راوی «زندان الرشید»:

دوست داشتیم گردن صدام را بشکنیم، قطعنامه نگذاشت

راوی کتاب «زندان الرشید» می‌گوید: صدام در جنگ تحمیلی از ما چندین سیلی محکم و اساسی خورد اما ما دوست داشتیم که گردن او را هم بشکنیم که به نوعی ماجرای قطعنامه اجازه این پیشروی را نداد.
کد خبر: ۱۹۳۱۰
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۴ - 18May 2014

دوست داشتیم گردن صدام را بشکنیم، قطعنامه نگذاشت

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از تسنیم، کتاب زندان الرشید، نوشته محمدمهدی بهداروند است که خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سردار علیاصغر گرجیزاده در سال 67 و سالهای اسارت وی در زندانهای عراق را روایت میکند.

سردار گرجیزاده مدت چهار ماه فرماندهی خود بر قرارگاه سپاه ششم را از عراقیها مخفی میکند و بعد از چهار ماه لو میرود. بعد از لو رفتن، مورد بدترین شکنجهها قرار میگیرد. عراقیها او را به زندان الرشید که مخوفترین زندان عراقیها بوده منتقل میکنند و ماههای اسارت خود را در این زندان به سر میبرد. به گفته بسیاری از همسلولیهای او اگر عراقیها همان ابتدا میفهمیدند که او فرمانده سپاه ششم بوده، او را اعدام میکردند. عراقیها تنها بهدلیل پایان یافتن جنگ و قبول قطعنامه از اعدام او منصرف شدند. او به دلیل ارتباط بسیار نزدیک خود با سردار شهید علی هاشمی به شدت مورد بازجویی قرار میگیرد تا اخبار و اطلاعاتی درباره او از خود بروز دهد؛ چیزی که هیچوقت برای عراقیهاممکن نشد.

«مقاومت» اصلیترین کلیدواژه این کتاب است.این مقاومت بارها مورد توجه نویسنده قرار گرفته است و تمثیلهای بسیاری نیز در کتاب از این مقاومت روایت شده است.

سردار گرجیزاده علت نگارش «زندان الرشید» را این مسئله میداند که خاطرات دفاع مقدس، دستور عملی برای زندگی است و نگارش اینگونه کتابها به نسل جوان کمک میکند که مشکلات و پیچیدگیهای زندگی آینده خود را پیشاپیش تشخیص دهند.
 
وی همچنین در مورد علت پذیرش قطعنامه 598 گفت: عیب بسیاری از ما انسانها این است که به حقیقت یک مسیر ایمان داریم و در آن راه قدم برمیداریم اما تا پایان راه را نمیرویم و در بین راه کم میآوریم. من معتقدم بسیاری از آدمهایی که اواخر جنگ بریدند و خوب برای جنگ مایه نگذاشتند آدمهایی بودند که کم آوردند. گرجیزاده همچنین تصریح میکند: آنهایی که در اواخر جنگ از طولانی شدن آن خسته شدند، لزوماً همگی خائن نبودند و نمیتوان به راحتی گفت که به دنبال شکست جمهوری اسلامی بودند.
 
وی با اشاره به اینکه در آن دوران فضای کشور بهطور کامل در اختیار جنگ نبود، افزود: گاهی اوقات ما برای یک لودر یا یک بولدوزر دچار بحران و مشکل میشدیم. فرمانده سپاه حفاظت هواپیمایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تاکید دوباره در مورد قطعنامه 598 گفت: فکر میکنم که ما خیلی عجولانه به آن رضایت دادیم و میتوانستیم روی آن بحثهای بیشتری انجام دهیم، چرا که امروز هم روی قطعنامه بحث وجود دارد که این قطعنامه هیچ ضمانت اجرایی ندارد و شما شاهد هستید که در قطعنامه دستوراتی نوشته شده است ولی هیچ مکانیزمی برای مجازات آغاز کننده جنگ تعیین نشده است.
 
راوی کتاب «زندان الرشید» با اشاره به این که در جدال با دشمن چه در حال مذاکره و چه در صحنه جنگ باید «صبر» وجود داشته باشد، گفت: بعضی از نبردهای دیپلماتیک در دنیای امروز حدود 150 سال, 200 سال طول کشیده است. سیاسیون ما باید صبر داشته باشند. من احساس میکنم که بسیاری از سیاسیون ما میخواهند نانی را به تنور بزنند چند دقیقه دیگر نان برشته را بیرون بیاورند. این موضوع را نمیشود انکار کرد که این سیاسیون در مبانی فکری خود مشکل دارند.
 
