هنر متعهد
هنر بيان زيبا، دلنواز، فرحبخش و روحانگيز هر چيز و پديدهاي است که انسان هنرمند قصد نماياندن آن را دارد و هنرمند غايي، عالي و اصلي خداوند سبحان است که تمام مخلوقات را به زيباترين و مدبرانهترين وجه به نمايش درآورده است. از آن جاييکه خداوند انسان را خليفه خود در روي زمين قرار داده؛ از روح زيباييشناسي، زيباييدوستي و هنر در تمام انسانها به فراخور درک و فهم و بضاعتشان به وديعهگذارده است بنابراين تمام ابناء بشر، نشاني از هنر و هنرمندي و زيبايي و زيباييدوستي دارند. در حقيقت از آنجاييکه خداوند زيبايي را دوست دارد، انسان نيز زيبايي را دوست ميدارد. بالطبع هر چقدر زيبايي، ظرافت و لطافت در بيان حقايق هستي و مضامين پيرامونمان و نيز در نماياندن پديدهها بيشتر باشد و چشم و روح و عقل زيبابين و زيبا دوست انسان را بيشتر تحت تأثير قرار دهد آن اثر هنرمندانهتر است. اما هنر ديني آن هنري است که حقايق دين، دستورات و فرامين دين، لطايف و حکمتها، فلسفه و بايد و نبايدهاي دين را بهزيبايي و ظرافت و البته بهصورت قابلفهم و درک براي تمام مردم بازآفريني کند. اين موضوع ميتواند گاه در قالب نقاشي، شعر و خط و گاه در قالبهايي چون سينما، تئاتر و موسيقي عرضه شود. عليايحال هنر ديني رابطه مستقيمي با هنرمند ديني دارد به اين معنا که هر چقدر هنرمند، دين باور و ديندار و متخلق به اخلاق ديني باشد لاجرم هنر آن شخص هنرمند در هر صنف و رشتهاي که باشد ديني خواهد بود.
فرق هنر ديني با هنر سکولار نيز در آن است که هنر ديني انسان را بهسوي حق و ذات اقدس خداوندي، خوبيها و بهسوي کمال الهي دعوت و نزديک ميکند، حال آنکه هنر سکولار انسانمحوري، انسانمداري، دنيا طلبي و غنيمتداني را ترويج ميکند. هنرمند سکولار از آنجاييکه خداوند را محور هستي نميداند و انسانمحور است انسان را به انسان دعوت ميکند و غايت کمالش لذايذ دنياست و هرچه ميبيند و هر آنچه را که به آن، با وسيله هنر دعوت ميکند دنياست حال آنکه هنرمند ديني معتقد است، دنيا يک مسير و راه گذراست و يک وسيله است با تمام زيباييهايش؛ در حاليکه غايت و کمال تمام زيباييها در جنت و بهشت خداوندي است. بنابراين دنيا براي هنرمند سکولار در دنيا خلاصه ميشود و حال آنکه هنرمند ديني و معاد باور، دنيا را مزرعه کشت ميداند، براي برداشت محصول در روز موعود و معاد.
پيام هنري
بايد بدانيم که هيچ هنري بدون پيام، معنا و هدف نيست، حتي اگر آن هنر تنها براي صرف زيبايي و سرگرمکنندگي و يا حتي صرف دنيا باشد. هنرمند سکولار هم، اثرش پيام دارد، پيامي در جهت دنياخواهي و دنياطلبي. در واقع هنر عبث و بدون خاصيت وجود ندارد بنابراين هنر که يک وسيله بياني است و ابزاري است در دست هنرمند؛ داراي پيام است. البته اين پيام به فراخور ديدگاهها و انديشهها و بينشهاي هنرمندان؛ متفاوت و مختلف و داراي ارزشهاي گوناگون است. آن هنر و پيامي تعاليبخش و تکاملآفرين است که هنرمندش اعتقاد به يک وظيفه و مسئوليت براي هنر خود را پذيرفته باشد. هنري که انسان را بهدنيا و لذايذ زودگذر آن دعوت و سوق ميدهد تعاليبخش و ماندگار نيست. هنر متعالي آن هنري است که انسان را به عالي اعلي دعوت و راهنمايي ميکند که همانا خداوند سبحانه و تعالي است. خداوند غايت تمام خوبيها و مهربانيها و صفات عاليه است که شمار اين صفات، بسيار است؛ بنابراين تعاليبخشي هنر از متعالي فکر کردن هنرمند است. اثر هنري يک هنرمند همچون شاقول، ميزان و راهنمايي است که انسان را بهسوي تعالي روح، تعالي فکر و جسم و انديشه راهنمايي ميکند و در يک کلام به خداوند نزديکتر ميکند. اما براي اينکه پيام را در يک اثر هنري مهندسي کنيم بايد به موارد مختلفي توجه کنيم. شکي نيست که هر هنرمندي دغدغه و دل مشغوليها و انديشههاي خود را در قالب هنر بيان ميکند و ناگزير براي نيل به هدف خود ميبايست هدفگيري خود را در اثرش به مخاطب منتقل کند؛ اين همان پيام است؛ گاه پيام به شکل مستقيم، در اثر هنري به مخاطب منتقل ميشود و گاه هنرمند آن را رندانه و هنرمندانه بهصورت غيرمستقيم و غير آشکار انتقال ميدهد. مهندسي پيام هم باز بستگي به اين دارد که هنرمند چه طيف و بخشي از جامعه را مورد هدف قرار ميدهد. بهطور مثال در يک اثر هنري که مخاطبش کودکان هستند، قاعدتا پيام هر چقدر شفافتر و روشنتر و سادهتر بيان شود، قابلفهمتر است تا پيچيده و در لفافهگويي و يا غيرمستقيم؛ اما بخش فرهيخته جامعه نياز به انتقال مفهوم و پيام بهصورت عيان ندارد و هنرمند به زبان ديگري بايد پيامش را منتقل کند که غيرمستقيم باشد.
وضعيت هنر در جامعه
در يک جامعه هر چقدر متوليان امر فرهنگ و هنر دغدغه بيشتري داشته باشند و بخواهند از اين قالب و ابزار بيشتر در جهت امور اجتماعي، سياسي، فرهنگي و تربيتي استفاده کنند، هنر آن جامعه هم بيشتر رشد ميکند و جهت مييابد. اما در جامعه ما عليرغم متوليان زيادي که بر حوزه هنر از سياستگذاري تا اجرا، مديريت ميکنند بهدليل پراکندگي نظر و آراي آنها هنر آنطور که شايسته است مهندسي نميشود، بنابراين هنر در جامعه ما تقريبا بيصاحب و متولي است و بهعهده خود هنرمند وا نهاده شده است و کليت هنر کشور جهتگيري منسجم و سازمانيافتهاي ندارد. از آنجا که کارکردها و پيام گيرندههاي هنرمندان، مختلف و متفاوت است، ميبايست تشکيلات، سازمان يا نهادي تمام اين هنرها را در راستاي اهداف شکلگيري نظام جمهوري اسلامي ايران هدايت کند. قاعدتا اين وظيفه به عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي است. شکي نيست که اراده اين نهادها و سازمانها سامانبخشيدن به اين امر است و به راهکارهاي مکتوب خوبي هم رسيدهاند اما در اجرا، عدم انسجام و يکدستي و شايد عدم باور به اثرگذاري هنر در شقوق مختلف اجتماعي در ميان مديران کشور، اين وسيله بياني اثرگذار و زيبا را ناکارآمد کرده است. بههمين دليل اگر مثلا در يک پرده بزرگ بخواهيم هنر کشور را به تماشا بنشينيم پراکندگي و فقدان مديريت کلان را در رنگبندي، طرح و نقشه آن ميبينيم؛ بهطور کلي آنارشيزم را در آن ميتوان ديد. قاعدتا مهندسي آثار هنري و ادبي در هر کشوري به فراخور جهانبيني آن حکومتها ساماندهي ميشود؛ بهعبارتي تشويق و تبليغ و ترويج از آن هنري است که منافع کلان و ملي آن حکومتها و دولتها را مدنظر داشته باشد و اين امري طبيعي است و هنرمندان هم افتخار ميکنند که براي کشور خود، مفيد هستند و در جهت منافع ملي قدم برميدارند. هرچقدر هم هنرمندان اندکي يافت شوند که ساز ناکوک بزنند اما در جهت اهداف کلان کشور خود، منسجم و يکپارچه عمل ميکنند. اما در کشور ما متأسفانه چنين نيست؛ پارهاي هنرمندان، مخالفت با حکومت و دولت و حتي منافع ملي را فداي پز و نمايش روشنفکري و مثلا استقلال هنري ميکنند البته اين امر يک وجهش، ناشي از عدم مهندسي فرهنگ و هنر از سوي مديران کشور است و بخش ديگر به هنرمندان غير منصف که گاها آنچه خود دارند را از بيگانه تمنا ميکنند برميگردد.
درجه هنري هر اثر هنري از سينما گرفته تا خط، شعر، سينما، موسيقي، تئاتر و... برميگردد به درک و بضاعت هنري هنرمند؛ الزامي هم نيست که درجه هنري تمام آثار هنري در سطح بسيار بالا باشد و يا يکدست؛ چراکه همانگونه که خداوند متعال، انسانها را مختلف و گوناگون آفريده است، هنرها و هنرمندان نيز مختلف و گوناگون با بضاعتهاي مختلف هستند و اساسا شدني هم نيست. از ميان چندين هزار شاعر در قرون گذشته تنها معدود شعراي برجسته را ميتوان برشمرد که آثارشان ماندگار شده است. بهنظر من تمام آثار هنري از سخيفترين آنها تا متعاليترين آنها، هم در شکل و هم در محتوا از يک درجه هنري برخوردارند اما بنا به فراخور بينش و توان هنرمندان متفاوت هستند. بنابراين نقش حکومت و دولت را در تعاليبخشي هنر نميتوان ناديده گرفت. براي بالا بردن سطح هنري و درک هنري در کشور ميبايست هنرمندان از همان سطوح دانشآموزي شناخته شوند و مورد حمايت و هدايت قرار گيرند و کمکم همينها مدارج عالي تحصيلي را طي کنند و با بهترين روشها آموزش ببينند تا در نهايت بتوانند براي کشور مفيد باشند. اگر به گياهي درست رسيدگي نشده و آبياري و تقويت نشود حتي اگر تخم گل زيبا و پر عطري هم باشد آن ثمر لازم را نميدهد و نهتنها از عطر خوش آن کسي بهرهمند نميشود که خيلي زود زرد و پژمرده شده و از بين خواهد رفت. بنابراين چنانچه هنر در کشور جدي گرفته نشود و بهکارآيي و توانمندي آن انديشيده نشود و در راستاي پرورش استعدادهاي هنري در مجاري خود سرمايهگذاري نشود هنر در کشور ما سامان نمييابد و کارکرد لازم خود را پيدا نخواهد کرد. لذا سهم انديشمندان اهل فکر و دين و مسئولان کشور در باروري و شکوفايي و تعالي هنر و هدفمند شدن آن بسيار مهم و تأثيرگذار است. بايد نهادهاي ذينقش در اين امر وظيفه خود را جدي بگيرند. انديشمندان ديني و فرهنگي بايد با استفاده از پيشينه غني و درخشان هنري کشور - که طي قرنهاي گذشته در رشتههاي مختلف هنري داشتهايم - و با عنايت به فرهنگ پربار اسلامي الهي و در رأس آنها کتاب آسماني قرآن - که هم در فرم، يک اثر هنري بيبديل است و هم در محتوا؛ و به عبارتي کتاب کامل هدايت بشر است - و نيز سيره و رفتار و گفتار معصومين (عليهمالسلام) هنرمندان کشور را از مجاري مختلف بهسوي هنر فاخر و متعالي راهنمايي کنند و انگيزه رسيدن به اين مقصود را هم در ميان هنرمندان با شيوههاي مختلف بهوجود بياورند.
در اينجا جا دارد به اين موضوع نيز اشاره کنم که خيلي عقيده ندارم که در سالهاي اخير انبوه آثار غير ديني و مغاير با ارزشهاي ديني داشتهايم. البته درجه و رتبه آثار توليدي بالا و پايين بوده است ولي آثار مغاير با ارزشهاي ديني و دستورات خداوند نداشتهايم؛ اگر هم داشته باشيم بسيار نادر است و انبوه نيست. بله آثار سخيف و سطحي و کمپشتوانه بهلحاظ فکري و انديشهاي کم نداشتهايم که علت بروز اين امر هم برميگردد به اينکه ما فيلمساز متعالي تربيت نکردهايم؛ وروديهاي فيلمسازي را آنچنان باز گذاشتهايم که هرکسي با اندک پشتوانه فکري و علمي، تنها با چند نمونه کار کوتاه و دستياري در فلان فيلم و با فلان کارگردان، عرصه را باز ديده و بهخود جرأت ميدهد که وارد بازار حرفهاي سينما شود و کرسي معلمي و تربيت جامعه را از آن خود کند و هيچ تشويق و تنبيهي هم براي بازدارندگي و يا تعالي در اين رشته انجام ندادهايم. بنابر اين براي جلوگيري از توليد آثار سخيف و ضعيف فکر ميکنم بايد در مرحله اول مديريت فرهنگي کشور، تعريفي از سينما و جايگاه آن و ارزش و اعتبار آن ارائه بدهد و متناسب با آن تعريف، سينماگر خود را تربيت کرده و يا فيلمساز همسو با آن تعريف را حمايت کند. سينما را که وسيله بياني اثرگذاري است از انحصار سياستزدگي و اباحهگري و سطحينگري و يا از سوي ديگر روشنفکرزدگي نجات بدهد. هر چقدر سينماگر را که در رأس آن نويسندگان، کارگردانان و تهيهکنندگان قرار گرفتهاند مورد حمايت و هدايت قرار دهيم و از انبوهسازي و توليد بيحساب و کتاب فيلم بدون پشتوانه عرضه و پخش مناسب احتراز کنيم؛ يک فيلم مؤثر و مفيد به مراتب از دهها فيلم سطحي و مبتذل و ساده که تنها آمار و ارقام توليد را بالا ميبرند بهتر است. از سوي ديگر متناسب با ظرفيت پخش و توليد فيلم خوب، هزينههاي سينما را نيز بايد تقسيم کرده و يارانههاي دولتي را بايد بهسوي فيلمهاي فرهنگي و در شأن نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران هدايت کرد و نيز براي آنها بايستي زمينههاي عرضه خوب در داخل و خارج از کشور فراهم شود. اداره کل نظارت و ارزشيابي فيلم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بايد اشتباهات و خطاهاي مديريتهاي قبلي را که سعي کردند سينما را - که يک حوزه کاملا فرهنگي است و با فکر و روح مخاطبين سر و کار دارد - بهسوي خصوصيسازي سوق بدهند جبران کند؛ اساسا سينما در کشور اسلامي ما بايد متناسب با ارزشهاي اسلامي تعريف شود چراکه کشور ما يک کشور سرمايهداري و يا سکولار نيست که هرکسي هر کالاي فرهنگي که بخواهد بتواند توليد و عرضه کند که البته در ليبرالترين کشورها هم اينطور نيست که هر فيلمساز و تهيهکنندهاي براي نيل به فروش بيشتر و پاسخگويي به اقتصاد سينما دست روي هر سوژه و موضوعي بگذارد. بايدها و نبايدها در هر کشوري وجود دارد اما در کشور ما اين تعريف از طرف حکومت تبيين و قانونمند نشده و فيلمساز ما هم تکليفش روشن نيست.
در پايان بايد به اين موضوع اشاره کنم که به اعتقاد بنده تنها راه ديني کردن عرصه هنر، تربيت هنرمند دينباور و متدين است. هر چقدر نسبت هنرمندان با دين، عميقتر و وزينتر؛ و با معرفت و شناخت بيشتر باشد هنر آن هنرمند دينيتر خواهد بود. در طول تاريخ هنر کشورمان اگر بنگريم خواهيم ديد که آثار ماندگار در شعر و ادب و معماري و نقاشي و... همه متعلق به افراد دينباور و متشرع بوده و بس.
جمال شورجه