فرازی از زندگینامه و وصیتنامه شهید محمدی؛

تصمیم گرفتم در جبهه بمانم تا شهید شوم

حسین پس از عزیمت مجدد به منطقه بانه، فرماندهی یک گروهان را در گردان حمزه سید الشهدا به عهده گرفت، اما عملا فرماندهی همه گردان را خود بر عهده داشت، از رسیدگی به نیرو ها، پاسخ به پیام ها، گشت زنی و حتی حضور در گروه های عملیاتی گرفته تا سر کشی به پایگاه ها و سنگر ها.
کد خبر: ۲۱۸۳۵۸
تاریخ انتشار: ۲۸ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۲:۰۰ - 18March 2017

به گزارش دفاع پرس از زنجان، شهید حسین علیمحمدی، قائم مقام فرمانده گردان حمزه سید الشهدا(س) لشگر 31 عاشورا در سوم بهمن سال 1344 در روستای ولی آباد طارم علیا چشم به جهان گشود.

 پدرش به کشاورزی اشتغال داشت و وضع مالی خانواده در سطح پایین بود، سال اول تا چهارم ابتدایی را در روستا فرا گرفت، پس از آن، در سال 1355 خانواده به زنجان مهاجرت کردند، پدرش ابتدا در زنجان به کارگری پرداخت و پس از مدتی در کارخانه ایران خمسه، مشغول کار شد.

حسین، مقطع ابتدایی را در دبستان هدایت زنجان به پایان برد و برای طی مقطع راهنمایی وارد مدرسه مصطفی خمینی (فعلی) شد، برادرش نقل می کند: «از آنجا که در خانواده ای مذهبی پرورش یافته بود به اجرای تکالیف دینی اهمیت زیادی می داد، از این رو یک بار به برگزاری اذان و نماز جماعت در مدرسه اقدام کرد که این امر با مخالفت برخی از معلمین مدرسه مواجه شد».

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال آن صدور فرمان امام مبنی بر تشکیل بسیج، حسین مشتاقانه به عضویت بسیج در آمد. از آنجا که بسیج در اوایل شکل گیری از سازماندهی و سلاح کافی برخوردار نبود وی و سایر بسیجیان شهر، با چوب دستی شب ها به پاسداری از امنیت شهر مبادرت می کردند.

او در پایگاه های مقاومت «صاحب الزمان (عج)» و «قمر بنی هاشم(ع) زنجان» مشغول فعالیت بود و در فعالیت های مختلف نیروهای بسیجی و حزب الله علیه منافقین فعالانه شرکت داشت. فعالیت گسترده در بسیج و آغاز جنگ عراق علیه ایران سبب شد که او نتواند دوره راهنمایی را به اتمام برساند و پس از گذراندن سال دوم راهنمایی تحصیل را رها کرد.

 اولین بار در سال 1360 پس از طی دوره آموزش در پادگان مالک اشتر در سن 16 سالگی به جبهه اعزام شد و حدود سه ماه در منطقه دشت عباس بود. او قبل از عضویت رسمی در سپاه پاسداران جمعا در چهار نوبت از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و در عملیات های "طریق القدس"، "فتح المبین"، "بیت المقدس" و "والفجر مقدماتی" شرکت داشت. در سال 1362 به عضویت رسمی سپاه در آمد و با گذراندن دوره آموزش رزمی در قم به لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) پیوست.پس از آن او مدت شش ماه به منطقه سر پل ذهاب رفت. پس از آن به لشکر 31 عاشورا انتقال یافت و به منطقه بانه اعزام شد.

فرماندهی پایگاه کوهستانی در بانه

 حسین در آنجا به مدت یازده ماه فرماندهی یکی از پایگاه های کوهستانی را که برای حفظ امنیت منطقه و جلوگیری از فعالیتهای نیروهای ضد انقلاب تشکیل شده بود، به عهده داشت. پس از اتمام ماموریت، به زنجان باز گشت و در واحد حفاظت استانداری مشغول به خدمت شد. اما هنوز مدت زیادی از بازگشتش نگذشته بود که در پی دیدار با حسین ندرلو، یکی از همزمانش و فرمانده گردان حمزه سید الشهدا(س) در لشکر عاشورا، اظهار تمایل کرد که با وی به جبهه باز گردد. حسین ندرلو می گوید: "وقتی علت این امر را پرسیدم وی پس از اظهار دلتنگی و آزردگی از حال و هوای شهر گفت: تصمیم گرفتم تا عمر دارم در جبهه بمانم آنقدر بمانم تا در این راه شهید شوم.

 یادداشت های بر جای مانده از حسین علیمحمدی اشتیاق او را به فدا شدن در راه خدا به خوبی نشان می دهد. در یکی از آنها آمده است: "خدا یا تو جانم دادی و جانم خواهی گرفت؛ مرا در صراطی قرار ده که هیچگاه در لحظه جان دادن افسوس نخورم. پس از عزیمت مجدد به منطقه بانه، فرماندهی یک گروهان را در گردان حمزه سید الشهدا به عهده گرفت، اما عملا فرماندهی همه گردان را خود بر عهده داشت، از رسیدگی به نیرو ها، پاسخ به پیام ها، گشت زنی و حتی حضور در گروه های عملیاتی گرفته تا سر کشی به پایگاه ها و سنگر ها.

نصر اللهی، فرمانده سپاه بانه با توجه به فعالیت زیاد حسین، معاون فرماندهی گردان حمزه سید الشهدا را به وی سپرد. حسین ندرلو در این باره می گوید: "او به حدی فعال بود که عملا اکثر امور گردان به دست او اداره می شد و ما سنگینی کار را احساس نمی کردیم".

 صبح روز 30 آذر 1364 حسین برای جایگزینی تعدادی از نیروهای تازه نفس به جای نیروهایی که مدتها بود در پایگاههای کوهستانی مشغول دفاع از مرزهای ایران بودند،حرکت کرد. شب هنگام به روستایی رسیدند، به همراه یک نفر دیگر به داخل روستا رفت تا موضوع را به اطلاع شورای روستا برساند. در همان ابتدای امر متوجه حضور حدود 150 نفر از نیروهای کومله در روستا شد و آنها نیز متوجه حضور نیروهای سپاه شده بودند. حسین علیمحمدی همرزم همراه خود را برای آگاه کردن نیرو ها به طرف آنها فرستاد و خود با شروع درگیری و کشتن چند نفر از آنان، توجه نیروهای کومله را به خود جلب کرد. او در آن درگیری در اثر اصابت گلوله  به شهادت رسید، در حالی که 20 سال داشت و 19 روز از آخرین اعزام او به جبهه می گذشت. پیکر او در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد.

وصیت نامه شهید

حسین در وصیت نامه اش نوشت: وقتی خبر شهادت مرا شنیدید به درگاه خداوند نماز شکر به جای آورید. ازاین رو، پدرش با شنیدن خبر شهادت فرزند پس از زبان آوردن کلمه استرجاع؛ خدا را شکر کرد از اینکه پسرش به آرزوی خود رسیده است. خانواده علی محمدی، دو شهید دیگر نیز تقدیم انقلاب و اسلام کرد غلامحسین(عمو) و اسد الله علی محمدی (پسر عموی) حسین بودند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها