صدوقي, آيت الله محمد

کد خبر: ۱۲۴۴۱۲
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ - ۲۲:۵۹ - 10August 2009

 سال 1327 هجري قمري در يزد و در خانواده‌اي روحاني، كودكي زاده شد كه او را محمد نام نهادند. پدرش، مرحوم آقاميرزاابوطالب، از عالمان وارسته آن سامان بود كه در مسجد روضه‌ي محمّديه، معروف به حظيره، اقامه‌ي جماعت مي‌كرد و محل رجوع مردم بود. به جهت خط خوشي كه داشت، در تنظيم اسناد عقود و معاملات مردم مي‌كوشيد. پدربزرگش ميرزامحمد كرمانشاهي نيز مرجع حل مشكلات مردم و از روحانيون دامنه‌ي وسيع كوير بود. او نيز فرزند مرحوم آخوند ملامحمدمهدي كرمانشاهي بود كه توسط فتحعلي شاه قاجار به يزد تبعيد گرديده بود و به سال 1236 ه.ق در آن شهر دار فاني را وداع گفت.
نسب شريف «صدوقي» بر اساس آنچه كه بر سنگ مزار آخوند ملامهدي كرمانشاهي حك شده است، به چهره‌ي والاي شيعه، شيخ جليل فقيه، ابوجعفر، محمدبن‌علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي معروف به «شيخ صدوق» رضوان‌الله تعالي عليه مي‌رسد، محمد در هفت سالگي، پدر و نه سالگي مادر را از دست مي‌دهد.
تحصيل و تدريس علوم ديني
در سايه سرپرستي مرحوم آميرزامحمدكرمانشاهي، پسرعموي خود به تحصيل علم پرداخته، شرخ لمعه و قوانين را در مدرسه عبدالرحيم خان يزد نزد اساتيد آن مدرسه فرا مي‌گيرد و در بيست سالگي با دختر عموي خود ازدواج مي‌كند. در سال 1348 ه.ق براي ادامه‌ي تحصيل راهي حوزه‌ي كهن اصفهان شده، در مدرسه‌ي چهارباغ (امام صادق فعلي) از مدارس زيباي باقيمانده از عصر صفوي سكني مي‌گزيند.
از بد حادثه، آن سال زمستاني طاقت‌فرسا را به همراه مي‌آورد، به گونه‌اي كه مجبور مي‌شود از راه قمشه و‌آباده و پس از حدود يك ماه راه‌پيمايي، در كمال مشقت به يزد مراجعت كند. پس از سالي اقامت مجدد در وطن، هواي هجرت به حوزه قم – كه كمي پيشتر نبود به همت بلند بنيانگذار عظيم‌الشأن آن حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي تأسيس شده بود - دل بي‌تابش را مشتاق سفر كرده، عازم شهر جهاد و اجتهاد مي‌شود. او خود هنگام عزيمت به قم را سال 1349 ه.ق و مدت اقامت خود را در اين شهر بيست و يك سال ذكر كرده است.
اقامت وي در قم مصادف است با ششمين سال سلطنت استبدادي رضاخان و اوج حملات وي به روحانيت. همزمان جوّ ارعاب و تهديد «امنيه‌هاي» رضاخاني بيداد مي‌كند و پوشيدن لباس روحانيت جرم است. مجلس روضه ممنوع و مؤسس حوزه در فشار طاقت‌فرسا و مردم به پوشيدن كت و شلوار و كلاه پهلوي مجبورند. رضاخان دست از مقدس‌بازي برداشته و چهره‌ي واقعي‌ خود را آشكار كرده است.
وي در قم پس از مدتي به درس حاج شيخ عبدالكريم راه مي‌يابد و مورد لطف و توجه خاصّ ايشان قرار مي‌گيرد و بر اثر اعتماد ايشان، آقاي صدوقي محل رجوع طلاب و حلال مشكلات آنان مي‌شود. با فوت آيت‌الله حائري در سال 1355 ه.ق كه در پي مسأله كشف حجاب اجباري زنان ايراني به وقوع پيوست، رضاخان نفسي به راحتي كشيد و از خلأ مرجعيت در ايران استفاده كرده، اوضاع را بر اهل علم و روحانيت سخت‌تر كرد؛ به‌گونه‌اي كه همگان با نااميدي، تنها به توسّل و تضرّع روي آوردند. آيت‌الله صدوقي خود مي‌گويد: «اوضاع بر اهل علم سخت شد كه بعداً توسّلاني از اهل علم شد و خيلي مؤثر افتاد. تحصيل در آن دوره خيلي سخت بود، به جهت اين‌كه قم مرجعي نداشت، چرا كه مرجع تقليد، مرحوم آسيدابوالحسن اصفهاني بودند كه ايشان هم در نجف اقامت داشتند.»
آيات ثلاثه آن روزگار قم آقايان سيد محمدتقي خوانساري، ( 1295-1371 ه.ق )، سيد صدرالدين صدر (1299 -1377 ه.ق) و سيد محمدحجت كوه‌كمره‌اي (1310-1373 ه.ق) پس از ارتحال مؤسس حوزه علميه قم، سال‌هاي نفس‌گيري را پشت‌سر گذاشته، مشتركاً به رتق و فتق امور حوزه پرداختند. در اين راه آيت‌الله صدوقي نيز با همتي بلند و عزمي استوار به ياري آنان شتافت.
همزمان با تدبير امور حوزه و تحصيل در محضر آيات ثلاثه، خود نيز به تدريس دروس سطح مشغول گرديد و به جهت برخورداري از بيان شيوا و حافظه‌ي قوي و محضر خوش، تدريس وي مورد استقبال طلاب جوان قرار گرفت، كه اكثر فضلا و مدرّسين فعلي حوزه، درس شيرين شرح‌لمعه و سطح را به ياد مي‌آورند.
آيت‌الله صدوقي از بدو ورود به قم، به دوستي و هم‌صحبتي با امام خميني دل بست؛ به طوري كه هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس يكديگر شرك مي‌كردند:‌
«بنده در سال 1349 ه.ق كه وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود با «امام خميني» آشنا شدم و كم‌كم آشنايي ما بالا گرفت و به رفاقت كشيد و گاه در تمام مدت شبانه‌روز با ايشان بودم». آيت‌الله العظمي بروجردي در روز 14 محرم سال 1364 ه.ق مطابق با 9 دي‌ماه 1323 ه.ش در ميان استقبال پرشور و زايدالوصف صدها تن از علماي بزرگ و مردم مشتاق وارد قم مي‌شوند.
همكاري با فداييان اسلام
موج توفنده جريان فداييان اسلام و شور هيجاني كه در حوزه ايجاد كرد، صدوقي را نيز به سوي خود كشاند. او از جمله عالماني است كه به حمايت از اين نهضت جوشيده از متن روحانيت مبارز پرداخت و در هنگام خطر، خانه‌ي خود را پناهگاه امن آنان قرار داد.
بازگشت به يزد
آيت‌الله صدوقي تا سال 1330 ه.ش در محضر زعيم حوزه به تدريس و تحصيل و خدمت به طلاب، سرگرم و در ايام فراغت نيز براي امرارمعاش از دسترنج خويش، به كار كشاورزي در منطقه‌ي عباس‌آباد قم مي‌پرداخت. سرانجام در پي اصرار مردم و علماي يزد،‌ به ويژه عالم فرزانه سيدعلي‌محمد وزيري و ارسال تلگراف‌هاي گوناگون به خدمت آيت‌الله بروجردي و ساير مراجع و علي‌رغم داشتن موقعيت ممتاز در شهر قم، به يزد مراجعت مي‌كند و مورد استقبال بي‌نظير مردم آن ديار قرار مي‌گيرد.
«تقريباً هشت كيلومتر مردم ايشان را روي دست آوردند و به هر شهر و دهي كه مي‌رسيدند، مردم، گاو و گوسفند قرباني مي‌كردند».
كوشش‌هاي علمي – فرهنگي در يزد
با ورود به يزد، آيت‌الله صدوقي حوزه درس تشكيل مي‌دهد و خدمات عمراني و فرهنگي خويش را آغاز كرد. ميزان و نحوه‌ي خدمت‌رساني او به گونه‌اي بود كه او را به حضرت خضر نبي (ع) تشبيه كرده‌اند، چرا كه گفته‌اند حضرت خضر (ع) هركجا كه مي‌نشست، آنجا سبز و خرم مي‌شد و آيت‌الله صدوقي نيز به هر ديار كه قدم مي‌گذاشت، از خودش آثار و باقيات صالحاتي به يادگار مي‌گذاشت.

در پي غايله‌ي انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در مهرماه سال 1341 و تصويب آن توسط رژيم مبني بر حذف قيد «اسلام» از شرايط انتخاب‌كنندگان و انتخاب‌شوندگان و حذف كلمه‌ي «قرآن» و جايگزين كردن «كتاب آسماني» در مراسم سوگند و اعطاي حق رأي به زنان، با هدف سنجش نحوه‌ي واكنش روحانيت، آماده كردن زمينه‌ي تجاوز به اساس قرآن و الغاي مذهب و دستبرد به قانون اساسي ايران در جهت تغيير بعضي مواد آن و ايجاد زمينه‌ي فعاليت و سپردن پست‌هاي حساس به دست غير مسلمانان و موضع‌گيري روحانيت به رهبري امام خميني، آيت‌الله صدوقي نيز دست به افشاي توطئه و سازماندهي روحانيت منطقه جهت مقابله با اين توطئه مي‌زند:
« در سال 1341 كه قضيّه‌ي انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي شروع شد، من با امام خميني تماس مستقيم داشتم و خيلي‌ها اين‌جا رفت و آمد مي‌كردند و مديريت جمع كردن آقايان روحانيون و تلگراف كردن راجع به اين انجمن‌ها، تقريباً زير نظر بنده بود، مجالس فوق‌العاده‌اي هم بود و تقريباً هر روز و هر شب، يك اجتماع روحاني تشكيل مي‌شد و الحمدلله در اثر سعي و كوشش و فشار آقاي خميني دولت مجبور شد كه اين پيشنهاد را لغو كند.
به دنبال فراگير شدن حركت اعتراض‌آميز روحانيت و پيروي مردم و تداوم فشار بي‌امان امام خميني، سرانجام در دهم دي‌ماه همان سال روزنامه‌ها با تيتر درشت، غير قابل اجرا بودن تصويب‌نامه‌ را از طرف دولت اعلام نمودند.
با تصويب رفراندوم قلابي طرح آمريكايي انقلاب سفيد تحت عنوان لوايح شش‌گانه در تاريخ نوزدهم دي‌ماه 1341 و انجام آن در ششم بهمن‌ماه همان سال و موضع‌گيري قاطع علما و مراجع بزرگ، آيت‌الله صدوقي در يزد نقش هماهنگ‌كننده خود را در بسيج مردم و روحانيت عليه انقلاب سفيد آغاز كرد.
رژيم شاه در يك اقدام غيرانساني در روز دوم فروردين‌ماه سال 1342 كه مصادف با شهادت حضرت امام صادق (ع) بود، مأمورين خود را در لباس دهقانان به فيضيه گسيل داشت،‌ مجلس عزاداري را مورد هجوم قرار داده و عده‌ي كثيري از مردم و طلاب حوزه را مورد ضرب و شتم قرار داده، اقدام به شكستن در و پنجره‌ي مدرسه كرد. علماي يزد به رهبري آيت‌الله صدوقي، با ارسال پيامي خطاب به امام خميني (ره) اين فاجعه را محكوم كردند.
