به گزارش سايت ساجد ، از مجموع نه گردان تيپ 27، شش گردان يعني بلال، عمار، مالك، حبيب، حمزه و سلمان در منطقه بلتا استقرار يافتند و سه گردان ديگر يعني مسلم، ابوذر و انصار در شاوريه مستقر شدند.
محمود مرادي درباره استقرار نيروها چنين ميگويد:
«... ما جزء نيروهاي گردان انصار الرسول (ص) بوديم. گردان ما در منطقه شاوريه چادر زد و همان جا مستقر شد. به دستور حاج احمد، تمام تشكيلات تيپ، حتي ردههاي ستادي آن مثل كارگزيني، پرسنلي و .... هم از دو كوهه به جلو منتقل شدند. به اين ترتيب، ارتباط عناصر تيپ با يكديگر بيشتر و فعالتر شد. طي چندين جلسه، مسئولين گردانها، گروهانها و دستهها، ضمن معارفه و انتقال تجارب به همديگر توانستند ارتباط خوبي با هم برقرار كنند. از طرف ديگر، اين جابهجايي نيروها از دو كوهه به جلو باعث شد كه بچهها با مناطقي كه ميبايست در زمان عمليات در آنجا وارد عمل شوند، از نزديك به خوبي آشنا بشوند، مقر تاكتيكي تيپ كه در زمان عمليات، «قرارگاه تاكتيكي جبهه نصر» ناميده شد و مسئوليت آن را حاج احمد به عهده گرفت. با خط مقدم فاصله چنداني نداشت و سنگر آن روي ارتفاع 350 شاوريه و بالاي چادرهاي گردان انصارالرسول احداث شده بود. روي قله بزرگ 350، يك سنگر هفت - هشت متري احداث كرده بودند كه كل تجهيزات مخابراتي و تشكيلات فرماندهي تيپ 27 محمد رسولالله (ص) خود حاج احمد، حاج محمود شهبازي و حاج همت، به همراه رابط ها و مسئولين ستادي تيپ در آنجا حضور داشتند»
مسئولين گردانهاي حبيب، سلمان و حمزه نيز كه به صلاحديد حاج احمد براي شناسايي ارتفاعات علي گره زد، زودتر از گردانهاي ديگر به منطقه رفته بودند، كارشان تقريبا خاتمه يافته بود و از همين رو گزارش تكميلي مأموريت شناسايي ارتفاعات علي گره زد را به حاج احمد ارايه كردند.
نصرتالله قريب، جانشين وقت گردان حمزه در اين باره ميگويد:
«حدود بيست شبانهروز براي شناسايي منطقه علي گره زد در بلتا ماندگار شده بوديم و ديگر شناسايي خودمان را تمام شده تلقي ميكرديم. خط پدافندي بلتا، منطقهاي بود كه به راحتي ميشد با بهرهگيري از شيارها و دامنه تپه ماهورها به خط سپاه چهارم عراق در آنجا نفوذ كرد. شناساييهاي ما هم در حد عالي صورت گرفته بود. در خاتمه مأموريت شناسايي، ما نتيجه كارمان را به حاج احمد گزارش داديم، ايشان از پيشرفت كار شناسايي علي گره زد بسيار راضي به نظر ميرسيد.»
در همين ايام، خبر تشكيل نخستين لشكر نيروي زميني سپاه رسما اعلام شد و تيپ 27 محمد رسول الله (ص) نيز تحت امر اين لشكر قرار گرفت. به گفته محمود مرادي:
«.... در آستانه عمليات بزرگ ايران در شمال خوزستان بود كه خبردار شديم اولين لشكر سپاه به نام «لشكر نصر» با استعداد دو تيپ مكانيزه شكل گرفته است:
- تيپ 7 ولي عصر (عج)
- تيپ 27 محمد رسول الله (ص)
فرماندهي اين ليشكر را هم حسن باقري به عهده گرفت و به دستور ايشان، حاج احمد متوسليان به عنوان فرمانده قرارگاه تاكتيكي لشكر نصر - با حفظ سمت فرماندهي تيپ 27 - منصوب شد.»
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، همزمان با تشكيل لشكر نصر، سه لشكر رزمي ديگر را نيز براي ورود به عرصه نبرد «كربلا - 2» ايجاد كرد. اين يگانها عبارت بودند از: لشكر فتح، لشكر فجر و لشكر قدس.
در آستانه آغاز عمليات، جهت هدايت هر چه بهتر نيروهاي رزمنده مقرر شد كه واحدهاي اين لشكرها در قالب چهار قرار گاه (جبهه) به ترتيب ذيل سازماندهي شوند:
1 - جبهه قدس؛ حد شمال غربي منطقه عملياتي كربلا- 2. محورهاي تحت پوشش اين جبهه عبارت بودند از: منطقه عين خوش، دشت عباس، امامزاده عباس و جاده تداركاتي دهلران.
2- جبهه نصر؛ حد شمال شرقي منطقه عملياتي كربلا- 2. محورهاي تحت پوشش اين جبهه عبارت بودند از: ارتفاعات تپه چشمه شاوريه، بلتاي بالا و پايين، مواضع توپخانه سپاه چهارم ارتش عراق در پشت ارتفاعات علي گره زد و علي گريذد و سه راهي نادري.
3- جبهه فجر؛ حد شرق منطقه عملياتي كربلا- 2. محورهاي تحت پوشش اين جبهه عبارت بودند از: ارتفاعات ابوصليبي خات، دوسلك، سايت هاي 4و5 و ارتفاعات رادار.
4-جبهه فتح؛ حد جنوبي منطقه عملياتي كربلا- 2. محورهاي تحت پوشش اين جبهه عبارت بودند از:ارتفاعات و تنگه رقابيه، ارتفاعات ميشداغ.
علت اساسي تشكيل اين چهار جبهه، برنامهريزي فرماندهي عالي جنگ براي در هم كوبيدن ضربتي موجوديت سپاه چهارم ارتش عراق در سرزمينهاي اشغالي شمال خوزستان و آزادسازي اين اراضي بود.
براي بهرهوري هر چه بيشتر از توان عملياتي كليه واحدهاي رزمي سپاه و ارتش جمهوري اسلامي در عمليات عظيم آتي، از سوي قرارگاه كربلا - مركز عمليات مشترك سپاه و ارتش - اعلام شد كه در هر يك از اين چهار قرارگاه بايد يك لشكر از نيروي زميني سپاه با يك لشكر از نيروي زميني ارتش ادغام و وارد عمل شوند. فيالمثل در جبهه شمال شرقي موسوم به نصر، واحدهاي تابع «لشكر نصر» سپاه با يگانهاي «لشكر 21 حمزه سيدالشهدا» ارتش ادغام شدند. به منظور هدايت مؤثر عمليات در هر يك از اين جبههها، قرارگاه فرماندهي مستقلي تحت امر قرارگاه كربلا در نظر گرفته شده بود.
مسئوليت فرماندهي قرارگاه نصر را حسن باقري و سرهنگ حسين حسني سعدي - فرمانده وقت لشكر 21 حمزه ارتش جمهوري اسلامي - مشتركا عهدهدار شدند. به دليل گستردگي و پيچيدگي ارتفاعات واقع در حد شمالي جبهه نصر، يعني ارتفاعات تپه چشمه، جوفينه، بلتاي بالا و پايين و شاوريه، براساس تدابير متخذه از سوي فرماندهي قرارگاه كربلا مقرر گرديد كه جهت تقويت هر چه بيشتر محورهاي هجوم به مواضع دشمن در اين جبهه، علاوه بر تيپ 2 از لشكر 21 حمزه، تيپ 58 عملياتي تكاور ذوالفقار نيز تحت امر قرارگاه تاكتيكي جبهه نصر قرار بگيرد. چنان كه پيشتر آمد، فرماندهي قرارگاه تاكتيكي نصر در ارتفاع 350 شاوريه را حاج احمد متوسليان بر عهده داشت.
بنا به دستور حسن باقري، فرماندهي تيپ 27 محمد رسولالله (س) موظف شد كه شماري از گردانهاي رزمي تحت امر خود را با گردانهايي از تيپ 2 لشكر 21 تيپ 58 تكاور ارتش ادغام كند.
به صلاحديد فرماندهي قرارگاه نصر، مسئوليت فرماندهي عملياتي مجموعه تيپهاي ادغامي سپاه و ارتش طي حمله بزرگ آتي در محورهاي تپه چشمه، جوفينه، بلتاي بالا و پايين تا غرب ارتفاعات شاوريه - يعني نقطه تلافي حد غربي جبهه نصر با حد شرقي جبهه قدس - به حاج احمد متوسليان واگذار گرديد. سرهنگ شاهين راد، فرمانده تيپ 2 از لشكر 21 حمزه به عنوان جانشين حاج احمد معرفي شد. در مورد تيپ 58 نيز همين وضعيت مصداق داشت. فرمانده تيپ 27 محمد رسولالله (ص) در طي عمليات، مسئوليت فرماندهي عملياتي مجموعه ادغامي را عهدهدار بود و سرهنگ يعقوب علي ياري، فرمانده تيپ 58 تكاور، به سمت معاونت حاج احمد در جريان عمليات منصوب شد.
دو روز پس از خاتمه نبرد فتحالمبين، فرمانده قرارگاه تاكتيكي جبهه نصر، در مصاحبهاي، شرح مبسوطي درباره دلايل ادغام واحدهاي سپاه و ارتش در جبهه نصر و ساز و كار آن ارايه داد:
«.... تقسيم بندي محورهاي عمليات در منطقه محول شده به تيپ ما - در جبهه نصر- از اين قرار بود كه موظف شديم با دو تيپ از نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران كار كنيم؛ يعني در منطقه غرب دزفول، نيروهاي تيپ ما در يك قسمت ميبايست با نيروهاي تيپ 58 تكاور ارتش ادغام ميشدند و در بخش ديگر از منطقه هم گردانهايي از تيپ ما بايد با گردانهاي تيپ 2 لشكر 21 حمزه ارتش ادغام ميشدند.
وضعيت تقسيم وظايف فرماندهي در عمليات هم به اين ترتيب بود كه مسئوليت فرماندهي در سطح پشتيباني، يعني كاتيوشا، توپخانه، بهداري و اركان اداري به عهده برادران ارتش بود، ولي فرماندهي عمليات و مسئوليت مديريت عمليات يگانهاي ادغامي در خط، با سپاه بود. آن دسته از واحدهاي ارتش هم كه با يگانهاي سپاه ادغام ميشدند، تحت امر سپاه محسوب ميشدند و با همين وضعيت در عمليات شركت ميكردند».
وضعيت فرماندهي در مورد گردانهاي ادغامي نيز بر همين منوال بود. يك سپاهي، فرماندهي گردان ادغامي را به عهده ميگرفت و فرمانده گردان ادغامي ارتش در عمليات، مسئوليت جانشيني وي را عهدهدار ميشد. باقر شيباني ميگويد:
«يك روز حاج احمد كل بچههاي ارتشي ادغام با تيپ 27 را براي صرف ناهار و آشنايي بيشتر بچههاي سپاهي و ارتشي به كمپ بلتا دعوت كرد، اما برادران ارتش گفتند: اول شما بايد ميهمان ما باشيد.
به همين جهت، ما رفتيم و يك روز ناهار در خدمت بچههاي ارتش بوديم. از ميهمان نوازي برادران ارتشي و فضاي گرم و صميمانه حاكم بر آن ضيافت هر چه بگويم، كم است. پس از صرف غذا، در آنجا سكوي نسبتا بلندي قرار داشت كه ديديم يكي از فرماندهان ارشد سپاه و يكي از فرماندهان ارشد ارتش تشريف آوردند، از آن سكو بالا رفتند و رو به جمع ما نيروهاي ارتشي و سپاهي مراسم معارفه رسمي را شروع كردند. همان جا بود كه حاج احمد رسما به عنوان فرمانده مجموعه نيروهاي ادغامي تيپ 27 محمد رسول الله (ص) و تيپ 2 لشكر 21 حمزه به حضار معرفي شد و بعد هم فرمانده محترم تيپ 2 لشكر 21 يعني جناب سرهنگ شاهين راد را هم به عنوان جانشين ايشان معرفي كردند.
به همين سياق، فرماندهان گردانهاي ادغامي و جانشينان ايشان تا رده دسته هم معرفي شدند. اين معارفه، در حضور كل بچههاي سپاهي و ارتشي صورت گرفت. يادم هست كه بچهها توي يك دشت پهناوري رو به جايگاه نشسته بودند و با يك كنجكاوي و اشتياق خاصي ناظر اين مراسم بودند.»
حاج احمد متوسليان، بعدها در مورد امتيازها و نقاط ضعف طرح ادغام نيروهاي سپاه و ارتش در نبرد فتحالمبين گفته است:
«...طرح ادغام نيروهاي سپاه با ارتش، كار درستي بود؛ يعني نفس طرح، ايده خوبي بود. مكانيزم طرح به اين ترتيب بود كه نيروهاي سپاه و ارتش به صورت گروههاي بيست و دو نفر از ما و بيست و دو نفر از ارتش در هم ادغام شدند؛ منتهي در اين ميان اشكالاتي به چشم ميخورد. يكي اينكه ادغام با سازمان يگانهاي رزم نيروي زميني ارتش دقيقا هماهنگ نبود. از اين بابت اگر ما همه سلاحهاي سنگين و همه تداركاتچيها و پرسنل پشتيباني آنها را هم كنار ميگذاشتيم، باز در مرحله ادغام در ردههاي گردان ميديديم كه از نظر نفرات مشكل داريم. روي همين اصل، يك مقدار ناهماهنگي از اين بابت وجود داشت. بخشي از ناهماهنگي هم ناشي از عدم توجيه بعضي برادرهاي ارتشي نسبت به طرح ادغام بود. به عنوان مثال، گردان 4 از تيپ 58 تكاور ذوالفقار متاسفانه تا روز آغاز حمله تن به ادغام نداده بود. ما هم كه ديديم تا شروع حمله فرصتي باقي نماينده اصرار نكرديم و شب عمليات ديگر با گردان 4 ادغامي صورت نگرفت و برادران تيپ خودمان از گردان انصار الرسول(ص) را بدون ادغام با گردان 4 وارد عمليات كرديم. (مصاحبه - 11 فروردين 1361)
ميرسجادي، فرمانده گردان ابوذر غفاري از نحوه ادغام نيروهاي تحت فرماندهي خود با گرداني از تيپ 58 تكاور روايت ميكند:
«...گردان ما با گردان 3 از تيپ 58 تكاور ذوالفقار ارتش ادغام شد. حاجاحمد و جناب سرهنگ يعقوب علي ياري - فرمانده تيپ تكاور ذوالفقار - معتقد بودند كه لازم است بنده مسووليت فرماندهي هر دو گردان ابوذر و گردان 3 را در عمليات به عهده بگيرم و جناب سرگرد صادقي - فرمانده گردان 3 - هم جانشين بنده در اين مجموعه ادغامي باشند.
البته اين نحوه تقسيم وظايف فرماندهي صرفا در مدت عمليات اعمال ميشد و بعد از عمليات، مسووليت فرماندهي گردان 3 كماكان به عهده سرگرد صادقي بود. در مورد فرماندهان گروهانهاي ادغامي هم وضع به همين منوال بود؛ يعني افرادي كه آشنايي بيشتر و توان عملياتي افزونتري نسبت به سايرين داشتند، مسووليت گروهان ادغامي را به عهده ميگرفتند و نفرات بعدي، به عنوان جانشين تعيين ميشدند. حالا اينكه فرد اصلح سپاهي باشد يا ارتشي، فرقي نميكرد. تا جايي كه به ياد دارم، وضعيت از اين بابت در كليه گردانهاي ادغامي به يك صورت بود.»
در همين برهه، به دستور حاج احمد، سه گردان منتخب تيپ 27 كه عهدهدار اجراي ماموريت يورش عمقي به ارتفاعات علي گره زد و علي گريذد (موضع توپخانه سپاه چهارم ارتش عراق) شده بودند، با سه گردان از تيپ 2 لشكر 21 حمزه ادغام شدند. ترتيب ادغام گردانهاي موصوف، به شرح ذيل بود:
1- گردان سلمان فارسي با گردان 141 پياده.
2- گردان حبيب بن مظاهر با گردان 144 پياده.
3- گردان حمزه سيدالشهدا با گردان 169 پياده.
گردانهاي تحت امر تيپ 58 تكاور ارتش نيز مامور به ادغام با چهار گردان تيپ 27 محمد رسولالله(ص) به شرح ذيل شدند:
1- گردان 1 با گردان مالك اشتر.
2- گردان 2 با گردان عمار ياسر.
3- گردان 3 با گردان ابوذر غفاري.
4- گردان 4 با گردان انصارالرسون(ص).
گردانهاي ادغامي مذكور در رديف يك، مامور به تصرف منطقه تپه چشمه؛ گردانهاي ادغامي مذكور در رديف دو، مامور به تصرف منطقه جوفينه و گردانهاي ادغامي مذكور در رديفهاي سه و چهار، مامور به تصرف ارتفاعات شاوريه شده بودند. دو گردان ادغام نشده تيپ 27، يعني گردان بلال حبشي و گردان مسلم بن عقيل نيز مامور شدند كه به صورت يگان پشتيبان، يكي در حد شرقي جبهه نصر - منطقه جوفينه- و ديگري در حد غربي اين جبهه - منطقه شاوريه - وارد عمل شوند.
هر چه موعد آغاز عمليات بزرگ سپاه اسلامي نزديكتر ميشد، فرماندهان يگانهاي ادغامي ارتش و سپاه در منطقه غرب دزفول بر تشكيل جلسات توجيهي مشترك تاكيد بيشتري ميورزيدند. محل اصلي تشكيل اين نشستها، قرارگاه تاكتيكي جبهه نصر بر روي قله 350 شاوريه بود.
