سردار شوشتری به روایت سردار حمزه حميدنيا

کد خبر: ۱۹۶۵۶۲
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۱ - ۱۵:۴۱ - 17October 2012
اقتدار در عملياتها

از آذرماه 59 که من فرمانده عمليات سپاه خراسان بودم و شهيد شوشتري فرمانده عمليات سپاه نيشابور بود با هم ارتباط داشتيم. تا سال 62 هم بنده فرمانده ايشان بودم. ايشان کم کم به خاطر لياقت و شجاعت و توانمندي اي که نشان دادند، مسئوليت هاي ديگري گرفتند که از جمله آن ها فرماندهي لشگر پنج نصر خراسان بود.

اواخر جنگ هم فرماندهي قرارگاه نجف که وسعت بزرگي از جبهه هاي جنگ جنوب و غرب را تحت اشراف خود داشت، به عهده ايشان گذاشتند و بعد از جنگ هم فرماندهي قرارگاه ثامن الائمه(ع) در شمال شرق و بعد هم فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا و معاونت فرماندهي نيروي زميني سپاه را بر عهده ايشان گذاشتند که به خوبي براي ولايت سربازي نمودند و سربلند بيرون آمدند.

[در دفاع مقدس]هنگام سخت شدن عمليات ها مانند آهني که آب ديده، قوي تر و قوي تر مي شد و هرچه کار گره مي خورد، ايشان استوارتر مي شد. به خاطر همين روحيه در مواقع سخت با موفقيت بيرون مي آمدند. واقعاً ايشان را مي توان به کوهي تعبير کرد که هيچ خللي در آن راه نداشت و مي شد به آن اتکا کرد.

زماني که عراقي ها با تمام قوا به منطقه چزابه حمله کردند، شوشتري و فرماندهان ديگري از جمله شهيد بابانظر و شهيد آهني و شهيد حسن عامل و شهيد چراغچي 48 ساعت در مقابل آنان ايستادند و يک قدم عقب ننشستد. دشمن هم از عبور از آن منطقه نااميد شد و زمينه موفقيت در عمليات هاي بعدي نيز مهيا گرديد.

توي عمليات کربلاي يک که عراق پاتک کرده و مهران را گرفته بود، چنان مقتدرانه صحنه عمليات را پيش برد که با وجود کمک رساني هوايي عراقي ها، نيروهاي دشمن در محاصره کامل قرار گرفتند و نهايتاً از ارتفاعات آن منطقه عقب نشيني کردند.


*****

برنامه هاي سيستان

بچه روستا بود و در يک زندگي سخت و فقيرانه بزرگ شده بود و فردي رنج کشيده و بسيار محکم بود. به همين خاطر در طول زندگي خودش، به محرومان توجه ويژه داشت و خدمت به آنان را عبادتي بزرگ مي دانست.

در برنامه اي که ايشان براي منطقه جنوب شرق کشور اعلام کرده بودند، چند بند وجود داشت که از آن جمله، رسيدگي به وضعيت اشتغال مردم منطقه، رفع محروميت از مردم، اتحاد قبايل و واگذاري برقراري امنيت به نيروهاي بومي، برقراري امنيت پايدار و فراگير و... در پايان هم ايشان يک کلمه را نوشته بود که يک نشانه بود: «شهادت».


*****


اقتدا به مولا امير المؤمنين عليه السلام

هنگام سخت شدن عمليات‌ها مانند آهني که آب ديده، قوي تر و قوي تر مي‌شد و هرچه کار گره مي‌خورد، ايشان استوارتر مي‌شد. به خاطر همين روحيه در مواقع سخت با موفقيت بيرون مي‌آمدند. واقعاً ايشان را مي‌توان به کوهي تعبير کرد که هيچ خللي در آن راه نداشت و مي‌شد به آن اتکا کرد. رفتارش انسان را ياد ماجراي اميرمؤمنان(ع) مي‌انداخت .شهيد شوشتري بعد از بازديد از مناطق محروم منطقه و سر زدن به کساني که مرد خانه شان چه شهيد شده، چه به ‌طور عادي از دنيا رفته يا حتي به ‌خاطر جرم و اقدام عليه نظام اعدام شده بود که براي ايشان فرقي نداشت مي‌نشست و گريه مي‌کرد. رفتار ايشان، انسان را ياد ماجراي اميرمؤمنان(ع) با آن زن فقير مي‌انداخت که حضرت به خانه‌اش رفت و بين مواظبت از بچه‌ها و پختن نان، آن زن ديد که ايشان صورتش را به آتش نزديک مي‌کند و مي‌گويد: بترس از آتشي که فرداي قيامت خواهد بود. به راستي که شهيد شوشتري در همه چيز، به مولاي متقيان اقتدا کرده بود.



راوی : سردار حمزه حميدنيا










نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار