نگاهی به شخصیت دکتر چمران در فیلم "چ" ابراهیم حاتمی کیا

"چ " مردی برای تمام فصول

ابراهیم حاتمی کیا به شایستگی نشان می دهد زندگی انسان های بزرگ همانند شهید دکتر چمران در تمام اعصار و زمان ها الگو بخش، آموزنده و راهنماست.
کد خبر: ۱۴۲۴۴
تاریخ انتشار: ۲۸ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۷ - 19March 2014

خبرگزاری دفاع مقدس، آخرین ساخته ابراهیم حاتمی کیا به نام "چ" سیمرغ جشنواره سی و دوم فیلم فجر در بخش های بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین صدا، بهترین جلوه های ویژه میدانی، بهترین جلوه های ویژه بصری، بهترین تدوین و جایزه ویژه ی نگاه ملی را به خود اختصاص داد و بار دیگر با ارتقاء سطح سینمای ملی تحسین هیئت داوران، منتقدان و تماشاگران را برانگیخت.

در این نوشتار خارج از بحث های تاریخی، تطبیقی و هنری برآنیم صرفاً نگاهی داشته باشیم به کاراکتر اصلی فیلم و چگونگی پردازش شخصیت دکتر چمران در فیلم "چ" تا پاسخی باشد برای کسانی که معتقدند حاتمی کیا انتظارات را برآورده نساخته و فیلم در بیان شخصیت ملی دکتر چمران ناتوان است.

فیلم "چ" راوی دو روز از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران نماینده دولت موقت بازرگان در پاوه درمرداد ماه سال 1358، درست شش ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.

فیلم با نمایی ازدکتر چمران که رو به دوربین از طریق بی سیم می گوید: "مرکز مرکز من چمران هستم" آغاز می شود. سپس دوربین دکترچمران و محافظان او و تیمسار فلاحی را در بالگردی نشان می دهد که در حال پرواز از میان ارتفاعات زیبای اورامان کردستان به سمت پاوه هستند و چمران در حال تمیز کردن شیشه عینک (نشانه ای از نگاه متفاوت) است.

دکتر چمران با اشاره تیمسار فلاحی نگاهی به پایین می اندازد و انبوهی از نیروهای جدایی طلب و ضدانقلاب که در حال حرکت به سمت شهر پاوه هستند را مشاهده می کند. این نیروها به محض دیدن بالگرد به سمت آن شلیک می کنند و رگبار گلوله ها به شیشه بالگرد و زیر آن اصابت می کند و خطر به شدت احساس می شود.

بالگرد نزدیک شهر در مکانی نسبتاً امن در حال فرود است که دکتر چمران درب بالگرد را باز می کند و همانند یک چریک با تجربه بر روی اسکیت بالگرد می ایستد و با کم شدن ارتفاع به زمین می پرد.

در مسیر ورود به پاوه با قاطر زخمی که بر روی زمین خوابیده و در حال درد کشیدن است مواجه می شوند، یکی از محافظان دکترچمران می خواهد حیوان را راحت کند که دکتراو را نهی می کند و می گوید: "اگر تو حیوان را خلق کرده ای جانش را بگیر!" و در حقیقت بر این پیام تاکید می کند که ماموریت ما کشتن نیست حتی کشتن حیوانات. دکترچمران وارد پاسگاه ژاندارمری و سپاه پاوه می شود و با کسب اطلاعات به بررسی آخرین وضعیت شهر، نیروهای مدافع و نیروهای جدایی طلب و ضدانقلاب می پردازد و سپس تلاش می کند تا با حفظ جان مردم بی دفاع شهر و با کمترین هزینه راهکاری برای برون رفت از این وضعیت بحرانی و نجات شهر در حال سقوط بیابد.

دکتر به محل نگهداری اسیران در مقرسپاه می رود و ازمیان اسرا مرد جا افتاده ای به نام لطیفی را به عنوان پیک صلح انتخاب می کند و به او می گوید: "بگذار چشمانت را باز کنـــــم!". لطیفی که مدیر مدرسه است با مشاهده صداقت دکتر چمران قبول می کند درخواست مذاکره را به سرکرده نیروهای ضد انقلاب برساند. زمان مذاکره تعیین می شود و دکترچمران شبانه به همراه تیمسار فلاحی و محافظانش حرکت می کند تا خود را به محل مذاکره برساند، او هنگام عبور از کوچه پس کوچه های شهر نگرانی و اضطراب را در چشمان  زنان، مردان و بچه ها که در بیرون خانه ها و کوچه ها به  او چشم دوخته اند می نگرد و مصمم می شود تا برای جلوگیری از فاجعه و تراژدی انسانی مذاکره را به سرانجام برساند.

دکترچمران با اینکه احتمال وجود تله را می دهد و مطمئن نیست بتواند زنده برگردد برخلاف نظر همراهانش از آنان می خواهد سلاح بر زمین بگذارند و تنها با نیروهای ضدانقلاب به محل مذاکره در قبرستان می رود. او با دکتر عنایتی سرکرده نیروهای ضد انقلاب که قبلاً در آمریکا با هم علیه حکومت شاه مبارزه کرده اند روبه رو می شود و پس از بیان خاطرات ومشخص شدن فعالیت دکترچمران در دوران دانشجویی تقابل دو اندیشه اسلامی و مارکسیستی و خطر تجزیه ایران کهن مطرح می شود و ضمن نمایان شدن ابعادی از شخصیت چمران عقبه فکری نیروهای ضد انقلاب فاش می شود.

دکتر عنایتی صحبت های دکتر چمران برای صلح را نمی پذیرد و مغرورانه توصیه می کند نیروهای مدافع شهر را تسلیم آنان کنند.

صبح روز بعد جنگنده اف 4 نیروی هوایی بر فراز شهر پرواز می کند و هدف نیروهای ضد انقلاب قرار می گیرد. با تنگ تر شدن حلقه محاصره نیروهای ضد انقلاب وارد شهر می شوند و قتل عام به راه می اندازند. با شنیدن این خبر دکتر چمران خود را به کانون خطر می رساند و برای نجات جان یک زن و فرزندش  زیر باران گلوله شجاعانه وارد بیمارستان می شود و جان  آنها را نجات می دهد.

با وخیم شدن اوضاع شهردکتر چمران ازتیمسار فلاحی می خواهد برای آوردن نیروهای کمکی و تجهیزات جنگی و نیز حمل مجروحان از مرکز درخواست بالگرد نماید. دکترچمران بر اساس تجربیات رزمی محل فرود بالگرد و چگونگی محافظت از آن را تعیین می کند و بالگرد فرود می آید. مردم تصور می کنند دکتر قصد ترک آنها را دارد بنابراین به سمت بالگرد هجوم می آورند تا مانع شوند، که دکتر به میان آنها می رود و پیرمردی را در آغوش می گیرد و به آنان دلگرمی می دهد و ماندن در کنار مردم در شرایط سخت را برای خود افتخارمی داند. سپس او مجروحان را به داخل بالگرد هدایت می کند. لحظاتی بعد بالگرد مجدداً برمی گردد تا سایر مجروحان، زنان و بچه ها را با خود حمل کند که هدف نیروهای ضد انقلاب قرار می گیرد و ناباورانه در برابر چشمان دکتر سقوط می کند و صحنه های بسیار دلخراشی را پدید می آورد.

دکتر به همراه مدافعان شهر مجروحین را با گاری که خودش می کشد به داخل مقرسپاه تنها مکانی که به تصرف نیروهای ضدانقلاب در نیامده می برد، نزدیک مقر سپاه پیرزنی که پسرش در سقوط بالگرد شهید شده و دکتر چمران را مقصر می داند دکتر را مورد عتاب قرار می دهد اما او صبورانه از مادر داغ دیده دلجویی می کند.

در سکانس های مختلف بین اصغر وصالی فرمانده سپاه پاوه و تیمسار فلاحی و همین طور بین نیروهای انقلابی مشهور به دستمال سرخ ها و نیروهای محلی مدافع شهر اختلافاتی بروز می کند، چمران به دور از افراط و تفریط و هیجانات روحی آنان را به وحدت و همدلی حول محوراسلام و توجه به دشمن اصلی رهنمون می سازد.

با اوج گرفتن حملات به مقرسپاه تعدادی از مردم به محل نگهداری اسرای ضدانقلاب یورش می برند تا ازآنان انتقام بگیرند که دکتر مانع می شود و می گوید: "ما مسلمان هستیم و این اسرا ابتدا باید دادگاهی شوند سپس در صورت محکومیت مجازات شوند" و از حقوق زندانیان قاطعانه حمایت می کند.

وقتی رفتار آرام و منطقی دکتر چمران مورد تعجب اصغر وصالی قرار می گیرد و به دکتر می گوید: "رفتار تورا نمی فهمم، تو بیشتر چمران بازرگان هستی تا چمران خمینی" دکتر اصغر را در آغوش می گیرد و می گوید: "خوشا بحال خمینی که سربازانی مثل تو دارد."

نیروهای ضد انقلاب به نزدیکی مقر سپاه رسیده اند و از همه طرف با گلوله های سبک و سنگین به سمت آن شلیک می کنند، چمران شب هنگام برای آوردن آب برای زنان و بچه ها پنهانی و با لباس مبدل از مقر خارج می شود و در فرصتی مناسب وارد ماشین سرکرده نیروهای ضد انقلاب می شود و نفس های او را به شماره می اندازد وتلاش می کند تا بار دیگر او را از حمله به مردم بی دفاع و بروز فاجعه باز دارد اما نتیجه ای دربر ندارد و مجدداً به مقر برمی گردد و برای نبرد نهایی با ضدانقلاب آماده می شود و تجارب جهادی خود را به کارمی گیرد تا با افزایش توان مقاومت نیروهای مدافع سقوط مقرسپاه را به تاخیر اندازد.

با شنیدن اذان صبح دکتر به همراه نیروهای باقی مانده  در سنگر و در حال دفاع نماز صبح را اقامه می کند و با روشن شدن هوا و پخش پیام تاریخی امام خمینی(ره) پیروزی نیروهای مدافع بر نیروهای ضد انقلاب را نظاره می کند.

ابراهیم حاتمی کیا به دل کندن دکتر چمران از خانواده در راه آرمان های مقدس انقلاب اسلامی، مناجات و راز و نیاز با معبود، درایت و روشن بینی، رفتار محبت آمیز و متواضعانه او با مردم و همینطور موضوعاتی مانند؛ نقش امام(ره) در نجات پاوه، پاکسازی ارتش و توطئه برای انحلال ارتش  و بحران های سال های اول انقلاب و فعالیت گروه ها و احزاب مختلف نگاهی هنرمندانه می اندازد و به شایستگی نشان می دهد زندگی انسان های بزرگ همانند شهید دکتر چمران در تمام اعصار و زمان ها الگو بخش، آموزنده و راهنماست.

محمد شریعت پناه

 

نظر شما
پربیننده ها