ميرسجادي، فرمانده گردان ابوذر غفاري، درباره حال و هواي حاكم بر اين جلسات توجيهي ميگويد:
«... جلسات توجيهي ما در قرارگاه تاكتيكي نصر، با جلسات توجيهييي كه الان برگزار ميشود، ميز و صندلي و كالكهاي بزرگ و آنتنهاي خودكار مخصوص نشان دادن خطوط و مناطق روي نقشه و اين جور چيزها را نميخواست.
اصلا جلسههاي ما در قرارگاه تاكتيكي به صورت سرپايي تشكيل ميشد. همين طرح عملياتي گردان ابوذر و گردان انصار در منطقه شاوريه را در نظر بگيريد. ما نكاتي از قبيل اينكه محور حركت گردانها از كجاست، گردانها بايد از كدام نقطه حركت كنند و در كدام نقطه متوقف بشوند و... همه اينها را روي ورقه كاغذي كه تقريبا به شكل تقويم بود، نوشته بوديم. همين ورقه، در حكم سند ما بود.
براي توجيه كردن مسوولين گروهانها، روي زمين مينشستيم و يك سرنيزه يا تركه خشكيدهاي بر ميداشتيم و با آن روي خاك خطوطي ترسيم ميكرديم و ميگفتيم: آقا، بايد از اينجا برويم، اين مسير هم به اينجا منتهي ميشود و...
اين، سبك و سياق رايج در جلسات توجيهي ما بود. به ياد دارم كه اسماعيل قهرماني، فرمانده گردان انصار؛ جانشين ايشان، برادر محمود مرادي و بنده كه مسوول گردان ابوذر بودم. همراه بسياري ديگر از بچهها كه در محور شاوريه جلسه گذاشته بوديم، داخل مقر خيلي داغ سرگرم بحث و گفتوگو درباره منطقه هدف و طرح مانور عمليات بوديم و با تركه و سرنيزه روي زمين نقشه ميكشيديم! وقتي آن يك ورق كوچك كاغذ را كه به اصطلاح نقشه اصلي ما بود، دست و دست به هم رد ميكرديم. حاج احمد و جناب سرهنگ علي ياري - فرمانده تيپ ذوالفقار ارتش - هم كه كنار ما نشسته بودند، به ما نگاه ميكردند. فراموش نميكنم كه جناب سرهنگ عليياري چطور حيرتزده و با نگاهي متعجب به آن يك تكه كاغذ ما نگاه ميكرد!»
شمارش معكوس براي اجراي طرح عملياتي «كربلا-2» در شرايطي آغاز شده بود كه سرفرماندهي ارتش عراق، ضمن تجزيه و تحليل دقيق يورشهاي ايران در«مطلعالفجر» و «محمد رسولالله(ص)» به سرعت توانست هدف اصلي از اجراي حملات مذكور را كشف كند و جمعبندي نسبتا دقيقي از منطقه مورد نظر مدافعين ميهن اسلامي براي آغاز عمليات بزرگ آتي ايرانيان به عمل آورد.
دشمن پس از ايقان نسبت به اين امر كه يورش عظيم قواي ايراني، در منطقه تحت اشغال سپاه چهارم ارتش عراق، موسوم به «قواي حطين»، در جبهههاي غرب دزفول و شمال شوش خواهد بود، چند تدبير عمده و محوري را در دستور كار خويش قرار داد:
1- افزايش حجم تعقيب و مراقبت تحركات گسترده و بيوقفه نيروهاي ايراني در مجاورت خطوط پدافندي يگان هاي تابع سپاه چهارم با بهرهگيري از تصاوير ماهوارهاي ارايه شده توسط متحدين شرقي و غربي و تشديد روند عكسبرداري هوايي به صورت هر روزه از مناطق غرب دزفول و شمال شوش و در نهايت استفاده از اطلاعات فراهم آمده توسط عناصر پنجم (اعم از عوامل گروهك خلق عرب، منافقين و ديگر وابستگان جبهه متحد ضد انقلاب در داخل ايران).
2- تجديد آرايش واحدهاي زرهي و مكانيزه تابع سپاه چهارم و تقويت خطوط دفاعي آن در مناطق اشغالي غرب دزفول و شمال شوش؛ آزاد كردن يگانهاي احتياط جمعي سپاهاي 1، 2 و 3 ارتش عراق، مشتمل بر هفت تيپ زرهي، مكانيزه، نيروي مخصوص و واحدهاي جيشالشعبي و اعزام آنها به حوزه استحفاظي سپاه چهارم؛ استقرار واحدهاي كماندويي تابع «قواي يرموك» (مزدوران اردني) پيرامون موضع توپخانه سپاه چهارم، خاصه در مناطق «دچه»، «واوي» و ارتفاعات «علي گره زد».
3- اعلام وضعيت فوقالعاده و ابلاغ دستور آمادهباش سراسري از نوع «ج» (به معناي حداكثر آماده باش) به كليه يگانها و نيروهاي تابع سپاه چهارم نيروي زميني ارتش عراق.
در يكي از اسناد به دست آمده از سنگرهاي قرارگاه تاكتيكي سپاه چهارم دشمن طي نبرد فتحالمبين كه عمده مفاد آن به موضوع تحليل تحركات نيروهاي ايراني در مجاورت خطوط مقدم منطقه تحت اشغال سپاه چهارم اختصاص يافته است، نكات جالب توجهي جلب نظر ميند. سرفرماندهي ارتش عراق، در اين سند تحليلي كه ذيل بخشهايي از آن را درج خواهيم كرد، پيرامون حمله قريبالوقوع نيروهاي ايراني و نحوه و نتايج احتمالي آن، چنين گمانهزني ميكند:
به كلي سري
راز، امانت دوست
از: سرفرماندهي كل نيروي مسلح عراق
به فرماندهي قواي حطين[سپاه چهارم] و كليه يگانهاي تابع
موضوع: تحليل مانورهاي دشمن در منطقه دزفول - شوش
الف - براساس اطلاعات فراوان رسيده درباره فعاليت دشمن در مناطق شمالي[يعني نبردهاي مطلعالفجر و محمد رسولالله(ص)] مشخص شده است كه دشمن قصد داشته اقدام به يك رشته يورشهاي محدود با هدف گمراه ساختن ما از اهداف واقعي حمله اصلي خود كند.
