پهلوانان نمی میرند

کد خبر: ۲۰۱۵۵۵
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۱ - ۱۰:۲۷ - 14January 2013
چه کسی می گوید رسم مردی و مردانگی ، دیگر از بین رفته ؟! ... چه کسی گفته زمانه ، زمانه " در این دنیا که مردانش ..." شده و محبت جستجو کردن ، خوش باوری ست؟! ... چه کسی می گوید پهلوانان و طرز تفکرشان ، تنها در گذشته ها بوده و دیگر خبری از این حرف ها نیست ؟!

هنوز مردانی در این دنیا هستند که چندین سال است ، پس از نشان دادن انواع مصادیق مردی و مردانگی ، دلیری و رشادت ، گذشت و ایثار ... هنوزهم به شیوه ومسلک پهلوانانی چون تختی ... و مروت و جوانمردی امیرالمؤمنین زندگی می کنند .

مردانی که بدون اندیشیدن به مادیات ، سال ها پای ارزش های معنوی ایستادند . ارزش هایی که روزگاری به خاطر آنها جنگیدند و اکنون برای حفظ آنها می جنگند .

... کسی را می شناسم که خوردن داروهای جور واجور برای زنده ماندن ... ودست وپنجه نرم کردن با انواع بیماری ها ، جزء اصلی زندگیش شده ... اما هر وقت حالش را می پرسی ، یک جواب می شنوی ... با یک لبخند زیبا و عمیق ... الحمد لله...

... کسی را می شناسم که سال هاست از قدم زدن کنار همسر و دویدن در کنار فرزندانش محروم شده ...و همدم و هم قدم یک ویلچر فلزی بی روح گشته ... اما از او که می پرسی "مشکلی داری یا نه ؟ " ... محکم و با روحیه می گوید " ... چه مشکلی ! ... خدا دوست داشته مرا این طور ببیند ...

... کسی را می شناسم که زخم های دوران اسارتش را جز زن و بچه اش ندیده اند. گاهی که زخم هایش عفونت می کنند ... از آلوده شدن بدن و... آلودگی هوا ... و شاید آلودگی افکار و... دستمالی از آرامش و توکل بر زخم اش می گذارد و صبر می طلبد ... زخم ها را به هیچ کس نشان نمی دهد . او برای داشتن زخم عشق ... دنبال نام ونشان نمی گردد.

... کسی را می شناسم که بغض تنهائی ، هر لحظه گلویش را می فشرد و زندگی در آسایشگاه به جای خانه ،تنها راه باقی مانده برای اوست و تنها دلخوشی اش ، ملاقاتی هایی هستند که گاهی به یاد او و امثال او می افتند ... اما او از هیچ کس انتظاری ندارد ... و هیچ شکایتی هم ندارد ... هیچ وقت ....

... کسی را می شناسم که درصد جانبازیش بالا نیست ، ولی عوارض زیادی از جنگ به همراه دارد ... و در عین حال امکاناتی کم . گاهی شرمنده زن و فرزندانش می شود ... گاهی طعنه می شنود ... از مردم سطحی نگر ... اما بی هیچ توقعی از دیگران ، تنها به روی مردمی که با تیغ طعنه ، قلب او را مجروح می کنند... تنها می خندد ...

... کسی را می شناسم که نفس های معطرش در جبهه ، جایش را به نفس های نصفه و نیمه ای آلوده به گازهای شیمیایی داده ... اما با اعتقاد از آنچه که در زمان جنگ انجام داده ،به عنوان وظیفه یاد می کند ... با سرفه های پی در پی و مداوم ، می گوید " من کاری نکرده ام " و ... سرفه ... سرفه ... سرفه ...

...کسی را می شناسم که تمام سال های بعد از جنگ را روی یک تخت ، خوابیده و نگاهش به سقف خیره مانده ...و شاید از شرایط ، بسیار رنج کشیده ... اما لب به سخن که می گشاید ، با همان صدای بی رمق می گوید : اگر باز هم جنگ شود ، حاضرم مثل یک سنگر از خاکم دفاع کنم .

...کسی را می شناسم که حرف زندگی اش " فکر نان باش که خربزه آب است " نیست .... با این که اجاره نشین است و ...مقروض و ... ولی یک بار هم برای مطالبه به اصطلاح حقی، به بنیاد مراجعه نکرده و نخواسته اجر معنوی را با مادی عوض کند ...

... کسی را می شناسم که نان به نرخ روز نمی خورد و نان دلش را می خورد هنوز ... دلی که سال ها پیش ، در شب های عملیات ، با دیدن سوختن دوستانش در آتش ، سوخته است .

... کسی را می شناسم که می داند، نان در آوردن در این روزها سخت است و با درصد پائین، چیزی هم به او نمی دهند ... اما دستش را به زانو می زند و یا علی گویان ، زندگی اش را هر چند سخت می گذراند ... بی توقع ...

... کسی را می شناسم که هر روز، صحنه های آتش و خون و شهادت در ذهنش تکرار می شود و اورا با دنیای مُدرن ما بیگانه می کند ... او که تکرار صحنه های سخت و عاشقانه جنگ ، از چت و اینترنت و ماهواره جدایش کرده و ... دیده نمی شود ... میان مردم ... نمی خواهد دیده شود ...

... کسانی را می شناسم

که سخت ... با درد ... با عشق زندگی می کنند

اما نمی خواهند شناخته شوند ... جز در آسمان ...

نمی خواهند معرفی شوند ... جز در پیشگاه مولایشان ...

نمی خواهند دیده شوند ... جز در مسیر یارانشان ...

نمی خواهند مورد تقدیر قرار بگیرند ... جز از طرف فرشتگان ...

رضای کسی را نمی طلبند ... جز رضای خدا

... برای رضای خدا جنگیده اند

... برای رضای خدا ایستاده اند

... برای رضای خدا درد کشیده اند

... برای رضای خدا مانده اند ... پای همه چیز

... برای رضای خداعاشق شده اند ... عاشق...
نظر شما
پربیننده ها