به گزارش دفاع پرس از کرمان،گفتگوی منتشر نشده از سرلشکر حاج قاسم
سلیمانی که بعد از عملیات والفجر 4 انجام شده بود را دنبال می کنیم:
عملیات والفجر4 با رمز «یاالله یاالله یاالله» روز27 مهر ماه1362 به مدت 33 روز در منطقه جبهه شمالی سليمانيه و پنجوين انجام شد. منطقه عملیاتی لشکر ثارالله، تپه بود و جنگل، یعنی هدف ما آخرین ارتفاعات مشرف به پنجوین بود.
اکثر کمین های دشمن را دور زدیم
در مرحله اول، شب اول که حمله کردیم اکثر کمین های دشمن را دور زدیم، می خواستیم قبل از اینکه به هدف برسیم، بادشمن درگیر نشویم و این خط هیچ توانی از ما نگیرد و ما را از هم نپاشد. تمام کمین های دشمن را دور زدیم و بچه ها رسیدند به خط اصلی دشمن.
شب بعدش دشمن آمده بود یال های پائین را، منهای کمین، تجهیز کرده بود و تقریباً از حملۀ ما باخبر بودند به طوری که از طریق بی سیم که شنود داشتیم، می شنیدیم نیروهای دشمن خبر می دهند که نیروهای ما عبور کردند و الان فلان جا هستند و فلان طور شد. دشمن منور می زد توی مسیر بچه ها. بچه ها از کمین دشمن و حتی از کانال اصلی دشمن عبور کردند.
بچه ها ریختند توی کانال و شروع کردند به کشتن آن ها و انهدام دشمن
دشمن باز توجه نکرد. بچه ها فکر می کردند دشمن ارتفاعات را خالی کرده، و ما هر چی می رویم به چیزی برخورد نمی کنیم. بعد یک مرتبه متوجه شدیم بعثی ها توی کانال اند و بچه ها ریختند توی کانال و شروع کردند به کشتن آن ها و انهدام دشمن.
در همان شب اول روی ارتفاعات پوشیده از درخت، دشمن نیروی کمین گذاشته بود که به نیروهای ما تیراندازی کرده و درگیر شده بودند. نیروهای ما توجهی به نیروی کمین نکرده و ارتفاع کمین را دور زده و رفته بودند.
یکی از مشکلاتی که ما توی این عملیات داشتیم و بسیار چشمگیر بود، مسئله آتش بود. شب اول که عمل کردیم اصلاً آتش توپ خانه نداشتیم و حتی توپخانه ی خودمان که چهارراه قلاویزان توپ 123 زده بود، آتشمان در آن جا مشخص نبود. ثبت تیرما مشخص نبود. به دلیل این که قرار بود با احتیاط برویم احتیاط بودن مان هم مشخص نبود.
هر چه تقاضای آتش می کردند، آتش نبود
در مرحله دوم ما نتوانستیم آتش خوبی به نیروها بدهیم حتی زمان عقب نشینی دشمن، که گله گله از پنجوین فرار می کردند و بچه های ما اشراف داشتند و می دیدند، هر چه تقاضای آتش می کردند، آتش نبود که روی دشمن بریزیم و منهدمش کنیم.
آن چه که پیش بینی نشده بود این که اگر جناح چپ نیامد، جناح راست چه کار بکند؟ اگر جناح چپ و راست نیامدند، جناح وسط چه کار کند؟ این ها اصلاً پیش بینی نشده بود. مسئله بعدی که می بایست پیش بینی شود و حتماً آن کار انجام می گرفت مسئله هماهنگ حرکت کردن 2 نیرویی بود که مکمل هم بودند. لشکرامام حسین و لشکر ثارالله مکمل هم بودند. این پیش بینی نشده بود. اگر هم پیش بینی شده بود، تدبیر نشده بود. مسئله بعدی که می بایست تدبیر می شد این بود که این منطقه ای که 2 لشکر عمل می کردند و به سر دشمن می ریزند و جنگ تن به تن با دشمن دارند و در یک حجم آتش بسیاری، پیش روی می کردند، نمی بایست از این جاعمل شود. ما می توانستیم از جاهای بهتری نیروها را خرج کنیم و دشمن را دور بزنیم.
برای اولین بار شهید و مجروح به جا نگذاشتیم
وسایل تدارکات، کم در اختیار لشکر بود. از نظرترابری "قاطر"که وسیله تدارک رسانی در این عملیات بود، به لشکر تقریباً خیلی کم دادند.ما برای تخلیه مجروح و شهید کادر گذاشتیم یعنی کادر از دست دادیم تا توانستیم تدارک و تخلیه کنیم.
این کار با همۀ این کمبودها به نحو احسن انجام شد. این خیلی جالب بود که ما برای اولین بار شهید و مجروح به جا نگذاشتیم و سریع تخلیه شان کردیم.
در این عملیات تقریباً 15 کیلومتر مربع از اراضی اشغال شده، توسط لشکر ثارالله آزاد شد و تعداد شهدا 140 نفر و مجروحین ما 530 نفر و کشته های دشمن در این محور، بالغ بر 300 نفر بودند.
غنائمی هم داشتیم که به اتفاق لشکر امام حسین(ع) تخلیه کردیم.8 دستگاه تانک، 8 دستگاه ایفا، 5 هزار آرپی جی، بیش از یک میلیون فشنگ، تعداد زیادی نارنجک،یکسری تجهیزات مثل 106، چهار لول، تک لول، آرپی جی 11 ،تفنگ 82 ، دستگاه های بی سیم مخابراتی و تعدادی کلانش از آن جمله است.
یکی از ابتکارات در این جنگ احداث سریع
جاده بود
یکی از ابتکارات در این جنگ احداث سریع جاده بود که بچه ها در کمتر از ده ساعت جاده کشیدند.
در مرحله اول که نیروها عمل کردند روحیۀ بسیار خوبی داشتند خیلی روحیه شان جالب بود عمل کردند ولی زمانی که آمدند عقب این یک مقدار روی روحیه نیروها اثر گذاشت. در مرحله دوم نیروهای تازه نفس تری بودند که خوب هم عمل کردند. تقریباً 4 - 3 روز که زیر آتش دشمن بودند مقاومت خوبی کردند.
توی این عملیات تقریباً می شود گفت برای هر تپه ای یک فرمانده مشخص کرده بودیم و اکثر کادرمان توی خط بودند. در رابطه با نیروها به دلیل همان سختی و مسائلی که برای تدارکات رسانی و مهمات رسانی وجود داشت موقع ای که با دشمن درگیر بودیم الحمدلله به نحو احسن عمل می شد. می شود گفت ما خط را با کادر می چرخاندیم. چون نیروهای ما فشار آتش رویشان زیاد بود. مثلاً این تپه 1530 کسی نمی توانست رویش بایستد چون دشمن از بس روش آتش می ریخت، از بس دشمن آتش خمپاره 60 و 80 و توپ می ریخت کسی نمی توانست روی
ان بایستد ، یا مثلاً تدارکات رسانی توی شیارها از بس دشمن آتش می ریخت، تردد بسیار مشکل بود ما مجبور بودیم با کادر این کار را انجام بدهیم.
هیچ لشکری نباید به اصطلاح بدون خط و حد و بدون هدف بماند
یک تجربه ای که به دست آوردیم این بود که هیچ لشکری نباید به اصطلاح بدون خط و حد و بدون هدف بماند. باید لشکری که احتیاط است، هدفش مشخص باشد نه اینکه بگویند این احتیاط هست. باید شناسایی و دقت داشته باشند. خط و حد دشمن مشخص شود. اگر این کار بشود لشکر می تواند رویش کار کند. طرح جزء به جزء بریزد. فرمانده دسته اش را توجیه کند. فرمانده گردان، فرمانده گروهانش را توجیه کند. آماد بزند. نقطه های تخلیه بزند. همۀ این کارها را به نحو احسن انجام بدهد.
مسئله دوم که برای ما تجربه شد در این عملیات، مسئله هماهنگی جناحین است که روی این مسئله ما تأکید بسیاری داشتیم ولی قرارگاه توجهی نکرد به این مسئله. باید از همان ابتدا حرکت نیروها، زمان بندی اش و رسیدن به خط دشمن و درگیر شدنش باید حتماً با هم هماهنگ شده باشند و حرکت کنند که ما ضربه اش را در این عملیات به طور کامل خوردیم که این 2 تا برای ما تجربه شد. اگر خط حد نداشته باشیم، و عرضم به حضور شما هدف نداشته باشیم، نه می توانیم شناسایی دقیق داشته باشیم و نه می توانیم نیروها را توجیه کنیم و نه می توانیم برای نیروها مانور بچینیم و نه می توانیم نیروهای بسیجی مان را توجیه کنیم. اگر نیروی بسیجی خوب توجیه شود خوب هم می تواند مانور کند. یکی از اشکالاتی که ما در این عملیات داشتیم نیروها را ما نتوانستیم توجیه کنیم. مسئله دوم همین هماهنگی است و مسئله سوم، نیرویی که می خواهد عمل کند تا آتشش مشخص نشود نباید عمل کند، این را باید قرارگاه در نظر بگیرد.
اگر دشمن به ما پاتک کرد اگر دشمن فشار آورد اگر جناح ما خواست کار خاصی انجام دهد با چه آتشی، این سه تا تجربه بسیار مهمی بود که در این عملیات ما به دست آوردیم. مسئله سوم که در این عملیات باز دست گیرمان شد این که ما هر جا دشمن را گرفتیم، وِلش نکنیم. یعنی سخت بگیریمش وجناحین را تأمین کنیم. بعد بلافاصله از همان محور سریع وارد عمل شده و محور دیگری را ازشان بگیریم. به طور مثال در همین مرحله دوم عملیات که ما موفق نشدیم ارتفاعات 1530 و 1428 را بگیریم، فقط یالشان را گرفته بودیم نیروها را همان جا نگه داشتیم و به عقب نیاوردیم و از موفقیتمان استفاده کردیم و شب بعد آسان تر ارتفاعات را گرفتیم.
توجه به حقایقی است که در رابطه با نیروهای خودمان وجود دارد
مشکلی که در جنگ می بینیم و از عملیات رمضان به این ور در والفجر مقدماتی به اوج خودش رسید و هر بار که ما موفقیتی داریم تا قبل از اینکه ضربه ای نخوریم این مسئله وجود دارد، توجه به حقایقی است که در رابطه با نیروهای خودمان وجود دارد. یک دسته روی نقشه می چرخد یک ارتفاع را دور می زند. یک دسته روی نقشه می چرخد یک شهر را می گیرد. یک دسته روی نقشه می چرخد 20 کیلومتر می رود جلو، و مسایل در نظر گرفته نمی شود، این یک ضعف است.قرارگاه باید اول منطقه را خوب بررسی بعد تقسیم خط حد کند .مشخص کند این جا چند تا محور می تواند عمل کند. چند تا محور نیاز به چند تا لشکر دارد. برآورد نیرو کند بعد از برآورد نیرو، دقیق طرح را ارائه دهد و بعد سریع بگوید فلان لشکر با این استعداد بیاید توی منطقه، نه اینکه 2 تا لشکر را بدهند برای 1500 کیلومتر مربع.
الان این عملیات والفجر4 هر قدر موفقیت داشته باشد ولی به اندازه ی عملیات بزرگی ضربه خوردیم
مسئله سوم این است که قبل از عملیات والفجر3 استراتژی ما رفت روی این که ما در جاهایی و به نحوی عمل کنیم که ضربه به دشمن بزنیم. دشمن را خسته کنیم.نقاط حساس را از دشمن بگیریم ولی الان می بینم بعضی هایش برعکس می شود. یعنی ما نه تنها محدود عمل نمی کنیم حالا بلکه لشکرهایمان وارد عمل می شوند.عین عملیات بصره، عین عملیات عماره. عین عملیات والفجر مقدماتی که همان عماره می باشد عین بیت المقدس همۀ استعداد ما وارد عمل می شود. این استراتژی که ما داشتیم یا به ما بد تفهیم شده ویا بد فهمیدیم. این استراتژی با آن استراتژی فرق می کند و نباید این جوری باشد. الان این عملیات والفجر4 هر قدر موفقیت داشته باشد ولی به اندازه ی عملیات بزرگی ضربه خوردیم و کادر از دست دادیم.
بازسازی کادر و دوباره به دست آوردن کادر، امر ساده ای نیست. این کادری که ما این جا از دست داده بودیم در یک عملیات بزرگ اگر از دست داده بودیم، ارزش داشت. حالا بماند عملیات در موقعیت سیاسی خیلی خوبی انجام شد و در زمانی بود که مسایل سیاسی به اوج خود رسیده بود و عملیات می بایست انجام می شد.
مسئله تداوم جنگ تا سقوط صدام تا حدودی دارد حل می شود
نقاط قوتی که الان به لطف الهی و نصرت خدا داریم این است که الان روحیه ها دوباره برگشته است، یعنی روحیه ها، متمایل به روحیه های فتح المبین و بیت المقدس می شود. یک مقدار مردم الحمدلِله آمده اند به صحنه. مسئله تداوم جنگ تا سقوط صدام تا حدودی دارد حل می شود الحمدلِله. با توجه به اینکه دنیا موضع گرفته است در پشت سر صدام و صدام را تقویت می کند از این سمت هی مردم به صحنه کشیده می شوند و این خیلی مسئله ی خوبی است و در مقابل، خدا دشمن را ذلیل کرده. دشمن الان به شدت وضعش وخیم است. . نیروهایش خسته شده اند. نیروهایش بدون انگیزه هستند. انگیزه جنگیدن حتی در درون خاک خودش را ندارد. به دلیل برحق بودن طرف مقابلشان و ضعف خود فرماندهی، دشمن در هر عملیاتی بیش از ده ها کادر درجه یک اش را اعدام می کند. اینها هم برای ما خوب است الحمدلِله
نداشتن روحیه بزرگترین نقطه ضعف دشمن است
نداشتن روحیه بزرگترین نقطه ضعف دشمن است هر چند از نظر سلاح و تجهیزات، وضعیت خیلی خوبی دارد، اما در این عملیات نقطه ضعف بزرگ دشمن استفاده نکردن درست از آتش و اشتباه تشخیص دادن هدف های کلیدی بود. یعنی دشمن بد تشخیص داده بود. دشمن فکر می کرد هدف کلیدی و نقطه اصلی ما و حرکت ما پنجوین و ارتفاعات آن است لذا در کانی مانگا پدافند خوبی درست کرده بود. ولی نقطه حساس عملیات را نمی توانست تشخیص بدهد. به همین دلیل رزمندگان ما بزرگ ترین جناح را از دشمن گرفتند و همین موجب سقوط دشمن شد. دشمن این را نتوانسته تشخیص بدهد که ما دورش می زنیم. با توجه به این که زمان بهش دیکته می کند در کوهستان می شود دشمن را دور زد. اصلاً ایجاب می کند دشمن دور بخورد. اصلاً توجهی به این مسائل نداشت. همۀ جناحین اش باز بود.
توضیح: در این عملیات که در تاریخ 1362.7.27 در جبهه ی شمالی انجام شد، محمدمهدی کازرونی مسئول طرح و عملیات، حسن مصطفوی، مهدی هنری و سید عباس حسینی فرماندهان گردان لشکر 41 ثارالله به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/