شیخ فضل الله نوری:

از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت

همه می خواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفتند و آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش این روحانی مبارز زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد.
کد خبر: ۱۶۴۸
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۸:۳۵ - 03August 2013

از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت

خبرگزاری دفاع مقدس: چقدر دردناک است که در تاریخ 1400 ساله اسلام هیچ جنگی نتوانست کمر مسلمانان را بشکند جز اختلاف و درگیری میان مسلمانان. مروری کوتاه بر سیر تاریخی اسلام مشخص می کند که از همان ابتدا و در زمان پیامبر اکرم(ص) به ویژه پس از ایشان، اختلافات میان مسلمانان همواره بستر جنگ های مهیب و خونباری بوده که صدمات جدی بر پیکره اسلام وارد کرده است.

اما این اختلاف را شاید بتوان دستاویزی برای دشمن خارجی دانست که با توجه به زیرکی که از خود نشان داده همواره عاملی جهت عقب ماندگی مسلمانان و پیشرفت دنیای استکبار شده است. انگلیس را که به واسطه این اقدامات حیله گرایانه اش به روباه پیر می شناسند، می توان پیشرو این اختلاف افکنی ها در میان مسلمانان عنوان کرد.

این دشمن پیر اسلام، با مطالعه دقیق اسلام و رفتار مسلمانان و بهره مندی های زیرکانه از نقطه ضعف های برخی از مسلمان نماها، توانست در ابتدا فرقه ضاله و انحرافی وهابیت را ایجاد نماید و سپس در ادامه نیز چنان از این فرقه منحرفه حمایت و پشتیبانی کند  که وهابیت، بعد از گذشت قریب به 200 سال همچنان پیاده کننده خواسته ها و اهداف انگلیس در میان مسلمانان باشد و در سوریه، عراق، لبنان، پاکستان و سایر کشورهای اسلامی، سیاست های این روباه پیر را به اجرا درآورد.

انقلاب مشروطه ایران یکی از نمونه ها ی بارز این حیله گری انگلیس است و از این جهت نیز این انقلاب را می توان با برخی از انقلاب های دیگر به ویژه انقلاب فرانسه و الجزایر مقایسه نمود. انقلاب عبرتآموز الجزایر که از آن چیزی به ارمغان نماند و انقلابی که از مساجد و مدارس دینی سر برآورد، پس از پیروزی حتی یک روز هم حکومت دینی را تجربه نکرد. انقلاب فرانسه نیز که با آرمانهای «ولتر» و «ژان ژا پلوسه» آغاز شد با دیکتاتوری «ناپلئون بناپارت» و کشورگشاییهای وی ادامه یافت و با اعدام انقلابیون و جانشینی بوربنها و سپس کمونیستها به بیراهه کشیده شد.که البته در هر دوی این کشور ها، یک وجه مشترک در انحراف انقلابشان و وجه تشابه با انقلاب مشروطه در ایران دارند و آن هم دخالت بیگانگان در این کشورها می باشد.

قراربود انقلاب مشروطه در راه استکبار ستیزی و عدالت طلبی حرکت کند اما نه تنها در زمین دشمن بازی کرد بلکه فریادهای عدالت طلبانه نیز در نطفه خفه شد تا بار دیگر بتوان با کمی تأمل، انگلستان را مسبب این اختلاف و درگیری و درنهایت عدم موفقیت انقلاب علیه ظلم و استبداد و بی عدالتی دانست.

انگلستان که با وقوع انقلاب، منافع خود در کشور را در خطر دید لذا در ابتدا کوشید با تظاهر به حمایت از مشروطهخواهان، آتش انقلاب را در ایران شعلهور سازد و از این رهگذر بتواند روسیه را از صحنه سیاسی ایران خارج کند و هواداران خود را بر صحنه سیاست کشور مسلط گرداند. بنابراین هدف اصلی انگلستان از نفوذ در نهضت مشروطه، کنترل نهضت و هدایت آن به سمت مقاصد لندن بود.

بدین ترتیب رفتار مزورانه انگلیسیها سبب شد که در اوایل تابستان 1285 عدهای که تعداد آنها در عرض 10 روز تا 20 هزار نفر افزایش یافت، در داخل محوطه سفارت انگلیس متحصن شوند و مورد استقبال سفارت انگلیس قرار گیرند. سر"دنیس رایت" سفیر سابق انگلیس در ایران در خاطرات خود در موارد متعددی به برنامهریزی دولت متبوعش برای تبدیل کردن سفارتخانه و کنسولگری های کشورش در ایران به «مأمن» و «پناهگاه» مشروطهخواهان جهت پیاده کردن مقاصد اصلی خود اشاره کرده است.


پس از مدتی که انگلیسیها به عمق امیال آزادیخواهانه و ملیگرایانه مشروطهخواهان پی بردند و دریافتند که با پیروزی انقلاب در صحنه سیاست داخلی ایران هیچ نقشی برای آنان باقی نمیماند، به مخالفت با آزادیخواهان پرداختند و بدین ترتیب بریتانیا با همکاری سرمایهداران ، زمینداران، سیاستمداران و خوانین وابسته با کمک لژهای فراماسونری، مشروطیت را به مسیری دیگر هدایت نمود.                 

به همین جهت انگلستان در تلاش برای ایجاد اختلاف میان سران و علمای انقلابی برآمد و توانست خیلی سریع آتش کینه ونفرت را در میان انقلابیون ایجاد کند و انقلابی که قرار بود با پیروزی مردم مسلمان ایران و قطع شدن دست استکبار و ایادی آن از این کشورهمراه شود به اختلاف میان مردم و انقلابیون و به شهادت رسیدن عالم مجاهد و مبارز، "شیخ فضل الله نوری" با فتوای عالم انقلابی دیگر مبدل شد!

آنقدر انگلستان در پیشبرد اهدافش، دقیق و زیرکانه عمل کرد، انقلابیونی که تا دیروز پشت سر "شیخ فضل الله نوری" به اقامه نماز می پرداختند حالا به هر وسیله ای متوسل می شوند تا به این عالمی که به نظرشان، ضد انقلاب عمل نموده! و تنها گناهش برملا کردن چهره نفاق و استکبار و همچنین پیاده نمودن اسلام ناب و شعارش مشروطه مشروعه بود، ضربه بزنند.

جالب این جاست که وقتی محاکمه صورت می گرفت، بیرون از فضای دادگاه مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند. هنگامی که می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و او را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی کردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان کرد و گفت: افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعبادو حدود یک ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب 1327 قمری بود.

وقتی به پایه ی دار نزدیک شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد کند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی کنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت کرد و گفت:خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.                                

 خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم که مؤسس این اساس لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند این اساس مخالف اسلام است. محاکمه ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله(ص). آن گاه عمامه  را از سر برداشته و گفت: از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.

در آستانه ی اعدام یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید که او در جواب گفت:دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم کرد.

طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیکر بی جان او برفراز دار برجای ماند. دسته موزیک شروع به نواختن کرد و مردم از جمله پسر شیخ فضل الله نوری، کف می زدند و شادی می کردند. و چه بی احترامی هایی که به جنازه ی شیخ نکردند. مجاهدین با تفنگهایشان همین طور می رقصیدند. عده ای می گفتند: "شیخ فضله به درک رفت!" از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: "همچنین دست بزنید که صدایش توی سفارت به گوشش برسه!" یعنی به گوش محمدعلی شاه.

در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان می داد، یک مرتبه طناب از گردن شیخ فضل الله پاره شد و نعش او به زمین افتاد.جنازه را آوردند در حیاط نظمیه. همه می خواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفتند و آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش این روحانی مبارز زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد.

هر که هرچه در دست داشت می زد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمی رسید، آب دهان می انداختند. در میان این همه بی حرمتی ها ناگهان مرد تنومند و چهارشانه ای وارد حیاط نظمیه شد، جلو آمد و بالای جنازه ایستاد، این بی حیا هنوز نرسیده، جلوی همه دگمه های شلوارش را بازکرد و روبروی این همه چشم، به سر و صورت شیخ فضل الله نوری ........

سپس فردی با لباس مشکی وارد شد، عصا به دست، مقابل سر شیخ ایستاد و با عصا چادر نماز را از روی شیخ  پس زد و همین طور که تماشا می کرد به ترکی فحش نثار او می کرد. این شخص شارژدافر سفارت عثمانی بود.

خانواده ی وی، جنازه ی شیخ را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی که غسل و کفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه کردند و برای این که کسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازه ای غیر واقعی را در قبرستان دفن کردند و صورت قبری برای آن ساختند. دختر شیخ فضل الله نقل می کند: دیشب مرحوم آقا را خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من در همان عالم خواب گریه می کردم، آقا به من گفت: گریه نکن، همان بلاهایی را که سر سید الشهدا آوردند، سر من هم آوردند.اینها می خواهند نعش مرا دربیاورند، تا درنیاورده اند زود آن را به قم بفرست.

در نهایت جنازه ی مطهر شیخ فضل الله نوری، این عالم مجاهد و بصیر را بعد از 18 ماه از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند. سپس در مقبره ای که قبلاً در صحن مطهر حضرت معصومه(س) تدارک دیده بود، دفن کردند.

امام خمینی(ره) در رابطه با این قضیه فرمودند: در جنبش مشروطیت همین علما در رأس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت.این قدری که آنها می خواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد، شد لکن بعد از آنکه شد، دنباله اش گرفته نشد. مردم بی طرف بودند، روحانیون هم رفتند هر کس سراغ کار خودش، از آن طرف عمال قدرتهای خارجی و خصوصاً در آن وقت انگلستان در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور و یا به تبلیغات گویندگان و نویسندگان، آنها کوشش کردند به اینکه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که می توانند به قول آنها، یعنی فرنگ رفته ها و غرب زده ها و شرق زده ها، و کردند آنچه را کردند. یعنی اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد، آن استبداد تاریک ظلمانی. شاید بدتر از (این ) زمان، و حتی بدتر از زمانهای سابق.

رهبر معظم انقلاب نیز درهمین رابطه فرمودند: یک حرکت به جا، یک وقت تاریخ را نجات می دهد و یک حرکت نابه جا، گاهی تاریخ را در ورطه گمراهی می غلطاند. مشروطه را در همان قدم های اول با استفاده از روش های پیچیده به غیر آن راهی که ملت برای آن حرکت کرده بود، یعنی راه استقلال و آزادی در زیر سایه اسلام، در غیر این راه، مشروطه را منحرف کردند، بعضی از رهبران مشروطه را متهم کردند، بعضی را اعدام کردند، بعضی را ترور کردند، بعضی را خانه نشین کردند و با غوغاگری به وسیله ایادی خودشان، فضا را تحت نفوذ گرفتند و یک ده- پانزده سالی هم که گذشت، "بدل فنِ" مشروطه را انگلیسی ها زدند. یعنی رضاخان پهلوی آوردند بر سر کار. این "بدل فنِ" حرکت عظیم ملت بود. ملت هم تجربه نداشت و حتی رهبران هم تجربه نداشتند و در نهایت دشمن توانست کار خودش را بکند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار