در مقدمه كتاب آمده است:بدون شک، يکي از بيمقدمهترين اتفاقات در بين مردمان يک جامعه، پديدهي سخت و سهمگين جنگ است. رويدادي که هر آن امکان اين را ميدهي که خود يا ديگر افراد خانواده، محله و يا شهرت را از دست بدهي؛ به فاصلهي يک چشم بر هم زدن. مرثيهي غمانگيز مرگ همنوع، روايت سيالي است که با هر خوانش و در هر بازسازي، نوعي از نگاه و ديدگاه را پيشروي مخاطب عميق ميگذارد. روايتي غرورآفرين و گاه دردناک، که طي سالهاي پس از جنگ، کمکم به پستوي فراموشي اذهان عمومي سپرده ميشود. و شايد ديگر کسي به خوبي، آن دلواپسيهاي شبهاي جنگ را به خاطر نياورد. که صد البته فراموشي نعمت بزرگ خداوند است و اگر چنين نبود، داغ عزيزان هيچگاه پاياني نداشت.
بعد از پايان جنگ تحميلي و با آغاز کار و تلاش براي بازساخت ويرانههاي بهجا مانده، قسمتهايي از خاطرات بيبديل آن دوران به دست فراموشي سپرده شده که همين خود مجالي براس اخت گونهاي ادبي با نام خاطرات داستاني يا خاطره ـ داستان شده است. بدينشکل که هر گاه خاطره به نقطهاي از فراموشي رسيد، آنجاست که روايت داستاني منطبق بر واقعيت، خودش را به فضاي سفيد متن مينشاند.
روايت فراموش شده را بايد در گفتار همسان افراد متعدد درگير در آن، جستجو کرد. و اين خود تلاشي شبانه روزي ميخواهد که از دل دست نوشتهها و مصاحبهها، اتفاقها را درست در کنار هم بگذاري و متن را بيغش تحويل مخاطب بدهي.
به يقين، خواندن خاطرات بکر و دستنخوردهي امير کريم عبادت که از فرماندهان ارشد جنگ و جانشين چند فرماندهي ارتش بودهاند؛ آنقدر شنيدني است که احتياج به هيچ يک از تکنيکهاي داستاني نيست. ولي به خاطر جذابيت هرچه بيشتر و ورود صداهاي ديگر در اين متن، مجبور به استفاده از اين نوع ادبي شدهام. به همين خاطر شايد براي آن تعداد از مخاطب غيرحرفهاي، اين تعويضشدنهاي پيدرپي راوي، به نوعي گسست روايي يا زماني پيش بياورد و شايد به درستي نتواند تمام قضيه را به طور کامل جمع کند. اميد آن دارم که طيف مخاطب براي درک بهتر، خود را با روند روايتها همراه و همگام کند.
متأسفانه در اين سالها عدهاي جنگ را به نام و در مالکيت بيچون و چراي خود ميبينند؛ که خود اين قلمروسازيها و مرزبنديها و سيمخاردار کشيدنها، بزرگترين آفت ادبيات از اين دست ميباشد. از منظر نويسنده، هيچ فرقي بين خطوط اول درگيري و آدمهاي درگيرودار حوادث پشت جبهه، در دورترين نقاط اين کشور پهناور وجود ندارد. اين خصيصهي ناب ايراني است که در مواقع نياز، همه يک دست و يک صدا ميشوند. پس نميتوان ادعا کرد که فلاني به واسطهي اين که در جنگ حضور نداشته نبايد يا نميتواند!! جنگ و تبعات آن متعلق به يکايک افراد اين جامعه است.
نويسنده هيچگاه به قهرمانسازي و مطلق نشان دادن شخصيتها سعي نداشته و تلاش خود را براي به تصوير کشيدن واقعي اشخاص با خوبيها و بديها و توان و ضعف آنها، انجام داده. از دلايل مخاطبگريزي ادبيات جنگ يکي همين است، که آدمهاي هم نوع درگير جبهه و شهادت را به گونهاي دست نيافتني و غيرواقعي جلوه دهيم که هيچ کس را توان رسيدن به گرد آنها نباشد. در صورتي که چهرهي واقعي و خصايل انساني آنها ميتواند راهگشاي نسل و نسلهاي آينده باشد.
امير عبادت با وجود آنکه در حيطهي کاري خود، فصلهايي از زندگي را بازگو ميکند، ولي به تناوب از تشکلها و هستهها و گروههاي داوطلب مردمي، بسيج، و سپاه و همراهي و همدلي با يکديگر را به واقع و در موقعيتهاي خودش حرف به ميان ميآورد. بحثهايي گاه تلخ و گاه شيرين. که اين خود خالي از هر جناح و جبههبندي، ميتواند مدرسهاي باشد براي رفتارها و برنامهريزيها در مقابله با تهديدات احتمالي آينده. به هر حال ذهنيت تاريخي ما ايرانيها اين را نشان ميدهد که دشمنان اين مرز و بوم هر وقت که عرصه را بازديدهاند، از غفلتهاي ما کمال استفاده را برده و به اين آب و خاک دستاندازي کردهاند. پس، از تلخي گفتار نهراسيم و در شيريني آن، غرق نشويم.
با خوشبختي بايد عرض کنم که، به ياري پروردگار، غير از خود امير، تمام افراد درگير اين متن را بنده بيواسطه و به واسطهي برخوردهاي سادهي روزمره زندگي، يافته و صحبتهاي ايشان را در قالب شخصيت سرباز شاپور بهزادي روايت کرده و با اين تکنيک سعي در نشان دادن زاويهي ديگر شخصيت امير کريم عبادت را ـ نه به طور کامل ـ در صحنههاي جنگ داشتهام. از طرفي مصاحبه با همسر ايشان به گونهاي پشت صحنهي زنديگ اين مرد جنگي را با زباني ساده و لهجهي شيرين شيرازي به نمايش ميگذارد. لحظاتي سرشار از عواطف ناب انساني. با اشکها و لبخندها و دلنگرانيها. روايت همسر، به طور مدام و در بين سخنان امير، به نوعي همراهي و همگامي بانوان ايراني با رويدادهاي تاريخي است. اتفاقاتي که در کتاب پربار ايران نگاشته و ثبت گرديده است..