ب - با توجه به تحركات دشمن در منطقه استقرار قواي حطين [سپاه چهارم] چنين به نظر ميرسد كه دشمن قصد دور ساختن واحدهاي ما از شهرهاي دزفول و شوش با هدف عقب زدن و انهدام هر چه بيشتر اين نيروها را دارد.
برهمين اساس، دشمن به زودي اقدام به اجراي عمليات جداسازي واحدهاي ما از طريق نفوذ عمقي به خطوط پدافندي ما خواهد كرد. هم از اين جهت، مناطقي كه در ذيل به آنها اشاره خواهيم كرد، نقشي مهم و اساسي در اين زمينه براي دشمن ايفا خواهند كرد و آنان تدابير اصلي خود را بر اين اساس استورا كردهاند:
1- پيشروي به سمت تنگه رقابيه، با هدف رسيدن به مواضع تيپ 24 زرهي.
2- اقدام به پيشروي به سمت چنانه.
تاثيرات:
1- تسهيل عمليات دشمن جهت رسيدن به منطقه چنانه، براي قطع خطوط مواصلاتي لشكر 1 مكانيزه ما و عقب زدن واحدهاي ما در منطقه شوش.
2- در صورت توانايي دشمن نسبت به تصرف تنگه رقابيه و عدم توفيق دشمن به پس زدن قواي ما در چنانه، باز هم آنان خواهند توانست مواضع توپخانه ما را وادار به عقبنشيني تا منطقه «اماميه» [امامزاده عباس] كنند.
3- اگر نيروهاي دشمن بتوانند به چنانه يا «دوسلك» برسند، خطوط ارتباطي يگانهاي مهمي از ما قطع خواهد شد. اگر آنان بتوانند تنگه رقابيه را تصرف كنند، توپخانه آنان جلو خواهد آمد و دشمن اين امكان را خواهد يافت تا مناطق زيادي را بكوبد كه اثر مستقيم آن سقوط [ارتفاعات] رادار و سايتها خواهد بود.
نتيجهگيري:
مجددا تذكر اين نكته لازم به نظر ميرسد كه حملههاي قواي دشمن در منطقه شمالي با اين هدف صورت گرفته بود كه توجه ما را از منطقه دزفول و شوش منحرف سازند؛ ليكن براساس آنچه مشاهده مِيشود، دشمن قطعا ميخواهد عمليات اصلي خود را در همين مناطق (غرب دزفول و شمال شوش) انجام دهد.»
هم از اين روي است كه در گرماگرم دورخيز لشكريان ايران اسلامي در شمال خوزستان با هدف در هم كوبيدن موجوديت قواي سپاه چهارم دشمن و آزادسازي سرزمينهاي اشغالي، ارتش عراق با اطلاع از حمله قريبالوقوع نيروهاي ايراني، جهت ممانعت از اين عمليات، در تاريخ بيست و هشت اسفند سال 1360، حمله وسيعي را در جبهه شوش آغاز ميكند. تك سنگين عراق به استعداد سه تيپ تقويت شده زرهي به جبهه شوش باعث ميشود درگيري سهمگيني در محور جبهه فجر به وجود آيد.
از آنجا كه دژهاي دفاعي ايران در اين جبهه به خاطر انجام عمليات قريبالوقوع آتي، حالت تهاجمي داشت، نيروهاي مهاجم دشمن موفق ميشوند در چند محور به مواضع خودي رخنه كرده، بعضا حتي تا چند كيلومتر پيشروي كنند. در اين گيرودار، معابر نفوذي و راههاي هجومي برگزيده جهت يورش عظيم آتي، به ميزان قابل توجهي براي دشمن كشف ميشود و بدينسان، خطري بزرگ سرنوشت عمليات قريبالوقوع رزمندگان اسلام را تهديد ميكند؛ چرا كه دشمن اكنون دريافته است كه با توجه به تراكم و آرايش قواي خودي، در صورت وقوع عمليات، ستون فقرات آن در جبهه غرب دزفول و شوش در هم شكسته خواهد شد.
سرفرماندهي ارتش عراق با اجراي اين تك بازدارنده در جبهه شوش، مدعي مِيشود كه دست ايران را خوانده و ضمن كشف حمله بزرگ آتي، آن را خنثي كرده و جمهوري اسلامي ديگر قادر نيست در چنين منطقهاي اقدام به يك عمليات عظيم و سراسري كند. رسانههاي گروهي منطقهاي و جهاني حامي رژيم عراق نيز ادعاهاي سادهلوحانه سرفرماندهي دشمن را تكرار ميكنند و در مورد آنچه كه «قدرت عظيم دفاعي عراق» مينامند، به ايران هشدار ميدهند. با اين همه، تك بازدارنده دشمن كه در اصل با هدف به تاخير انداختن عمليات تهاجمي آتي نيروهاي اسلام شروع شده بود، بدل به شكستي هولناك شد.
خالد حسين نقيب، نويسنده و كارشناس مسايل نظامي عراق كه خود در آن ايام از جمله افسران جمعي سپاه 4 ارتش عراق بوده است، درباره تك بازدارنده دشمن به جبهه فجر مينويسد:
«... لشكر 3 زرهي كه در منطقه مرزي «شلمچه» استقرار يافته بود، براساس دستورهاي صادر شده از ستاد فرماندهي موظف گرديد به همراه تيپهاي تابع خود به منطقه «شوش» عزيمت كند. به اين ترتيب، يگان ما نيز به همراه واحدهاي زرهي و مكانيزه به سمت منطقه «رقابيه» در ناحيه شوش حركت كرد. در آن منطقه بيش از ده تيپ، از جمله تيپ 10 مستقل زرهي و تيپ 8، 12، 34 و 96 پياده و چند يگان ديگر استقرار يافته بودند.
