در حالی سی و یکمین دورهی جشنوارهی تئاتر فجر خاتمه یافت که آثار به اجرا در آمده در این جشنواره هر سال بیشتر از پیش با آنچه تئاتر انقلاب اسلامی باید باشد از لحاظ کمی و کیفی فاصله میگیرد، متأسفانه انتظاری که از جشنوارهی فجر به عنوان برآیند هنر انقلاب میرود در این سالها برآورده نشده است، آنچه در پی میآید گفتگویی است با آقای حفیظ الله رفیعی، نویسنده، کارگردان و مدیرعامل انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس با موضوع بررسی رویکرد جشنوارهی تئاتر فجر به اندیشه انقلاب اسلامی در دههی اخیر.
امسال جشنواره سیویکم تئاتر فجر برگزاری می شود ، این جشنواره نام فجر یعنی دهه ی پیروزی انقلاب را یدک می کشد ، در این سی و یک سال ممکن است سالهای اول رنگ و بوی فجر و انقلاب را داشته باشد ولی بعدها به خصوص در 10 سال اخیر به گونه ای نبوده که وقتی وارد جشنواره میشوید بفهمید که این جشنواره برای دههی فجر است، حال و هوا، نمایشها، محتوا، اندیشه، ایدئولوژی انقلاب اسلامی در این جشنواره به چشم نمی خورد ، شما این احساس را دارید؟
متأسفانه اینطور است، من اساساً چیزی به نام عنصر انقلاب و ارزشهای انقلابی معمولاً در جشنوارهی فجر ندیدم، مگر خیلی گذرا یا تک اثر که ممکن است یک وقتهایی به چشم خورده باشد، اما در 10 سال اخیر در جشنوارهی بینالمللی تئاتر فجر که میتواند آیینهی هنر نمایش مملکت ما باشد دربارهی مضامین انقلابی و مقاومت چیزی ملاحظه نکردم و اتفاقاً همیشه انتقاد ما این بود که چرا جشنوارهای که با عنوان و برای گرامیداشت انقلاب اسلامی بر پا میشود از آن وظیفهی ذاتی خودش فاصله گرفته و فقط عنوان فجر را با خودش یدک میکشد؟ البته جشنواره امسال اول باید برگزار بشود سپس آن را نقد کنیم . اما طی سالهای گذشته آثاری را که معمولاً در جشنوارهها میدیدیم اساساً با اهداف انقلاب اسلامی فاصله داشت.
برای روشن شدن این قضیه باید مقداری بتوانیم عمیقتر نگاه کنیم و به عقب برگردیم. تئاتر در کشور ما یک پدیدهی وارداتی است که از همان زمانی که وارد حوزهی فرهنگی کشور ما شد یک وصلهی ناچسب بود و در واقع به فرهنگ و هنر کشور ما تحمیل شد. به خصوص اینکه تئاتر به عنوان یک پدیدهی هنری و فرهنگی اساساً با نگاه چپ وارد کشور ما شد و اگر اولین آثار اجرا شده را که بررسی کنیم متوجه میشویم که آثار علاوه بر اینکه خیلی مدرن و به نوعی بر اساس تفکرات سکولار و در تضاد با مذهب نگارش یا ترجمه شدهاند ؛ اساساً با اندیشه چپ و کمونیستی ارتباط تنگاتنگی دارند . از میرزا فتحعلی آخوندزاده تا بعدیها که آمدند و در تئاتر ما اثر گذاشتند . خب این پدیدهی وارداتی دقیقاً بر اساس جریان روشنفکری وارد حوزهی فرهنگ ما شد.
وقتی میگوییم فرهنگ ما ؛ از یک کشور شیعی حرف می زنیم که دارای یک ساختار کاملاً شیعی، آدمهایی با گرایشات ایمانی، معتقدات محکم مذهبی است، حالا در زمانی که قرار هست روشنفکری در برابر مذهب قرار بگیرد با کشف حجاب ومقابله با ارزشهای دینی، تئاتر هم به عنوان یکی از ابزارها و عناصر فرهنگی وارداتی دقیقاً در این جبهه قرار میگیرد، یعنی همانطور که پوششها تحمیل میشود، آداب تعریف میشود، رفتارها در بین جامعه تعریف جدیدی به خود میگیرد و به نوعی در حال تغییرات فرهنگی هستیم، تئاتر هم به عنوان یک ابزار در خدمت جریان روشنفکری و سکولار قرار میگیرد. به همین ترتیب میبینیم که تا مدتها تئاتر عمدتاً در اختیار گروههای چپ هست ، با همین نگاه نگارش میشود و با همین نگاه هم اجرا میشود و مخاطبین این تئاتر هم آدمهای خاصی هستند .
تئاتر در کشور ما یک پدیدهی وارداتی است که از همان زمانی که وارد حوزهی فرهنگی کشور ما شد یک وصلهی ناچسب بود و در واقع به فرهنگ و هنر کشور ما تحمیل شد. به خصوص اینکه تئاتر به عنوان یک پدیدهی هنری و فرهنگی اساساً با نگاه چپ وارد کشور ما شد. |
تئاتر از ابتدا در یک جامعهی طبقاتی شکل میگیرد برای آدمهای سانتیمانتال، آدمهای اشرافزاده یا از طبقهی اشراف و بنابراین از روزی که وارد کشور ما میشود با تهاجم وارد میشود، یعنی در مقابل دین قرار میگیرد و سعی میکند ارزشهای دینی را هم نقد بکند. در طبقه ی اجتماعی که دین را افیون تودهها میدانند تئاتر هم در خدمت آن تفکر قرار میگیرد و این ادامه دارد تا انقلاب. بعد از انقلاب هنگامی که ساختارهای فرهنگی ما به طور کلی تغییر میکند، نهادهای فرهنگی ما تغییر میکنند و در پشت هر نهادی و سازمانی عنوان انقلاب قرار می دهند و سعی می شود هویتهای انقلابی پیدا کند تئاتر راه خودش را ادامه میدهد.
از آنجایی که ما خیلی بعد از انقلاب موفق نشدیم به تئاتر و هنرهای نمایشی یک نگاه جدی و عمیق داشته باشیم این حوزه مورد غفلت قرار گرفت، آن نگاه یعنی نگاه سکولار و نگاه غیردینی به قوت خودش باقی ماند و حتی بعد از انقلاب ما شاهد هستیم اولین کسانی که آثار انقلابی را تولید میکنند چپیها هستند، یعنی ما هنوز به طور منظم و برنامهریزی شده نتوانستیم کاری بکنیم که نیروهای انقلاب وارد حوزهی تئاتر بشوند، غیر از بعضی دوستان که وارد حوزهی تئاتر شدند مثل آقای داود دانشور و دیگران که از بچههای انقلاب و از بچههای متدین هستند میبینیم که در یک مقطعی اینها آمدند و میخواستند به تئاتر دینی و انقلابی بپردازند ، در آن مقطع هم خیلی اینها جدی گرفته نشدند. البته حوزهی هنری هم دست به فعالیتهایی زد. همهی اینها مانند یک جرقهای بود در دل تاریکی که روشن شد و بعد خاموش شد.
