شهید خادم‌الشریعه؛ اولین فرمانده تیپ 21 امام رضا(ع) در عملیات بیت‌المقدس

در روز ﺳﻮم ﺗﻮﻟﺪش ﺑﻴﻤﺎر ﺷﺪ. از ﻋﻮارض ﺑﻴﻤﺎرﻳﺶ ﻋﻄﺶ ﺳﻴﺮى‫ﻧﺎﭘﺬﻳﺮش ﺑﻮد؛ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﻧﻤﻰﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺗﺸﻨﮕﻰ او را ﻓﺮوﻧﺸﺎﻧﺪ. ﻣﻦ ﺑﺎدﻳـﺪن ﺑـﻰﻗـﺮارى ﻓﺮزﻧـﺪم، ﺑـﻪ ﻳـﺎد‫ﺗﺸﻨﮕﻰ ﺷﻬﺪاى ﻛﺮﺑﻼ اﻓﺘﺎدم و ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻳﺴﺘﻢ؛ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﭘﺴﺮم ﺷﻔﺎ ﻳﺎﻓﺖ و از آن رﻧﺞ ﺟﺎﻧﻜﺎه ﻧﺠﺎت ﭘﻴﺪا ﻛﺮد.
کد خبر: ۱۹۶۶۴
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۳ - 22May 2014

شهید خادم‌الشریعه؛ اولین فرمانده تیپ 21 امام رضا(ع) در عملیات بیت‌المقدس

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، سردار شهید محمد مهدی خادم الشریعه چهرهای درخشان و مصمم در آن مقطع حساس از سرنوشت ملت مسلمان و انقلابی ایران، منشاء اثر و تحول بود و اگر دست تقدیر طومار حیات مادی آنان را درهم نمیپیچید، همان نقش سازندهای را که در جنگ ایفا کرد در شرایط سازندگی مادی و معنوی جامعه نیز ایفا میکرد.

ﻣﺤﻤ‪ﺪﻣﻬﺪى ﺧﺎدم اﻟﺸﺮﻳﻌﻪ، در ﺳﺎل 1337 در ﺷﻬﺮﺳﺘﺎن ﺳﺮﺧﺲ ﻣﺘﻮﻟﺪﺷﺪ. ﻣﺎدر ﺷﻬﻴﺪ درﺑﺎره ﻗﺒـﻞاز ﺗﻮﻟﺪ او ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻼ رﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻳﻢ. ﺑﺎردار ﺑﻮدم. در ﺣﺮم اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ(ع) او‪ﻟﻴﻦ ﺗﻜـﺎن ﻛـﻮدﻛﻢ را‫اﺣﺴﺎس ﻛﺮدم و ﻫﻤﺴﺮم را از ﻣﻮﺿﻮع آﮔﺎه ﻛﺮدم؛ او زﻳﺮ ﮔﻨﺒﺪ ﺳﻴ‪ﺪاﻟﺸﻬﺪاءعلیه السلام دﺳﺖﺑﻪ دﻋﺎ ﺑﺮداﺷـﺖ و‫از ﺧﺪا ﺧﻮاﺳﺖ، ﻓﺮزﻧﺪﻣﺎن را از ﻣﻮاﻟﻴﺎن اﺋﻤﻪ ﻗﺮار دﻫﺪ.

ﭘﺪر ﺷﻬﻴﺪ (ﻣﺤﻤﺪﺻﺎدق) ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: در روز ﺳﻮم ﺗﻮﻟﺪش ﺑﻴﻤﺎر ﺷﺪ. از ﻋﻮارض ﺑﻴﻤﺎرﻳﺶ ﻋﻄﺶ ﺳﻴﺮى‫ﻧﺎﭘﺬﻳﺮش ﺑﻮد؛ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻧﻤﻰﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺗﺸﻨﮕﻰ او را ﻓﺮوﻧﺸﺎﻧﺪ. ﻣﻦ ﺑﺎدﻳـﺪن ﺑـﻰﻗـﺮارى ﻓﺮزﻧـﺪم، ﺑـﻪ ﻳـﺎد‫ﺗﺸﻨﮕﻰ ﺷﻬﺪاى ﻛﺮﺑﻼ اﻓﺘﺎدم و ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻳﺴﺘﻢ؛ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﭘﺴﺮم ﺷﻔﺎ ﻳﺎﻓﺖ و از آن رﻧﺞ ﺟﺎﻧﻜـﺎهﻧﺠﺎت ﭘﻴﺪا ﻛﺮد.

در دوران ﻗﺒﻞ از اﻧﻘﻼب، ﺗﺤﻮ‪ل ﻓﻜﺮى و اﻋﺘﻘﺎدى وى ﺷﺮوع ﺷﺪ و ﮔﺮاﻳﺸﻬﺎى ﻣﺬﻫﺒﻰﻗﻮى ﭘﻴﺪا ﻛـﺮد.‫ﻣﺤﻤ‪ﺪﻣﻬﺪى در ﺗﻈﺎﻫﺮات، ﭘﻴﺸﺎﭘﻴﺶ ﺻﻔﻮف ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﺮد و ﻓﻴﻠﻢ و ﻋﻜﺲ ﺗﻬﻴﻪ ﻣﻰﻛﺮد. در ﺟﻠـﺴﺎت‫درس دﻛﺘﺮ ﺷﺮﻳﻌﺘﻰ در داﻧﺸﮕﺎه و آﻳﺖاﷲ ﺧﺎﻣﻨﻪاى در ﻣﺴﺠﺪ ﻛﺮاﻣﺖ ﺷﺮﻛﺖ داﺷﺖ.

ﻳﻜﻰ از دوﺳﺘﺎن ﺷﻬﻴﺪ از اﻳﻦ دوران ﺧﺎﻃﺮهاى را ﺑﻴﺎن ﻣﻰﻛﻨﺪ: در اواﻳﻞ ﺳـﺎل 1356، ﺑـﺮاى اﺳـﺘﻤﺎع‫ﺳﺨﻨﺮاﻧﻰ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺎﻣﻴﺎب ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﺮاﻣﺖ رﻓﺘﻪ ﺑﻮدم. ﺑﻌﺪ از اﺗﻤﺎم ﺟﻠﺴﻪ و در ﺣﺎل ﺧـﺮوج از ﻣـﺴﺠﺪ،‫ﻣﺤﻤ‪ﺪﻣﻬﺪى از ﻣﻦ ﭘﺮﺳﻴﺪ: آﻳﺎ ﺣﺎﺿﺮى ﭘﻴﺎﻣﻬﺎ و ﺗﺼﺎوﻳﺮ اﻣﺎم(ره) را ﺑﻴﻦ ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن ﭘﺨﺶ ﻛﻨـﻰ؟ ﮔﻔـﺘﻢ:‫ﺑﻠﻪ. ﻋﻤﺮ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ دﺳﺖﺧﺪا اﺳﺖ، ﻣﻦ از ﭼﻴﺰى ﻧﻤﻰﺗﺮﺳﻢ. دو ﺳﻪ روز ﺑﻌﺪ، در ﻣﺪرﺳﻪ ﻣﺮﺗـﻀﻮى، ﭘـﺴﺮ‫آﻳﺖاﻟﻠّﻪ ﺧﺎﻣﻨﻪاى و ﭘﺴﺮ آﻗﺎى ﻃﺒﺴﻰ ﭘﻴﺎﻣﻬﺎى ﺣﻀﺮت اﻣﺎم(ره) را ﺑـﻪ ﻣـﻦ دادﻧـﺪ و ﻣـﻦ در ﻣﺤـﺪوده‫ﻣﺪارس اﻃﺮاف ﭘﺨﺶ ﻣﻰﻛﺮدم.