روز پنجشنبه 18 مارس 1982[بيست و هفت اسفند 1360] دستوري مبني بر حمله نيروهاي ما به منطقه مشرف به شهر شوش و استقرار در كنار رودخانه كرخه صادر گرديد. ناگفته نماند كه رژيم عراق، يك طرح ضربتي براي بر هم زدن آرايش نيروهاي ايراني و ايجاد ياس و نوميدي در صفوف اين نيروها پس از وارد آوردن خساراتي بر آنان پيريزي كرده بود و سعي داشت به اين طريق، از تهاجم نيروهاي ايران جلوگيري كند. پانزده تيپ از تيپهاي ماموريت ويژه نيز براي پشتيباني از حملهاي كه قرار بود از منطقه «رقابيه» آغاز شود، به حال آمادهباش درآمدند.
روز بعد - جمعه نوزده مارس 1982 مطابق با بيست و هشت اسفند 1360 - اين تك بازدارنده تحت پوشش آتش سنگين توپخانه و حملات هوايي آغاز شد و نيروهاي عراقي ضمن پيشروي موفق شدند شكافي به عمق پنج كيلومتر [در خطوط دفاعي ايران] ايجاد كنند؛ ليكن در دومين روز حمله، به علت مقاومت شديد نيروهاي دفاعي ايران [در جبهه فجر] و حملات توپخانه آنان كه خسارات بسيار سنگيني بر نيروهاي عراقي وارد ساخت، پيشروي واحدهاي عراقي متوقف گرديد.
صدام حسين، رئيس رژيم كه براي نظارت بر روند عمليات شخصا در منطقه «برقازه» - قرارگاه تاكتيكي سپاه 4 - حضور داشت، اميدوار بود با استفاده از مجربترين نيروهاي زرهي عراق و نيز با بهرهگيري از حملات گسترده زميني و هوايي، به فتحي كه نيروهاي عراقي وعده داده بودند، نايل گردد؛ ولي نه تنها تلاشهاي آنان در برابر مقاومت نيروهاي ايراني بيثمر ماند، بلكه خسارات و ضايعات سنگيني به نيروهاي مهاجم وارد آمد... بعد از اينكه فرماندهان از پيشروي و تحقق اهداف از پيش تعيين شده منصرف شدند، در روز شنبه بيست مارس 1982 يعني بيست و نه اسفند 1360، دستور عقبنشيني ما به نقاطي كه از آن حركت كرده بوديم، صادر شد.
اين عقبنشيني، در زير آتش سنگين نيروهاي ايراني انجام گرفت؛ به گونهاي كه مجبور شديم در تاريكي شب، مهمات، تسليحات و حتي كشتهها و مجروحينمان را به حال خود رها كنيم.»
در پي شكست دشمن در اجراي تك بازدارنده و هزيمت نيروهاي عراقي در جبهه شوش، ساعت هشت صبح روز شنبه بيست و نه اسفند سال 1360، به دستور حاج احمد متوسليان، كليه فرماندهان گردانهاي تيپ 27 محمد رسولالله(ص) جهت شركت در جلسهاي اضطراري، در مقر تاكتيكي جبهه نصر - ارتفاع 350 شاوريه - حضور يافتند..
در اين نشست توجيهي، عمده هم و غم حاج احمد معطوف به توجيه هر چه موثرتر فرماندهان سه گردان حبيب بن مظاهر، سلمان فارسي و حمزه سيدالشهدا نسبت به ماموريت خطير ايشان بود؛ چرا كه اين سه گردان موظف بودند عمدهترين هدف عمليات يعني واحدهاي بيشمار توپخانه سپاه چهارم نيروي زميني ارتش عراق را در عمق مواضع اشغالي دشمن به تصرف خويش درآورند؛ به اين ترتيب كه ابتدا گردانهاي سلمان فارسي و حمزه سيدالشهدا پس از رها شدن از نقطه رهايي در دامنههاي بلتا و عبور از خط اول دشمن پيش از رسيدن به جاده آسفالت انديمشك - دهلران ميبايست به دو تپه سوقالجيشي در ارتفاعات بلتا حمله ميبردند. ماموريت تصرف تپه سمت راست كه به واسطه استقرار واحدهاي زرهي دشمن به استعداد يك گروهان شامل 25 دستگاه تانك، به «تپه تانك» نامگذاري شده بود، به گردان سلمان فارسي محول شد. ماموريت تسخير تپه سمت چپ نيز كه به جهت استقرار يك گردان از نيروهاي پياده دشمن آن را «تپه پياده» ميناميدند، به گردان حمزه واگذار گرديد. براساس توجيه طرح مانور از سوي حاج احمد، گردان حبيب بن مظاهر ماموريت داشت كه همزمان با درگير شدن قواي زرهي و پياده دشمن بر روي تپههاي موصوف با گردانهاي سلمان و حمزه، به سرعت از ميانه مواضع درگير شده عبور كند و پس از پشت سر نهادن بستر خشكيده يك رودخانه فصلي و جاده آسفالت انديمشك - دهلران، خود را به مواضع توپخانه سپاه 4 عراق بر روي ارتفاعات علي گره زد برساند و طي يورشي برقآسا، آنجا را به تصرف درآورد. مطابق اطلاعات به دست آمده، فرماندهي اين يگان كه رسما «توپخانه صحرايي لشكر 10 زرهي القادسيه» - جمعي قواي حطين (سپاه 4) - ناميده ميشد، برعهده سرهنگ ستاد «خليل محمد النعمه» بوده است. وظيفه محافظت از اين توپخانه را دو گردان كماندويي داوطلب اعزامي از ارتش اردن، موسوم به «نيروهاي يرموك»، عهدهدار بودند.
البته اطلاق عنوان «داوطلب» به نيروهاي اعزامي ملك حسين اردني، خصوصا با تاملي بر اسناد به دست آمده از دشمن در نبرد فتحالمبين، ابدا محلي از اعراب نداشت. سندي كه ترجمه آن را در ذيل آوردهايم، به خوبي نشان ميدهد كه حكام رژيمهاي مرتجع عرب، نه به خاطر انجام وظيفه در قبال آنچه كه «رسالت قوميت عربي» ناميده ميشد، بلكه صرفا با هدف كسب منافع مادي و پس از دريافت مبالغي كلان از رژيم عراق حاضر به كرايه دادن مزدور به ارتش صدام حسين شدند.
آخرين نكته قابل ذكر نيز اين است كه پس از آغاز مرحله اول نبرد فتحالمبين، كماندوهاي اعزامي از سوي كشور اردن، نخستين نيروهايي بودند كه با نزديك شدن رزمندگان گردانهاي حبيب بن مظاهر، حمزه سيدالشهدا و سلمان فارسي به دامنههاي ارتفاعات علي گره زد، فرار را بر قرار ترجيح دادند. با هم سند ذيل را ميخوانيم:
سري و شخصي
توپخانه صحرايي لشكر 10 زرهي
(استخبارات)
شماره: ر-ش.9
موضوع: رهنمود نحوه استخدام داوطلبين اردني
(نيروهاي يرموك)
تاريخ: 1982/3/14 [برابر با روز يكشنبه 23 اسفند 1360]
براساس نامه فرماندهي لشكر 10 زرهي سري و شخصي در 1982/3/5 مقرر ميدارد: از آنجا كه در آينده نزديك، نيروهاي داوطلب اردني به منطقه استقرار لشكر ما خواهند آمد، براي اينكه كليه مشكلات اداري و سازماني مربوط به اين الحاق را قبلا حل كنيم، ضرورت دارد تمام جوانب مساله را تا پيش از پيوستن آنان به لشكر ما، براساس رهنمودهاي ذيل مورد بررسي قرار دهيم.
نحوه استخدام:
به كارگيري ايشان در منطقه استقرار لشكر ما و فرستادن گروهي از آنها به منطقه «دچه» [امامزاده عباس] جهت حفاظت از مقر توپخانه صحرايي.
لازم است واحدهاي داوطلب مزبور، پس از پايان اولين دوره مرخصي و بازگشت آنها به منطقه، به نيروهاي ويژه ملحق شوند. از آنجا كه نيروهاي ويژه روياروي دشمن در خط مقدم مستقر هستند، اوامر لازم پيرامون اين امر متعاقبا صادر خواهد شد.
امور اداري:
- تجهيزات و سلاحهاي نيروهاي داوطلب، مشابه تجهيزات و سلاحهاي ما بوده و از اين لحاظ تفاوتي وجود ندارد.
- نحوه اعطاي مرخصي ادواري به نفرات واحدهاي داوطلب، مانند هم قطاران عراقيشان در لشكر 10 است و آنها جزء پرسنل مامور به خدمت در مناطق دوردست جبهه محسوب ميشوند. محل تجمع آنها، پادگان[شهر] «العماره» و تحت سرپرستي سپاه چهارم است. داوطلبين جهت رفت و آمد به كشور خود، از فرودگاه بينالمللي بغداد استفاده كرده، پادگان الرشيد در بغداد، محل اسكان موقت آنها خواهد بود.
- نحوه پرداخت حقوق و مزاياي داوطلبين به شرح ذيل بوده، دفاتر حقوقي خاص ايشان گشوده ميشود:
الف: 170.000 دينار اردني به افسران.
ب: 140.000 دينار اردني به دانشجوياني كه هنوز درجه افسري نگرفته و مشغول طي دوره آموزشي افسري هستند.
ج: 120.000 دينار اردني به درجهداران.
د: 100.000 دينار اردني به سربازان عادي.
- شايسته است در ارايه مجموعه عطاياي فوق دقت به عمل آيد؛ چرا كه اين امر در حكم بذل اهتمام به انسجام تمامي نيروهاي قوميت عرب در قادسيه صدام است.
سرهنگ ستاد
خليل محمد النعمه
فرمانده توپخانه صحرايي لشكر 10 زرهي القادسيه
جهت توفيق ماموريت به ظاهر ناممكن تسخير مواضع توپخانه سپاه چهارم ارتش عراق، حاج احمد بر ضرورت اجراي «اصل غافلگيري» تاكيد زيادي داشت؛ چنان كه در جلسه توجيهي فرماندهان گردانهاي حبيب، حمزه و سلمان نيز ميگويد:
«... اگر گردان حبيب قبل از رسيدن به تپههاي كنار جاده يعني توي اين دشت باز درگير بشود، احتمال اينكه حتي سي درصد از نيروهاي آن هم بتوانند به جاده برسند، ضعيف است. حتي بعد از رسيدن آنها به جاده آسفالت انديمشك - دهلران هم درگيري، پنجاه درصد از گردان تلفات ميگيرد. به خاطر همين مساله، اصل غافلگيري بايد صددرصد اجرا بشود.»
مقارن ساعت چهارده از طريق فرماندهي كل جبهه نصر به حاج احمد ابلاغ شد كه نيروهاي تيپ 27 بايد براي آغاز حمله در همين شب آماده بشوند. حاج احمد نيز ضمن فراخواني سريع كليه فرماندهان گردانها به قرارگاه تاكتيك شاوريه، دستور آمادهباش صددرصد براي عمليات را به آنان ابلاغ ميكند و تا آخرين دقايق شامگاه بيست و نه اسفند، رزمآوران تيپ 27 محمد رسولالله(ص) همگي منتظر صدور فرمان حمله ميمانند؛ اما... سرانجام دستور لغو عمليات به قرارگاه تاكتيكي جبهه نصر ابلاغ ميشود.
حاج احمد متوسليان در جايگاه فرمانده قرارگاه تاكتيكي جبهه نصر، درباره علل و عوامل صدور فرمان آمادهباش صددرصد براي آغاز عمليات و در پي آن، ابلاغ دستور لغو عمليات در آخرين لحظات شامگاه بيست و نهم اصفند 1360 ميگويد:
«... تاريخ آغاز عمليات كاملا مشخص بود؛ يعني همه روي اين اصل متفق بودند كه زمان آغاز عمليات بايد قبل از عيد 1361 باشد.
روز بيست و پنج اسفند، اولين فرصت مناسب براي اجراي حمله بود. بعد شروع حمله چهل و هشت ساعت به تعويق افتاد؛ يعني شد روز بيست و هفتم اسفند. مجددا حمله را به تاخير انداختند و علت اين تاخير، عدم آمادگي تعدادي از قرارگاههاي فرماندهي جبههها در رابطه با ادغام واحدهاي سپاه و ارتش بود. در تاريخ بيست و نه اسفند هم باز خبر رسيد كه احتمال عمليات خيلي زياد است. به تعويق افتادن مكرر آغاز حمله از طرف ايران باعث شده بود كه عراق، قدرت عمل پيدا كند و براي اينكه خطوط ما را در منطقه تجزيه كند، نيروهاي خودش را جمع كرد و از يك نقطه وارد كار شد. آن نقطه، جبهه شوش بود.
وقتي كه برادر محسن رضايي براي استخاره درباره تعيين زمان و مكان آغاز حمله پيش حضرت امام رفته بود، امام به ايشان فرموده بودند كه شما مگر شك داريد؟! ايشان گفته بود: نه! به هيچ وجه شك نداريم. اما هم به برادر محسن گفته بودند: پس برويد به كارهايتان برسيد. شك هم به دلتان راه ندهيد. موفق هستيد انشاءالله. ما هم دعا ميكنيم.»
سالها بعد، سرهنگ صياد شيرازي در تبيين و تحليل اين واقعه تاريخي گفت:
«... چند روز قبل از آغاز عمليات، دشمن فشار عجيبي به نيروهاي ما [در جبهه فجر] آورد. اين فشار براي ما غير قابل تحمل بود؛ چون پشت نيروهاي ما آب [رودخانه كرخه] بود. تا آمديم بجنبيم، دشمن از محور دوم عمليات را شروع كرد. در محور رقابيه [جبهه فتح] تا چهار كيلومتر پيشروي كرد. پس آن محور هم به هم خورد.
شايد دشمن يكي دو روز بيشتر وقت نميخواست تا دو محور را به هم وصل كند. معلوم بود كه دارد حساب شده كار ميكند و ميخواهد ما را به موضع انفعالي بكشاند و ابتكار عمل را از ما بگيرد. اينجا بيشتر حالمان گرفته شد.
بدبختانه، با طرحي كه مصوب همه ما بود، از چهار محوري كه ميخواستيم حمله كنيم، فقط دو محور باقي ماند. اين دو محور هم به هيچ ترتيب با محاسبات و برآوردهاي عملياتي و معيارهاي تخصصي نميخورد ... دو محور باقيمانده، يكي [جبهه قدس] از طرف عين خوش بود و يكي هم طرفي است كه ارتفاعات [تپه چشمه، جوفينه، بلتا و شاوريه] جلوي آن را گرفته [جبهه نصر] و دشمن فكر ميكرد همان ارتفاعات براي پدافند كافي است و خودش را محكم ميدانست. ببينيد نقش امام چه بود. آنهايي كه شعورشان پايين است و موقعيت فرماندهي كل قوا را فقط از نظر حكومت اسلامي ميدانند كه هيچ سابقه و تخصص نظامي ندارد، ميگويند چطور ممكن است چنين كسي بتواند فرمانده باشد و فرماندهي كل قوا يك چيز تشريفاتي است. نقش حضرت امام در صحنههاي نبرد و سختيهاي انقلاب، نقشي حياتي و تعيين كننده بود؛ منتهي درك ما بايد عميقتر و با تحقق توأم باشد.
آخرين بررسي مشترك من و فرمانده سپاه به اين نتيجه رسيد كه بايد اين مطلب را به حضرت امام منتقل كنيم كه وضع ما نگران كننده است؛ ببينيم نظرشان چيست و در اين شرايط چه بايد كرد؟ متفقالقول شديم كه اين كار درست است. تصميم گرفتيم كه بگوييم چارهاي نداشتيم و گرفتار شده بوديم. چون هر دو نميتوانستيم [به تهران] برويم، با توافق هم قرار شد آقاي محسن رضايي بروند و برگردند. زمان هم تنگ بود. حتي اگر با هواپيما هم ميرفت و برميگشت، باز هم نميشد. يك ساعت و نيم برود، يك ساعت و نيم برگردد و در تهران هم ترافيك هست.
اين صحنهها تاريخي است و بايد توجه كرد. يكدفعه يكي از خلبانهاي با روحيه انقلابي ارتش به نام حقشناس گفت: من خلبان [جنگنده تاكتيكي] «الف - پنج» هستم. ما مجاز نيستيم در كابين كمك خلبان يك نفر ديگر را سوار كنيم. بايد حتما خلبان باشد. ولي من آمادگي دارم، هر كدام از شما كه خواستيد، در مدت بيست دقيقه به تهران برسانم و از آن طرف هم در مدت بيست دقيقه بياورم. بقيه زمان هم صرف رفت و آمد تا جماران ميشود. اين پيشنهاد جالبي بود. هواپيماي [دو كابينه] «اف - پنج» آموزشي آماده بود كه دو نفر با آن پرواز كنند. كسي كه ميخواهد برود توي كابين، بايد آزمايش بدهد، تست بدهد؛ چون [اين جت جنگنده] ميخواهد با سرعت صوت پرواز كند و كشش ميخواهد. آقاي رضايي [عازم اين سفر شد و سوار بر جت شكاري اف - پنج به تهران] رفت.»
حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني، دو صفحه آخر يادداشتهاي روزانه سال 1360 خود را به همين ماجرا اختصاص داده است. در يادداشتهاي ايشان ميخوانيم:
«شنبه 29 اسفند 1360»
امروز تعطيل بود و در خانه ماندم. مطالعه ميكردم ... ظهر آقاي