توسط سازمان بسیج هنرمندان

سرلشگر شهید "محمدباقر روحی" شهید شاخص سال ۹۳ معرفی شد

با انتخاب سازمان بسیج هنرمندان در سال جدید نام امیر مازندرانی، سرلشکر شهید "محمد باقر روحی" به عنوان الگوی ویژه سال به جامعه هنری معرفی شده است.
کد خبر: ۱۶۱۲۱
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۴ - 15April 2014

سرلشگر شهید

به گزارش برگزاری دفاع مقدس از ساری، سازمان بسیج هنرمندان به سنت نیکوی سالهای گذشتهٔ خود، امیر شهید "محمد باقر روحی" دلاوری از خطهٔ لاله پرور مازندران را به عنوان شهید شاخص سال ۹۳ قشر هنرمندان معرفی کرد.

بر اساس این گزارش، هنرمندان بسیجی برای تأسی به راه شهیدان گلگون کفن هر سال یکی از این ستارگان درخشان را به عنوان الگوی معرفی میکنند که در سال جدید نام شهید "محمد باقر روحی" به عنوان الگوی ویژه سال به جامعه هنری معرفی شده است.

 در این مجال زندگی نامهٔ این شهید هنرمند را مرور میکنیم:

امیر شهید محمد باقر روحی در پنجم فروردین ماه ۱۳۴۰ در روستای "کاشیکلا" از بخش بندپی شرقی از توابع شهرستان بابل دیده به جهان گشود. وی در میان مردمی صمیمی و متدیّن کودکیاش را سپری کرد و در دامان پدری روحانی (مرحوم حاج شیخ محمد اسماعیل روحی) و مادری پرهیزکار و عاشق اهل بیت پرورش یافت.

نیاکان پدریاش همه اهل علم و تقوی بودند و به ذکر مصایب اهل بیت اشتغال داشتند و به همین منظور در خانة خود برای عزاداری سید الشهدا(ع) حسینیهای احداث نمودند که هنوز پا برجاست از این رو به اندازة کافی از تربیت و اخلاق علمی فرهنگ اسلامی بهره داشت.

از پنج سالگی نماز را فرا گرفت و برای تعلیم قرآن کریم به مکتب خانه روستا نزد حاجیه صفیه احمدی (همسر مرحوم شیخ یعقوب الهی) فرستاده شد. وی از همان دوران کودکی به خاطر رفتار و خصلتهای اخلاقی زبانزد خاص و عام بود و در مکتب خانه هم به عنوان امام جماعت کودکان به اقامة نماز میپرداخت.

وی پس از سه سال تحصیل در مدرسة مهدیة اسلامی (بندپی) و یک سال تحصیل در قائمشهر به همراه عمویش حاج "علی اکبر روحی" که در یزد اشتغال داشت و به تحصیل اطرافیان توجه ویژهای داشت، به یزد رفت.

این شهید دوره متوسطه را در مدرسة اسلامی زرگران یزد گذراند. این هنگام مصادف بود با اوج گیری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و شهید با توجه به زمینة خانوادگی به حرکت مردمی پیوست و در یزد در راهپیماییهای مردمی شرکت میکرد. او در آنجا از محضرآیت الله شهید صدوقی بهرهها برد.

در آن روزها در یک اقدام انقلابی به همراه دو تن از هم فکرانش (که یکی از ایشان هم مازندرانی بود)، یک تریلی کرایه کرد و در فرصتی مناسب با ریسمان، مجسمة شاه را در میدان شهر به پایین کشید و بدون اینکه مشکلی برای آنها پیش بیاید از آنجا گریخت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه دوستش (مهندس عرب تبار) که تازه دیپلم گرفته بود به قم رفت و هر دو در آزمون تربیت معلم آنجا شرکت میکنند و قبول میشوند اما به خاطر مصادف شدن با جریان انقلاب فرهنگی و بسته شدن مراکز آموزش عالی از تحصیل باز میمانند. در همین زمان از طرف عمویش به او پیشنهاد شد که به خاطر تعطیلی دانشگاههای کشور با همکلاسیهایش که برای ادامه تحصیل به هندوستان میرفتند همراه شود ولی نپذیرفت و در آزمون دانشگاه افسری امام علی (ع) شرکت کرد و پذیرفته شد.

سالهای نخستین دهة شصت، عرصة تاخت و تاز گروهکها بود که ترورها و جنایتهای بسیاری را سبب شدند و نیز از سویی برآن بودندکه ارتش را در برابر سپاه پاسداران قرار دهند که با هوشیاری به موقع دانشجویان دانشکده افسری امام علی (ع) در سال ۱۳۶۰ و حضور در قم و دیدار با علما و مسئولین سپاه پاسداران همبستگی خود را با دیگر نهادهای انقلابی نظام اسلامی اعلام کردند و این حربة دشمن را خنثی نمودند.

پس از فارغ التحصیلی از دانشکدة افسری به همراه گروهی از ارتشیان برای تجدید میثاق به جماران نزد امام رفت. آنها نخستین گروه ارتشی بودند که از دستان مبارک ایشان سردوشی گرفتند. شهید که ذوب در ولایت بود از همان لحظه عزم خود را برای پا در رکابی سپاه اسلام جزم نمود و به راستی که از این آزمون سخت سربلند بیرون آمد. خاطرة آن دیدار تأثیر عمیقی در اراده و عزم شهید گذاشت.

وی در طی دوران تحصیل در دبیرستان، نشانههای علاقه و استعدادشان در هنر با نوشتن پارچهها، اعلامیهها و همچینین با ترسیم چهره شهدای محل نمایان گردید.

در ۲۲ بهمن ۱۳۵۸ با قبولی در آزمون ورودی دانشگاه افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران پذیرفته شد و ضمن تحصیل در دانشگاه، به کارهای هنری نیز میپرداخت که از او آثاری هم به جا ماند که از جملهٔ آنها میتوان نقاشی نقشه ایران به همراه آرم دانشگاه افسری بر روی دیواره کوه در محل آموزش دانشجویان دانشگاه امام علی (ع) در جاده هراز را نام برد.

در سال ۱۳۶۴ جهت فراگیری هنر خوش نویسی به صورت حرفهای نزد استاد «منوچهر اسکندری» از اساتید بنام استان مازندارن آموزش را آغاز نمود و تا سال ۱۳۶۶ دورههای مقدماتی تا خوش را گذراند. در سال ۶۶ به دلیل مشغلهٔ زیاد در جبهه نتوانست دوره عالی را به اتمام برساند. وی در اوقات فراغت در سنگر به تمرین و مشق خط مشغول بود که از آثار خوش نویسی و نقاشی وی در این دوره سالها بعد نمایشگاه عکسی در سال ۱۳۸۴ در شهرستان بابل برپا گردید که مورد توجه هنرمندان و علاقمندان واقع شد.

سرانجام این شهید بزرگوار هشت روز قبل از قبول قطعنامه در تاریخ ۲۲تیر ماه ۱۳۶۷ در منطقه فکه به شهادت رسید و پیکرش به صورت گمنام در قطعه شهدای گمنام بهشت زهرای تهران دفن گردید. اما بعد از تشخیص هویت و انتقال پیکر وی به مزار روستای «کاشیکلا» مراسم یادبودی برای این شهید در زادگاهشان برگزار گردید. در خلال این مراسم ویژه نامه «سرو سربلند» از زندگی نامه و آثار شهید نیز به چاپ رسید.

در سال ۱۳۹۱ کتاب «یوسف گم گشته» به قلم «یوسف الهی» و «حمید روحی» (فرزند شهید) توسط انتشارات سوره سبز منتشر گردید که در این کتاب ضمن معرفی و بازگویی زندگی نامه این شهید منتخبی از آثار و تصاویر وی نیز ارائه شد.

 در آذر ماه سال ۱۳۹۲ در مراسم یادبود شهدای هنرمند استان مازندران آثار این شهید بزرگوار نیز در معرض دید عموم قرار گرفت.

همسر شهید "محمدباقر روحی" در بیان خاطرات این شهید بیان کرد: بیشتر خاطرات شهید از دوران جنگ با دست خط خودش موجود است.

عذرا روحی اظهار داشت: هر زمانی که به مرخصی میآمد به کار هنر مشغول میشد و با ابزار هنریاش که در حال حاضر نیز موجود است به فعالیت هنری میپرداخت.

وی گفت: در دوره دانشجویی نقشه ایران را کنار دیوار محل آموزش طراحی کرد که اگر بازسازی نشود احتمال تخریب این اثر هنری وجود دارد.

همسر شهید "محمدباقر روحی" ادامه داد: در زمانی که در محل ما رزمندهای شهید میشد عکس این رزمنده شهید را طراحی و بر روی دیوارها کلیشه میکرد.

وی با اشاره به اینکه تلاشهای زیادی برای پیدا کردن جنازه شوهرم انجام دادیم خاطرنشان کرد: با وجود تلاشهای انجام شده در دوران جنگ موفق نشدیم که اثری از همسرم پیدا کنیم و ما فکر میکردیم که ممکن است که در اسارت دشمن باشد.

همسر شهید در ادامه گفت: بعد از آزادی اسرا یکی از همرزمانش در تماسی که با ما داشت به ما گفت که محمدباقر توسط نیروهای بعثی به شهادت رسید.

وی خاطرنشان کرد: همسرم همیشه میگفت که هیچوقت دوست ندارد به اسارت دشمن در بیاید و صحبتهایش نیز همیشه میگفت که اجازه نمیدهد به اسارت عراقیها در بیاید.

همسر شهید ادامه داد: ۶ سالی که در جبهه بود در غرب کشور بود و در تیپ ۴۰ سراب حضور داشت و اواخر مأمور شده بود در لشکر ۲۱ حمزه مشغول به خدمت شود.

وی در پایان بیان داشت: همسرم هیچ وقت از مشکلات جبهه صحبت به میان نمیآورد، روحیه شادی داشت و حتی زمانی که بیمار بود به ما اطلاعی نمیداد و حتی هنگامی که برای به دنیا آمدن فرزندش هم مرخصی گرفته بود، احساس میکرد که جبهه به او نیاز بیشتری داشت.

نظر شما
پربیننده ها