پس از سخنراني آتشين و تاريخي امام در عصر عاشوراي سال 1383 مصادف با سيزدهم خردادماه 1342 در مدرسه فيضيه، مأموران رژيم در ساعت 3 بامداد روز 15 خرداد، با بسيج هزاران نيروي مسلّح و امكانات نظامي، اقدام به بازداشت ايشان كرده و ايشان را به پادگان عشرت‌آباد منتقل كردند. در پي خبر دستگيري امام خميني كه در اندك‌مدتي در تمام كشور پخش شد، مردم به تظاهرات عظيمي دست زدند كه مجموعاً « واقعه پانزدهم خرداد » را تشكيل داد. از حركت‌هاي سرنوشت‌ساز و عمده‌اي كه به هنگام بازداشت امام خميني (ره) صورت گرفت، مهاجرت دسته‌جمعي مراجع و علماي طراز اول قم و شهرستان‌ها بود. اين عده رسماً از رژيم شاه، آزادي بي قيد و شرط امام را خواستار شدند. از جمله علماي مهاجر آيت‌الله صدوقي از يزد بود.
ساواك اصفهان طي چند نامه دستورالعمل به يزد مكرراً پيگير بازگشت آيت‌الله صدوقي از تهران بود. دستور داد كه به محض ورود ايشان به يزد، تمام اعمال و رفتار وي تحت مراقبت شديد قرار گيرد. سرانجام شهرباني يزد در تاريخ 5/6/42 طي نامه‌اي به رياست ساواك اصفهان، خبر ورود آقاي صدوقي به يزد را اعلام مي‌دارد.
سرانجام رژيم شاه در ساعت 10 شب سه‌شنبه 18 فروردين سال 43 پس از ده ماه حبس و حصر رهبري نهضت، مخفيانه ايشان را وارد قم كرده، مقابل بيمارستان فاطمي پياده مي‌كند و به سرعت دور مي‌شوند. در پي انتشار خبر آزادي امام، جشن و شادي همه‌جا را فرا گرفت و مردم دسته‌دسته به سوي قم حركت كرده و به ديدن ايشان مي‌شتافتند. علماي بلاد همراه با اهالي هر شهر يكي پس از ديگري به قم وارد مي‌شدند.
باقيمانده‌ي علماي مهاجر در تهران كه علي‌رغم فشار و تهديدات جابرانه دولت مستبد ظالم تا اوايل شهريورماه در تهران ماندگار شده بودند، در روز 31/5/42 اقدام به صدور قطعنامه‌اي با عنوان «جامعه روحانيت ايران شركت در انتخابات فرمايشي را جايز نمي‌داند» كرده و ضمن تحريم انتخابات دوره‌ي بيست و يكم نسبت به ادامه بازداشت حضرت امام و جوّ خفقان و اختناق حاكم بر كشور اعتراض كردند. از جمله امضاءكنندگان اين بيانيه كم‌نظير، آيت‌الله صدوقي است.
در بيست و يك مهرماه سال 1343 كه لايحه مصونيت مستشاران و اتباع آمريكايي مورد تصويب نمايندگان مجلس شاهانه قرار گرفت و خبر تصويب آن به بيرون درز كرد و از طريقي به گوش امام رسيد، رهبر انقلاب در چهار آبان‌ماه 1343 با نطقي مهيّج و كوبنده در مقابل كاپيتولاسيون، موضع‌گيري نمود و طشت رسوايي رژيم را از بام بر زمين انداخت و در پي اين سخنراني كه ميان ناله و فغان شنوندگان ايراد گرديد، بيانيه‌ي امام در تيراژ بيش از نيم ميليون در سراسر كشور به طور هم‌زمان توزيع گرديد و رژيم شاه در يك موضع‌ انفعالي در شب سيزدهم آبان‌ماه با عجله و دزدانه و دستپاچه به بيت امام هجوم برده و ايشان را ربوده و اقدام به تبعيد ايشان به تركيه كرد. آيت‌الله صدوقي با شنيدن خبر دردناك تبعيد رهبري، بر سر و صورت زده و ناله‌كنان در خانه به سوگ نشست و از اقامه جماعت خودداري نمود و ديگران را نيز منع كرد. همچنين اذان‌گويان را امر كرد كه اذان نگويند.
به دنبال ورود امام در سيزدهم مهرماه سال 1344 به نجف و آسان‌تر شدن تماس با ايشان، آيت‌الله صدوقي با ارسال تلگرافي ورود ايشان را به نجف تبريك گفت.
وي در هر فرصتي و از طرق مختلف ضمن برقراري تماس اقدام به ارسال كمك‌هاي اقتصادي براي رهبري مي‌نمود.
تصويب «قانون حمايت از خانواده» در تاريخ بيست و چهار تيرماه 1346 كه به اسم حمايت از حقوق زن به مقابله با قوانين اسلام پرداخته بود و مصوبات دهشت‌انگيز در خصوص‌ «والدلزنا» «تساوي ارث دختر و پسر»، «نكاح بيش از يك نوع نيست و آن هم دائم» و جواز «ازدواج زن مسلمان با مرد كافر» و «اگر ثابت شود هنگام قبول نطفه، زن با چند مرد رابطه داشته كليد آن مردها در پرداخت نفقه به مادر طفل و مخارج خود طفل ملزم هستند» و ... بازتاب گسترده‌اي در بين عالمان ديني داشت كه آيت‌الله صدوقي نيز با شدت با آن مخالفت كرد.
آيت‌الله صدوقي در اين دوران، مبارزه‌اي منفي را به ضد رژيم آغاز كرده، ضمن سر و سامان دادن به حوزه علميه‌ي يزد، در هر فرصتي، مخالفت خود را با اركان رژيم آشكار كر. او به شدت مانع شركت روحانيون در مجالس و مراسم شاهانه مي‌شد، كساني را كه در اين مراسم و مجالس شركت مي‌كردند افشا‌ء و طرد مي‌كرد.
از اين پس، ساواك هشيارتر از سال 48 شده و اقداماتي ايذايي را عليه وي به عمل آورد و دستور كنترل مكاتبات و اعمال و رفتار وي را صادر مي‌كند.
با شروع جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي و تبليغات گسترده‌ي رژيم و ولخرجي‌هاي از حد برون محمدرضا پهلوي در راستاي برگزاري اين جشن‌ها بعضاً اقدام به تبليغات نمايشي كرده، مدارس و مراكزي را به اين مناسبت افتتاح مي‌كردند،‌ آيت‌الله صدوقي با هشياري از طرفند رژيم، از ساخت و بناي مدرسه‌اي كه امكان سوء استفاده در افتتاح آن مي‌رود، جلوگيري مي‌كند، يكي از روحانيون يزد از او در خصوص بناي دبستاني در محل اكبرآباد يزد كسب تكليف مي‌كند. ايشان مي‌گويد:«هيچ صلاح نيست اقدام كني». چون به نام جشن‌هاي 2500 ساله نام‌گذاري مي‌شود و خلاف شرع است. بگذار بعد از سپري شدن ايام جشن‌ها، مدرسه‌اي كه زير نظر خودم باشد، خواهم ساخت. ساواك نيز اعلام مي‌دارد كه:« به آقاي صدوقي تذكر دهند؛ چنانچه در آينده نسبت به جشن‌هاي شاهنشاهي اظهارنظر منفي كند، از منطقه خواهد شد».
با تشكيل «سپاه دين» شاهانه در سال 1350 آيت‌الله صدوقي علي‌رغم برخورد ساواك با وي موضع‌گيري نموده و در يك سخنراني تند، چنين مي‌گويد: «مردم واي بر شما كه معلّمين بچه‌هاي شما در اداره آموزش و پرورش، بهايي و زرتشتي هستند و اين‌ها مي‌خواهند درس دين و اخلاق، به بچه‌هاي شما بدهند. »
در پي اخراج گروه كثيري از مردم عراق توسط رژيم بعث در سرماي زمستان سال 1350 آيت‌الله صدوقي اقدام به صدور اطلاعيه‌اي كرد، در آن ضمن محكوم كردن اعمال بعثيون عراقي از مردم مي‌خواهد كه به كمك برادران خود بشتابند و خود نيز با تشكيل ستادي اقدام به كمك‌رساني به آنان مي‌كند.
مراقبت شديد ساواك
شنودها و سانسور نامه‌هالي ارسالي براي آيت‌الله صدوقي در اين سال‌ها از سوي ساواك گسترده‌تر شده، تمام تحركات وي تحت مراقبت شديدتر قرار مي‌گيرد. ساواك با قرار دادن منبع در كنار وي حتي در مسافرت‌ها، ايشان را به دقت زير نظر مي‌گيرد. در سال 1352، رييس اوقاف يزد از ايشان جهت شركت در مجلس نيايش و دعا براي سلامت شاه دعوت به عمل مي‌آورد كه وي از رفتن به اين مراسم تحميلي خودداري كرد.
در پي دستور ثابتي ساواك يزد كه از ميزان محبوبيت وي در نزد مردم آگاه است، جرأت احضار او را نمي‌كند و موضوع را به گردن شهرباني مي‌اندازد و بر طبق اسناد موجود سندي از اقدام شهرباني يافت نشد.
به رغم مراقبت‌هاي ويژه ساواك بر طبق اسناد موجود آيت‌الله صدوقي با زيركي خاصي ارسال كمك‌هاي مالي و وجوه شرعيه را به دفتر امام در نجف، افزايش داده و تمام تلاش‌هاي ساواك را ناكام مي‌گذارد.
در سال 1354 ساواك اقدام به جلوگيري از ادامه كار بناي ساختمان مؤسسه عظيم صدوق كه توسط ايشان در دست احداث بوده، مي‌نمايد و در پي تصميم آيت‌الله صدوقي براي سفر به عراق وي را ممنوع‌الخروج مي‌نمايند.
در خرداد سال 1356 ساواك از تشكيل سپاه اسلام در استان يزد توسط آيت‌الله صدوقي خبر داده و به مقابله با اين حركت تبليغي كه طي آن و روحانيون به مناطق مختلف استان اعزام شده و به گونه‌اي متشكل در روستا و شهر مستقر مي‌شدند، مي‌پردازد.
آيت‌الله صدوقي در سال 56 به قصد سفر به مكه درخواست صدور اجازه‌ي خروج از كشور مي‌نمايد كه ساواك مركز طي دستورالعملي از ساواك يزد مي‌خواهد كه «به نحو مقتضي با نامبرده بالا تماس حاصل ضمن توجيه و تذكر به سوابق وي چنان‌چه حاضر شد، در آينده اعمالي مغاير با مصالح كشور مرتكب نشود و تعهّد اخلاقي و عملي بسپارد با صدور گذرنامه مشاراليه موافقت در غير اين صورت مخالفت به عمل آيد».
ساواك يزد طي برگ خبري اعلام مي‌كند: «يادشده اظهار داشت حاضر به سپردن تعهّد نبوده و به اين ترتيب از رفتن به عربستان سعودي صرف نظر مي‌نمايد».
با شهادت آيت‌الله حاج آقا مصطفي خميني در اول آبان‌ماه سال 1356 و اوج‌گيري نهضت امام خميني، آيت‌الله صدوقي فصل جديدي از مبارزه‌ي خود را آغاز مي‌كند و ضمن برپايي مجالس ترحيم باشكوه براي ايشان در استان يزد، به سازمان دادن مبارزات در بخش وسيعي از كشور دست مي‌زند كه نقش محوري وي در لابه‌لاي اسنادي كه خواهيد خواند،‌ آشكار است».
در سال 56 كه تعداد زيادي از روحانيون و علما در تبعيد بودند، وي با عده‌اي از يارانش حركت كرد و راه‌هاي طولاني را پيمود و به ديدن همه‌ي تبعيدي‌هايي كه در شهرهاي مختلف بودند، رفت و طبيعي است كه رفتن ايشان و سركشي‌شان و كمك به خانواده آنان اثر مي‌گذاشت.
وي در برگزاري مراسم شهداي 19 دي 56، سفر به قم و ديدار با مراجع حوزه براي كسب تكليف و تشجيع آنان در جهت تعطيلي عمومي و اعتراض به كشتار 19 دي، تعطيل نمازهاي جماعت نقش به سزايي داشته است. وي با صدور اطلاعيه‌اي جشن‌هاي نوروز سال 57 را تحريم كرد.
آيت‌الله طي بيانيه‌اي به پاس بزرگداشت شهداي بهمن 56 تبريز، در روز پنج‌شنبه 10 فروردين 57، مردم يزد را به اجتماع در مسجد روضه‌ي محمديه، (حظيره) و برگزاري مراسم فرا خواند. مردم از اين دعوت استقبال كرده، هزاران نفر در مسجد و خيابان‌هاي اطراف اجتماع كردند و پس از سخنراني، به آرامي به سوي منازل و مقاصد خود رهسپار شدند كه ناگهان با كمين نيروهاي پليس و آتش گلوله‌هاي آنان مواجه شدند. با كشتار يزديان،‌ روز دهم فروردين‌ماه سال 57، در سلسله‌ي چله‌هايي جاي گرفت كه به سقوط حكومت پهلوي انجاميد.
پس از ماجراي دهم فروردين 57،‌ آيت‌الله صدوقي در هر فرصتي اقدام به صدور اعلاميه‌‌ها و بيانيه‌هاي افشاگرانه مي‌كند كه تفصيل آن‌ها از لابه‌لاي اسناد ساواك جمع‌آوري شده است. وي با هشياري كامل و پرهيز از دادن تلفات در طول اين دوران، مسجد حظيره را به پايگاهي مستحكم براي انقلاب تبديل مي‌كند.
وي در تلاشي وسيع، مراجع عظام قم را براي برگزاري چهلم شهداي يزد تشويق مي‌كند و روز 19/2/57 از سوي مراجع قم در سراسر كشور عزاي عمومي اعلام شد.
بعد از بازگشت آيت‌الله صدوقي از قم، ساواك يزد، پيشنهاد تبعيد وي را به مركز ارسال مي‌دارد. رژيم براي تعديل مواضع آقاي صدوقي دست به كار شده و در يك اقدام كم‌سابقه استاندار يزد به ملاقات آقاي صدوقي مي‌شتابد. در اين ملاقات، آقاي صدوقي ضمن تشريح قضاياي 19 دي‌ماه و مقاله‌ي احمد رشيدي‌مطلق، به عملكرد رژيم در كشتار مردم در روز دهم فروردين در يزد انتقاد مي‌كند.
شهرباني يزد در پي دستور ساواك، آيت‌الله صدوقي را تلفني تهديد مي‌كند و بلافاصله او نيز در سخنراني يازدهم خردادماه 57 در مسجد حظيره چنين مي‌گويد: «از شهرباني به من تلفن شده كه مطالبي را عنوان نكنم، چهار حالت دارد: يا مي‌گيرند، يا زنداني يا تبعيد مي‌كنند و يا مي‌كشند. اگر بكشند، قطره قطره‌ي خون من، صدوقي‌ها خواهد شد.
فعلاً شما شعاري ندهيد و اقدامي نكنيد تا ببينيم با ما كنار مي‌آيند يا نه».
همزمان با ساير مراجع آقاي صدوقي، روز 15 خرداد 57 را عزاي عمومي اعلام مي‌كند و از مردم مي‌خواهد كه از خانه‌هاي خود بيرون نيايند و مغازه‌هاي خود را تعطيل كنند.
همچون گذشته اعلاميه‌هاي امام، از نجف، تلفني به منزل ايشان مخابره و پس از ضبط و پياده شدن، زير نظر ايشان تكثير و به ساير نقاط ايران پخش مي‌شد».
او در واقعه‌ي هولناك آتش‌سوزي در سينما ركس آبادان اولين كسي است كه با صدور بيانيه‌اي شديداللحن موضع‌گيريكرده، نقاب از چهره‌ي دسيسه‌گران برمي‌دارد و با انتساب اين حادثه دهشت‌انگيز به دولت، رژيم شاهنشاهي را مقصر اصلي اين آدم‌سوزي قلمداد كرده، تبليغات رسانه‌هاي رژيم را نوعي سالوس و نفاق مي‌خواند و مواضع سران آن دولت را اشك تمساح مي‌نامد».
وي در جريان روي كار آمدن دولت شريف‌امامي، با صدور اطلاعيه‌اي به افشاي توطئه‌ي دولت آشتي ملي دست زده و ادعاي روحاني‌زاده بودن شريف‌امامي فراماسونر را به تمسخر مي‌گيرد. مقدم - رئيس تازه منصوب شده‌ي ساواك - با اطلاع از فراگير شدن مبارزات صدوقي، عاجزانه از نماينده‌ي خود در يزد مي‌خواهد كه با او ملاقات‌هاي پي در پي داشته باشند تا مواضع او را تعديل كنند. اين حركت‌ها با هوشياري آيت‌الله صدوقي ناكام مانده، كمترين سودي عايد آنان نمي‌كند، در مماشات و عقب‌نشيني جريانات ملي‌گرا در مقابله با رژيم سلطنتي و اكتفا به مبارزه‌ي قانوني و اميد به جدال پارلماني و ... كه به قول بارزگان لاجرم مي‌بايست به دنبال مردم حركت مي‌كردند، وي با ارسال پيام و مذاكرات گوناگون، آنان را به پيروي از خط رهبري فرا مي‌خواند.
در طبس، آيت‌الله صدوقي اردوگاهي براي كمك به زلزله‌زدگان تحت عنوان «اردوگاه امام خميني» تشكيل داده و اظهار داشته تمام كمك‌ها حتي هواپيما و وسايل ارتشي به دستور خميني به اين منطقه آمده و كوچك‌ترين كمك خود را به دستور خميني مي‌داند. كليه‌ي تابلوهاي [انقلاب سفيد] كه در مسير خيابان طبس نصب گرديده بود، شكسته شده و الاغي را كه مطالب زننده‌اي روي آن نوشته شده بود در طبس به گردش درآوردند».
محاصره منزل امام در نجف در مهرماه سال 57، وي را به تلاطم واداشته، و قرار از كفش بيرون مي‌كند و بدين رو با تشجيع و ترغيب علما و مراجع، در جهت شكستن حصر منزل امام، اقدامات مؤثري به عمل مي‌آورد».
ساواك كه از اقدامات آقاي صدوقي به ستوه آمده است، دست به دامن بعضي از مراجع از قبيل آيت‌الله شريعتمداري شده و از آنان مي‌خواهد كه اين «كارگزارجدي خميني» را تعديل كنند. آنان اعلام مي‌دارند كه با در نظر گرفتن اوضاع و احوال محل و نفوذ مشاراليه اصلح است؛ فعلاً تلفن او قطع و منزلش مورد محدوديت قرار گيرد.. و در صورتي كه لازم بود، تصميمات جدي‌تري در مورد او اتخاذ گردد.
سرانجام با ابرام و پيگيري او روز يكشنبه 29 شوال مصادف با 10 مهرماه سال 57، در اعتراض به محاصره‌ي بيت امام در نجف، در سراسر ايران اعلام اعتصاب عمومي شد.
با هجرت امام به پاريس، ميزان فعاليت آقاي صدوقي گسترده‌تر شده و ضمن هماهنگ كردن فعاليت‌ها، يزد و مسجد حظيره و بيت ايشان،‌ به كانال مطمئن پيام‌رساني و ستاد هماهنگ كننده مبارزات تبديل مي‌شود.
اقدامات كنترلي ساواك و مراقبت شديد آنان، در مهار فعاليت‌هاي او ثمري نبخشيده، رييس ساواك اصفهان را وادار مي‌كند كه طي گزارشي از مركز، كسب تكليف كند.
«نامبرده‌ي بالا دست از تحريكات خود برنداشته و كماكان مبادرت به صدور اعلاميه نموده و به وسيله‌ي عوامل خود به اصفهان ارسال و مخفيانه توزيع مي‌نمايد كه نتيجه‌اش تحريك افكار و احساسات مردم و به دنبال آن آشوب و تشنج مي‌باشد. مراتب جهت استحضار و هرگونه اقدام لازم اعلام مي‌گردد.
در تاريخ 24/7/57 ساواك يزد خبر از قصد مسافرت وي به پاريس مي‌دهد؛ اما مسافرت انجام نمي‌شود.
پيش از عزيمت آقاي صدوقي به پاريس، ساواك خبر از توزيع اسلحه توسط وي مي‌دهد: «شب گذشته در مسجد حظيره توسط شيخ محمد صدوقي تعدادي در حدود 50 قبضه اسلحه كمري بين چند گروه تقسيم و اظهار داشته: عده‌اي كه اسلحه ندارند، قمه و كارد در زير لباس‌هاي خود پنهان نموده و در صورت لزوم از آنها استفاده شود».
در تاريخ 18/8/57 ساواك قم در مورد سفر آيت‌الله صدوقي به پاريس، اين خبر را به مركز مخابره مي‌كند: قرار است آيت‌الله صدوقي و 8 نفر از روحانيون افراطي و مخالفين در اين شهرستان، بنا به دعوتي كه از پاريس از ايشان شده، به پاريس عزيمت و پس از پيوستن به آيت‌الله خميني، ترتيب تشكيل و اعلام حكومت جمهوري اسلامي ايران را در پاريس داده شود و در مقرّ آن در پاريس و تحت نظر خميني، برنامه‌هاي آينده را تنظيم نمايند».
سرانجام وي در تاريخ 13/8/1357 به طرف پاريس پرواز مي‌كند.
طبق گزارش نمايندگي ساواك در فرانسه، محور مذاكرات آيت‌الله صدوقي با امام خميني، در مورد اعتصابات بازار و چگونگي ساماندهي مبارزات مردم و جلوگيري از فشار بيش از حد به كسبه بوده است.
با فرا رسيدن محرم سال 57، كه امام ماه پيروزي خون بر شمشيرش لقب داد، دامنه‌ي مبارازت مردم گسترش غيرقابل محاسبه‌اي يافت. رژيم، شرط برگزاري مجالس عزاداري سالار شهيدان را منوط به كسب اجازه از شهرباني و كلانتري‌ها كرده بود و در رسانه‌هاي گروهي خويش بر اين مطلب اصرار مي‌ورزيد. امام طي پيامي به عموم توصيه كردند كه به رغم انف رژيم در برگزاري مجالس خويش از شهرباني و ساواك اجازه نگيرند.
آيت‌الله صدوقي نيز طي سخناني در مسجد حظيره در اين باره مي‌گويد: «به مبارزه‌ي خود ادامه بدهيد و هيچ‌كس حق ندارد براي مجالس و غيره از شهرباني اجازه بگيرد. اگر شهرباني مجلس را به علت اجازه نگرفتن تعطيل كرد، بلافاصله مطلب را درشت بنويسيد و بالاي محل الصاق و نصب كنيد».
در پي انعكاس اين نظر بين مردم، به اعتراف شهرباني يزد، هيچ‌كس براي برقراري مجلس عزاداري به آنان مراجعه نمي‌كند».
به دنبال حركت انفعالي مأمورين ژاندارمري در جمع‌آوري عكس‌هاي امام خميني از ميان مغازه‌ها، وي اعلام اعتصاب مي‌كند. پس از اين اعلام، رژيم به گونه‌اي سراسيمه تصميم به تشكيل شوراي تأمين استان مي‌گيرد و به صورتي آشكارا عقب‌نشيني مي‌كند. «شوراي تأمين استان يزد تشكيل و به او اطمينان داده شود كه مأمورين از اين تاريخ به بعد با عكس‌هاي امام خميني كاري نخواهند داشت».
آيت‌الله صدوقي با تشكيل «كانون معلّمان» در يزد به سازماندهي معلّمان و فرهنگيان پرداخته، اعتصاب بزرگ فرهنگيان را به راه مي‌اندازند. به دنبال تشديد فشارهاي مردم يزد به رهبري آيت‌الله صدوقي در تاريخ 17/10/57 رييس ساواك يزد طي گزارشي به مركز، در واقع مراتب انحلال ساواك را اعلام كرده و از عدم امنيت براي خبرچينان و نيروهاي ساواك خبر مي‌دهد و پرونده‌ها و مدارك مربوطه را به شهرباني منتقل مي‌كند.
به دنبال تحصن روحانيت مبارز در دانشگاه تهران، آيت‌الله صدوقي نيز به جمع آنان پيوسته در پي بازگشت پيروزمندانه امام در روز 12 بهمن، آيت‌الله صدوقي پس از ديدار با رهبر و مراد خود، روز 13 بهمن به يزد بازمي‌گردد و مردم يزد از وي استقبالي بي‌نظير به عمل مي‌آورند.

با پيروزي انقلاب در 22 بهمن‌ماه سال 57، آقاي صدوقي براي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي از يزد راهي مجلس خبرگان شده و در اين مجلس، بُعد ديگري از شهامت و رشادت خود را در تدوين اصل ولايت فقيه، به منصه ظهور مي‌رساند.
با ظهور فاجعه‌ي دلخراش زلزله خراسان، او علي‌رغم كِبَر سن، به دستور امام براي كمك‌رساني به آسيب‌ديدگان، به آن سوي مي‌شتابد و با حضور خود، مرحمي بر جراحات مردم زجركشيده‌ي آن سامان مي‌نهد.
امامت جمعه و نمايندگي امام
امامت جمعه و نمايندگي امام، مسئوليت ديگري است كه او بدان شرف مي‌بخشد و از عهده‌ي اجراي آن در راستاي حل مشكلات مردم، تعديل تندروي‌ها، تحريض مردم به بازسازي استان و كمك به محرومان و مستضعفان به نيكوترين وجه برمي‌آيد.
او با درايت و كارداني و مديريت بالاي خود به گونه‌اي عمل مي‌كند كه در طول سال‌هاي بحراني اول انقلاب كه هر روز ايران‌زمين شاهد توطئه‌اي بود استان يزد از كمند توطئه‌هاي گوناگون در امان مي‌ماند. در روزهاي آغازين بعد از پيروزي، لانه‌هاي توطئه و فساد گروهك‌هاي چپ و راست، را تعطيل مي‌كند و بساط آنان را برمي‌چيند و هر حركت خزنده‌ي دشمن را در نطفه خفه مي‌كند. با شروع جنگ تحميلي، سيل كمك‌هاي مردمي و نيروي انساني را از يزد راهي جبهه‌هاي نبرد مي‌كند و خود نيز در بعض عمليات افتخارآفرين حضور مي‌يابد و گرمابخش فضاي جبهه‌ها مي‌شود كه شورانگيزترين حضور او در عمليات غرورآفرين بيت‌المقدس و فتح خرمشهر بود. او در شهادت اولين شهيد محراب، «مدني» را «اسوه» مي‌خواند و قاتلان او را دشمنان كوردل و فريب‌خوردگان ابرقدرت‌ها مي‌نامد. او مي‌نويسد: «مكتبي كه با خون علي‌ها پايه‌گذاري شده، بايد با خون امثال مدني‌ها آبياري شود...».
در شهادت دومين رفيق راه خود مي‌نويسد: « و اي امام! ملت ما در مكتب حسين (ع) اين مسئله را به خوبي دريافته كه مرگ در بستر براي شخصيتي چون آيت‌الله دستغيب كم بود».
همچنين مي‌نويسد: «و همه‌ي ما آمادگي براي اين‌چنين مسايل را داشته و داريم».
تا اين‌كه در يك روز گرم كويري ناگهان صداي جمهوري اسلامي ايران، خبري جانكاه را چنين اعلام كرد:«شنوندگان عزيز توجه فرماييد، شنوندگان عزيز توجه فرماييد با كمال تأسف اطلاع حاصل شد كه حدود ساعت يك و نيم بعد از ظهر امروز جمعه يازدهم تيرماه 1361 عالم رباني، مجاهد خستگي‌ناپذير، آيت‌الله صدوقي يار امام و امت و نماينده‌ي امام و امام جمعه‌ي يزد با دهان روزه، در محراب نماز جمعه به شهادت رسيده است....».
آري چند لحظه پس از پايان نماز جمعه، با زبان روزه و در سن 75 سالگي.
و بدين سان دفتر عمر سراسر زهد و تلاش و خدمت و جهاد و مبارزه‌ي وي بسته مي‌شود و حيات جاودان و ابدي در جوار رحمت الهي – با نيل به فيض شهادت – آغاز مي‌گردد. بعضي راديوهاي بيگانه اعلام كردند: «مرد شماره‌ي 2 انقلاب ايران ترور شد».
به فرموده‌ي امام خميني: «چه كسي اولي به شهادت است در عصري كه استكبار جهاني و فرزندان خلف آن در داخل و خارج اسلام عزيز را تهديد مي‌كنند؛ از امثال شهيد بزرگوار ما و فقيه متعهّد و فداكار اسلام شهيد صدوقي عزيز رضوان‌الله تعالي عليه؛ شهيد بزرگي كه در تمام صحنه‌هاي انقلاب حضور داشت و يار و مددكار مستمندان بود و وقت عزيزش را صرف در راه پيروزي اسلام و رفع مشكلات انقلاب مي‌كرد و براي خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمي‌شناخت».
منبع: كتاب ياران امام به روايت اسناد ساواك
چگونگی شهادت آیت الله صدوقی از زبان محافظان ایشان
هنگامی آه آقا کفش هایشان را می پوشیدند دست راستشان در دست چپ من بود آقا کفش ها را پوشیدند و می خواستند خارج شوند که تکانی خوردند. به چهره آقا نگاه کردم. دیدم شخصی از پشت سر آقا را محکم چسبیده است البته گردن آقا را محکم گرفته بود. بدنم می لرزید. وحشت و دستپاچگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. نمی دانستم چه بکنم، مسئله آن چنان با سرعت انجام شده بود که قدرت فکر کردن از من سلب گردیده بود تعدادی از برادران پشت سر آقا قرار داشتند و تعداد کمی هم جلوی آقا بودند آنهایی که پشت سر آقا قرار داشتند همگی مجروح شدند که اکنون بستری می باشند مانند برادر تقوی، رضایی، تقی زاده و اوران همچنین برادر بهاری خواه هم در محل انفجار بود که او سالم ماند و مثل اینکه در جلوی آقا قرار داشت.
دست آقا همچنان در دست من بود. برادرانی که پشت سر آقا قرار داشتند مشغول جدا کردن مهاجم از آقا بودند. من هم همین طور دست آقا را در دست چسبیده بودم، مهاجم محکم گردن آقا را چسبیده و از عقب می کشید و برادران پاسدار سعی داشتند او را از آقا جدا کنند که یک باره صدای انفجار زمین را لرزاند.
بعد از انفجار آقا از پشت سر به زمین خوردند ولی شخص منافق از آقا جدا شده به فاصله یک متری روی زمین درغلطید. این انسان از خدا بی خبر حدود ده دقیقه ای زنده بود هیچ چیز نگفت بعد قدری سر و چشم و دست راستش را حرکت داد و بعد به درک واصل شد. آقا از ناحیه پشت به سختی مجروح شده بود .بعضی ها شاید فکر کنند که آقا در اثر خفگی ناشی از فشار دست های منافق به دور گردن ایشان حلقه شده بود به شهادت رسیده اند ولی این کاملاً اشتباه است چون آقا در اثر انفجار شهید شدند.
آقا تا قبل از انفجار در قید حیات بودند چون من به چهره ایشان نگاه می کردم البته منافق سعی داشت حتی اگر بتواند قبل از انفجار آقا را از طریق خفگی نیز شهید نماید ولی نتوانست. شخص منافق دارای قد و هیکلی متوسط بود شاید طول قدش به 170 یا 175 سانت می رسید و وزنش به 65 کیلوگرم بالغ می گردید.
وی افزود: در مورد شهادت خواهرها باید بگویم، صدای شدید انفجار و خروج و هجوم مردم موجب شهادت خواهران شد زیرا آنها می خواستند از در مسجد ملا اسماعیل خارج شوند که زیر دست و پا و بر اثر هجوم شهید شدند.
«برادر بهاری خواه» که در لحظه انفجار نارنجک و شهادت آیت الله صدوقی شانه به شانه و نزدیک ایشان قرار داشته اند در مورد چگونگی شهادت آیت الله صدوقی می گوید:
من جلوی حاجی آقا و شانه به شانه ایشان بودم. در قسمتی از صحن که فرض نبود کفش ها را جلوی پای حاج آقا گذاردم. کفش ها که جفت شدند خودم حدود نیم متری فاصله گرفتم و جلوتر رفتم تا ایشان بهتر و راحت تر بتوانند کفش هایشان را بپوشند در این هنگام من نیم خیز بودم. حاجی آقا پای راستش را بلند کرده بودند تا در کفش کنند که ناگهان دیدم یک جوان نسبتاً بلند قد که لباس نظامی به تن داشت مثل لباس کار ارتشی ها و روی جیبش و سمت راست و چپ یقه اش علامت دو تفنگ به صورت ضربدر دوخته شده بود از پشت سر و از میان دو برادر محافظ آقا که پشت سر ایشان حرکت می کردند یعنی برادر تقوی و رضایی گذشته و محکم گردن آقا را گرفته است در این لحظه احساس کردم که آقا به عقب کشیده می شوند و علتش این بود که شخص منافق آقا را با خود به عقب می کشید. در این هنگام ناگهان انفجار رخ داد و آقا به زمین افتادند. امماء آقا بیرون ریخته شده بود بچه ها بلافاصله آقا را به ماشینی که در فاصله هفت هشت متری محل حادثه پارک شده بود رساندند ولی متاسفانه آقا همان جا بعد از جریان انفجار به شهادت رسیده بودند.






خاطرات
 آیت الله خلخالی :
شهادت حضرت مستطاب آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی یکی از خسارات جبران ناپذیری است که به این زودی ها قابل جبران نیست. این روحانی و فقیه عالیقدر چه آن زمان که در قم بودند و چه در یزد. منشاء برکات بزرگی برای طلاب علوم دینیه و مردم مستمند به شمار می آمدند و در واقع یکی از ذخائر حوزه های علمیه ایران و نجف به حساب می آمدند.
معظم له در سال 1349 قمری وارد حوزه علمیه قم شده اند و از همان اوان ورود مورد توجه علمای بزرگ منجمله مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم گردیده اند تمام امور مالی مرحوم حائری و پس از رحلت ایشان امور مالی حوزه علمیه قم، که از ناحیه سه نفر زعمای حوزه قم یعنی آیت الله مجاهد حاج سید محمد تقی خوانساری ـ حضرت آیت الله سید محمد حجت کوه کمری و حضرت آیت الله آقای صدر اصفهانی پرداخت می شد,با دست با کفایت و امامت آیت الله صدوقی در میان طلاب علوم دینیه و سایر مستمندان اهل قم تقسیم می گردید. در واقع امانت و تقوی و کیاست و حافظه ای که علمای بزرگ از ایشان سراغ داشتند این کار مشکل و سنگین و پر مسئولیت را به عهده بلند مرتبه ایشان گذاشته بودند و پس از ورود حضرت آیت الل
نظر شما
پربیننده ها