در شرايط بحراني کشور، در اولين روزهاي دوره رياست جمهوري بنيصدر، شهيد بهشتي از هر سوي آماج اتهامها و بدگمانيها قرار گرفته بود. بنيصدر که خود را رقيب اصلي آن شهيد بزرگوار فرض ميکرد از هر فرصتي براي تخريب وجهه آيتالله بهشتي و تحريک افکار عمومي عليه ايشان استفاده ميکرد. چنانکه در روز هفدهم ديماه 58 طي گفتگويي که بخشي از آن در اينجا منتشر شده است، برخي مواضع تند خويش را عليه آن شهيد مظلوم بيان کرده است.
مهري خادم : [چرا] قدرت خريد مردم که بايد صرف توليد شود زياد تر مي شود و صرف مصرف مي شود.
بني صدر: براي زياد تر شدن آن بايد آن پول را به توليد برگردانيم.اگر ما آن پول را به توليد بر نگردانيم قطعا اين برنامه شکست مي خورد هيچ ترديد و تعارفي در آن نيست .زيرا پول مفت شده و به جايي مي رود که سود در آن زياد است و سود در تجارت خصوصا تجارت خارجي با توجه به قيمت ها در ايران خيلي زياد است.پس آن تاجر ممکن است بازار ايران را از کالاهاي خارجي پر کند و مانع توليد داخلي شود . براي همين بود که گفتند بازرگاني خارجي حتما بايد در دست دولت باشد تا بتواند اين سياست را پيش ببرد.
امير خليلي:آقاي بني صدر در حکومت اسلامي اگر حفظ منزلت ها مهم تر از همه ي اين بحث ها باشد (از تقسيم قدر و اينها ) و اگر شما شايسته ترين فرد باشيد براي اينکه اين سيستم فاسد و اقتصاد واژگون ا درست بکنيد.بعد اگر رئيس جمهور نشويد حاظريد همکاري هاي گسترده را با رئيس جمهور داشته باشيد؟
بني صدر: عرض کنم به شما اتفاقا من همين حرف را به آقاي بهشتي زدم.الان حاضريد برويد ازش بپرسيد.گفتم که يک وقت بود که من در مقام اجرايي قرار نگرفته بودم و نيامده بودم ؛ براي شما آسان بود، مي گفتيد ايشان حرف خوب بلد است ولي کار اجرايي بلد نيست و تجربه ندارد. حالا در کار اجرايي آمده ام ... و اين برشما معلوم باشد که اگر بخواهيم اقتصاد ايران را راه بيندازيم ،علاوه بر اعتماد عمومي،توانايي هاي علمي و عملي انسان هم شرط است.شما ناچار به ما نيازمند مي شويد،ما هم به شما نياز مند مي شويم.اين چرت و پرت ها راننويسيد و نگوييد!جوّ را مسموم نکنيد به نحوي که بعدا نتانيم با هم کار کنيم!اين را هم بهش گفتم.
البته اگر جو مسموم بشو نه نمي توانيم.خوب توجه کردي؟يواش يواش رفتم تا آنجا که اصلا عقيده پيدا کردم که اينها دارند رژيم را،اسلام را،اصلا به کلي مي خواهند براندازند؛چون اسلام چيزي نيست ج ارزش هايش؛البته نمي توانند. اگر اينجور که امروز به من تلفن کردند و گفتند که ما اين کار ها را ول مي کنيم،اگر انشاالله ول کردند و اين فساد را رها کردند و آنها روي برنامه اي که مي گويند بدون خيانتي و فسادي،نه در آراي مردم ، نه در شمارش آرا(در هيچ کار)صادقانه و سالم،راي عمومي را آوردند، البته چرا نخواهيم کرد؟چون ما مي خواستيم کار پيش برود. اما اين را به شما بگويم امروز رفتيم وزارت صنايع، دويست تا کارگر ريخته اند توي اتاق وزير .چهار ماه است که اينها حقوق نگرفته اند؛کار هم ندارد،يعني کارخانه شان از اين چيزهاي خانه ها را درست مي کند که ضد زلزله است ولي فعلا توليد نمي کند. گفتيم خب چرا توليد نمي کنيد؟گفتند کسي نمي خرد.خوب چرا براي آنجا نمي خريد...همين جور اين مي گويد آن و آن مي گويد اين.
مي گفتيم که خوب اين قضيه ي مزد شما را همين الان حل مي کنيم و چهار ماه عقب مانده را مي دهيم.باورشان نمي آمد. گفتند آقا چهار ماه است که هر روز همين حرف ها را به ما مي زنند.گفتيم:خيلي خوب اين چهار ماه و يک روز. شما از اتاق بيرون برويد تا ما ببينيم چه بايد بکنيم، حل مي کنيم.برويد دنبال کارتان!اگر امروز نشد فردا برگرديد. رفتند بيرون ايستادند. تا اينجا نا باوريشان کامل بود.گفتيم که چرا چنين ؟چرا چنان؟بعد معلوم شد که نه اين کار ساده اي بود.پنج دقيقه هم وقت نمي خواست اين به اون حواله مي داده و اون به اين حواله مي داده و اين وسط اين بيچاره ها وسط زمين و آسمان سرگردان بودند .گفتيم کدام بانک است؟معلوم شد و راضي شدند و رفتند دنبال کارشان.تمام شد .
چرا در اين چهار ماه نمي شد؟چون هماهنگي نبود. امروز چرا شد؟نه اينکه من معجزه کردم همه آنجا نشسته بودند.
گفتيم :آقا تو چرا نکردي؟گفت تقصير فلاني است.تقصير چيست؟مشکل في المجلس حل شد.خوب توجه کرديد؟اگر کار بخواهد پيش برود هماهنگي مي خواهد. يعني افراد همه بايد به هم بخورنداگر نخورند،شما مي گوييد بله آن يکي مي گويد نه خير آن ديگري ....
حالا يک جايي من رفتم. در مشهد به من گفتند اينها چاله کنده اند و رويش چادر مي کشند و بيچاره ها مي روند زيرآن مي خوابد.قبر!در يک چنين جايي،يک چنين کارخانه اي تعطيل مي ماند؟خب اين مي گويد هر هشت ساعت من يک خانه مي سازم.هر خانه حداقل ده تا يا بيست –سي نفر را مي توان نگه دارد . در اين دو ماه اگر روزي يکي هم مي ساختند مي شد روزي شصد تا .شصت بيست تا مي شود هزار و دويست تا .به آنها زندگي مي داد.معلوم شد؟خوب پس بايد هماهنگي باشد.اگر هماهنگي باشد،چه عيبي دارد البته هکاري مي کنيم
مظفر :آن سوال را جواب نداديد که دکتر بهشتي مي خواست رئيس جمهور بشود
بني صدر: آره خلاصه بعد از اينکه آقا مخالفت کرد-و بسيار هم اصرار کردند-اگر بگويند اصرار نکرديم و نمي خواستيم ،اين حرف ها نيست.آن روز که ما رفتيم خدمت امام بعد اينها ماندند،مفصل هم اصرار کردند.امام هم نپذيرفت.مراجعه به سنجش آراء عمومي که در دفتر هماهنگي انجام دادند،از همه ي شهر ها معلوم شد حق هم با امام بوده،حدود يازده درصد با رئيس جمهور شدن روحاني مخالفند .وقتي هم اسم مي برند ، رقم به چهل و چهار درصد مي رسد .با اين جوٌ و با آن محيط،آن ناسازگاري را بيشتر مي کرد.
با اين حال،من-چون ان موقع سنجش نشده بودم-خود من در اين فکر بودم که حالا اگر يک داوطلبي اين جوري شد و همه هم به سود او کنار رفتند يک وحدتي درست مي شود با تکيه به آراء عمومي .بعد با اين مي شود خيلي کارها کرد.خوب،امام که مخالفت کردند.بعد از نزديکان ايشان يک کسي به من تلفن کرد که شما چرا داوطلبي ات را اعلام نمي کني؟گفتم آقا من بايد بيايم با ايشان صحبت کنم ببينم.
رفتم و صحبت کردم و خود را داوطلب کردم.بعد که من داوطلب شدم آمدند به من گفتند (از داخل حزب جمهوري هم آمدند گفتند)که آنجا (همين ها که شما مي گوييد يک نفر هستو فلان.نه خير يک جناحي است.خلاصه)گفته اند که اگر خوده ما نمي شويم به هيچ قيمت نبايد بگذاريم فلاني بشود .ما که به شما ماست ترش نفروخته بوديم ؟چرا به هيچ قيمت تا اينجا بروي؟در مجلس خبرگان ما کانديداي شما بوديم!حالا از آنجا به اينجا.خود دانيد به هر حال مسئله ي ما نيست.
بعد با آقاي بهشتي صحبت کردم.گفتم اين مسئله است و اين داوطلبي که شما داريد داراي آن وضعيتي که بتواند ايران را در بحران حفظ کند نيستو حالا،بر فرض هم که خود شما اين را مي دانيد بهتر است که متارکه صورت بگيرد.هر کدام بروند(داوطلب ها هر کسي هستند بروند) حرف خود را به مردم بزنند.در يک محيط صميمانه اين کار را تمام کنيمکه هر کسي که انتخاب شد بقيه احساس شکست نکند جامعه هم احساس نکند که يک چيزي بد.گفت بله بله خيلي عالي ات و فکر خوبي است وفلان .خيلي خوب.
جامعه ي روحانيت مبارز تهران به من تلفن کردند و ما را دعوتکردند مسجد سپهسالار،که بله((مي گويند)).از همين مي گويند ها آمد،ده ،پانزده تا سوال.بعد آخرش من گفتم که قرار بود اين بد اخلاقي ها نباشد،اين ((مي گويند)) ها چيست؟
بعد يک به يک اينها رو توضيح دادم.آنها توضيحات راگوش دادند،گفتند ما شما را به اتفاق آرابراي رياست جمهوري نامزد مي کنيم.حتي اين مسئله هم پيش آمد که اگر شما ريس جمهور بشويد با در نصب اشخاص شور مي کنيد؟گفتم منظورتان را روشن کنيد اگر مي خ.اهيد بگوييد که هر کس را پيشنهاد مي کرديد مننصب خواهم کرد حتما پاسخم نه است .قطعا اين کار را نخواهم کرد.اگر اگر منظورتان شور به معناي شور است،بله خوب ما شور مي کنيم .مگر مريضيم که شور نکنيم؟سوال ديگر اينکه اگر با امام در يک مسئله اي مخالف شديد چه خواهيد کرد؟جواب داديم.اگر چنين...همه را.هر چند پرسيدند(جواب دادم).
بعد رفتم خدمت امام و گفتم و صحبت کردم و آمدم بيرون و چون صبحش رفته بودم پيش علماي تهران ،بعد از ظهرش رفتم پيش امام.شنبه به من تلفن کردندکه شنبه بعد از ظهر،علماي قم منتظر شما هستند؛همان مدرسين.رفتيم آنجا آنجا ديديم که سوال ها يک کمي غليظ تر شده.علاوه بر آن سوال ها چيز هاي ديگري هم در حرف ها امد که مثلا شما اصول دين را قبول داريد يا نه؟اِه!گفت پس اگر يک جلسه ي ديگر بخواهيم برويم بايد از چيز هاي ديگر شروع کنيم همان جا من به ايشان گفتم.گفتم شما اصلا صرف نظر بکنيد از اين کار ها به اين آقايان بگوييد که اسلام را قرباني پيروزي در انتخابات نکنند.بعد شرح دادم که من اصول دين را يک دفعه به عنوان مباني بينشي اسلام طرح کردم يک دفعه به عنوان ارزش ها اسلامي طرح کردم يک دفعه به عنوان قوانين حاکم بر پديده هاي طبيعي طرح کردم.
اين در سه بعد.خيلي تعجب کردند که عجب!گفتم:بله .آيا کفري انجام داديم؟گفتند نه!در شرايطيکه ما الان هستيم..پس من نمي توانم قبول بکنم که اين جور توي ذهن خودم اين است،با صراحت به شما مي گويم .بعد از اينکه ايشان ديدند کهآقا رياست جمهوري ايشان را نمي پذيرد در صدد اين شدد که کس را آنجا داشته باشند که نقش آلت را براي ايشان بازي کنند من اين جور برداشت دارم. به خودش هم شخصا گفته ام.بنا بر اين شا الان مي توانيد برويد اين نوار را بگذاريد ايشان گوش بدهند. من ادم بسيار روشني هستم همچنين گفتم که شما با اين کاري که مي کنيد خيال نکنيد جامعه احمق است و نمي فهمد ،مي فهمد فوري هم مي فهمد.همين حرفي راکه اينجا نوشتم براي ايشان هم گفتم گفتم شما يک جا سراغ بکن که رئيس جمهور شخصيتش را از حزب گرفته باشد شما بشو دومش .همه جا عکسش هست اسمش هست ((رئيس جمهور)).رئيس حزب شما که نمي خواهد بشود مي خواهد رئيس ملت بشود.رئيس ملت بايد يک شخصيتي داشته باشد که ملت پذيرفته باشد.شما بهتر است يک کاري بکنيد .گفت چه کار کنم؟البته گفت نه خير چنين نيست و چنان نيست و هر کس يک اندازه گيري شده،مثبت گفته اند منفي گفته اند.گفتم مي داني چيه اقا با هم رفيقم .من ايشان را براي يکي از پنج نفر راديو-تلوزيون پيشنهاد کردم،شما خودتان موافقت نکرديد،حالا براي رياست جمهوري ايران معرفي مي کنيد؟!-