وی افزود: آنهایی که دشمنی طرف مقابل را قبول دارند باید بدانند که موفقیت قواعد دیپلماتیک و مذاکره به ایستادگی و مقاومت است، یعنی اولا نباید از تهدیدات بترسیم و  ثانیا اگر با ما بازی کردند ما هم با آنها بازی کنیم. اگر آنها میخواستند زمان بگیرند ما هم  زمان بگیریم.ثالثا هم باید توجه کنیم که باید بر سر مسائل اساسی خود تا آخرین نفس ایستادگی کنیم. دشمنی که غیرمنطقی است در نهایت از موضع خود کوتاه میآید. در طول تاریخ آن کسی که منطقی بهنام حق را نداشته است، همواره کوتاه آمده است.
  
* تسنیم: برخوردها با قطعنامه 598 در جامعه ما متفاوت است. برای مثال چند سال گذشته یکی از روحانیون مطرح کشور در جمع تعدادی از اسرای جنگ تحمیلی در حال سخنرانی و انتقاد از قطعنامه 598 بود که ناگهان در بین جمع یکی از حاضرین که جانباز جنگ تحمیلی هم بود، بلند شده و خطاب به آن روحانی گفت: «تو که جای ما نبودی! تو چرا میگویی که ما نباید آن قطعنامه را میپذیرفتیم؟ ما بودیم که در آنجا هر روز شکنجه میشدیم. ما همه در آن فضا به این جمعبندی رسیده بودیم که باید قطعنامه را بپذیریم.» در مقابل نسل جوان کنونی ما از امام این سخنان را شنیده است که ایشان از قطعنامه تعبیر «جام زهر» داشتهاند و میگویند که من جواب خانواده شهدایی که فرزندان خود را از دست دادهاند را چگونه بدهم؟ قصه چیست؟ دو رویکرد به ظاهر متفاوت؟ آیا به این مربطو میشود که در قطعنامهها چگونه حقوق ما احقاق میشود؟
 
آن جمله معروف امام که از قطعنامه 598 تعبیر «جام زهر» کرده است این مسئله را مثل روز روشن کرده است که امام از آن قطعنامه به آن شکلی که تصویب شده است راضی نیست و امام نیز این نارضایتی خود را مخفی نکرده و علنی اعلام کرده است. اما باید توجه کنیم که امام در بخشهایی از همان پیام اعلام کرده است که با وجود پایان تلخ دفاع مقدس، نتایج این توافقنامه شیرین است.
 
ما در پایان جنگ 8 ساله دفاع مقدس با وجود پایان تلخ آن شکست نخوردهایم. قصد و هدف ما این بود که به نمره 20 برسیم اما در انتها به نمره 14 یا 15 دست پیدا کردیم. این نمره و دستآورد برای حضرت امام که برای امت و کشور خود هدف نمره 20 را ترسیم کرده است، قابل قبول نیست. دلیل و استدلال این حرف ما هم این است که ما در شرایطی بودیم که بسیاری از مناطق کشور خودمان را با فشار و تحمیل قدرت بازپس گرفته بودیم و کسی بصورت عادی و به علت مذاکرات و توافقنامه، مناطق اشغال شده را به ما بازنگردانده بود. این نکته را هم نباید فراموش کرد که بعد از تصویب قطعنامه دوباره بخشهای جدیدی از ایران اشغال شد و ما دوباره آنها را پس گرفتیم. درباره همان اسرا و جانبازان هم وضع به همین منوال بود؛ باید برای مطالبه حقوق آنان و ظلمی که به آنان روا شده بود در قطعنامه مطالبی آورده میشد. همان اسیری که مدام شکنجه میشد چگونگی مطالبه حقش در این قطعنامه لحاظ نشد.
 
اینکه چرا امام از این توافقنامه تفسیر جام زهر میکند؟ تفسیر من در پاسخ به این سوال این است که امام از نمره پایین 14 راضی نبوده و اهداف بالاتری را داشته است. امام تنبیه متجاوز را میخواست و میدانست که با این قطعنامه متجاوز تنبیه نخواهد شد. امام خواستار این بود که افکار عمومی دنیا این مسئله را متوجه شود که اگر هر کشوری ضعیف بود نباید عدهای برای تصاحب منابع آن کشور تلاش کنند. امام قصد داشت که این سنت نامناسب جنگ طلبی و جنگ افروزی و لشگرکشی از بین برود. امام میخواست که راهحل و خصیصه جنگطلبی برای کسب قدرت و ثروت در دنیا حذف شود و تغییر کند. البته دفاعمقدس ما باعث شد که این الگو در دنیا به شکلی تاثیرگذار تغییر کند. یعنی ایران ما برای سالیان سال بیمه شده است که کسی بیاید و بخواهد که بخشی از خاک این کشور را جدا کند.
 
ما شاهد بودیم که در آن اوایل انقلاب برخی میخواستند همین کار را انجام دهند و ایران را به «ایرانستان» تبدیل کنند. اما اکنون ما شاهد هستیم که ایران بیمه شده است. امام یک انسان شفاف بود. ه همین دلیل میگوید که من از این نتیجه راضی نیستم و میگوید که متجاوز باید در سرزمین خودش مجازات شود. باید توجه کرد که این مسئله از نظر اهداف استراتژیکی هم بسیار مهم است. این یک مسئله استراتژیک است که زمانی که دشمنی به شما حمله کرد، آن را تا جایی تعقیب کنید که چیزی که از آن باقی میماند یک موجود و باقیمانده بسیار ضعیف باشد. ما شاهدیم که در جنگ خودمان به این نتیجه نرسیدهایم. ما توانستیم که صدام را بسیار ضعیف کنیم اما خیلی شیرینتر بود که ما میتوانستیم صدام را سرنگون کنیم و بعد از آن این پیام را به دنیا میرساندیم که عاقبت متجاوز این است.
 
آنهایی که از توافقنامه مایوس هستند و میگویند ما شکست خوردهایم یا به خون پایمال شده شهدا اشاره میکنند، هم بسیار اشتباه بزرگی را مرتکب میشوند. توقع ما در تراز آرمانی نمره 20 بود اما قبلو قطعنامهای در یان سطح هم به معنای شکست ما نیست به معنای پیروزیای بود که قدر آن در تراز مطالبات ما پایینتر قرار گرفت وگرنه ما همه جوره پیروز بودیم. این هم به شهدا برنمیگردد. شهدا تا زمانی که زنده بودند بهترین کارها و اقدامات را انجام دادند و نمره 20 را بدست آوردند. اما آنهایی که باقی ماندند در انتهای جنگ قدری کم آوردند و اینگونه بود که جنگ تمام شد.
 
از خصوصیات یک رهبر الهی این است که آنچه را که در عمق وجود هدفهای خود دارد، بیان میکند. اما باید توجه کرد که این بیان امام باید به شدت ظریف تبیین شود. ما شاهد هستیم که با وجودی که امام این قطعنامه را پذیرفتهاند برخی به دنبال این هستند که حتما اثبات کنند که در بحث پذیرش قطعنامه خیانتی صورت گرفته است و ما شکست خوردهایم. باید توجه کرد که این طرز تلقی هم اشتباه است و نشان از جمله تمثیلی «از آنور بوم افتادن» است.
 
اگر این جمله «ما شکست خوردیم» روی زبانها بیافتد، آن موقع ما باید جواب بسیاری از شهدا و تلاشگران دفاع مقدس را بدهیم. در حالی که جنگ ما از لحاظ تاکتیکی و مرحلهای بسیار جنگ موفقیتآمیزی است. برای مثال ما در سال 61 حدود 2000 کیلومتر و در دو ماه بعد از آن حدود 6000 کیلومتر از خاک خود را آزاد میکنیم و بعد از آن وارد خاک عراق میشویم و قرارداد الجزایر و تعداد اسرای ما از عراق، نشان از یک پیروزی بزرگ است. اگر که بخواهیم تعبیر درستی داشته باشیم، صدام چند سیلی محکم و اساسی خورد اما ما دوست داشتیم که گردن صدام را بشکنیم که نتوانستیم گردن صدام را بشکنیم.
 
