شواهد پژوهشي و باليني نشان از آن دارند که
تمامي اين شش نياز مهم روان شناختي، سهم و نقش انکارناپذير و
معناداري در تبيين «احساس امنيت رواني»، «سعادت»، «رضايت از زندگي» و «شاد زيستن» ما دارند. يعني چنانچه مانع،
يا موانعي بر سر راه تحقق و برآورده شدن هر يک از اين چند نياز
پديد آيد، آنگاه قدري از ميزان هر يک از اين چهار حالت يا احساس
دروني فرو کاسته خواهد شد. اما، بي هيچ گفتگويي از ميان شش
نياز گفته شده، سهم و نقش «نياز به پيوند جويي و تعلق خاطر»
برجستهتر و عميقتر است. چه اينکه، برآورده شدن اين نياز، از
طريق ارتباط کيفي و سودمند با ديگران، به بستري براي برآورده شدن
ساير نيازها تبديل ميشود و راه و مسير پيشرفت و شايستگي و
خوداتکايي و سرگرم شدن را هموار ميسازد.
هر ارتباطي را نميتوان «ارتباط کيفي و سودمند» نام نهاد. از همين روي نه تنها نميتوان هر ارتباطي را مولد و بسترساز سعادت و رضايت و خشنودي تلقي کرد. بلکه بسياري از ارتباط ها به عاملي براي ناخشنودي، رفتارهاي تخريبي و فرو شدن در ناامني روز افزون تبديل ميشوند. از اين روي، رفتار سودمند داراي ملاکها و شاخصهاي معين و مختلفي است و لاجرم با آگاهي از آنها ميتوان ارتباطات و پيوندهاي کنوني و آتي خود را کيفي و سودمند ساخت.
شاخصهاي ارتباط کيفي و سودمند پر شمارند. ليکن از آن ميان چند شاخص از اهميت درجه اول برخوردارند. نخستين اين شاخصها احترام به استقلال يکديگر است چنانچه در يک رابطه دو يا چند نفره (اعم از روابط والدين – فرزندان، زوج ها، کارفرما، کارمند، روابط دوستي و يا رابطه معلم و شاگرد)، فرصت تصميم گيري از يکي از طرفين سلب شود و کنترل بيروني به جاي کنترل دروني نشانده شود، بي ترديد نميتوان از آن پيوند انتظار خشنودي طولاني مدت و رضايت خاطر مستمر داشت. شواهد فراوان نشان از آن دارند که يکي از علل مهم نارضايتي شمار پر شماري از زن و شوهرها اعمال کنترل شديد و مستمر از سوي يک يا هر دوي آنهاست. از آن گذشته، اعمال کنترل مستمر احساس مسئوليت را از فرد ميستاند و او را به سوي مسئوليت گريزي سوق ميدهد.
دومين شاخص يا عامل موثر در يک ارتباط کيفي و سودمند، بهره گيري مستمر از محرکهاي تقويتي و فرو نهادن محرکهاي انزجارآميز است. مراد از محرکهاي تقويتي واژگان دلنشين و نغز و مثبتي هستند که بر زبان راندنشان " فضاي رابطه " را سرشار از احترام و گرمي و طراوت مي سازد. اين گونه واژگان آنچنان مخاطب را به وجد مي آورند و شادابي را به او ارزاني مي دارند که او نيز ترغيب مي شود تا در مقام واکنش از چنين واژگاني بهره جويد. سومين ملاک رابطه کيفي و سودمند، ايجاد و خلق تجارب مثبت است. منظور از تجارب مثبت فراهم ساختن موقعيتها و شرايطي است که طرفين رابطه، هر دو از آن لذت ميبرند و علاقمند به تکرار و استمرار آن ميباشند.
سودمندي اين نوع تجارب از آن رو است که فضاي درون مغز و درون ذهن را تلطيف ميکند و نگاه و نگرش به خود و جهان پيرامون و آينده را سرشار از خوش بيني و اميد ميسازد. سودمندي اين تجارب به ويژه در بهبود روابط والد – فرزندي و زن و شوهري بيش از ساير انواع روابط است. در واقع، آنگونه که پژوهشها نشان دادهاند ايجاد تجارب مثبت مانع از آن ميشود که والدين و فرزندان يا زن و شوهرها، از يکديگر فاصله بگيرند. ليکن، در فقدان اين گونه تجارب، طرفين به تدريج از يکديگر فاصله ميگيرند و در صورت عدم اهتمام آنها براي خلق تجارب جديد، اين فاصله آنچنان ژرف ميگردد که از ميان راندنش غير ممکن ميشود.
شاخص چهارمي نيز ميتوان براي روابط کيفي و سودمند جستجو کرد و آن شاخص، ظرفيت گفتگو (ديالوگ) است. در چنين پيوندي طرفين ياد گرفتهاند که تعارضات، تنشها، سوء تعبيرها و اختلاف ديدگاهها را با سخن گفتن و ديالوگ برقرار کردن حل و فصل کنند و آنان در گفتگو با يکديگر در پي يافتن نقاط مشترک و رسيدن به تفاهم هستند، از متهم ساختن و سرزنش يکديگر مي پرهيزند و با جان و دل و در نهايت همدلي و مهرباني، به حرف و سخن يکديگر گوش فرا ميدهند.
سرانجام، نميتوان از شاخصهاي ارتباط سودمند و کيفي سخن گفت و از شاخص مهمي چون خوش
خلقي و روحيه بذله گويي سخن به ميان نياورد. همه کم و بيش بر
اين واقعيت اذعان داريم که خوش خلقي، استمرار رابطه را تضمين ميکند و بدخلقي و گوشت تلخي و عبوسي آن را به خطر مياندازد. چه، بذله گويي و خوش خلقي احساس خوبي را در ما پديد ميآورد و لاجرم آن احساس موجب ماندگاري رابطه ميشود. ليکن تلخي
گفتار و عبوسي چهره، طرف مقابل را دچار رنجي طولاني ميسازد و ممکن است به عاملي براي دست شستن از رابطه تبديل شود. به
همين سبب، نبي مکرم اسلام حضرت محمد(ص) به کرات ضرورت خوش خلقي
را به مسلمانان يادآوري ميفرمايند و تکميل اخلاق را در صدر
رسالت و پيامبري خويش قرار ميدهد.
جان کلام: از ميان شمار پرشمار، عوامل درون و پيرامون ما، هيچ يک به اندازه ارتباط قادر نيستند احساسات و هيجانات ما را دستکاري کنند. چنانچه ارتباط کيفي و سودمند باشد هيجانات مطلوب و خرسندسازي براي ما به ارمغان ميآورد و چنانچه ارتباط معيوب و تخريب گرانه باشد نه تنها سعادت و رضايت و خشنودي را از ميان ميستاند بلکه حتي ممکن است ما را در دام انواع اختلافات رواني گرفتار سازد.