این حضور مقطعی نیروهای مذهبی باعث شد که همان جریان تفکرات روشنفکری که از قبل از انقلاب شکل گرفته بود، بعد از انقلاب هم به راه خودش ادامه بدهد. سپس می رسیم به 8 سال دفاع مقدس، جنگ که شروع شد آن دسته از بچههای مذهبی و متدینی هم که خودشان را آماده کرده بودند که کارهای انقلابی تولید بکنند رفتند به سمت جبهه و سعی کردند تجربیات خودشان را در جنگ استفاده بکنند. جنگ موقعیتهای خیلی خوبی را هم فراهم کرد در مناطق عملیاتی هم ما شاهد این هستیم که تئاتر تولید میشد و این نمایشهایی که تولید میشد ماحصل تجربیات فردی همین بچهها بوده. اما آن چیزی که مهمتر هست و ما باید به طور اساسی به آن بپردازیم این است که جریان روشنفکری در تئاتر کشور ما در زیر لایههایی از خاکستر که ما به ان "غفلت" می گوییم زنده ماند و بعداً با کنار رفتن این خاکسترها در اثر گذشت زمان و غفلت مسئولین این شعلهها خودشان را نشان دادند. اگر شما بعضی وقتها یا هر از چند گاهی میبینید یک اتفاق بدی در تئاتر ما رخ میدهد، اگر تئاتر ما به سمت مسائل غیراخلاقی کشیده می شود یا ممکن است گاهی مسائل سیاسی تلنگر بزند یا ارزشهای اخلاقی جامعهی ما را مورد تهاجم قرار بدهد این نتیجهی آن حضور مخفی جریان روشنفکری در تئاتر کشور ماست.
اگر تئاتر ما به سمت مسائل غیراخلاقی کشیده می شود یا ممکن است گاهی مسائل سیاسی تلنگر بزند یا ارزشهای اخلاقی جامعهی ما را مورد تهاجم قرار بدهد این نتیجهی آن حضور مخفی جریان روشنفکری در تئاتر کشور ماست. |
این جریان به خاطر وسعت و جذابیتهای تبلیغاتی و رسانهای که داشت در دانشگاهها هم نمود پیدا کرد. یعنی بخش عمدهای از فضای حاکم بر دانشگاههای ما که باعث جذب نگاههای دانشجویان و جوانهای ما قرار گرفت، وجود چهرههای تئاتری بودد که توانسته بودند خودشان را بر فضای فرهنگی ما تحمیل بکنند، مخصوصاً در زمانی که همهی ملت ما درگیر جنگ و حال دفاع از کیان و انقلاب ما بود.
بنابراین این جریان روشنفکری در دانشگاهها ما، در مراکز آموزشی ما گسترش پیدا کرد، به نوعی که حتی شکل تدریس دانشگاهی ما هم تحت تأثیر این جریان قرار میگرفت، رسانههای ما هم به خاطر اینکه از برند این آدمها استفاده بکنند باز مدام به این آدمها میپرداختند و میبینیم که این جریان بر فرهنگ و هنر کشور ما غالب میشود ، حضور خودش را تثبیت میکند، حال جوانهایی که بعد از انقلاب رشد کرده اند و میخواهند در تئاتر خودنمایی بکنند و آثار خودشان را در معرض دید دیگران قرار دهند یا در بین مخاطبین جایگاهی داشته باشند میبینند که موفق نخواهند شد، مگر اینکه در کنارشان اسم یکی از این آدمهای پیشکوست قدیمی هر چند با گرایشهای دیگر باشد، یعنی اینکه در کنار این تفکر قرار بگیرند تا بتوانند خودشان را بالا بکشند و این اتفاق بد حتی در بین مدیران فرهنگی، مدیران مراکز هنری ما هم اتفاق افتاد، چون آن جریان روشنفکری توانسته بود خودش را در جامعه تثبیت بکند و نگاه مخاطب را به خودش جلب کند، گاهی مدیران ما، مسئولین فرهنگی ما هم بدشان نمیآمد که از این فضا و از این برند استفاده بکنند و بتوانند موقعیتی به دست بیاورند.
با این مقدمه نگاهی میکنیم به وضعیت جشنوارهها. جشنوارهی فجر که به نام انقلاب اسلامی بر پا میشود نتیجهی تلاش آدمهایی است که در این عرصه دارند کار میکنند. ما فضا را برای چه تیپ از آدمهایی، چه گروه از آدمها که در جامعهی ما کار تئاتر میکنند فراهم کردیم؟ وقتی انحصارطلبی یا بحث انحصار در استفاده از سالنهای تئاتر را بررسی کنیم میبینیم که معمولاً نیروهای انقلابی به درستی نتوانستند خودشان را با این سالنها آشنا بکنند، بعضی از این بچههایی که ما به آنها میگوییم بچههای انقلاب یا بچههای دفاع مقدس آرزوی اجرای یک اثر را در سالن اصلی تئاتر شهر را با خود به گور می برند .
آن چیزی که به عنوان یک نگاه کلی در تئاتر ما حاکم شد این بود که اگر قرار شد به کسی سالن بدهند آن آدم باید از یک نام و یک اعتبار قدیمی یا رسانهای برخوردار باشد، به فرض اگر یک دانشجوی تئاتر مسلمان، معتقد، متعهد بنا داشته باشد که یک اثر نمایشی را تولید بکند برایش خیلی غیرمنتظره است که بتواند در یکی از سالنهای مطرح آن اثرش را به اجرا بگذارد. بنابراین نگاه مدیران هم به هنرمندان یک نگاه ویژهای شده یعنی آنها هنرمند را عبارت از کسی میدانستند که دارای پیشینهی خاصی باشد، هم از جهت اسم و هم از جهت حالا نوع توانمندی، مدرکی که گرفته، آیا مدرس هست، مدرس نیست، در بین تئاتریها شناخته شده است؟ نیست؟ بخاطر همین پارامترهاست که نگاه مدیران تئاتر کشور ما بر عدهای خاص متمرکز شد.
مثلاً در تالار وحدت فقط این آدمها میتوانند کار بکنند، در تئاتر شهر این آدمها میتوانند کار بکنند. وقتی این انحصار به وجود آمد، باعث شد که حتی بچههای متعهد ، معتقد و انقلابی هم از مواضع خودشان عدول بکنند و بروند با کسانی کار بکنند که دارای نام و اعتباری هستند. این یک قضیه در تئاتر است .
موضوع دیگر نوع تفکری است که بر جریان ادبیات نمایشی در کشور ما حاکم است ، یعنی ما دارای سیستمی در ادبیات نمایشی هستیم که بعد از انقلاب اصلاح نشد و معمولاً در جشنوارهها به آثاری توجه میشد که معمولاً به ارزشهای انقلاب طعنه میزد یا به نوعی ارزشهای انقلاب را نقد میکرد و این هم در جهت همان تقویت جریان روشنفکری بود. یعنی ساختار جشنوارههای ما به شکلی بود که هم در برنامهریزیها و هم در عمل، یعنی در انتخاب داورها، در انتخاب بازخوانها، در انتخاب بازبینها به شکلی عمل میشد که باز در جهت جریان روشنفکری سکولار قرار میگرفتند. به همین خاطر وقتی میرفتید در جشنوارههای بعدی میدیدید هنرمند به سمت این جریان هدایت شده ، چون دیده در جشنوارهی قبلی معمولاً از آثار غیرانقلابی حمایت کرده اند. بنابراین این جریان ادامه پیدا کرد و ما در انتخاب موضوعات، در انتخاب تفکرات و اندیشههای انقلابی معمولاً بد عمل کردیم و یا هنرمند را به سمتی سوق دادیم که بیاید در مقابل ارزشهای انقلاب قرار بگیرد. این جریان مخصوصاً در 10- 12 سال اخیر نمود بیشتری پیدا کرد تا جایی که شاهد اتفاقات ناگوار در تئاتر ، مخصوصاً در جشنواره در سالهای اخیر بودیم.
ما دارای سیستمی در ادبیات نمایشی هستیم که بعد از انقلاب اصلاح نشد و معمولاً در جشنوارهها به آثاری توجه میشد که معمولاً به ارزشهای انقلاب طعنه میزد یا به نوعی ارزشهای انقلاب را نقد میکرد و این هم در جهت همان تقویت جریان روشنفکری بود. |
هر سال یا دوسال یک بار دبیر جشنواره تئاتر فجر عوض میشود و آن کسی که میآید هیچ ارتباطی با قبلی ندارد، بعضی وقتها سه ماه مانده به جشنواره یا 6 ماه مانده به جشنواره دبیر عوض میشود، اسم دبیر، تفکر دبیر، هویت دبیر، شناخته شده بودنش و سبک کاریاش خب مطمئناً میتواند در کارها و جریان تأثیر بگذارد.آیا اگر این اتفاق افتاد یعنی دبیر و دبیرخانه دائمی وجود داشت میشد هویتی برای جشنواره قائل شد؟
ببینید در بحث انتخاب دبیر هم دارای اشکالات اساسی هستیم. در کشور ما یک نفر یک جایی مدیر میشود، بعد خودش قانون وضع میکند، میگوید آقاجان دبیر باید همان مدیر باشد. بنابراین خودش هم دبیر میشود ، هم مدیر، هم مدیر است و هم دبیری را خودش انحصاراً در اختیار خودش میگیرد. در حالی که مدیر باید ناظر بر کارهای دبیر باشد و بتواند از بالا بر کارهایی که دبیر انجام میدهد اشراف داشته باشد.
این یک نکته، نکتهی دیگر اینکه در کشور ما هیچ قاعدهی مشخصی برای انتخاب کردن دبیر وجود ندارد. ما نمیگوییم از الگوهای غربی استفاده بکنیم، اما از الگوهای کشورهای موفق استفاده بکنیم. به عنوان مثال در بعضی از جشنوارههای بزرگ و شاخص دنیا معمولاً باسوادترین، توانمندترین و شاخصترین آدم را برای دبیری یک جشنواره انتخاب میکنند. در کشور ما اینگونه نیست، در حالی که ما در سیستم دانشگاهمان و در سیستم تئاتر حرفهایمان آدمهایی را داریم که دکترای تئاتر دارند، پروفسور تئاتر هستند، از لحاظ آکادمیک استاد دانشگاه هستند، قابلیتهای شگرفی در وجودشان در مورد تئاتر هست، میتوانند ایدهپردازان خیلی خوبی باشند ،آنها را نمیبینیم.
بعد میرویم یک کارشناس تئاتر را میگذاریم دبیر که با یک معدل ناپلئونی توانسته یک کارشناسی تئاتر را بگیرد میبریم میگذاریم دبیر یک جشنوارهی مهم. خب این قاعدهی غلطی است، همین باعث میشود آن هم آدمهایی را که انتخاب میکند پایینتر از خودش باشند، نمیآید که را از آدمهای برتر استفاده بکند، در این سیستم آن چیزی که وجود ندارد 1. تفکر و اندیشه است 2. آن تعهد و تقیدی که باید به جریان تئاتر علمی داشته باشد، حالا مسائل معنوی هم جای خود دارد که آن هم به هر حال ما چون بحث تئاتر ارزشی را مد نظر داریم قاعدتاً یک دبیر باید واقعاً خودش نشانههایی از یک آدم انقلابی و متعهد را با خودش داشته باشد.
بنابراین یکی از بزرگترین مشکلات جشنوارههای پیشین این هست که ساختار منظم و منطقی برای ثبات مدیریتی وجود نداشته، چه در بحث مدیریت مرکز هنرهای نمایشی و چه در بحث مدیریت انتخاب دبیران جشنوارهها و یکی از آسیبهای مهم جشنوارههای تئاتر در گذشته بحث انتخاب دبیر هست که این دبیر آیا فقط نام دارد؟ یا نه، توانمندیهای ویژهای هم در وجود این هست که میتواند جریان کلی تئاتر کشور را به یک سمتی هدایت بکند .
