هنر متعهد و غير متعهد

کد خبر: ۱۲۸۴۲۴
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۰ - ۰۷:۲۳ - 04October 2011

 

هنر متعهد

هنر بيان زيبا، دلنواز، فرح‌بخش و روح‎انگيز هر چيز و پديده‎اي است که انسان هنرمند قصد نماياندن آن را دارد و هنرمند غايي، عالي و اصلي خداوند سبحان است که تمام مخلوقات را به زيباترين و مدبرانه‎ترين وجه به نمايش درآورده است. از آن‎ جايي‎که خداوند انسان را خليفه خود در روي زمين قرار داده؛ از روح زيبايي‎شناسي، زيبايي‎دوستي و هنر در تمام انسان‎‎ها به فراخور درک و فهم و بضاعت‎شان به وديعه‎گذارده است بنابراين تمام ابناء بشر، نشاني از هنر و هنرمندي و زيبايي و زيبايي‎دوستي دارند. در حقيقت از آن‎جايي‎که خداوند زيبايي را دوست دارد، انسان نيز زيبايي را دوست مي‎‎دارد. بالطبع هر چقدر زيبايي، ظرافت و لطافت در بيان حقايق هستي و مضامين پيرامون‎مان و نيز در نماياندن پديده‎‎ها بيشتر باشد و چشم و روح و عقل زيبابين و زيبا دوست انسان را بيشتر تحت تأثير قرار دهد آن اثر هنرمندانه‎تر است. اما هنر ديني آن هنري است که حقايق دين، دستورات و فرامين دين، لطايف و حکمت‌ها، فلسفه و بايد و نبايد‎هاي دين را به‎زيبايي و ظرافت و البته به‎صورت قابل‎فهم و درک براي تمام مردم بازآفريني کند. اين موضوع مي‎تواند گاه در قالب نقاشي، شعر و خط و گاه در قالب‌‎هايي چون سينما، تئاتر و موسيقي عرضه ‌شود. علي‌اي‎حال هنر ديني رابطه مستقيمي با هنرمند ديني دارد به اين معنا که هر چقدر هنرمند، دين باور و ديندار و متخلق به اخلاق ديني باشد لاجرم هنر آن شخص هنرمند در هر صنف و رشته‎اي که باشد ديني خواهد بود.

فرق هنر ديني با هنر سکولار نيز در آن است که هنر ديني انسان را به‎سوي حق و ذات اقدس خداوندي، خوبي‎‎ها و به‎سوي کمال الهي دعوت و نزديک مي‎‎کند، حال آن‎که هنر سکولار انسان‎محوري، انسان‎مداري، دنيا طلبي و غنيمت‎داني را ترويج مي‎‎کند. هنرمند سکولار از آن‎جايي‎که خداوند را محور هستي نمي‎‎داند و انسان‎محور است انسان را به انسان دعوت مي‎‎کند و غايت کمالش لذايذ دنياست و هرچه مي‎‎بيند و هر آن‎چه را که به آن، با وسيله هنر دعوت مي‎‎کند دنياست حال آن‎که هنرمند ديني معتقد است، دنيا يک مسير و راه گذراست و يک وسيله است با تمام زيبايي‎‎هايش؛ در حالي‎که غايت و کمال تمام زيبايي‎‎ها در جنت و بهشت خداوندي است. بنابراين دنيا براي هنرمند سکولار در دنيا خلاصه مي‎‎شود و حال آن‎که هنرمند ديني و معاد باور، دنيا را مزرعه کشت مي‎‎داند، براي برداشت محصول در روز موعود و معاد.



پيام هنري

بايد بدانيم که هيچ هنري بدون پيام، معنا و هدف نيست، حتي اگر آن هنر تنها براي صرف زيبايي و سرگرم‎کنندگي و يا حتي صرف دنيا باشد. هنرمند سکولار هم، اثرش پيام دارد، پيامي در جهت دنياخواهي و دنياطلبي. در واقع هنر عبث و بدون خاصيت وجود ندارد بنابراين هنر که يک وسيله بياني است و ابزاري است در دست هنرمند؛ داراي پيام است. البته اين پيام به فراخور ديدگاه‎‎ها و انديشه‎‎ها و بينش‎‎هاي هنرمندان؛ متفاوت و مختلف و داراي ارزش‎‎هاي گوناگون است. آن هنر و پيامي تعالي‎بخش و تکامل‎آفرين است که هنرمندش اعتقاد به يک وظيفه و مسئوليت براي هنر خود را پذيرفته باشد. هنري که انسان را به‎دنيا و لذايذ زودگذر آن دعوت و سوق مي‎‎دهد تعالي‎بخش و ماندگار نيست. هنر متعالي آن هنري است که انسان را به عالي‎ اعلي دعوت و راهنمايي مي‎‎کند که همانا خداوند سبحانه و تعالي است. خداوند غايت تمام خوبي‎‎ها و مهرباني‎‎ها و صفات عاليه است که شمار اين صفات، بسيار است؛ بنابراين تعالي‎بخشي هنر از متعالي فکر کردن هنرمند است. اثر هنري يک هنرمند همچون شاقول، ميزان و راهنمايي است که انسان را به‎سوي تعالي روح، تعالي فکر و جسم و انديشه راهنمايي مي‎‎کند و در يک کلام به خداوند نزديک‎تر مي‎‎کند. اما براي اين‎که پيام را در يک اثر هنري مهندسي کنيم بايد به موارد مختلفي توجه کنيم. شکي نيست که هر هنرمندي دغدغه و دل‎ مشغولي‎‎ها و انديشه‎‎هاي خود را در قالب هنر بيان مي‎‎کند و ناگزير براي نيل به هدف خود مي‎‎بايست هدف‎گيري خود را در اثرش به مخاطب منتقل کند؛ اين همان پيام است؛ گاه پيام به شکل مستقيم، در اثر هنري به مخاطب منتقل مي‎‎شود و گاه هنرمند آن را رندانه و هنرمندانه به‎صورت غيرمستقيم و غير آشکار انتقال مي‎‎دهد. مهندسي پيام هم باز بستگي به اين دارد که هنرمند چه طيف و بخشي از جامعه را مورد هدف قرار مي‎‎دهد. به‎طور مثال در يک اثر هنري که مخاطبش کودکان هستند، قاعدتا پيام هر چقدر شفاف‎تر و روشن‎تر و ساده‎تر بيان شود، قابل‎‎فهم‎تر است تا پيچيده و در لفافه‎گويي و يا غيرمستقيم؛ اما بخش فرهيخته جامعه نياز به انتقال مفهوم و پيام به‎صورت عيان ندارد و هنرمند به زبان ديگري ‎بايد پيامش را منتقل کند که غيرمستقيم باشد.


وضعيت هنر در جامعه

در يک جامعه‎ هر چقدر متوليان امر فرهنگ و هنر دغدغه بيشتري داشته باشند و بخواهند از اين قالب و ابزار بيشتر در جهت امور اجتماعي، سياسي، فرهنگي و تربيتي استفاده کنند، هنر آن جامعه هم بيشتر رشد مي‎‎کند و جهت مي‎‎يابد. اما در جامعه ما علي‎رغم متوليان زيادي که بر حوزه هنر از سياست‎گذاري تا اجرا، مديريت مي‎‎کنند به‎دليل پراکندگي نظر و آراي آن‎‎ها هنر آن‎طور که شايسته است مهندسي نمي‎‎شود، بنابراين هنر در جامعه ما تقريبا بي‎صاحب و متولي است و به‎عهده خود هنرمند وا نهاده شده است و کليت هنر کشور جهت‎گيري منسجم و سازمان‎يافته‎اي ندارد. از آن‎جا که کارکرد‎ها و پيام گيرنده‎‎هاي هنرمندان، مختلف و متفاوت است، مي‎‎بايست تشکيلات، سازمان يا نهادي تمام اين هنر‎ها را در راستاي اهداف شکل‎گيري نظام جمهوري اسلامي ايران هدايت کند. قاعدتا اين وظيفه به عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي است. شکي نيست که اراده اين نهاد‎ها و سازمان‌‎ها سامان‎بخشيدن به اين امر است و به راهکار‎هاي مکتوب خوبي هم رسيده‌اند اما در اجرا، عدم انسجام و يک‎دستي و شايد عدم باور به اثرگذاري هنر در شقوق مختلف اجتماعي در ميان مديران کشور، اين وسيله بياني اثرگذار و زيبا را ناکارآمد کرده است. به‎همين دليل اگر مثلا در يک پرده بزرگ بخواهيم هنر کشور را به تماشا بنشينيم پراکندگي و فقدان مديريت کلان را در رنگ‎بندي، طرح و نقشه آن مي‎‎بينيم؛ به‎طور کلي آنارشيزم را در آن مي‎‎توان ديد. قاعدتا مهندسي آثار هنري و ادبي در هر کشوري به فراخور جهان‎بيني آن حکومت‎‎ها ساماندهي مي‎‎شود؛ به‎عبارتي تشويق و تبليغ و ترويج از آن هنري است که منافع کلان و ملي آن حکومت‎‎ها و دولت‎‎ها را مدنظر داشته باشد و اين امري طبيعي است و هنرمندان هم افتخار مي‎‎کنند که براي کشور خود، مفيد هستند و در جهت منافع ملي قدم برمي‎دارند. هرچقدر هم هنرمندان اندکي يافت شوند که ساز ناکوک بزنند اما در جهت اهداف کلان کشور خود، منسجم و يک‎پارچه عمل مي‎‎کنند. اما در کشور ما متأسفانه چنين نيست؛ پاره‎اي هنرمندان، مخالفت با حکومت و دولت و حتي منافع ملي را فداي پز و نمايش روشنفکري و مثلا استقلال هنري مي‎‎کنند البته اين امر يک وجهش، ناشي از عدم مهندسي فرهنگ و هنر از سوي مديران کشور است و بخش ديگر به هنرمندان غير منصف که گا‎ها آن‎چه خود دارند را از بيگانه تمنا مي‎‎کنند برمي‎گردد.

درجه هنري هر اثر هنري از سينما گرفته تا خط، شعر، سينما، موسيقي، تئاتر و... برمي‎گردد به درک و بضاعت هنري هنرمند؛ الزامي هم نيست که درجه هنري تمام آثار هنري در سطح بسيار بالا باشد و يا يک‎دست؛ چراکه همان‎گونه که خداوند متعال، انسان‌‎ها را مختلف و گوناگون آفريده است، هنرها و هنرمندان نيز مختلف و گوناگون با بضاعت‎‎هاي مختلف هستند و اساسا شدني هم نيست. از ميان چندين هزار شاعر در قرون گذشته تنها معدود شعراي برجسته را مي‎‎توان برشمرد که آثارشان ماندگار شده است. به‎نظر من تمام آثار هنري از سخيف‎ترين آن‎‎ها تا متعالي‎ترين آن‎ها، هم در شکل و هم در محتوا از يک درجه هنري برخوردارند اما بنا به فراخور بينش و توان هنرمندان متفاوت هستند. بنابراين نقش حکومت و دولت را در تعالي‎بخشي هنر نمي‎‎توان ناديده گرفت. براي بالا بردن سطح هنري و درک هنري در کشور مي‎‎بايست هنرمندان از همان سطوح دانش‎آموزي شناخته شوند و مورد حمايت و هدايت قرار گيرند و کم‎کم همين‎‎ها مدارج عالي تحصيلي را طي کنند و با بهترين روش‎‎ها آموزش ببينند تا در نهايت بتوانند براي کشور مفيد باشند. اگر به گياهي درست رسيدگي نشده و آبياري و تقويت نشود حتي اگر تخم گل زيبا و پر عطري هم باشد آن ثمر لازم را نمي‎‎دهد و نه‎تنها از عطر خوش آن کسي بهره‎مند نمي‎‎شود که خيلي زود زرد و پژمرده شده و از بين خواهد رفت. بنابراين چنانچه هنر در کشور جدي گرفته نشود و به‎کارآيي و توانمندي آن انديشيده نشود و در راستاي پرورش استعداد‎هاي هنري در مجاري خود سرمايه‎گذاري نشود هنر در کشور ما سامان نمي‎‎يابد و کارکرد لازم خود را پيدا نخواهد کرد. لذا سهم انديشمندان اهل فکر و دين و مسئولان کشور در باروري و شکوفايي و تعالي هنر و هدفمند شدن آن بسيار مهم و تأثيرگذار است. بايد نهاد‎هاي ذي‎نقش در اين امر وظيفه خود را جدي بگيرند. انديشمندان ديني و فرهنگي بايد با استفاده از پيشينه غني و درخشان هنري کشور - که طي قرن‎‎هاي گذشته در رشته‎‎هاي مختلف هنري داشته‎ايم - و با عنايت به فرهنگ پربار اسلامي الهي و در رأس آن‎‎ها کتاب آسماني قرآن - که هم در فرم، يک اثر هنري بي‎بديل است و هم در محتوا؛ و به عبارتي کتاب کامل هدايت بشر است - و نيز سيره و رفتار و گفتار معصومين (عليهم‎السلام) هنرمندان کشور را از مجاري مختلف به‎سوي هنر فاخر و متعالي راهنمايي‎ کنند و انگيزه رسيدن به اين مقصود را هم در ميان هنرمندان با شيوه‎‎هاي مختلف به‎وجود بياورند.

در اين‎جا جا دارد به اين موضوع نيز اشاره کنم که خيلي عقيده ندارم که در سال‎‎هاي اخير انبوه آثار غير ديني و مغاير با ارزش‎‎هاي ديني داشته‎ايم. البته درجه و رتبه آثار توليدي بالا و پايين بوده است ولي آثار مغاير با ارزش‎‎هاي ديني و دستورات خداوند نداشته‎ايم؛ اگر هم داشته باشيم بسيار نادر است و انبوه نيست. بله آثار سخيف و سطحي و کم‎پشتوانه به‎لحاظ فکري و انديشه‎اي کم نداشته‎ايم که علت بروز اين امر هم برمي‎گردد به اين‎که ما فيلم‎ساز متعالي تربيت نکرده‎ايم؛ ورودي‎‎هاي فيلم‎سازي را آن‎چنان باز گذاشته‎ايم که هرکسي با اندک پشتوانه فکري و علمي، تنها با چند نمونه کار کوتاه و دستياري در فلان فيلم و با فلان کارگردان، عرصه را باز ديده و به‎خود جرأت مي‎دهد که وارد بازار حرفه‎اي سينما شود و کرسي معلمي و تربيت جامعه را از آن خود کند و هيچ تشويق و تنبيهي هم براي بازدارندگي و يا تعالي در اين رشته انجام نداده‎ايم. بنابر اين براي جلوگيري از توليد آثار سخيف و ضعيف فکر مي‎‎کنم بايد در مرحله اول مديريت فرهنگي کشور، تعريفي از سينما و جايگاه آن و ارزش و اعتبار آن ارائه بدهد و متناسب با آن تعريف، سينماگر خود را تربيت کرده و يا فيلم‎ساز همسو با آن تعريف را حمايت کند. سينما را که وسيله بياني اثرگذاري است از انحصار سياست‎زدگي و اباحه‎گري و سطحي‎نگري و يا از سوي ديگر روشنفکرزدگي نجات بدهد. هر چقدر سينماگر را که در رأس آن نويسندگان، کارگردانان و تهيه‎کنندگان قرار گرفته‌اند مورد حمايت و هدايت قرار دهيم و از انبوه‎سازي و توليد بي‎حساب و کتاب فيلم بدون پشتوانه عرضه و پخش مناسب احتراز کنيم؛ يک فيلم مؤثر و مفيد به مراتب از ده‎‎ها فيلم سطحي و مبتذل و ساده که تنها آمار و ارقام توليد را بالا مي‎‎برند بهتر است. از سوي ديگر متناسب با ظرفيت پخش و توليد فيلم خوب، هزينه‎‎هاي سينما را نيز بايد تقسيم کرده و يارانه‎هاي دولتي را بايد به‎سوي فيلم‎‎هاي فرهنگي و در شأن نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران هدايت کرد و نيز براي آن‎‎ها بايستي زمينه‎‎هاي عرضه خوب در داخل و خارج از کشور فراهم شود. اداره کل نظارت و ارزشيابي فيلم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بايد اشتباهات و خطا‎هاي مديريت‎‎هاي قبلي را که سعي کردند سينما را - که يک حوزه کاملا فرهنگي است و با فکر و روح مخاطبين سر و کار دارد - به‎سوي خصوصي‎سازي سوق بدهند جبران کند؛ اساسا سينما در کشور اسلامي ما بايد متناسب با ارزش‎‎هاي اسلامي تعريف شود چراکه کشور ما يک کشور سرمايه‎داري و يا سکولار نيست که هرکسي هر کالاي فرهنگي که بخواهد بتواند توليد و عرضه کند که البته در ليبرال‎ترين کشور‎ها هم اين‎طور نيست که هر فيلم‎ساز و تهيه‎کننده‎اي براي نيل به فروش بيشتر و پاسخگويي به اقتصاد سينما دست روي هر سوژه و موضوعي بگذارد. بايد‎ها و نبايد‎ها در هر کشوري وجود دارد اما در کشور ما اين تعريف از طرف حکومت تبيين و قانونمند نشده و فيلم‎ساز ما هم تکليفش روشن نيست.

در پايان بايد به اين موضوع اشاره کنم که به اعتقاد بنده تنها راه ديني کردن عرصه هنر، تربيت هنرمند دين‎باور و متدين است. هر چقدر نسبت هنرمندان با دين، عميق‎تر و وزين‎تر؛ و با معرفت و شناخت بيشتر باشد هنر آن هنرمند ديني‌تر خواهد بود. در طول تاريخ هنر کشورمان اگر بنگريم خواهيم ديد که آثار ماندگار در شعر و ادب و معماري و نقاشي و... همه متعلق به افراد دين‎باور و متشرع بوده و بس.

جمال شورجه
 

نظر شما
پربیننده ها