" دست و پنجه آقاي مرشد درد نکند "

کد خبر: ۱۲۸۸۰۹
تاریخ انتشار: ۰۳ دی ۱۳۹۰ - ۰۷:۲۵ - 24December 2011


خيلي دلمان مي خواست که محضر رهبري ورزش باستاني را به نمايش بگذاريم ولي نمي شد . يک روز مدير آسايشگاه گفت که مسئول دفتر آقا مي خواهد براي بازديد از آسايشگاه تشريف بياورند . شما يک تيم درست کنيد و ورزش باستاني را به نمايش در آوريد.. من گفتم :"ورزش نمي کنيم !". با بهت و تعجب دليلش را خواست؛ من هم فرصت را غنيمت شمرده و با جسارت خاصي گفتم " ما دلمان مي خواهد برويم پيش آقا ورزش کنيم".

بلاخره آقاي گلپايگاني مسئول دفتر آقا به آسايشگاه آمدند و من ماجرا را گفتم و پيراهن هاي باستانيمان را که يک طرفش عکس امام و رهبر بود را به ايشان نشان داديم . آنها را از ما گرفتند و همراهشان بردند. دو ماه بعد زنگ زدند که براي اجراي ورزش باستاني به حسينيه امام خميني (ره) بياييد.ما هم ديگر سر از پا نمي شناختيم. با ماشين جيپ داغاني که داشتم صبح تا شب از محله به محله ديگر مي رفتم تا بچه ها را جمع کنم. به هر زور و زحمتي بود تيم را تشکيل داديم و جلسه اي هم تمرين کرديم. جلوي آقا هم ورزش خوبي انجام داديم. وقتي کارمان تمام شد ، حضرت آقا در جمع رزمنده ها آمدند و تک تک ما را مورد لطف و عنايت قرار دادند. آنجا گفتند " خيلي لذت بردم. تا حالا نديده بودم که بچه هاي جانباز يک دست ورزش کامل انجام بدهند".

من چند دفعه ديگر هم به واسطه مراسم عقدم و بازديد ايشان از آسايشگاه توفيق زيارت آقا را داشتم و در خواست کردم که دوباره در محضرشان ورزش کنيم . ايشان گفتند به آقاي گلپايگاني سپردند که وقتي در نظر بگيرند. اين دفعه به توصيه هاي ايشان که در جلسه قبل فرموده بودند ، گوش کرديم. سنگ نگرفتيم و با ويلچر هم چرخ نزديم . به ما گفتند اگر چند سال پيش بود که من اين مسئوليت را نداشتم خودم مي آمدم وسط و پا مي زدم و خاطرات باستاني کار کردنشان در مشهد را برايمان تعريف کردند.

در انتهاي ورزش از ايشان خواستيم تا دعا بفرمايند که ايشان گفتند: "شما که ورزش کرديد بايد دعا کنيد". در نهايت و با اصرار فراوان ما با اين جمله شروع کردند که " دست و پنجه آقاي مرشد درد نکند ". اين حرفي است که معمولاً در زورخانه ها مي زنند ، همه تعجب کرده بودند و مي گفتند ايشان هم اين کاره هستند !

خردنامه همشهري (پايداري ) ، مهرماه 90 
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار