به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از تبریز، کتاب "با تو میمانم" در واقع بیان یک دور کامل از حماسههای رزمندگان آذربایجانی در دوران دفاع مقدس میباشد و خواننده را با حال و هوای روزهای سخت و پرمشقت جنگ تحمیلی، بهخوبی آشنا میکند.
فصل اول کتاب به دوران کودکی، نوجوانی و جوانی راوی میپردازد که در کنار تحصیل وارد مسائل انقلاب شده و خود را در جرگه انقلابیون مییابد. در این فصل حوادث انقلاب و مبارزه مردم تبریز با رژیم ستمشاهی، نقش شهید آیتالله مدنی در تثبیت انقلاب اسلامی در آذربایجان و... به خوبی روایت شده است.
راوی از علاقهمندان و دلدادگان شهیدمدنی بوده و یادهای نیکی از او روایت میکند. فصل دوم کتاب به ماجرای ورود راوی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخته و حوادث دوره آموزشی را با چاشنی طنز بازگویی میکند.
بخش سوم "با تو میمانم" به اتفاقات بعد از اتمام دوره آموزشی و فعالیت شخصیت اصلی اثر در روابط عمومی سپاه میپردازد و تلاشهایش برای متقاعد کردن مسئولین برای اعزام به جبهه و ماجرای اولین اعزامش به سوسنگرد که در فصل چهارم روایت میگردد.
فصل پنجم تا سیزدهم اثر دربرگیرنده حوادث و اتفاقات عملیاتهای مهمی چون مطلعالفجر، فتحالمبین، مسلمبنعقیل، والفجر مقدماتی، والفجر 1، 2، بمو، والفجر 4 و خیبر میباشد و همچنین روایتی است از مراحل رشد شخصیت نظامی جمشید نظمی.
سه فصل این کتاب با عناوین نیمهی پنهان بدر، بدر و نبرد در آنسوی دجله سعی دارد ناگفتهها و زوایای پنهان عملیات مهم و سرنوشتساز بدر و همچنین تنهایی و غربت سردار رشید اسلام آقامهدی باکری را روایت نماید. غربتی که در پی از دست دادن نزدیکترین یارانش به او دست داده بود و هر لحظه دنبال بهانهای، تا از زمین کنده شده، به دوستان و برادران آسمانیاش وصل شود و گلولهای که بر پیشانیاش مینشیند و قایق حامل پیکر نیمهجان وی که سمت کیسهای میرود و ... سپس برای همیشه دجله میشود آرامگاهاش.
ماموریت در ساحل اروند (فصل هفدهم) به حوادث و اتفاقات بعد از شهادت آقامهدی باکری و بحث جانشینی وی، همچنین نحوهی تحویل گرفتن خط پدافندی ساحل اروند که از اول جنگ دست نیروهای ژاندارمری بود، اشاره دارد.
حوادث روزهای پایانی پاییز سال 1364 و چگونگی آموزش غواصان در روستای بوعلی جهت حضور در عملیات والفجر 8، توسط گردانهای سیدالشهدا و علیاصغر در فصل هجدهم بیان میشود و عملیات والفجر 8 که عنوان فصل جداگانهای از کتاب میباشد روایتی است از نحوهی اعزام گردان تحت امر راوی کتاب از محل آموزش تا نخلستانهای اروند، راز و نیاز رزمندگان و غواصان، حلیتطلبی و تصاویری ماندگار و تکرارناپذیر از شهادت غواصان. فصل بیستم اثر از روزهای آرام و آفتابی اطراف دریاچهی سد دز، کلاسهای آموزشی شنا، بلمرانی، نظامی و عقیدتی، همچنین تغییرات صورتگرفته در سازمان لشکر و تبدیل آن به چند تیپ، مطالبی را بیان مینماید.
راوی "با تو میمانم" که بعد از گذشت چندین سال از جنگ و شرکت مداوم در آن خود به چهرهای صاحب فکر و ایده در عرصهی نظامی تبدیل شده است، عملیاتهای کربلای 4 و 5 را از نگاهی کارشناسانه مورد بررسی قرار داده، علل عدم موفقیت در کربلای 4 و دلایل پیروزی در عملیات کربلای 5 را پیش روی مخاطبان قرار میدهد؛ «منطقه عملیاتی کربلای 4 هنوز در کانون توجه دشمن قرار داشت. شروع عملیاتی دیگر نزدیکی همان منطقه، دشمن را نسبت به تحرکات ما حساس نمیکرد و خیال میکردند تتمه همان کارهاست. اگر متوجه تغییراتی میشدند تصور میشد که ایران میخواهد به دلیل ناکامی، همان عملیات را تکرار کند.
اینها از محاسن منطقه عملیات کربلای 5 بودند.» و پایان فصل که به ماجرای طنز نحوهی وضوگرفتن راوی و اصابت ترکشی به آن اشاره داشته، حلاوت پیروزی این عملیات را برای مخاطب دو چندان میکند. جمشید نظمی که حوادث و اتفاقات مهم و طاقتفرسایی را پشت سر گذاشته، تصمیم میگیرد استخوانی سبک کند. بدین منظور به سوی کعبهی جانان میشتابد. ایام حج سال 1366 که، مصادف میشود با حمله پلیس عربستان به حجاج ایرانی. او این بار نیز درست وسط معرکه است.
فصل بیست و سوم اتفاقات این سفر را به تصویر میکشد. عملیات بیتالمقدس 2، ماجرای جداشدن راوی از لشکر 31 عاشورا، مسئولیت وی در دانشکده پیاده سپاه، درگذشت دو برادرش، فوت مادرش و بیمهری بعضی از دوستان و نزدیکان همگی در دو فصل پایانی بیان شده و آخرین پاراگراف اثر که پرده از حقیقتی غیرقابل انکار و شاید تلخ برمیدارد؛ «بعد از این فهمیدم تا زمانی سراغت میآیند که مسئولیت داری. شخصیتها بر اساس مسئولیتها سنجیده میشود.
اگر مسئولیت نداشته باشی، جمشید نظمی که سهل است هر که میخواهی باش. مثل توپ شوت میشوی گوشهای و نمیتوانی دَم بزنی. یکونیم سال اول بازنشستگیام احدالناسی سراغم را نگرفت و حالی از من نپرسید. با اندک حقوق بازنشستگی، زندگیام را چرخاندم. یادداشتهایی از این روزها برای خود نوشتهام و هنوزم آنها را دارم؛ اما خدا را شکر که توانستم خودم را حفظ کنم. هرچند در زمانی که مشکل داشتم، جز خدا کسی دستم را نگرفت.»
در کل، کتاب ویژگیهای برجسته و منحصر به فردی دارد؛ آمیختگی خاطرات با نوعی طنز شیرین و دلنشین که در میان رزمندگان اسلام بخصوص رزمندگان لشکر عاشورا وجود داشته، در همه جای اثر موج می¬زند. روایت¬های جسورانه راوی، همجنین اتفافات نادری که خود در آنها حضور داشته، اثر را به کتابی متمایز، میان آثار مکتوب دفاع مقدس تبدیل کرده است.
«با تو میمانم» حاصل بیش از شصت ساعت گفتگو با سردار جمشید نظمی است که در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجان شرقی صورت گرفت. این کتاب، حکایت حماسه یک فرمانده دفاع مقدس نیست، دفتر حماسه مردان غیرتمندی است که در دفاع از خاک و ناموس و دین و شرف از بذل جان خویش دریغ نکردند.
در سطر، سطر «با تو میمانم» به نام مردانی برمیخوریم که زندگیشان امروز برای ما خاطره شده است؛ مردانی چون مهدی باکری، حمید باکری، مرتضی یاغچیان، علی تجلایی، اصغر قصاب عبداللهی، صادق آذری، علیاکبر حسین¬پور رهبری، بایرامعلی ورمزیاری، صالح اللهیارلو، عوض عاشوری، سعید فقیه، ایوب ضربی، علی مولایی، میرزاعلی رستم¬خانی، حمید احدی، خلیل فاتح، محمدباقر مشهدی عبادی، محمدرضا باصر، اصغر دیزجی، سیدمحمود بنیهاشم و ... عنوان کتاب از پاسخ جمشید نظمی به این گفته مهندس مهدی باکری چندساعت پیش از شهادت، گرفته شده است که؛ «آقا جمشید، تو تنها فرمانده گردانی که برای من ماندهای!..» و پاسخ وی که؛ «با تو میمانم».
نویسنده این اثر، رضا قلیزاده که خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده و تا به حال چندین کتاب خاطره و داستان از وی به چاپ رسیده، در این اثر تلاش کرده تا تصاویری ماندگار و پررنگ از دوران پرمخاطره و خاطره را با ابزار کلمه پیش روی مخاطبان، قرار دهد.
مخاطبان عام و هم خاص. برای افرادی که دوست دارند از خواندن لذت ببرند و هم دستمایهای داشته باشند برای خلق گونههای دیگر هنری مثل داستان، شعر، فیلم، نقاشی و ... سوژههای نابی که از دل هشت سال دفاع مقدس و خاطرات ناب آن روییده و گل داده است.