نقش افغانستانی‌ها در رساندن اعلامیه‌های امام (ره) از نجف به مشهد

«حاج دیدار» از آن مردهای افغانستانی است که عشق به خمینی از وطنش جدایش کرده و دست سرنوشت او را به نجف رساند تا در کنار محبوب خود بایستد و سهمی داشته باشد در پیروزی انقلاب اسلامی.
کد خبر: ۲۱۴۶۰۰
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۷ - 23November 2016
نقش افغانستانی‌ها در رساندن اعلامیه‌های امام (ره) از نجف به مشهدبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، زندگی مهاجرین افغانستانی در ایران در دل خود داستان‌های ریز و درشت زیادی دارد که شنیدن آنها گاه خنده بر لب می‌نشاند و گاه چشمانت را از آب دیده پر می‌کند.

داستان زندگی «حاج دیدار» هم یکی از همین داستان‌هاست که روایت آن را در زیر مطالعه می‌کنید:

یادم می‌آید مادرم از خاطراتش که تعریف می‌کرد، همیشه می‌گفت: در زمان انقلاب اسلامی ایران، مردها و زن‌های فامیل از جمله پدربزرگ و مادربزرگم با همان رادیوهای کوچک جیبی از کابل به شدت اخبار ایران را دنبال کرده و گاهی در خانه پدری سفره صلوات و دیگ‌های نذر برای پیروزی امام راحل برپا می‌کردند، می‌گفت: پدربزرگم آن زمان‌ها همیشه از خط حق و باطل حرف می‌زد و حتی همین مرزبندی‌ها و جغرافیای این کشور و آن کشور تبدیل به بحث داغ جدال میان مردهای فامیل می‌شد.

داستان ارادت مردم افغانستان به امام خمینی(ره) تنها به پیروزی انقلاب ختم نمی‌شد و سوگواری و سیاه‌پوشی مردم افغان در کابل و دیگر شهرها در رحلت امام راحل موضوعی بود که با گذشت بیش از دو دهه هنوز زبان به زبان و نسل به نسل می‌چرخد تا آنجا که هنوز پای حرف بعضی از قدیمی‌ها که می‌نشینی کلی برایت خاطره دارند، از امام، از ایران و از حضور مردم افغانستان در انقلاب و هشت سال دفاع مقدس.

«حاج دیدار ورسی» هم یکی از آنهاست، مردی 70 ساله از بامیان که در دوران جنگ افغانستان و شوروی ترک وطن کرده است.

از او که در مورد وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران می پرسم می‌گوید: امام راحل دو شاخصه بارز داشت که شاید تمام افغان‌ها به همان دلیل به ایران در دوران جنگ پناه آوردند، یکی «عدالت» و دیگری «شجاعت».

با کلماتی بریده بریده و آرام اینگونه ادامه می‌دهد: سال 44 از افغانستان مهاجرت کردم، شرایط خوب نبود و باید می‌رفتیم، هفت سال در عراق و نجف اشرف زندگی کردم و درس حوزوی می‌خواندم و آنجا بود که تفکرات امام، رفتار امام و نگاه او به مسائل به ویژه مردم افغانستان را به خوبی درک و لمس کردم، لبخند می‌زند و می گوید یاد ایام بخیر...

«در عراق روزهای خوبی را داشتیم و سخت مشغول آموختن بودم، یادم می‌آید آن زمان در حوزه‌های علمیه نجف فقط حضرت امام(ره) و یکی از مراجع دیگر یک شهریه مشخص برای همه طلاب در نظر می‌گرفتند و یک بار هم یادم نمی آید که طلاب افغانستانی را از طلاب ایرانی جدا کرده باشند در حالیکه در دیگر حوزه‌ها شهریه طلاب افغانستانی 10 درصد از دیگران کمتر بود.»

عینکش را برمی‌دارد و با دستمالی تمیز می‌کند و ادامه می‌دهد: از همان سال‌های ابتدایی مهاجرت در عراق از مریدان امام شده بودم، حتی در کشور خودم هم این سطح از عدم تبعیض و عدالت‌گرایی را ندیده بودم... هفت سال از زندگی‌ام در عراق گذشت تا آنجا که به دستور حسن البکر از این کشور اخراج و به سوریه رفتیم.

در تمامی آن سال‌ها، همیشه از عراق به مشهد می‌آمدم و مسئول این بودم که اعلامیه‌هایی را از عراق به دست فردی به نام آقای محمدیان که در خیابان «گنبد سبز» مشهد فرش فروشی داشت برسانم و او اعلامیه‌ها را می‌گرفت و با مبارزان در رأس آن زمان در مشهد جلسات مختلف برگزار می‌کرد.

از پشت آن عینک قدیمی خیلی جدی نگاه می‌کند و می‌گوید: حرفم به نسل امروز این است که حساب امام را از حساب دیگران جدا کنید.

می‌گوید سه سال در سوریه زندگی کردم و بنا به دلایلی به ایران آمدم، فقط همین را بگویم که از همان روز تا امروز هیچ دلسوزی مانند امام(ره) برای مهاجران افغانستانی پیدا نشد، در دولت‌ها کسانی ریش و قیچی را بدست گرفتند که فارغ از هر دیدگاه سیاسی همیشه خط تبعیضی چه کمرنگ و چه پررنگ میان ایرانی و افغانستانی قائل بودند و این راه امام راحل نبود؛ همان راهی که می‌گوید «اسلام مرز ندارد»....

حاج دیدار می‌گوید من اصلا در جایگاهی نیستم که زیاد در این موردها حرف بزنم، فقط خواستم جایگاه امام خمینی(ره) را در میان مردم افغانستان بگویم و اینکه همان شعار اسلام مرز ندارد باعث شد در هشت سال دفاع مقدس جوانان افغانستانی بیایند پای کار و از حق دفاع کنند بدون اینکه مرز جغرافیایی برایشان مهم باشد.

از او می‌پرسم در ایران حالا چه می‌کند، می‌گوید: تا چند سال پیش کارهای تجاری می‌کردم اما شرایط دیگر مناسب نبود و حالا هم هر سال یک زمین کشاورزی را اجاره می‌کنم.

می‌گوید: این روزها انگار هیچ کاری نمی‌صرفد، همین زمین کشاورزی را اجاره کرده‌ام و برای 9 ماه فصل سبزی، 18 میلیون تومان اجاره می‌دهم و فقط بذر و زمین از صاحب آن است، دیگرش همه خرج است که خیلی عاید من نمی‌شود.

روی صندلی می‌نشیند و از خستگی‌هایش در دهه هفتم زندگیش می‌گوید، از اینکه مخارج زندگی با هشت بچه تحصیلکرده باید دربیاید، ازینکه دیگر نمی‌تواند مثل قدیم کار کند و از اینکه شرایط طوری پیش می‌رود که حاج دیدار درس و طلبگی را مجبور شد رها کند و وارد بازار کاسبی شود.

این حرف‌ها بُرشی از صحبت‌های یک مهاجر افغانستانی بود...مهاجری که قرار بود از زندگی روزمره و کسب و کارش برایمان بگوید اما خودش اصرار کرد بگذارید بگویم امام(ره) کیست و روزی که ایشان رحلت کردند، نه تنها ایران که افغانستان هم یتیم شد و پدری مهربان و دلسوز را از دست داد.
 
منبع: تسنیم
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار