری‏اش را با عزت و بزرگی به برادران همرزمش تقدیم كرد. به قهرمانان انتفاضه و شهادت طلبان از فرزندان جنبش "حماس" و "جهاداسلامی" فلسطین، "خالد خطیب" از جهاد اسلامی و "عماد محمد اَبواَمونِه" از جنبش حماس كه در دو عملیات شهادت‏طلبانه‏ی "نِتزایم" و "كَفَر داروم" به شهادت رسیدند و تقدیم به شهدای مظلومی كه در انفجار ساختمان محله‏ی "شیخ رضوان" در "غَزّه" به شهادت رسیدند.

این عملیات، جوابی بود به تمام روش‏های جنایتكارانه و وحشیانه‏ای كه دشمن در حق ملت ما به‏كار می‏برد و از جمله‏ی آن‏ها انجام عملیات ترورِ مجاهد بزرگ، شهید "ابوعلی رضا یاسین"
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار