610
هاله اي بر چهره از نور خدا دارد شهيد
در غريبي هم هزاران آشنا دارد شهيد
613
گل از نفس پاك تو بو مي گيرد
از خون تو لاله آبرو مي گيرد
614
تو اي شهيد به صبح و سپيده مي ماني
به تابناكي اشك چكيده مي ماني
به لاله سرخترين هديه طلوع بهار
به سوسن و به گل تازه چيده مي ماني
616
خوشا آنانكه با اثبات ايمان
بساط كفر بچيدند و رفتند
خوشا آنانكه با عشق حسيني
شهادت را پسنديدند و رفتند
620
گلوي خويش عبث پاره مي كند بلبل
چو گل شكفته شود در چمن نمي ماند
مبند دل به جگر گوشه چون رسد پيمان
كه خون چو مشك شود در ختن نمي ماند
623
خرقه كهنه ي تن جانب معشوق مبر
ارغوانيش به خون كن كه ره عشاق است
625
اي پدر جان در نبرد حق و باطل سرافراز
در سجود عشق كردي با وضوي خود نماز
626
ما را به حقيقت ارمغان است
مرگي كه حيات جاودان است
627
راهي كه من انتخاب كردم
در پرتو انقلاب كردم
628
اي كه پرسي از مكان و جاي ما
شد بهشت جاودان مأواي ما
منبع: كتاب پر پرواز ملائك