ﺗﺤﻮ‪ﻟﻰ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ از اﻧﻘﻼب در ﺷﻬﻴﺪ ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪ، وى را ﺟﺬب ﺳﭙﺎه و ﺟﺒﻬﻪ ﻛﺮد و ﻧﻴﺎز ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻪ وﺟﻮد‫اﻓﺮاد ﻛﺎرآﻣﺪى ﭼﻮن او، وى را ﭘﺎﻳﺒﻨﺪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻛﺮد.

ﻣﺤﻤ‪ﺪﻣﻬﺪى در 4 ﺑﻬﻤﻦ 1358، ﺑﻪ ﺳﭙﺎه ﭘﺎﺳﺪاران اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﻰﭘﻴﻮﺳﺖ و در ﻫﻤﻴﻦ زﻣﺎن ﺑـﻮد ﻛـﻪ‫ﻳﻚ دوره آﻣﻮزﺷﻰ ﺳﻰ و ﭘﻨﺞ روزه را در ﺳﻌﺪآﺑﺎد ﺗﻬﺮان و ﻳﻚ دوره ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎﺗﻰ را ﻧﻴﺰ ﮔﺬراﻧـﺪ. آﻧﮕـﺎه در‫ﺳﭙﺎه، ﺑﻪ ﺳﻤﺘﻬﺎى رﺋﻴﺲ دﻓﺘﺮ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه و ﻣﺪﻳﺮﻳ‪ﺖ داﺧﻠﻰ ﺳﺘﺎد ﻣﻨﻄﻘﻪ 4 ﻣﻨﺼﻮب ﺷﺪ، ﻟﻴﻜﻦ ﻧﺘﻮاﻧـﺴﺖ‫ﻣﺎﻧﺪن در ﭘﺸﺖ ﺟﺒﻬﻪ را ﺗﺤﻤ‪ﻞ ﻛﻨﺪ و اواﻳﻞ ﻣﻬﺮ ﻣﺎه ﺳﺎل 1360 ﺑﻪ ﺧﻮزﺳﺘﺎن رﻓﺖ. وى در ﺑﺴﻴﺎرى از‫ﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻬﺎ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﺮد؛ از آن ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻰﺗﻮان ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎت ﻃﺮﻳﻖاﻟﻘﺪس را ﻧﺎم ﺑﺮد ﻛﻪ ﺑﺮاى آزادﺳـﺎزى ﺑـﺴﺘﺎن‫اﻧﺠﺎم ﮔﺮﻓﺖ. وى از دى ﻣﺎه ﺳﺎل 1360، در ﺳﻤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﺗﻴﭗ 21 اﻣﺎم رﺿﺎعلیه السلام ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﺸﻐﻮل ﺷﺪ. و‫از آن ﭘﺲ در ﻳﻜﻰ از ﺷﺪﻳﺪﺗﺮﻳﻦ ﻧﺒﺮدﻫﺎى اﻳﺮان و ﻋﺮاق، در ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺴﺘﺎن و ﺑﻪ ﺧـﺼﻮص ﺗﻨﮕـﻪ ﭼﺰّاﺑـﻪ،‫ﺷﺮﻛﺖ داﺷﺖ. در ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎت ﺗﻨﮕﻪ ﭼﺰّاﺑﻪ، ﻳﻜﻰ از ﻃﺮّاﺣﺎن ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎت ﺑﻮد و ﺑﺮ اﺛﺮ ﻛﻤﻰ ﻧﻴـﺮو، ﺧـﻮد از اﻳـﻦ‫ﺗﺎﻧﻚ به آن ﺗﺎﻧﻚ ﻣﻨﺘﻘﻞﻣﻰﺷﺪ ﺗﺎ ﺗﺤﺮّک در ﻫﻤﻪ ﺧﻄﻮط ﻣﺤـﻮر ﺣﻤﻠـﻪ ﻣﺤـﺴﻮس ﺑﺎﺷـﺪ. ﭘـﺲ از آن‫ﺷﻬﻴﺪ ﻣﺤﻤ‪ﺪﻣﻬﺪى، ﺑﺎر دﻳﮕﺮ در ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎﺗﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﻧﻴﺮوﻫﺎى ﻋﺮاﻗﻰ، ﺑﺎ رﻣﺰ ﻳﺎ ﻣﻮﻟﻰ ﻋﻠﻰعلیه السلام ﺷﺮﻛﺖﻛﺮد.

ﺑﺎ ﺷﺮوع ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎت ﺑﻴﺖاﻟﻤﻘﺪس، او ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﺗﻴﭗ 21 اﻣﺎم رﺿﺎعلیه السلام اﺑﺘـﺪا ﺑـﻪ ﺟﺒﻬـﻪ ﻃـﺮاح و ﺳـﭙﺲ درﻣﺮاﺣﻞ ﺑﻌﺪى ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﺧﻮﻧﻴﻦﺷﻬﺮ رﻓﺖ.

ﺧﻮاﻫﺮش در ﻣﻮرد رﻓﺘﺎر او ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺘﻴﻦ ﺑﻮد و در ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ اﻓﺮادى ﻛـﻪ ﻧﻈـﺮات ﻣﺨـﺎﻟﻒ در‫راﺳﺘﺎى اﻧﻘﻼب ﺑﻴﺎن ﻣﻰﻛﺮدﻧﺪ، ﻧﺮم ﺑﻮد و ﻣﺪارا ﭘﻴﺸﻪ ﻣﻰﻛﺮد. ﮔﺎﻫﻰ اوﻗﺎت ﻣـﻰدﻳـﺪم ﻛـﻪ ﻧﻤـﺎز ﺷـﺐ‫ﻣﻰﺧﻮاﻧﺪ. او ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻮد و اﻣﺮ واﻟﺪﻳﻦ را اﻃﺎﻋﺖ ﻣﻰﻛﺮد. در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻛﺎرى ﻛﻪ ﺑـﺮاﻳﺶ اﻧﺠـﺎم ﻣـﻰدادﻳـﻢﺑﺴﻴﺎر ﺗﺸﻜّﺮ ﻣﻰﻛﺮد و اﻳﻦ ﺧﺼﻮﺻﻴ‪ﺖ ﺑﺎرز اﺧﻼﻗﻰ او ﺑﻮد.

ﭘﺪر ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﻳﻚﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ از ﺷﻬﺎدت ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ آﻣﺪ. ﮔﻮﻳﻰ از ﺷﻬﺎدت ﻗﺮﻳﺐ اﻟﻮﻗـﻮﻋﺶ ﺧﺒـﺮ‫داﺷﺖ. ﺗﻤﺎم وﺳﺎﻳﻞ اﺗﺎﻗﺶ را ﺑﺎ ﻳﺎدداﺷﺖ ﻣﺸﺨﺺ‪ﻛﺮده ﺑﻮد. آﻧﭽﻪ ﻣﺘﻌﻠّـﻖ ﺑـﻪ ﺳـﭙﺎه ﺑـﻮد ﺑـﺎ ﺑﺮﭼـﺴﺐ‫ﻣﺸﺨﺺ‪ﻛﺮده ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﺎ آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ﺳﭙﺎه ﺑﺮﮔﺮداﻧﻴﻢ. ﻣﻮﺗﻮرى ﺧﺮﻳﺪه ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺳﺎل 1360‫و ﺗﺮورﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ در آن زﻣﺎن اﻧﺠﺎم ﻣﻰﺷﺪ، از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻧﻤـﻰﻛـﺮد. وﺻـﻴﺖ ﻛـﺮد ﻣﻮﺗـﻮرش را ﺑﻌـﺪ از‫ﺷﻬﺎدﺗﺶ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ اﻫﺪا ﻛﻨﻨﺪ. ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻳﻢ از آن ﻣﻮﺗـﻮر در ﺟﺒﻬـﻪ ﺑـﺮاى ﺣﻤـﻞ ﻣﺠـﺮوح اﺳـﺘﻔﺎده ‫ﻣﻰﻛﺮده اﻧﺪ. در روز ﻋﻴﺪ ﻣﺒﻌﺚ، ﻳﻌﻨﻰ روز ﺷﻬﺎدﺗﺶ، ﺑﺮاى ﻧﻤﺎز ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺻﺒﺢ ﺣﺎﺿـﺮ ﻧـﺸﺪ. و ﺧـﻮد ﺑـﻪ‫ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ در ﻣﺤﻠﻰ دور ﻧﻤﺎز ﺧﻮاﻧﺪ. ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺑﻘﻴ‪ﻪ ﻧﺨﻮرد و ﮔﻔﺖ: ﻣـﻰﺧـﻮاﻫﻢﺻـﺒﺤﺎﻧﻪ را از دﺳـﺖ‫ﭘﻴﺎﻣﺒﺮصلی الله علیه و آله در ﺑﻬﺸﺖ درﻳﺎﻓﺖ ﻛﻨﻢ. ﻳﻚ ﺳﻴﺐ ﺑﻪ وى ﺗﻌﺎرف ﻛﺮدﻧـﺪ، ﻧﺨـﻮرد و ﮔﻔـﺖ: ﻣـﻰﺧـﻮاﻫﻢ درﺑﻬﺸﺖ ﺗﻨﺎول ﻛﻨﻢ.

ﻳﻜﻰ از دوﺳﺘﺎن ﺷـﻬﻴﺪ آﺧـﺮﻳﻦ ﻟﺤﻈـﺎت ﺑـﻮدن ﺑـﺎ او را ﭼﻨـﻴﻦ ﺗﻮﺻـﻴﻒ ﻣـﻰﻛﻨـﺪ: ﺷـﺐ ﻋﻤﻠﻴ‪ـﺎت‫ﺑﻴﺖاﻟﻤﻘﺪس ﺑﻮد. ﻧﺰدﻳﻜﻴﻬﺎى ﺻﺒﺢ ﻧﺰد ﻣﻦ آﻣﺪ و ﮔﻔـﺖ: ﺗـﻮ را ﺑـﺮاى ﺣـﻀﻮر در ﺧـﻂّ ﻣﻘـﺪ‪م اﻧﺘﺨـﺎب‫ﻛﺮدهام. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﻋﺠﺐ! ﻣﺮا آدم ﺣﺴﺎب ﻛﺮدﻳﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺠـﺮوح ﺷـﺪهاى، ﻫﻨـﻮز ﻫـﻢ اﻳـﻦ‫ﮔﻮﻧﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻰﮔﻮﻳﻰ؟ در ﻫﻨﮕﺎم اﻋﺰام ﺑﺎ ﺣﺴﺮت ﮔﻔﺖ: اى راﻫﻴﺎن ﻋﺸﻖ، ﻣﺎ را از دﻋﺎى ﺧﻴـﺮ ﻓﺮاﻣـﻮش‫ﻧﻜﻨﻴﺪ. ﺑﻌﺪ از ﻋﻤﻠﻴ‪ﺎت در ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﺠﺮوح ﺑﻮدم، ﻣﺮا ﺑﺎ ﻫﻠﻴﻜﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪﻣﻰﺑﺮدﻧﺪ. داﺧـﻞ ﻫﻠﻴﻜـﻮﭘﺘﺮ‫ﻋﺪه اى ﺷﻬﻴﺪ و ﻣﺠﺮوح دﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﻮد. ﻧﺎﺧﻮدآﮔﺎه ﺧﻮدم را ﺑﻪ ﻃﺮف ﻳﻜﻰ از ﺗﺎﺑﻮﺗﻬﺎ ﻛﺸﺎﻧﺪم و روى ﺟﻨﺎزه‫را ﻛﻨﺎر زدم، ﻧﺎﮔﻬﺎن ﺧﻮدم را ﺑﺎ ﭼﻬﺮه ﺷﻬﻴﺪ ﺧﺎدم اﻟﺸﺮﻳﻌﻪ روﺑﻪ رو دﻳﺪم، ﮔﻮﻳﻰ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﻄﺎب ﻣﻰﻛﺮد و ‫ﻣﻰﮔﻔﺖ: دﻳﺪى ﺑﺎﻷﺧﺮه ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺧﺼ‪ﻰ ﻣﻰروﻳﻢ.

ﺷﻬﻴﺪ ﻣﺤﻤ‪ﺪﻣﻬﺪى ﻛﻪ در روز ﺟﻤﻌﻪ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪه ﺑﻮد، در روز ﺟﻤﻌﻪ 31 اردﻳﺒﻬﺸﺖ 1361، در ﺳﺎﻟﺮوز‫ﺑﻌﺜﺖ رﺳﻮل اﻛﺮم صلی الله علیه و آله، ﺑﺮاﺛﺮ اﺻﺎﺑﺖ ﺗﺮﻛﺶ ﺧﻤﭙﺎره ﺑﻪ ﺳـﺮ در ﻣﻨﻄﻘـﻪ ﺣـﺴﻴﻨﻴ‪ﻪ، ﻫﻨﮕـﺎم ﺳﺮﻛـﺸﻰ ﺑـﻪ‫ﻧﻴﺮوﻫﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت رﺳﻴﺪ و در روز ﺟﻤﻌﻪ  ﻛﻪ ﻣﺼﺎدف ﺑﺎ روز ﭘﺎﺳـﺪار ﺑـﻮد ﭘﻴﻜـﺮ ﻣﻄﻬ‪ـﺮ او در اﻳـﻮانﻃﻼى ﺻﺤﻦ ﻣﻄﻬ‪ﺮ اﻣﺎم رﺿﺎعلیه السلام ﺑﻪ ﺧﺎک ﺳﭙﺮده ﺷﺪ.

خاطرات سردار شهید محمد مهدی خادم الشریعه

حیاء

شهید خادم الشریعه یک انسان متدین و پایبند به معتقدات بود. یک بار گروهی از خواهران دانشجو جهت بازدید از منطقه جنگ به محل استقرار تیپ 21 امام رضا علیه السلام آمده بودند. از مسئولین تیپ سوالهایی داشتند که خادم الشریعه به عنوان فرمانده تیپ، اوضاع جبهه را توضیح میداد. من در چهره خادم الشریعه دقت کردم. دیدم ایشان به هیچ عنوان به صورت خواهران نگاه نمیکند. سرش را پایین انداخته بود و توضیح میداد. فقط به جلوی پایش نگاه میکرد. حتی وقتی سوال میکردند، صورتش را هم به طرف سوال کننده بر نمیگرداند. رفتار او در رعایت مسایل شرعی برای من و سایر رزمندگان آموزنده بود.   

راوی: سید حسین حسینی

عیادت

در جبهه مجروح شده بودم و دوران نقاهت را در منزل میگذراندم. روزی در حال استراحت بودم که محمد مهدی برای عیادت به دیدنم آمد و علت طولانی شدن د.وره نقاهت را از من پرسید به او گفتم:«هنوز کاملاً خوب نشدهام»

احساس کردم جوابم قانع کننده نبود، برای اینکه در جواب من گفت:«یعنی نمیتوانی روی پاهایت بایستی؟»

گفتم:«چرا،میتوانم»

لحظهای سکوت کرد و با نگاه پر معنایی به من گفت:«فردا عازم جبهه هست»

و خداحافظی کرد و رفت. اما آن نگاه معنادار اثر خودش را کرده بود. بستر بیماری را ترک کردم و فردای آن روز من هم در معیت او عازم جبهه شدم.

راوی: سید غلامرضا امینی

ورزش

از همان دوران طفولیت، شاد و پر جنب و جوش بود. در دوران جوانی هم پر تحرک و فعال بود. هم خودش به ورزشهای مختلف علاقه داشت و هم دوستان خود را به ورزش تشویق میکرد. در ایام فراغت و تعطیل به اسب سواری و کوهنوردی میپرداخت و البته به ورزش شنا نیز اهمیت میداد و برای همین هم عضلات محکم و اندام ورزیدهای داشت.      

نظم و ترتیب و سادگی

آراستگی ظاهری از هر جهت برای او مهم بود. چه از جهت لباس تمیز و چه از جهت موی سر و چه از جهات دیگر. در کنار آراستگی ظاهری به آراستگی باطنی نیز رسیده بود. توجه به معنویات و قرائت قرآن و توجه به نماز اول وقت از علائم آراستگی باطنی ایشان بود. جدیت و انضباط، نظم و ترتیب و اهمیت به نظافت از ویژگیهای محمد مهدی بود. از بوی خوش خیلی استفاده میکرد و همیشه معطر بود. همه اینها یک طرف و ساده زیستی او یک طرف. واقعاً از زرق و برق و تجملات زندگی بریده بود و با رزمندگان خاکی پوشان بسیجی، همراه و همگام شده بود و بطور جدی از چرب و شیرین دنیا دل کنده بود و با قرار گرفتن در محیط جبهه به اعراض از عالم ناسوت تن داده بود.

نماز اول وقت

به نماز اول وقت همیشه سفارش میکرد و خودش هم مقید به انجام آن بود. نماز اول وقت را در هر شرایطی به جا میآورد. در جریان اوضاع بحرانی عملیات، در مناطق جنگی و یا در شرایط حساس دوران انقلاب، به محض اینکه وقت نماز میشد و یا صدای اذان را میشنید میگفت:« همه دست از کار بکشید. وقت نماز است.»

قبل از پیروزی انقلاب در جریان تظاهرات مردم علیه رژیم ستمشاهی، بطور سطحی زخمی شدم. جهت درمان ابتدایی به بیت آیت الله سید عبدالله شیرازی که نزدیک محل تظاهرات بود منتقل شدم. خوشبختانه خادم الشریعه کنارم بود. مداوای اولیه که صورت گرفت، محمد مهدی به من گفت: « نمازت را بخوان اگر ایستاده نمیتوانی نشسته بخوان. نمازت را بخوان، خدا کمکت میکند.

راوی: سید غلامرضا امینی یزدی

دیدار

آخرین تماس ما با محمدمهدی شب 25 رجب بود. مصادف با شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام  .

به او گفتم:«شنیدهام فرمانده شدهای. یا تو بیا مشهد یا ما بیاییم اهواز.»

گفت:«تا کربلا نروم نمیآیم. ولی تا چند روز دیگر ترتیبی میدهم تا با هم دیدار کنیم.»

پرسیدم:« وضعیت جبهه چگونه است؟»

گفت: «خیلی خوب. ان شاء اله به زودی به فتح کامل میرسیم.»

و دو روز بعد آخرین فتح زندگی خود را بدست آورد و در عید مبعث به شهادت رسید.  

راوی: پدر شهید

سه جمعه شگفت انگیز

سرنوشت محمد مهدی در سه جمعه مقدس رقم خورد و این اتفاق و تصادف عجیب به نحو شگفت انگیزی در زندگی او به چشم میخورد. اولین جمعه، تولد او بود که با روز 25 ذیقعده مصادف شدروز دحوالارض بود، دومین جمعه، شهادت او بود که روز بیست و هفتم رجب سالروز بعثت پیامبر گرامی اسلام واقع شد.سومین جمعه، تشییع جنازه و خاکسپاری او بود که روز جمعه چهارم شعبان المعظم صورت گرفت که مصادف بود با ایام با برکت ولادت سالر شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام.

راوی: پدر شهید

نظر شما
پربیننده ها