به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، سيدمهدي حسيني مزيناني از رزمندگاني است كه در ماههاي پاياني جنگ، سنش براي رفتن به جبهه كفاف داده و توانسته بود در دورهاي كوتاه حضور در مناطق عملياتي را تجربه كند. او زماني را تجربه كرده كه به لحاظ تاريخي از اهميت بالايي برخوردار است. سال 1367 به دليل پذيرفتن قطعنامه و پايان جنگ اتفاقات زيادي را به خود ديد كه نيازمند توجه بيشتر است. قطعاً كساني كه از نزديك شاهد اتفاقات جبههها در دوران دفاع مقدس بودهاند روايتگر خوبي از آن روزها خواهند بود. گفتوگوي ما با سيدمهدي حسيني مزيناني را پيشرو داريد.
دستكاري شناسنامه
حسيني مزينايي در اوج جواني افتخار و تجربه رزمندگي و دفاع كردن در كنار ديگر رزمندگان را پيدا ميكند. او درباره نحوه اعزامش به جبهه به «جوان» ميگويد: سال 1365 من 17 ساله بودم كه تصميم گرفتم به جبهه بروم. آن زمان از بچهها ياد گرفته بودم در شناسنامهام دست ببرم و سال تولدم را بالا ببرم تا سنم بيشتر شود. روز اعزام به ناحيه مالك اشتر رفتم. آنجا كه رسيدم ديدم اسم همه هست جز من. پيگيري كردم و مرا به يكي از مراكز سپاه فرستادند. وقتي دليل نبودنم را جويا شدم به من گفتند چون سنت را دستكاري كردهاي نميتوانيم تو را اعزام كنيم. ميخواستند مرا بترسانند و ميگفتند اين كاري كه انجام دادهاي جرم است. وضعيت كه اينطور پيش رفت من نتوانستم حرف بيشتري بزنم و به خانه رفتم.
اعزام در اواخر 66
آن زمان نسبت به اعزام جواناني كه سنشان زير 18 سال بود سختگيري ميشد و اين رزمندهها به همين دليل نميتوانستند به جبهه اعزام شوند. حسيني مزيناني در ادامه سماجتش براي اعزام در سال بعد را اينگونه تشريح ميكند: اين ماجرا گذشت و سال بعد و در سال 1366، 18 ساله شده بودم و مشكلي بابت اعزام نداشتم. قبل از عيد براي آموزشي اعزام شدم. چون تهران موشكباران ميشد ما را براي آموزشي به دماوند و رودهن بردند و از آنجا به مناطق جنگي اعزام كردند.
هر چند با پايان جنگ در تابستان سال 67 زمان حضور حسيني مزيناني در جبهه طولاني نميشود ولي همين حضور كوتاه تجربهاي گرانبها براي اين رزمنده و جانباز به بار آورده است. صدام پس از پيروزي انقلاب خيال ميكرد ايران از لحاظ نظامي سازماندهي درستي ندارد و به راحتي ميتواند سه روزه خوزستان و يك هفتهاي تهران را اشغال كند و جنگيدن با ايران را كار ساده و سهلي ميدانست. اما در اولين جايي كه وارد شدند يك ماه درگير بودند و در آخر با پياده كردن نيروهاي پياده و زرهي فراوان توانستند خرمشهر را اشغال كنند.
حربه سلاحهاي شيميايي
حسيني مزينايي رو آوردن ارتش بعث به سلاحهاي شيميايي را آخرين حربهشان ميداند كه تا پايان جنگ هم ادامه پيدا كرد و براي رزمندگان خيلي مشكلآفرين شد. او در اين باره ميگويد: در سالهاي مياني جنگ عراق دست به سلاح و بمباران شيميايي زد. طارق عزيز اعتقاد داشت اگر سلاح شيميايي نبود ايرانيها كار ما را يكسره ميكردند. تا آخر جنگ حربهشان سلاح شيميايي شده بود و هر جا زورشان به نيروهاي ايراني نميرسيد از بمب شيميايي استفاده ميكردند. سلاحهاي شيميايي هم تلفات زيادي از ما ميگرفت و دفاع كردن در برابرش خيلي سخت و براي ايران كمرشكن شده بود.
حسيني مزيناني سال 1367 در شلمچه جانباز ميشود. او نحوه جانبازياش را اينگونه شرح ميدهد: من در مرحله دوم اعزامم اوايل تيرماه به منطقه عمومي شلمچه رفتم. قرار بر اين بود تا در خط دوم نيروها را پياده كنند و منتظر شوند تا خط اول به عقب بيايد و خط دوم جايش را بگيرد. ما هم همين كار را كرديم و منتظر بوديم تا خط اول به عقب بيايد و ما برويم. عراقيها در همين حين با توپ دوربرد منطقه را زدند و تركش يكي از توپها به من خورد و مجروحم كرد.
اين رزمنده و جانباز ماههاي پاياني جنگ چنين توضيح ميدهد: ماههاي آخر به خاطر طولاني شدن جنگ روند جنگ به كندي ميگذشت و سخت شده بود. امريكاييها هم وارد ميدان شده بودند و كفه ترازو را به سمت عراقيها سنگين كرده بودند. دوباره ميخواستند به سمت خرمشهر بيايند. پل بعثت در اروند را زده بودند. نيرو و امكاناتمان در سالهاي آخر جنگ كم شده و شرايط برايمان سخت شده بود. به همين خاطر حضرت امام در تيرماه قطعنامه را پذيرفت.
منبع : روزنامه جوان