به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از فارس، شهید سیدمهدی تهامی یکی از غواصان لشکر 41 ثارالله بود که قبل از عملیات والفجر 8 داوطلب شد تا برای از بین بردن یک سنگر مزاحم عراقی به هورالعظیم برود، سیدمهدی این سنگر را از جلوی راه همرزمانش برداشت و در هور جاودانه شد و پیکر پاکش پس از 14 سال به زادگاهش برگشت.
پدر و پسری که دوست هم بودند
در آستانه میلاد امیرالمومنان علی (ع) و روز پدر با جمعی از اعضای کانون خبرنگاران دفاع مقدس استان کرمان به دیدار پدر شهید سیدمهدی تهامی میرویم.
پدر شهید که یکی از قنادان به نام کرمان است به همراه همسر و دخترش از ما استقبال میکنند، چند عکس از شهید تهامی بر روی دیوارهای خانه نصب شده، یکی از این عکسها هم آخرین عکسی است که این شهید بزرگوار قبل از شهادت گرفته است.
پدر شهید تهامی درباره پسرش گفت: سید مهدی در 16 مهر ماه سال 44 به دنیا آمد و نخستین فرزندم بود.
سید ماشاءالله تهامی بیان داشت: سید مهدی در روز تولد 20 سالگیاش برای آخرین بار از پیش ما به جبهه رفت و دو ماه بعد مفقود شد و سال 78 پلاکش را آوردند.
وی عنوان کرد: دوستان سید مهدی همان روزی که پسرم مفقود شد، آمدند و گفتند قبل از عملیات والفجر هشت، سنگری روی آب بوده که برای رزمندگان ما مزاحمت ایجاد میکرده و سید مهدی داوطلب شده که این سنگر را منهدم کند.
پدر شهید تهامی ادامه داد: داریوش مسعودی یکی از همرزمان سیدمهدی هم که بعدها شهید شد در باره عملیات انهدام سنگر عراقیها توسط سید مهدی میگفت که با سید مهدی سوار قایق شدهاند و او به سمت سنگر رفته است و مسعودی هر چه منتظر مانده، سید مهدی برنگشته است.
وی با اشاره به اینکه با سیدمهدی مانند دو تا دوست بودند، افزود: مهدی هنوز در مدرسه راهنمایی درس میخواند که میخواست به جبهه برود، اما من گفتم، زمانی به جبهه برو که بتوانی کاری انجام دهی نه اینکه مزاحم رزمندگان باشید.
این پدر شهید عنوان کرد: ماهها سید مهدی را با انجام کارهای مختلف مورد آزمایش قرار دادم تا احساس کردم برای حضور در جبهه آماده شده است.
سنگینی غم شهادت پسر بر دل پدر
تهامی بیان داشت: وقتی که سید مهدی توانست از عهده کارهایی که بر عهدهاش گذاشته بودم، برآید به او گفتم، من و مادرت دوست داریم تو پیش ما بمانی، اما حالا دیگر بزرگ شدهای و به سن قانونی هم رسیدهای و این حق را به تو میدهیم که تصمیم بگیری، سید مهدی بعد از این صحبتها به جبهه رفت.
وی خاطرنشان کرد: زمانی که خبر شهادت سیدمهدی را آوردند به من گفتند که یک درصد احتمال دارد، پسرم زنده باشد و من برای اینکه خانوادهام آشفته نشوند، ترجیح دادم که وضعیت وی را مفقودالاثر اعلام کنند و بار سنگین شهادت فرزندم را به دل کشیدم، اما هنوز که هنوز است، برای این تصمیم به خانوادهام جواب پس میدهم، همسرم میگوید بهتر بود، همان روز به ما میگفتی که سید مهدی شهید شده است.
از فراغت دیدهام کور شده...
پدر شهید تهامی با بیان اینکه شعر هم میسراید، دفتر شعرش را گشود و یکی از شعرهایش را خواند:
ای آرمیده در بقیع، تو را رها نمیشوم/ به خاک مادرم قسم، از تو جدا نمیشوم...
از این پدر شهید خواستیم تا یکی از سرودههای خود که برای فرزند شهیدش سروده است را هم برای ما بخواند، پیرمرد ایستاد و به یکی از ستونهای خانه تکیه زد و با چشم اشکبار و سوز دل و صدای لرزان برایمان خواند:
مهدی ای بلبل شیرین سخنم/ مهدی ای راحتی جان و تنم/ یادم آمد آخرین دیدار تو/ یادم آمد چهره بیدار تو/ بهر ما سوختگان، جان بودی/ شمع بزم جمع یاران بودی/از فراغت دیدهام کور شده/جگرم لانه زنبور شده.
تهامی تصریح کرد: بچهها و نوههایم را خیلی دوست دارم، هر که با خدا باشد، خدا این توفیق را به وی میدهد که خانوادهاش را دوست داشته باشد.
وی ادامه داد: هر زمان مشکلی پیش بیاید در خانه و یا گلزار شهدا مینشینم و میگویم، سیدمهدی این جریان هست، کمکم کن بابا، خوب هم جواب میگیرم.
14 سال منتظر بودم که پسرم سالم برگردد
مادر شهید سید مهدی تهامی هم ابراز داشت: سید مهدی از 15 سالگی وارد جبهه شد، قبل از آن هم میخواست به جبهه برود، اما برای حضور در جبهه به اجازه پدر و مادرش نیاز داشت و ما هم اجازه نمیدادیم، زیرا خیلی کم سن و سال بود.
سیده صدیقه عبدالسلامی گفت: سید مهدی دو سال در جبهه بود تا اینکه مجروح شد و چهار ماه بیماریاش طول کشید، زمانی که حالش بهتر شد به مخابرات سپاه رفت، شش ماه آن جا بود، اما میگفت من به جبهه نرفتم که جواب تلفن یا بیسیم را بدهم، دوباره به خط رفت.
وی افزود: پسرم همیشه میگفت من یک بسیجی ساده هستم و با لباس ساده به خانه رفت و آمد میکرد و ما لباسهای سپاهیاش را فقط در کیفش میدیدیم، اما دوستانش همیشه از کارهای بزرگی که در جبهه انجام میداد برای ما تعریف میکردند.
این مادر شهید در حالی که بغض گلویش را گرفته است، تصریح کرد: زمانی که سیدمهدی مفقودالاثر شد، دخترم به مشهد رفته بود، همسرم هم میرفت مغازه، برای من خیلی سخت گذشت، میرفتم بهشت زهرا (س) و با خودم میگفتم بچهام حتی در گلزار شهدا هم نیست.
عبدالسلامی خاطرنشان کرد: از لحظهای که به من گفتند، پسرم مفقودالاثر شده تا لحظهای که پلاکش را آوردند، منتظرش بودم که سالم برگردد، باورم نمیشد، شهید شده باشد.
پسر شهیدم مشکلاتم را سریع رفع میکند
وی عنوان کرد: زمانی که مشکلی برایم پیش میآید و نمیتوانم کاری انجام دهم در خانه مینشینم و میگویم، مهدی، کاری از دستم برنمیآید، خودت مشکل را رفع کن و سریع هم مشکل برطرف میشود.
خواهر شهید مهدی تهامی درباره ویژگیهای اخلاقی برادرش ابراز داشت: برادر ما خیلی بچه فعالی بود و دوست داشت در تمام فعالیتها شرکت کند.
خواسته برادر از خواهر؛ دعا کن شهید شوم
مهری تهامی گفت: سید مهدی دو سال از من بزرگتر بود، وقتی که انقلاب شد با سن کمی که داشت در راهپیماییها شرکت میکرد، بعد از انقلاب هم به عنوان نیروی بسیجی در گشتهای شبانه حضور داشت.
وی ادامه داد: برادرم زمانی که به مدرسه میرفت، کتابهای بچهها را گرفت و یک کتابخانه در مدرسه راهاندازی کرد، خیلی دوست داشت، فقرا را شناسایی کند و آنها را حمایت کند.
این خواهر شهید خاطرنشان کرد: شهید سید مهدی تهامی کلاس اول دبیرستان بود که به عنوان نیروی بسیجی راهی جبهه شد و بعد از یکی، دو سال هم پاسدار شد.
تهامی متذکر شد: یک روز با سیدمهدی رفتیم گلزار شهدا، آن زمان در گلزار شهدای کرمان فقط دو ردیف شهید دفن شده بودند، برادرم رو کرد به من و گفت، این جا دعا مستجاب میشود، برای من دعا کن که شهید شوم.
14 سال چشم انتظار برادرم بودم
خواهر شهید تهامی گفت: از زمان اعلام مفقودالاثر شدن برادرم تا زمانی که پلاکش را آوردند، 14 سال طول کشید و من در این 14 سال، چشم انتظار آمدن سیدمهدی بودم و هر زمان که سربازی را در کوچه میدیدم با خودم میگفتم، شاید این سرباز برادرم است و یا خبری از او برایم آورده است.