در دورههای مختلف تئاتر فجر چند اثر انقلابی و شاخص اجرا شده که بتواند شعارهای انقلاب اسلامی را مطرح بکند، که بتوانیم با آبرومندی و سربلندی بتوانیم بگوییم این اثر برآیند جشنوارهی تئاتر فجر هست، اصلا جشنواره هیچ هدایت و راهبری موثری در این زمینه ندارد چون بضاعت فکری ندارد، بنابراین وقتی همه چیز را در کنار هم قرار میدهیم خواهیم دید که از ابتدا حرکتها غلط است، در واقع تصمیمها اصولی نبوده. گاهی تصمیمات صرفاً بر اساس رفاقت بوده، آقا این رفیق من است، بگذاریمش دبیر جشنوارهی فجر امسال، آن آدم نام رسانهای دارد بگذاریمش دبیر این جشنواره، یا فلانی را مخاطبین دوست دارد، از اسمش خوششان میآید بگذاریمش دبیر جشنواره. بنابراین تا به حال بر اساس یک قاعده و یک سیستم درستی جشنوارههای انقلاب را نتوانستیم برنامهریزی بکنیم .
جشنواره فجر یک بخش بینالملل دارد و هر ساله در این بخش از گروههای خارجی دعوت میشود ، در انتخاب این گروه های خارجی هم معیار دینی یا انقلابی وجود ندارد و برخی سالها باعث اعتراض قشر متدین جامعه را نیز سبب شده است ،به نظر شما بخش بینالمللی توانسته یک همآوایی بین اندیشههای انقلابی یا اخلاق گرایانه یا دینی تئاتر در جهان یا حداقل منطقه داشته باشد ؟
ببینید این هم باز نتیجهی انتخابهای غلط است. اینکه ما بخش بینالملل داشته باشیم، اینکه ما باید الزاماً با تئاتر بینالملل رابطه داشته باشیم فکرکاملاً درستی است، اینکه با گروههای نمایشی جهان ارتباط داشته باشیم درست است. ما باید از تجربیات آنها استفاده بکنیم، آنها هم باید از تجربیات ما استفاده بکنند. تئاتر غربی اساساً بر اساس تکنیک است و میشود گفت به جرأت خالی از ارزشهای اخلاقی و تئاتر ما مملو از ارزشهای اخلاقی میتواند باشد که میتوانیم این ارزشهای اخلاقی را به نوعی تبادل بکنیم. در ارتباط با تئاتر دنیا هنرمندان ما میتوانند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشند.
اما تجربهای که خود بنده این اتفاق را در دوره های گذشته جشنواره ندیدم، بیشتر به یک میتینگ و رویارویی دوستانه شباهت دارد، اینکه ما با بعضی از گروههای خارجی آشنا بشویم، اینکه گروههای خارجی بیایند و سالنهای تئاتر ما را ببینند و ببییند که ما هم تئاتر داریم، و بدانند ما میتوانیم با هملت کار بکنیم، رومئو ژولیت کار بکنیم و در واقع میخواهیم پز بدهیم که حالا تئاتر ما به جایی رسیده که میتواند تئاتر مدرن و پسامدرن کار بکند. هنرمندان ما طوری در دانشگاههایمان تربیت شدهاند که تئاتر ما میخواهد با تئاتر دنیا رقابت کند. با این تفکر ما راه را غلط میرویم. اگر نیت این باشد که ما گروههای خارجی را دعوت بکنیم به کشورمان و بتوانیم ارزشهای اخلاقی خودمان را، ارزشهای معنوی خودمان را در پیش روی اینها باز بکنیم این یک قدم بزرگ و در جهت اهداف انقلاب هست.
اما با این نگاه داریم کج میرویم، برای اینکه اساساً برنامهریزی برای این کار نکردیم و حتی در مواجههی با تئاتر آنها بعضی وقتها ما نمیتوانیم رقابت کنیم، چرا؟ چون تئاتر اساساً غربی است و تئاتر مال آنهاست و آنها شکسپیر را خیلی بهتر از ما کار میکنند. آنها با شکسپیر یک رابطهی تاریخی و احساسی و عاطفی دارند، یک نوع حالت نوستالوژیک دارند همان حسی که رستم برای ما دارد، قطعاً یک اروپایی نمیتواند تراژدی رستم و سهراب را مثل ایرانی ها کار بکند یا تعزیه کار بکند.
بنابراین ما در هدفگذاریهایمان، در برنامهریزیهایمان دچار یک نقص اساسی هستیم و آن هم این هست که هزینههای گزاف میکنیم در جشنوارهها که این هزینهها گاهی به خاطر نگاههای غلط بر باد میرود. آثار ایرانی جشنواره خیلی ربطی به انقلاب ندارد، در حالی که گروههای خارجی میتوانند راجع به انقلابهای خودشان کار بکنند. بطور مثال در مورد انقلابهای بزرگ دنیا مثل انقلاب فرانسه یا اتفاقاتی که در بوسنی و هرزگوین افتاده، اتفاقاتی که در کشورهای مختلف دنیا رخ میدهد، قیامهای مردمی، بیداری جهانی که در دنیا دارد اتفاق میافتد خب ما از این آثار خیلی کم میبینیم. از آن طرف میبینیم در یک جشنواره یک کار میآید راجع به آثمیلان که توی این کار کارگردان میخواهد به مخاطب ایرانی بگوید که این تیم که شما میبینید، تماشاگرش سینهی خودش را چاک میدهد، این قدر که تعصب دارد نسبت به این تیم. اینها هدفگذاریهای غلط است، چه کسی این کار را میکند، آن دبیری که به اشتباه انتخاب شده، میرود اروپا و جلال و جبروت این کار را میبیند چون صرفاً نگاه ظاهری به این کار دارد، با خود میگوید اگر این گروه بیاید ایران چه قدر از قِبل این کار من میتوانم پز بدهم.
مثلاً سال گذشته اثری آمده بود، فکر میکنم از لهستان بود، حدود 10 تا بازیگر را آورده بود، یک کار 5 دقیقهای اجرا کرد. خب این همه صرف هزینه و رفت و آمد که چه بشود؟ که مثلاً هنرمندان تئاتر ایرانی چه قدر محتاج این اثر هستند؟ چه قدر از این اثر یاد میگیرند؟ بنابراین در مواجهه با گروههای خارجی ما برنامهریزی درستی نداریم، وگرنه میشود از تجربیات آنها به بهترین شکل برای تئاتر کشورمان استفاده کرد، البته فقط در شکل، قالب و تکنیک، نه از لحاظ محتوا و مضمون. این یک بحث کاملاً جدایی است که باید به آن پرداخته بشود که آیا ما چه قدر میتوانیم تفکر ایرانی را بر مبنای تکنیک و قالبهای متعارف تئاتر پیاده بکنیم؟
شما فرمودید آیا یک دبیر برای یک دوره کافی است یا نه؟ بنده معتقد هستم نه؟ یک دبیر باید حداقل 3 سال در مسئولیت دبیری باقی بماند تا بتواند برنامهریزی اصولی بکند، البته با این قید که آن شاخصههایی که عرض کردم را داشته باشد. یعنی ما بیاییم بالاترین فرد را در مملکتمان که هم از لحاظ دانایی و هم از لحاظ توانایی و هم از لحاظ اعتقادی و انقلابی دارا باشد آن را بگذاریم بالای سر یک جشنواره. البته منظور من فقط جشنوارهی امسال نیست، ما داریم به جشنوارههای 10 سال گذشته میپردازیم. چون حقیقت من امسال در جشنواره اثری را ندیدم و هنوز هیچ ارزیابی و تحلیلی در مورد جشنوارهی امسال با این ترکیب، با این مدیریت ندارم.
جشنواره ویترین تئاتر کشور است ، پسوند فجر هم دارد و قرار است ویترین تئاتر انقلاب باشد. چیزی که الان مدنظر رهبر انقلاب و دلسوزان نظام است سبک زندگی است، ما در جشنواره در محتوای آثار، در لباسها، ظاهر و رفتارهای آدمهایی که دارند کار اجرا می کنند نمود سبک زندگی غربی را میبینیم. به نظر شما تئاتری که عواملش اعتقادی به حجاب، نوع پوشش، نوع برخورد، نوع صحبت کردن به سبک ایرانی و اسلامی ندارند میتوانند در جامعه مروج اندیشههای انقلابی باشند؟
قطعاً نه، ببینید تئاتر خودش میتواند به تنهایی یک فرهنگ باشد، برای اینکه آدمها در آن نقش اساسی دارند، تئاتر بدون انسان معنی ندارد تئاتر هنر تاثیر بدون واسطه است ، چه انسانی که میرود روی صحنه قرار میگیرد و نقش بازی میکند و چه انسان با عنوان مخاطب. چون ما بحثمان در تئاتر انسان و شخصیتهای انسانی است بنابراین چه بپذیریم، چه بخواهیم، چه نخواهیم در آن مجموعه، در آن سالن یک اتفاق تربیتی میافتد. خیلیها اعتقاد دارند که تئاتر کلاس آموزشی نیست، تئاتر مروج اخلاق نمیتواند باشد ، اما چون روابط انسانی هست، بازیگری که بر روی صحنه نقش بازی میکند، ارائهدهندهی یک سری رفتارها ، هنجارها و یا برعکس ناهنجاریهاست و انسانی که به عنوان مخاطب روبهروی آن بازیگر نشسته آن هم به عنوان مخاطب و گیرنده تحت تأثیر حرکتهای بازیگر و نقش قرار میگیرد.
بنابراین تئاتر اساساً مروج رفتار است، هر رفتاری هم میتواند یک الگو باشد. به خصوص رفتارهایی که از آدمهای برگزیده و یا الگو و یا مطرح و شاخص یا رسانهای سر می زند اینها تأثیرشان بیشتر است، حتی بر روی صحنه. رفتاری که از یک بازیگر کاملاً مطرح و شناخته شده دیده می شود ، اثرش خیلی بیشتر از یک بازیگر دست دوم و سوم و یا سیاهی لشکر است.
بنابراین رفتار بازیگر به صورت مستقیم بر مخاطب تأثیرگذار خواهد بود، هیچ شکی هم در این نیست. چه از لحاظ ظاهر و چه از لحاظ رفتار و شخصیتهایی که گاهی درونی است و از طریق حس منتقل میشود. ناراحتیها، خشمها، نگرانیها، حتی احساسات منفی، احساسات مثبت که در شخصیت یک بازیگر ظهور و بروز دارد مستقیماً در مخاطب اثر میگذارد. این بازیگر الگو هست و خیلی از جوانها، یاد گرفته اند که از الگوهای جامعهی خودشان تأثیر بگیرند، خیلیها با دیدن عکس یک بازیگر سعی میکنند آن را به عنوان الگو قرار بدهند و حتی پوشش خودشان را، طرز آرایش خودشان را با آن بازیگر یا آن ستارهی سینما یا تئاتر منطبق بکنند.
به غیر از استثناهایی که وجود دارد- به هر حال ما تئاتریهای متعهد و ارزشگرا هم داریم که طی این 30 سال یک سری آدمهایی رشد کردند که به تئاترهای مذهبی ونمایشهایی با مضامین ارزشی پرداختند و دارند زحمت میکشند.- اما کلیت قضیه این است که ما هنوز تحت تأثیر جریان روشنفکری هستیم که از قدیم تا به امروز به ما به ارث رسیده و همین باعث میشود که یک هنرمند بر اساس نگاه و معتقدات خودش نسبت به پوشش خودش اقدام بکند.
بنده امیدوارم که جشنوارهی تئاتر فجر، جشنوارههای دیگر کشور ما که به نام انقلاب، به نام ارزشهای اخلاقی بر پا میشوند به آن شأنیت و شخصیت حقیقی خودشان برسند و بتوانند زمینههایی را فراهم بکنند که خانوادههای ایرانی مشتاقانه منتظر فرا رسیدن دههی فجر باشند تا بتوانند هجوم بیاورند به سالنها و تئاترهای انقلابی ببینند.