خبرگزاری دفاع مقدس: ریاست بر یک کشور دارای مولفه هایی است که وجود تک تک آنها از اهمیت بالایی برخوردار است. به تعبیری دیگر حتی اگر یکی از مولفه ها نیز نباشد، کمیت ریاست و رهبری بر یک کشور لنگ می زند. آگاهی، تدبیر، بینش، سعه صدر، شناخت نیازهای جامعه، آگاهی بر مسایل خارجی و به خصوص منطقه ای، شناخت مردم جامعه خود، مشورت پذیری و استفاده از نخبگان، پرهیز از حزب گرایی و تعصب گرایی و...، تنها بخشی از نیازهای ابتدایی یک رهبر جامعه می باشد تا بتواند یک مملکت را در حد مطلوب به پیش ببرد. حال باید دید پادشاهان حاکم بر مملکت ایران (به ویژه در دوران حکومت پهلوی ها که موضوع مورد بحث ما می باشد) تاچه اندازه از این مولفه ها برخوردار بوده اند و در پیاده نمودن آن تلاش کرده اند.
در این گزارش سعی شده است درعین رعایت اختصار و بیان حقایق، مستنداتی نیز جهت درک بهتر مطلب ارائه گردد.
رضاخان میرپنج ( که البته دارای القاب مختلف و فراوانی از جمله شصت تیر، رضا ماکسیمی، وکیل باشی، سردار سپه و... بوده) یا رضاشاه پهلوی به عنوان موسس حکومت پهلوی، دارای یکسری مولفه ها و ویژگی هایی بود که در میان پادشاهان و رهبران بسیاری از کشورها، معمول و متداول است.
البته ناگفته نماند که رضاشاه نیز اقداماتی در راستای پیشرفت(ظاهری) کشور انجام داد اما نکته قابل تأمل و مهم در اینجاست که هدف از اقدامات ترقی خواهانه رضاشاه چه بود؟ آیا این اقدامات در راستای نیازهای مردم کشور بود یا خیر؟ آیا این اقدامات برخاسته از تدبیر و آگاهی و برنامه ای از پیش طراحی شده از سوی رضاشاه بود یا خیر؟ و...
برای رسیدن به پاسخ این پرسش ها زندگی رضا پهلوی را به اختصاربه سه بخش، طفولیت تا تاجگذاری، دوران پادشاهی و حکمرانی و دوران افول و مرگ تقسیم می کنیم .
دوره اول؛ طفولیت تا تاجگذاری
رضا، پسر عباسعلی ، معروف به «داداش بیگ» افسر قزاق از ایل پالانی ، در 24 اسفند ماه 1255 ه.ش در قریه «آْلاشت» از توابع سواد کوه مازندران به دنیا آمد. چند روز پس از تولد رضا، داداش بیگ درگذشت و مادر ـ که از مهاجران گرجستان بود ـ به دنبال درگیری و اختلاف خانوادگی، به همراه نوزادش به تهران آمد و در خانه برادر خود ساکن شد.
عباسعلی پدر رضاخان؛ فرد سمت راست
رضا دوران کودکی و نوجوانی خود را زیر نظر داییاش ـ که خیاط قزاقخانه بود ـ سپری کرد و به توصیه و وساطت او، در سن چهارده- پانزده سالگی وارد بریگاد قزاق شد و به عنوان نظامی ساده، مشغول به کار گردید. نخستین منصب رضا در قزاقخانه، سمت وکیل باشی گروهان شصت تیر بود که بعدها به فرماندهی آن رسید و به "رضا خان شصت تیر" شهرت یافت.
او در این زمان، با بستن گذرها، قمهکشی میکرد و به خودنمایی میپرداخت. توانایی و تنومندی جسمانی و سختگیری و تحمل شدائد در انجام مأموریتهای نظامی اندک اندک درنظر برخی صاحب منصبان و متنفذان ، او را از دیگران متمایز کرد. عبدالحسین میرزا فرمانفرما که از شاهزادگان بنام و قدرتمند قاجاری بود، به او توجه تمام نشان داد و مسؤولیت اسلحه جدیدش، "مسلسل ماکسیم" را به او سپرد. از این رو، رضا خان در میان خانواده فرمانفرما، «رضا ماکسیمی» نیز نام گرفت.
پس از این، رضا خان به مرور،مراتب ترقی را طی کرد و در انجام مأموریتهای مختلف، همچون سرکوب نهضت آزادیخواهانه میرزا کوچک خان در گیلان، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. زندگی رضا خان تا میانسالی در بیسواد ی گذشت و حتی پس از آن که خواندن آموخت، در نوشتن کلمات و عبارات ، دچار اشتباهات فاحش میشد. رضا خان، ترقی خود را مدیون حمایت صاحبان ثروت و قدرت، انضباط خشک نظامی و قساوت و بیرحمی خود بود.
رضاخان به دلایل متعدد، مورد توجه انگلیسیها قرار گرفت و سرانجام یک ژنرال بریتانیایی به نام «ادموند ایرونساید» ضمن دیدار و گفتوگویی که با او داشت، وی را شایسته اجرای طرح کودتایی یافت که منافع انگلیس در ایران و شبه قاره هند را تأمین میکرد. رضا خان بعدها نزد بعضی از بزرگان اعتراف کرد که انگلیسیها او را سرکار آوردند؛ اما او انگیزهاش را از اقدام به کودتا، وطنخواهی خود قلمداد کرد.
کابینه کودتا
این کودتا در 3 اسفند ماه سال 1299 ه.ش به وقوع پیوست و رضا خان در اعلامیه مشهوری که با عنوان «حکم میکنم» منتشر کرد،خود را رییس کل قوا خواند و پس از اندکی، از سوی « احمد شاه قاجار» با لقب « سردار سپه» به بالاترین درجه نظامی (سردار سپهی) دست یافت.
رضا خانِ سردار سپه در کابینه کودتا به نخست وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی ( عامل انگلیسی ها در ایران)عهدهدار پست وزارت جنگ شد و این منصب را در دولتهای دیگر نیز در قبضه قدرت خود گرفت و با ادغام یگانهای متفرق نظامی، قشون متحدالشکلی به وجود آورد و به مرور از این طریق، زمینه نفوذ و استیلای خود را در امور سیاسی و اجرایی کشور فراهم ساخت.
این جریان موجب اعتراض جناح اقلیت مجلس و برخی از روزنامهنگاران شد؛ اما مخالفت اقلیت مجلس (به ویژه شهید مدرس) به جایی نرسید و قتل و ضرب و شتم و تهدید کسانی همچون “میرزاده عشقی”، شاعر جوان ، “حسین صبا”مدیر روزنامه ستاره ، “ملکالشعراق بهار”نماینده مجلس ، تقریبا صدای معترضان را خاموش کرد.
سردار سپه در این هنگام، به تجدید نفوذ و قدرت حاکمان محلی اقدام نمود و شماری از آنان را به مرکز جلب کرد یا از میان برداشت تا در آینده، نیروی مخالفی در داخل کشور نداشته باشد. در این اوضاع و احوال، تصمیم احمد شاه برای رفتن به فرنگ در آبان 1302، زمینه ریاست وزرایی سردار سپه را آماده کرد. رضا خان که از این پس هیچ گونه مقام و قدرتی را مانع پیشرفت خود نمیدید، با اتخاذ ترفندهای خاص و با استفاده از موقعیت اجتماعی و سیاسی موجود، تحت حمایت نامرئی آورندگانش، پله های نردبان ترقی را پیمود تا سرانجام به حکمرانی قاجاریه پایان داد و مقام سلطنت را در 23آذر1304به دست آورد و رسما به عنوان پادشاه ایران، با رعایت تشریفات ویژه در 4اردیبهشت 1305 تاجگذاری کرد. بدین ترتیب رضاخان با حمایت کامل انگلیسی ها و برخی از اطرافیانش توانست پله های ترقی را تا اوج برساند و دوره اول زندگی او در این زمان به پایان می رسد و با تاجگذاری وارد مرحله دوم زندگیش می گردد.
دوره دوم؛ پادشاهی و حکمرانی
این دوره از زندگی رضاخان نیازمند واکاوی فراوان و گسترده می باشد ولی به اختصار به برخی از اقدامات وی در این دوران اشاره می گردد.
1- تبدیل ماههای شمسی به جای ماههای قمری
درطی جلسات مجلس پنجم، نام های عربی و ترکی سال، به نام های باستانی ایران تبدیل شد. در تاریخ سه شنبه 11فروردین 1304 (برابر با ششم رمضان 1343)، مجلس شورای ملی با گذراندن قانون تبدیل بروج به ماه های فارسی، اسامی ماههای رایج را به ماههای ایرانی تبدیل کرد.
2- تغییر نظام آموزش و پرورش
به موجب این قوانین و تصویب نامه ها، مدارس از اختیار روحانیون خارج شد و دولت( وزارت فرهنگ) مسئولیت اداره و نظارت کلیه آموزشگاهها از جمله مدرسه های خصوصی و بیگانگان و غیره را به عهده گرفت. با وجود جمعیت 15میلیونی کشور، در سال 1936 درسرتاسر ایران 4901 مدرسه و آموزشگاه با 257هزار محصل، و در سال 1940 در ایران 8237 مدرسه با 497هزار دانش آموزش به وجود آمد. در سال 1929 در ایران به طور کلی در حدود 50 مدرسه خارجی از جمله 25مدرسه وابسته به هیئت مذهبی آمریکائی در ایران کار می کرد.
به طور کلی شماره بنگاههای آموزشی در ایران با توجه به میزان جمعیت و پراکندگی آن بی نهایت کم و نارسا بود. اغلب مدارس در شهرهای بزرگ و به ویژه تهران قرار داشت و سایر مناطق کشور از این نعمت بی بهره بودند. در مدارس به میزان چشم گیری فرزندان مالکان، سرمایه دارها و کارمندان دولت تحصیل می کردند. قشرهای زحمت کش مردم و دهقانان، کارگران، پیشه وران به طورکلی از امکان به مدرسه گذاشتن فرزندانشان محروم بودند. شمار باسوادان کشور بسیار کم بود. سواد آموزی به روستاها و به میان قشر بزرگی از مردم نرفته بود.
3- سیاست تضعیف مذهب
رضاخان قبل از تصاحب قدرت، خود را مسلمان متعصب معرفی کرده بود. چون آگاه بود مذهب در ایران ریشه عمیقی دارد و اگر برخلاف آن گام بردارد موفق نخواهد بود. به زیارت عتبات می رفت، در دسته های عزاداری محرم شرکت می کرد و نکته جالب اینکه رضاشاه برای فریب جامعه عمیقاً مذهبی ایران در دوران انتقالی از1299تا 1304 حتی در محل استقرار نیروهای قزاق مراسم روضه خوانی به راه می انداخت. به همین جهت وقتی او خود را حامی مذهب و مروج آن معرفی می کرد کسی نمی توانست تردید کند.
مردم و حتی بسیاری از روحانیون برجسته کشور که از عمال ظالم و ستمکار قاجار صدمه فراوان دیده بودند، مردی که به شدت خود را متعصب در مذهب معرفی می کرد و علاقه مند به کار درست، و قدرت زورمندان را در هم می شکند روی خوش نشان دادند. باید به این نکته توجه نمود که امپریالیسم انگلیس در دوران قاجار متوجه قدرت فوق العاده مذهب و رهبران مذهبی در تحولات سیاسی- اجتماعی ایران شده بودو امکان نفوذ و رسوخ در آنها را نیز مشکل بلکه غیرممکن می دید.
تجربه تلخ انگلیس و شکستهایی که این کشور در تحمیل خواسته های خود و کسب امتیازات نامشروع از جمله در قراردادهای امتیاز رویتر، رژی و قراردادهای وثوق الدوله در اثر دخالت رهبران مذهبی متحمل شده بود این دولت را مصمم ساخت که در موقعیت استثنایی که در دوران حکومت رضاخان به دست آمده بود ضربه خود را وارد کرده و به گمان خود برای همیشه اقتدار مذهب و نفوذ رهبران مذهبی را ریشه کن کند.
اما دیری نگذشت که ماهیت خود را نشان داد و سیاست مذهب زدایی را به مرحله اجرا درآورد. مقارن دوره ششم مجلس، رضاخان اقداماتی در مخالفت با اسلام با عنوان « اصلاحات اجتماعی » شروع نمود. مبارزه ای بین روحانیون و رضاخان درگرفت. نقطه برخورد، مسأله نظام اجباری بود که به ترتیبی که رضاخان دنبال می کرد، اقدامی علیه روحانیون و حوزه های علمیه تلقی شد.
علمای اصفهان و شیراز با تعطیلی عمومی این دو شهر به قم آمدند و علمای نقاط دیگر کشور هم نماینده هایی به قم اعزام داشتند تا نظرات خود را با مؤسس حوزه علمیه قم آیت ا... حاج شیخ عبدالکریم حائری در میان بگذارند. آقایان اجتماع کننده در وهله اول تلگرافهایی به مرکز مخابره کردند. رضاخان دولت و مجلسین را مقام تصمیم گیر معرفی کرد و چون موفقیتی به دست نیاورد مخبرالسلطنة رئیس الوزرا و تیمور تاش وزیر دربار، به دستور رضاخان از مرحوم آیت ا... حائری دیدن نمودند. ولی این نمایندگان در برابر مواضع محکم علماء مجبور به تنظیم تعهدنامه ای شدند که موازین اسلام را رعایت کنند و در قانون نظام اجباری، تجدید نظر شود و پنج نفر از علمای طراز اول در مجلس شرکت کنند و طبق قانون در کلیه ولایات از جانب روحانیون ناظر، شرعیات معین گردد.اما این تعهد از جانب رضاخان نقض شد.
رضا خان آداب مذهبی را خلاف تجدد دانست. لباس روحانیت را خلاف رویه تجدد شناخت و کم کم روحانیون را از اموری که داشتند کنار گذاشت. تمایل رضاشاه به از بین بردن روحانیت درواقع به این جهت بود که از سوابق آنها در نهضت تنباکو و نهضت مشروطیت و مخالفت با موازین غیرشرعی از طرف حکومت ها آگاهی داشت و بدین ترتیب تلاش داشت دیگر مجالی به دخالت آنها در سیاست داده نشود واین بود که جدایی دین از سیاست را یک اصل قرار داد.
4- رفع حجاب از زنان
نخستین کشور اسلامی که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد افغانستان بود که امان ا... خان پادشاه افغانستان مسافرتی به اروپا کرد و در مراجعت از سفر هفت ماهه اروپا در سال 1306شمسی به ایران آمد و از طریق خراسان به کشورش بازگشت. به محض ورود به پایتخت اعلام نمود که نسوان بایستی بدون حجاب باشند و اقداماتی را در جهت پوشیدن لباس اروپایی کرد و نخست با همسر خود بدون حجاب در محافل و مجامع عمومی حاضر شد. این بی پروایی آن هم در کشوری چون افغانستان با قیام عمومی و اعتراض روحانیون آن کشور روبرو گردید و امان ا...خان ناچار به استعفا و ترک افغانستان گردید. مصطفی کمال پاشا آتاتورک هم که رژیم خلافت و سلطنت عثمانی را در هم کوفت به تغییر لباس و کشف حجاب و« رفرم هایی » پرداخت که اهم آن تغییر خط ترکی به لاتین بود و تعطیلی روز جمعه را به یکشنبه و تاریخ هجری را به میلادی تغییر نمود.
تغییر لباس و رفع حجاب و بعضی رفرم های دیگر در ایران تقلیدی از ترکیه بود. رضاشاه پیوسته خود را با کمال پاشا آتاتورک مقایسه می کرد و تنها مسافرتش هم به ترکیه بود و در بازگشت هم به کشف حجاب اقدام نمود.
17 دی 1314 در دانشسرای مقدماتی جشنی برپاشد و رضاشاه به همراه زن و دخترهایش بدون حجاب در این جشن شرکت کردند و سعی نمودند به این موضوع، جنبه تبلیغات بدهند.
در همین جشن بود که وزراء و وکلاء نیز زنهای خود را بدون حجاب آورده بودند و مسأله حجاب را با عنوان بازیافتن حقوق زن همراه ساختند. رضاشاه سخنرانی کرد و همه را به کشف حجاب تشویق نمود و بعد جشنی هم در مجلس شؤرا برقرار گردید که تمام نمایندگان با بانوان خود در جشن نهضت زنان شرکت کردند. تلگرافها مبادله شد و از آن به بعد معمول گردید که جشنهایی برپا گردد و مزایای کشف حجاب گفته شود.
به موازات اعمال سیاست مذهب زدایی و سرکوب مخالفین مذهبی و به منظور پرکردن خلاء فرهنگی ایجاد شده سیاستهای غرب زدگی و تجددخواهی به مرحله اجرا درآمد. درعیدغدیر سال1317شمسی، رضاخان ردای روشنفکری برتن می کند و در پاسخ رئیس وقت مجلس شؤرای ملی محتشم السلطنة اسفندیاری که گفت: « عید غدیراز اعیاد بزرگ اسلامی است » می نویسد: "بلی صحیح است، از اعیاد بزرگ اسلامی است و به واقع مملکت و ملتی که پایبند حقایق مذهب نباشد دارای هیچ نیست، اما نه این اسلام امروزه که از جاده حقیقت خارج شده بلکه ما باید سعی کنیم حقیقت مذهب را به مردم تعلیم دهیم."
در اوج ممنوعیت هرگونه آزادی دینی، شریعت سنگلجی بدون مخالفت شهربانی و در مجامع عمومی و بالای منابر عقاید خاص خود را که برخلاف اجماع علمای شیعه بود تبلیغ می کرد و مسجدی که درآن مسند داشت از آزادترین و ضمناً مدرنترین مساجد پایتخت بود.
تخمین زده می شود که از 000/300 نفر جمعیت مرد و زن تهران، نزدیک به 4000زن رفع حجاب کردند. در پاییز 1934 (مهر1313) دولت با صدور اعلامیه ای، مردم را برای پذیرش آموزگار زن بی حجاب آماده کرد. در مه 1935(خرداد1314) یک مرکز فرهنگی زنان که زیرنظر یکی از دختران شاه قرار داشت، تأسیس گردیدو دخترها با لباس ورزشی رژه رفتند. دراین میان، حضور بانوان سرشناس بی حجاب در معابرعمومی، و پوشیدن لباس به شیوه اروپایی، ادامه یافت.
از زمانیکه حجاب ممنوع اعلام شد، کسبه از فروش لباس به زنان محجبه منع شدند و زنان دارای حجاب، حق ورود به خیابان ها و سوار شدن به وسایل نقلیه را نداشتند.برخی از زنان که حاضر نشدند حجاب خود را بردارند، تاسال 1941(شهریور1320) از خانه خود بیرون نیامدند. پس از سال 1320(سقوط رژیم شاه) تعداد زیادی از زنان، دوباره به حجاب روی آوردند و به زودی حجاب درمیان زنان باردیگر متداول شد.
همچنین در راستای سیاست یکدست نمودن پوشش مردان در جامعه، کلیه مستخدمین دولت اعم از قضایی و اداری مکلف به پوشیدن لباس مخصوص در زمان اشتغال به کار شدند.برطبق ماده دوم، هشت طبقه با گرفتن اجازه، مستثنی از لباس متحد الشکل شدند که عبارتند از:
1. مجتهدین مجاز از مراجع تقلید مسلم که اشتغال به امور روحانی داشته باشند.
2. مراجع امور شرعیه دهات و قصبات پس از برآمدن از عهده امتحان معینه.
3. مفتیان اهل سنت و جماعت که از طرف دو نفر مفتیان مسلم اهل سنت اجازه فتوا داشته باشند.
4. پیش نمازان دارای محراب.
5. محدثین که از طرف دو نفر از مجتهدین مجاز اجازه روایت داشته باشند.
6. طلاب مشتغلین به فقه و اصول که در درجه خود از عهده امتحان برآیند.
7. مدرسین فقه و اصول و حکمت الهی.
8. روحانیون ایرانیان غیرمسلم.
ایستادگی در برابر اصلاحات رضاشاهی در زمینه لباس مردم و کشف حجاب در تمام کشور ادامه داشت ولی در مراکزی چون مشهد، شیراز، اصفهان و قم بیشتر نمودارگردید. قیام در مشهد و حوادث روز جمعه 20تیر1314 مسجدگوهرشاد یکی از نمودارهای مقاومت مردم است. نیروهای ارتش که مجهز به مسلسل بودند، به داخل مسجد یورش بردند. دراین زدوخوردها عده زیادی از دوطرف کشته و زخمی می شوند ولی چون مردم مسلح نبودند تعداد کشته و زخمی از مردم حدودیکصدنفر و از قوای نظامی دو سه نفر بیشتر نبوده است.
در روزشنبه 21تیر1314 مسجدگوهرشاد دیگر جای سوزن انداختن نیست، شعارهای ضدسلطنت و ضدکلاه بین المللی و ضد(حجاب زدایی) داده می شود. مسجد یکپارچه، سرود مقاومت سرمی دهد. دولتیان وحشت خویش را به مرکز خبر می دهند. سران قشون و سران شهربانی و آگاهی نیروهای خویش را هماهنگ می کنند و قرار می شود بعداز نیمه های شب کشتار آغاز شود.
پاسی از شب گذشته بود که صدای غرش مسلسلهای قزاقان آسمان مقدس خراسان را به لرزه انداخت. دژخیمان اسلحه به دست پای به درون خانه خدا گذاردند و همه مسجدیان را از دم تیغ گذراندند و به هیچ کس رحم نکردند. اینک قزاقان با کشتن بیش از دوهزارتن و اسیرکردن هزاروپانصدتن، توانستند قلب مقاومت گران مسجدگوهرشاد را درهم شکنند.
5- احداث راه آهن
در روز یکشنبه 23مهر1306 رضاشاه در میان شلیک توپ، کلنگ نقره ای را که حاج مخبرالسلطنة رئیس الوزراء به دست او داد در صحرای بیرون دروازه محمدیه ( ایستگاه فعلی راه آهن تهران ) به زمین زد وساختمان راه آهن در جنوب و شمال شروع شد.
خبر ساختن راه آهن در ایران به تدریج در کشورهای خارجی انتشاریافته و مخصوصاً اعلانات مناقصه ای که برای خرید وسایل در آن ممالک منتشرگشته بود توجه کمپانیها و سرمایه داران خارجی را به این موضوع جلب کرد و ازغالب آنها پیشنهادهایی به تهران رسید. نمایندگانی از برخی از کشورهای خارجی به تهران آمدند و در مورد فروش لوازم نقشه برداری با دولت مذاکراتی نمودند.
پس از سه سال معلوم شد که کارهای سندیکا ( کمپانی های " فیلیپ هولتمان" آلمانی و "جولیوس برگر" آلمانی و "زیمن باو" آلمانی و "اولن" آمریکایی ) به زیان دولت است و عملیات آن مورد انتقاد و ایراد قرارگرفت. به این معنی که ساختمان جنوب که به دست آمریکایی ها انجام گرفته بود رضایت بخش نشد و سیلی آمد و صدمه کلی به آن وارد آورد. به این خاطر در مهرماه 1310 قرارداد با سندیکا فسخ گردید و دولت ،خود مستقیماً ساختمان راه آهن را به دست گرفت و چندنفر مهندس از سوئد استخدام کرده، ساختمان قسمت شمال را از قائم شهر کنونی ( شاهی سابق ) به بعد به عهده آنها واگذارد و در سمت جنوب هم کارهای ساختمان راه آهن به مهندسین آمریکایی واگذار گردید.
در نهایت به دلیل سختی هایی که برای کارگران و مهندسین خارجی داشت و همچنین به دلیل طاقت فرسا بودن این کار مخصوصاً در تابستان و ایام زمستان، یکی یکی قراردادهایی که رضاشاه با کشورهای اروپایی بسته بود فسخ شد که در آخر مجبور به همکاری با چندین کشور غربی و آسیایی شد از جمله: انگلیس ، بلژیک ، ایتالیا، سوئد ، چکسلواکی ، سوئیس ، شوروی ، استرالیا ، آلمان ، ژاپن ویوگسلاوی.
به این ترتیب احداث راه آهن هم از لحاظ مرتبط کردن شهر های مهم و هم از لحاظ صرفه ی اقتصادی فاجعه آمیز بود و سطح زندگی عمومی مردم ایران را کاهش می داد زیرا که هزینه ی آن از طریق ما یحتاج روزانه ی مردم(قند و چایی و شکر) تأمین می شد. اما عده ای انتخاب این مسیر را بیشتر به خاطر منافع نظامی حاصل از احداث این راه آهن برای کشور می دانستند. الول ساتن در کتاب خود به همین موضوع اشاره می کند: "منظور از ساختن این راه آهن رعایت جنبه ی سوق الجیشی و نظامی است که قادر باشند با آن در مواقع مقتضی از مازندران و تهران قشون و مهمات را به جنوب برسانند...."
اگر این طرح را فاقد سود و منفعت برای مردم ایران بدانیم، باید به سراغ کسانی رفت که از این طرح سود می برند. انگستان در ایران منافع استراتژیک و مهمی داشت که اصلی ترین آنها در آن زمان حفظ مستعمره ی مهم خود یعنی هند است. ایران یکی از دروازه های حمله به هند بود که انگستان با نفوذ و کنترل بر ایران می توانست هند را از شر بسیاری از تهدیدات حفظ کند. از طرف دیگر ایران با روسیه، اصلی ترین رقیب انگستان، هم مرز بود وکنترل بر ایران می توانست به نوعی کنترل بر روسیه نیز باشد. این را هم باید اضافه کرد که انقلاب بولشویکی در روسیه و خطر گسترش کمونیست، عامل محرک دیگری برای اقدام به احداث این راه آهن بود.
در حقیقت هدف اصلی در ایجاد راه آهن سراسری شمال جنوب، دفاع استراتژیکی هندوستان در قبال تعرض احتمالی روسیه بود. این خط آهن به گونه ای طراحی شده بود که دولت انگستان که تسلط بر دریا ها را دارا بود، نیروهای خود را به گوشه ی شمال خلیج فارس برسانند و سپس در حداقل زمان ممکن آنها را از طریق راه آهن سراسری ایران به جنوب شرق دریای خزر سوق دهند، تا بتوانند در منطقه ی گرگان متمرکز شوند.
این راه آهن با مسیر معینه ی خود می توانست اولین عناصر نظامی انگستان را در ظرف چهل و هشت ساعت از جنوب غربی خلیج فارس به گرگان برساند، منطقه ای که جهت دفاع از هندوستان از طریق قطعِ خطِ عقب نشینی ارتش متعرّض به هندوستان در منطقه ی مشهد – هرات، اهمیت استراتژیکی را برای انگستان ایجاد می کرد . این خط آهن علاوه بر اینکه به انگستان اجازه می داد تا در صورت لزوم از نیروی نظامی خود به بهترین وجه استفاده کند، فکر تعرض به هندوستان را برای حریف کاملاً تأمل آمیز می ساخت.
سرهنگ غلام رضا مصور رحمانی در مورد چگونگی انشاء مسیر راه آهن اینگونه می گوید: "بنا بر اظهار یکی از کارمندان با سابقه ی وزارت راه، منشاء اصلی مسیر راه آهن سراسری منحصر به یک برگ کاغذ آبی رنگ بود که روی آن خطی از منتهی الیه شمال غربی خلیج فارس به تهران و جنوب شرقی بحر خزر کشیده شده بود بدون اینکه جزئیات در آن مشخص باشد. آن صفحه ی کاغذ را سفیر انگلیس به رضاه شاه داده بود و رضا شاه به دست خود آن را برای عمل مستقیماً به وزیر راه داد."
دوره سوم؛ افول و مرگ
بهانه ظاهری و تا حدی جدی متفقین در ورود به ایران ،حضور پرشمار و چشمگیر آلمانیها در کشور بود. در جریان جنگ جهانی دوم، خوشحالی مردم و دولت ایران از پیروزی آلمانها بر روس و انگلیس، به نوعی آلمان دوستی و آلمان گرایی دولت ایران جلوه کرد و این امر با منافع متفقین سازگار نبود. در نتیجه، در ساعت چها ر روز 3 شهریور سال 1320، سفیران کشور انگلیس و شوروی طی یادداشتهای جداگانهای، اعلام کردند که ارتشهای کشورهای متبوعشان وارد خاک ایران شدهاند. رضا شاه دچار هراس شد و برای حفظ ظاهر ، ستاد جنگی تشکیل داد. این تساد در روز 4 شهریور، اولین و آخرین اعلامیه جنگی خود را که در آن از مردم! خواسته شده بود در مقابل قوای متجاوز ایستادگی کنند ، منتشر کرد.
روز 5 شهریور ماه، دولت منصور استعفا کرد و فروغی با پشتگرمی و هدایت انگلیسیها مأمور تشکیل کابینه شد. روز 6 شهریور دولت به عنوان پیروی از نیات صلحجویانه اعلیحضرت !دستور ترک مقاومت نیروهای نظامی را صادر کرد. گفتنی است که پیش از صدور این دستور، فرماندهان نظامی واحدهای خود را ترک کرده و به تهران گریخته بودند. به این ترتیب، پادگانها از سربازان و نظامیان خالی شد و بسیاری از سلاحها به دست ایلات و عشایر افتاد و سربازان پیاده و پراکنده و گرسنه و تشنه، راهی شهر و دیار خود شدند. این سرانجام ارتشی بود که رضا خان به وجود آورد و ایجاد آن، بخشهای هنگفتی از درآمد کشور را بلعید. از این روز تا 25 شهریور ، ـ یعنی قبل از ورود متفقین به تهران ـ وقایع ریز و درشت دیگری به وقوع پیوست تا آن که رضا خان با توصیه و الزام سفارت انگلیس، از سلطنت کنارهگیری کرد و متن استعفانامهاش را محمدعلی فروغی نوشت و به جای او خواند.
رضا خان در مسیر خروج از ایران در اصفهان همه اموال منقول و غیر منقول خود را که طی بیست سال ،به زور و تهدید از صاحبان آنها گرفته بود، به فرزند و جانشین خود بخشید و روز 5 مهر ماه وارد بندرعباس شد، و به اتفاق خانواده خود، به وسیله یک کشتی باری، آبهای ایران را ترک کرد. اما به جای هند، انگلیسیها ، او و همراهانش را به افریقای جنوبی بردند و در جزیره «موریس» پیاده کردند. در این جریان هم موضوع حمل جواهرات سلطنتی به وسیله رضا خان به خارج ، مورد توجه محافل داخلی و خارجی قرار گرفت و برخی نمایندگان مجلس، به این موضوع پرداختند. جزیره موریس جای مناسبی برای رضا شاه نبود، به همین دلیل، پس ازمدتی در نتیجه اقدامات فراوان پسرش به ژوهانسبورگ که موقعیت و آب و هوای مناسبتری داشت، انتقال داده شد و سرانجام در روز 4 مرداد ماه 1323 خسته و شکسته، خود را به دست مرگ سپرد و به آنچه کرده بود، گرفتار گشت.
در تحلیل امام خمینی (ره) ،رضاخان مزدوری بود که انگلیسی ها او را به قدرت رساندند. ایشان در تشریح نظر خود می فرمایند : "وی ابتدا کوشید تا از طریق سالوسی و ریاکاری عامه مردم را به خود جذب کند و پس از آنکه قدرتش مستحکم شد به مبارزه با دین و مذهب پرداخت. ابتدا با این سلاح وارد شد در کشور ما؛ یعنی آوردندش در کشور ما. با قلدری، آنها را که مراکز قدرت بودند کنار گذاشت و عشایر را و کسانی را که قدرتی در ایران داشتند آنها را با قلدری و نقشه شکست داد... نقشه دوم این بود که اسلام را هر چه می تواند از آن قیچی کند... روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدایی از آنها بلند می شد و یک قیامی می کردند آن را خفه می کردند." (18 شهریور 1360)
در این باره فرمودند: اول که رضاخان آمد روی کار با کودتا آمد و تهران را گرفت و همه کارهایی که رضاخان کرد کارهای سرنیزه ای بود.
اصلاً به ملت، کسی اعتنا نداشت؛ چنانچه حالا هم به ملت اینها اعتنا ندارند. از اول که او آمد روی کار آن را من یادم هست از وقتی که او آمد شاید شما هیچ کدام یادتان نباشد ...، من شاهد قضایا بودم. ... ایشان کودتا کرد و آمد تهران؛ و ابتدا هم خیلی اظهار دیانت و اظهار اسلامیت می کرد ... تا وقتی که پایش یک قدری مستقر شد. ابتدایش این طور بود تا ... آن وقت که حکومت مستقر شد دست به نیزه و سرنیزه برد و کوبید همه اقشار ملت را...او با سرنیزه آمد و با سرنیزه مجلس درست کرد بدون اینکه ملت اصلاً اطلاعی از وکلایش داشته باشد. پس آن مجلسی که او درست کرد یک مجلس غیرقانونی و غیرملی و برخلاف قانون اساسی بود. آن مجلس برخلاف قانون اساسی آمد رضاشاه را نصب کرد به سلطنت و قاجاریه را خلع کرد؛ یعنی مجلس مؤسسان درست کردند آن هم با سرنیزه. ... این طرزآمدن سلسله پهلوی روی کار و اصل اساس سلطنت پهلوی بود". (30آبان57)
منابع:
* تحولات سیاسی اجتماعی ایران در دوران پهلوی، دکترعلیرضا امینی
* جریان شناسی چپ در ایران، حمیداحمد حاجیکلایی
* فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخشی و مینوافشاری راد
* تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی صدساله اخیرایران، دکترمعین الدینی و دکترابوالحسن شیرازی
* صحیفه نور حضرت امام خمینی (ره)
* مرکز اسناد انقلاب اسلامی