* تسنیم: افق امام در گسترش اسلام و دین حق برای کل عالم بوده بوده است.در خاطرات شما بخشهایی آمده بود از عراقیهایی که منقلب میشدند و امام و جبهه حق را میشناختند و دیگر جبهه را در حوزه جنگ ایران و عراق ندیده و آن را جنگ اسلام و کفر شناختند و با حضور در جبهههای ایران سپاه بدر را تشکیل میدهند. امروزه شاهد هستیم که همین جریانات فراتر از مرزهای ایران شکل گرفتهاند و برای مثال امروزه اکثریت مردم عراق طرفدار امام و رهبر معظم انقلاب هستند. به نظر میرسد این یک پیروزی بزرگتر است. این جریانات و بیداریها را چگونه تبیین میکنید؟ عراقیهایی که برای دفاع از ایران علیه صدام جنگیدند.
 
جنگ ما روی فرهنگی جهانی و تولید مسئلهای به نام فرهنگ مقاومت در تمام دنیا تاثیر گذاشته است. برای مثال آمریکاییها زمانی که با کشتی قصد ورود به یکی از کشورهای آفریقایی را دارند، یکی از فرماندهان آن کشور با یک سری از انقلابیها به آنها حمله کرد و آمریکاییهایی که در آن کشور پیاده شده بودند را از آن کشور خارج کرد. وقتی که با او از نحوه خروج آمریکاییها سوال و مصاحبه میکنند او پاسخ میدهد که ما از جنگهای ایران این نحوه مبارزه را یاد گرفتهایم.
 


یکی از برکات مهم جنگ این است که آثار این دفاعمقدس بسیار عجیب است. این جنگ در درون عراق آثار خود را به جا گذاشته است. به نظر من این جنگ به روی صدام هم اثر گذاشته است و او را متوجه این موضوع کرده است که این ملت ایران با ملت زمان پهلوی تفاوت دارد و در جای بسیار بدی پا گذشته است. و لذا در کتاب هم اشاره شده است که آنها هزار و یک راه را دنبال میکردند که در زمان اسارات، بچهها را خرد کنند اما نمیتوانستند که این کار را انجام دهند. من در یک جایی از کتاب گفتهام و برای من این یک جمله استراتژیک است که سرگرد خلیل وقتی که داشت من را بدرقه میکرد و با ما تا شهر مرزی بعقوبه آمد گفت: «آخیش جونم از دست شما رها شد» و من این تعبیر را کرده ام که انگار آنها اسیر دست ما بوده اند در حالی که در برابر یک اسیر درب و داغون و مردنی، مظلوم نباید این جمله را بگوید.
 
این نشان از آن است که امام فرهنگ مقاومت و آزادگی را قبل از اسارت در وجود رزمندگان حک کرده بود. شما اگر در کل خاطرات نوشته شده اسارت بخوانید و در بین این تعداد نفرات زیادی که اسیر شدهاند، شما نمیتوانید 50 نفر از اسرا را که در حین اسارت خسته شده و کم آورده باشند را پیدا کنید. من معدود افرادی را به اسم به یاد دارم. پسری به نام «محسن آمریکایی» بود که کم آورده بود و یا در اردوگاه رمادی فرد دیگری بوده که به مزدوری و جیرهخواری عراقیها افتاده و بعد از مدتی هم کشته شده است.
 
این فرهنگ ما بود که در بین مردم دنیا شناخته شده است. البته تبلیغات ما هم در انتقال این فرهنگ به مردم سراسر دنیا بیتاثیر نبوده است. برای مثال زمانی که صدام با استفاده از موشک خانوادهها و بچهها را در شب میکشت، ما با اینکه توانایی مقابله به مثل را داشتیم به دستور امام بسیار کند عمل کردیم و زمانی هم که بعد از یکسال امام تصمیم گرفتند که مقابل به مثل کنیم از شبهای قبل اطلاعیه زده میشد که ما قصد حمله موشکی به بغداد را داریم پس اهالی بغداد در شهر حضور نداشته باشید تا آسیبی نبینید و بیگناهی کشته نشود. این مثالی از فرهنگ ما بود که اثر خود را در بین مردم عراق گذاشته است.
 
بسیاری از سربازان عراقی که نامی از برخی آنها در کتاب بردهام گفتهاند که «مثل روز برای ما روشن است که شما حق هستید و ما باطل هستیم»؛ جواد بصروی اهل بصره میگفت که مادرم به من گفته است که «جواد انشاءالله بروی زیر تریلی له بشوی ولی در جنگ عراق با ایران کشته نشوی چرا که در آن جنگ حتما به جهنم میروی اما اگر در جای دیگری کشته شوی، مانند دیگر کشتهها خواهی بود». این جملات و برخوردها نشان از این است که برخوردهای ما و امام در بین مردم عراق بسیار تاثیر داشته است.
 
* تسنیم: زمانی که حمله موشکی صدام به شهرهای ایران شروع شد، شهید شفیعزاده یک عده از مهندسان ایرانی توپخانه سپاه را راهاندازی کرده بودند و در سال 63 موشکی سپاه را ایجاد کردند. از دوستان همین شهید افرادی مانند شهید حاج حسن تهرانی مقدم به سوریه رفتند آموزشهای لازم را بدست آوردند و بعد از آن بود که با پاسخهای محدود ایران به حملات موشکی عراق، آنها از اقدامات خود دست برداشتند. اما در مسئله سلاحهای کشتار جمعی و سلاحهای شیمیایی و میگروبی ما شاهد این هستیم که امام و دینما هیچ مجوزی به ما برای استفاده از آن نمیدهد. این مسئله را چگونه تبیین میکنید؟ 
 
 تا پایان جنگ همواره این بحث وجود داشت که چرا ما از سلاحهایی که صدام علیه ما استفاده میکند علیه خود او استفاده نکنیم؟ در این برخی از رزمندگان تندرو هم بودند که میگفتند دین ما مسئله مقابله به مثل را مطرح کرده است پس چرا ما از اینگونه سلاحها استفاده نکنیم؟ در پاسخ به این سوالات ما دو جواب داشتیم. اولا اینکه ما در آن موقع از اینگونه سلاحها نداشتیم و هیچوقت هم بدنبال بدست آوردن اینگونه سلاحهای کشتار جمعی نبودهایم و دوما اینکه اگر که قرار است صدام از هر شیوه نامردی برای مقابله با ما استفاده کند، آیا ما هم باید مانند او باشیم؟مردم بیگناه را برای چه باید بکشیم. ما فقط با نیروی نظامیای که بنای خصومت دارد طرف هستیم. هرچند که آن ها نباشند. این در مرام دینی و اخلاقی ما نیست.
 
اما واقعیت این است که عراقیها بسیار آسیبپذیر بودند، برای مثال تعدادی از شهرهای ما مانند آبادان بسیار نزدیک مرز بودند و مردم با وجود درگیریهای شدید در آن شهرها زندگی میکردند اما ما با اینکه توانایی خالی از سکنهکردن شهر بصره را با استفاده از گلوله مستقیم داشتیم، اما این کار را انجام ندادیم. بصره شهر بسیار بزرگ و پر جمعیتی بود و اگر هر نوع تهدیدی از طرف ما برای آن شهر بوجود میآمد آن شهر خالی از سکنه و فلج میشد. اینکه این اقدام را انجام ندادیم نشان از این است که اخلاق در بین رزمندگان ما حاکم بود. من از اینکه ایران جواب حملات موشکی عراق را بسیار کند داد دفاع میکنم چرا که ما اصلا هیچ شباهتی با صدام نداریم.
 
* تسنیم : در این بین مسائل حقوق بشری ما و ظلمیهایی از این دست که به ما شده، کجا قرار دارد؟ در مسئله دفاع مقدس حقوقی بسیاری از ما تضییع شده است و به نظر میرسد که در این سالها هیچ دستگاه دیپلماسی آنگونه که لازم است پای این مسائل را به مجامع بینالمللی باز نکرده است.
 
وزارت خارجه ما و دستگاههای ما یکسری تلاشهایی را انجام دادهاند و در زمان جنگ انصافاً تلاش آنها خوب بود اما آنها هم بعد از مدتی مسئله را رها کردند و از ادامه بحثها در این حوزه خسته شدند. برای مثال ما قصد داشتیم که برای ارائه مقالهای با همین موضوع و مسئله قطعنامه 598 مصاحبههایی را با تعدادی از مسئولان آن زمان انجام بدهیم. بسیاری از آنها اصلا جوابی به پرسشهای ما ندادند و حاضر به مصاحبه با ما نشدند و آنهایی هم که مصاحبه کردند با وجود اینکه از مسئولان رده یک آن زمان بودند به ما میگفتند که «به دنبال نخود سیاه نگردید چرا که در نهایت فقط چند نامه تعارفآمیز به سازمان ملل با موضوع اجرای بندهای توافقنامه پیدا میکنید». این نشان از این است که کسی وجود نداشته است که بیاید و تصریح کند که عراق در آن زمان جنایتکار جنگی بوده است و این سوال را مطرح کند که چرا صدام از سلاحهای شیمیایی و میکروبی استفاده کرده است. این نشان از پیگیری ضعیف ما در زمینه حقوق تضییع شدهمان دارد.
 
* تسنیم: در مسئله توپخانه سپاه در خاطرات شما نام شهید حسین شفیعزاده درج شده بود. شهید شفیعزاده و شهید تهرانی مقدم با هم توپخانه و موشکی سپاه را راهاندازی میکنند. خاطره مشخصی از این دو شهید دارید؟
 
نه، خاطره خاصی از این دو شهید ندارم و ارتباط مستقیمی هم با یکدیگر نداشتهایم چرا که حاج حسن شفیعزاده مسئولیت بسیار پراکندهای داشت و همواره در حال جابجایی از جبهههای جنوب به غرب به دلیل مشخص کردن جایگاههای توپخانهها بود.
 
* تسنیم: از شهید هاشمی تابحال هیچ منبع مشخصی وجود نداشته است. در سال 88 که پیکر شهید هاشمی به ایران بازمیگردد به عنوان کسی که شاید بیشتر از همه افراد با ایشان بوده است، چه احساسی داشتید؟
 
واقعیت این است که همواره ما تا سالی که صدام سقوط کرد، هیچ حرفی از شهادت علی هاشمی نمیزدیم و تصور میکردیم که علی هاشمی زنده است و در زندانهای عراق محبوس است. آن صدام که ما میشناختیم، میدانستیم که در مکانها مختلف زندانها، پستوها و سوراخهای مختلفی برای مخفی کردن مخالفان خود دارد. البته به لحاظ شخصی و با وجود خوابی که همان اولین شبی که مرا به استخبارات بردند که در آن علی هاشمی و حمید رمضانی را در مکه در لباس احرام دیدم به این نتیجه رسیده بودم که علی هاشمی به شهادت رسیده است.
 
بسیاری از همکاران ما هم میگفتند که تلاش کنید و من هم به عراقیها و منابع مختلف متوسل شدم که آنها هم خبرهایی را به من از زندانهایی میدانند که در آنجا تعدادی ایرانی اسیر هستند. اما این اطلاعات ما را به جایی نرساند. زمانی که صدام سقوط کرد امید ما ناامید شد چرا که ما میدانستیم دیگر صدامی وجود ندارد که علی هاشمی را پیش خود نگاه دارد. زمانی که پیکر شهید علی هاشمی پیدا شد من در ابتدا شک کردم که این شهید خود علی هاشمی باشد اما با وجود نشانههایی مانند آزمایش دیانای و چفیه عربی سبزرنگی که یکی از رزمندگان قرارگاه به علی هاشمی داده بود یقین کردم که او شهید علی هاشمی است.
 
این انتظار 20 ساله برای بازگشت علی هاشمی بسیار برای ما سخت بود. بسیاری از خاطرات تلخ و شیرین آن زمان برای ما زنده شد. وقتی که به اهواز رسیدیم چشم من به همسر، مادر و بچههای شهید هاشمی افتاد که این روزها دیگر بزرگ شده بودند و این برای من یک حس خجالت ایجاد کرده بود که اکنون ما سالم برگشتهایم و اکنون پیکر شهید علی هاشمی بعد از 20 سال بازگشته است. من تا چند روز بعد از بازگشت علی هاشمی در شوک بودم و با وجود اینکه با تابوت علی و بقایای جسد او مواجه شده بودم اما اشک من منجمد شده بود.
 
شرایط برای خانواده شهید هاشمی بسیار سخت بود چرا که وقتی فردی مفقود میشود کارهایی برای او انجام میشود و میگویند که او شهید شده است اما پیکر او بازنگشته است. اما در مورد شهید هاشمی تا چند سال بعد سقوط صدام هم کاری انجام نشد. هیچ تجلیل، یادواره و حتی اسمی از شهید هاشمی برده نمیشد و من حس میکردم که این خانواده بسیار احساس تنهایی میکنند. بازگشت علی هاشمی ما را خوشحال کرد. چون باعث آرامش خانواده خود او شده است.
 
همچنین بازگشت علی هاشمی بهانهای شد که ما هم بتوانیم از او صحبتی کنیم و اسم او را بیاوریم و بگوییم که او چه کسی بوده است، چرا که بسیاری او را نمیشناختند. این یک واقعیت است که برخی از شهدای جنگ ما بواسطه حضور میدانی و سخنرانیهایشان بسیار معروف بودهاند اما شهید هاشمی از کسانی بوده است که نه هیچگاه مطرح شده و نه مسئولیت او اجازه میداد که به مکانهای مختلف برود و سخنرانی کند.
 
شهید هاشمی به ما میگفت که من چگونه میتوانم در جاهای مختلف سخنرانی کنم و خود را فرمانده قرارگاه مخفی نصرت معرفی کنم؟ زمانی هم که او فرمانده سپاه ششم شد ما به او گفتیم که برای کارهای تبلیغاتی قدری به دنبال سخنرانی برو اما یک لبخند تحویل ما میداد و میرفت و همواره تلویزیون و رادیوها را به سمت ما هدایت میکرد. چرا که اصلا دوست نداشت مطرح شود. به قول خود شهید که به شوخی به من میگفت «لامصب هرکجا که برویم ممکن است که تو را راه بدهند اما من را راه ندهند چرا که هم هیکل درشتتری داری و هم زیر تمام حکم ماموریتها اسم تو درج شده است». این مسائلی که مطرح کردم را بعلاوهی 20 سال مفقودی و سکوت در مورد شهید هاشمی در نظر بگیرید و شرایط سخت را درک کنید. آمدن پیکر شهید علی هاشمی بهانهای برای ما شد که بتوانیم در مورد او و شخصیت او صحبت کنیم.
 

*تسنیم: آنجایی که پیکر شهید هاشمی پیدا شد دقیقا همان جایی بود که موشک هلیکوپتر خورده بود؟
 
بله پیکر او را در فاصلهای حدود 300 متر با قرارگاهی که ما در آن حضور داشتهایم پیدا کردهاند. این نشان میدهد که همان محلی که موشک هلیکوپتر به نزدیک ما برخورد کرد در همان محل بوده که ترکشها با او برخورد کرده و در همان محل به شهادت رسیده است. آثار ترکش هم بر روی استخوانهای علی هاشمی هم این موضوع را تایید میکند.
 
*تسنیم: این یعنی در همان محلی که شما بواسطه برخورد موشک از علی هاشمی جدا شدید و بارها آن محل را جستجو کردید، ایشان به شهادت رسیدهاند؟
 
 بله، در همان محل برخورد موشک هلیکوپتر و جدایی ما، پیکر ایشان کشف شده است.
 
* تسنیم: حجتالاسلام بهداروند چگونه برای نوشتن این کتاب هدایت شدند؟
 
ما از قدیم با آقای بهداروند دوست، همشاگردی و آشنا بودهایم. ایشان نویسنده، دست به قلم و رزمنده بوده است. ایشان در اوج بیانگیزگی به سراغ من آمد یکسری ارشادات را انجام داد و به قول معروف دونپاشی کردند و حتی گفتند که من چیزی را ننویسم و فقط خاطرات را نقل کنم و بعد ایشان بروند و مطالب را پیاده کنند و هیچ زحمتی به گردن من نیافتد. من با این شرایط کار نوشتن کتاب را شروع کردم اما بعدا شاهد بودم که روند کار 2 سال طول کشیده است و مسائلی را هم ما از کتاب حذف کردیم. برای مثال برخی از خاطرات شفاهی به جهت برخورد خیلی بد و خصمانه و مدل شکنجهها چندشآور بود و این باعث که ما برخی از اینگونه خاطرات را حذف کنیم و در آخر کتاب 1000 صفحهای به 700 صفحه رسید.
 
*تسنیم: کسانی که اسم آنها را در کتاب نقل کردهاید، «زندان الرشید» را مطالعه کردهاند؟
 
بله، آنهایی که همسلولیهای ما بودهاند را در همان ابتدای انتشار کتاب برایشان ارسال کردم. مثلا رستم ترکاشوند امروز در صدا و سیما کرمانشاه مشغول است. همچنین برای محمد سهرابی و عباس جهاندیده هم ارسال کردهام. عباس فسا با خواندن کتاب گفت که بسیاری از مسائلی که فراموش کرده بودم را دوباره به یاد آوردم.
 
* تسنیم: نظر آنها درباره خواندن کتاب «زندان الرشید: چه بوده است؟
 
نظر آنها نسبت به کتاب مثبت بود اما میگفتند که کاش ماجرای خاص مدنظر آنها را هم در کتاب وارد میکردیم. ما بدنبال این بودیم که نهایت تلخیص را به کار ببریم.
 
* تسنیم: چندی پیش ما گفتگویی با حسین هاشمی، پسر شهید علی هاشمی داشتیم که در آن گفتگو بسیار از شما تشکر کرده بودند و گفته بودند که این کتاب سوالهای زیادی را در مورد شهید هاشمی پاسخ میدهد. این سوالهایی که در کتاب «زندان الرشید» پاسخ داده میشود، چیست؟
 
اولین مسئله این است که شهید هاشمی ابتدا در یک قرارگاه اطلاعاتی رشد کرده است و بعد از آن به جایگاه فرمانده سپاه ششم رسیده است. یا در مورد ماجرای عقبنشینی از قرارگاه این شهید به حدی آرامش و شجاعت داشت که هیچ آثاری از ترس در وجود او نبود. این مسئله بسیار مهم است که تعداد زیادی این شهید را نمیشناسند بلکه ما و اطرافیان او باید از او بگوییم که او کسی بوده که در زمان عقبنشینی به ما میگوید که تا میدانم یکی از نیروهای من در خط است، من باز نمیگردم.
 
نکته بعدی که در مورد شهید هاشمی بسیار مهم است این است که شهید علی هاشمی یک عرب خوزستانی بود اما برایش قومیت اهمیت نداشت چرا که بسیاری از بچههایی که در آنجا حضور داشتند از هفتاد و دو ملت بودند. از مشهدی تا اصفهانی تا لر و همدانی داشتیم شرایط این نبود که بگوید که ما عرب هستیم. ما احساس میکردیم که ممکن است این اتفاق برای ما بیافتد اما او اینگونه نبود و به راحتی با همه دوست میشد.
 
برخی فکر میکنند که چون از شهید هاشمی حرفی به میان نیامده است او یک انسان عادی در جنگ بوده است. من به یقین میدانم که اگر علی هاشمی اسیر میشد، صدام به فرماندهانش برای دستگیری او مدال میداد و بعد بارها او را در تلویزیون خود نمایش میدادند. چرا که علی هاشمی لقمه بزرگی برای صدام بود. علی هاشمی بود که در عملیات خیبر و بدر جایگاه اساسی را داشت و او بود که عراقیها را وارد جبهه ما کرده و در مقابل صدام قرار داد و بعثیها از او عقدههای بسیاری داشتند.
 
* تسنیم: برخی هستند که در حوزههایی مانند شهید علی هاشمی کار میکنند اما نمیتوانند حتی به اطرافیان و فرزندان خودشان مسئولیت خود را بیان کنند. این مسائل ممکن است آنها را دچار مشکلات اساسی کند. این مقاومت ما چگونه باید به نمایش درآید که برای مردم عادی باشد و اینگونه انسانها در فشار نمانند.
 
اینکه یکسری از آدمها تا زنده هستند نمیتوانند از خودشان صحبت کنند بسیار سخت است و همینطور فرهنگ ما هم بیان این مسائل را درست نمیداند. البته یکسری از کارها هم قابل بیان نیست. برای مثال چه کسی میتوانسته در مورد شهید حسن طهرانی مقدم صحبت کند؟ یک کار ویژه در دستان او بوده است و بعد از شهادت او تازه میتوانیم در مورد او صحبت کنیم. البته بسیاری از مردم ما وقتی یک نعمت را از دست میدهند شروع میکنند و درباره او صحبت میکنند. لذا این محوری که چند سالی است به معرفی انسانهای شاخص کنونی میپردازد باید تقویت شود.
 
گاهی اوقات من شاهد هستم که میروند و عنصری را از گوشهای پیدا میکنند و در تلویزیون نمایش میدهند. من از این موضوع بسیار خوشحال میشوم. به نظر من راه حل این مبارزه این است که تا آنجایی که نمیتوانیم و نیاز نیست مسائل را بپوشانیم باید به سراغ سوابق افراد برویم تا بیایند و در مورد آن فرد بنویسند.
 
* تسنیم: سوال آخر اینکه محل «زندان الرشید» را با بعد از سقوط صدام دیدهاید؟
 
نه زندان را ندیدهام اما بسیار دوست دارم که دوباره بازدیدی از این زندان داشته باشم. البته هنوز این زندان در شهر بغداد مورد استفاده قرار میگیرد.
 
نظر شما
پربیننده ها