دختر شهید مدافع حرم:

پدرمان رفت چون دفاع از دين مرز نمی‌شناسد

فرزند شهید بابایی گفت: پدرم می‌گفت تكفيری‌ها اسلام را تهديد می‌كنند. بر خودش لازم دانست برای دفاع از حرم راهی عراق شود. گذشته از اينكه عراق و سوريه وطن ما نيست اما وطن مسلمانان كه هست. شهدا برای دين دفاع كردند. اسلام مرز جغرافيايی ندارد. هر اتقاقي اسلام را تهديد كند بايد برای دفاع بروند.
کد خبر: ۲۲۲۱۶۷
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۵ - 17January 2017
پدرمان رفت چون دفاع از دين مرز نمی‌شناسدبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، شهيد عليرضا بابايي مسئول امور خوابگاه‌هاي دانشگاه علوم پايه اراك يكي از پنج شهيد مدافع حرم حضرت زينب(س) از شهر اراك است كه به عنوان نيروي داوطلب به عراق اعزام شده بود و 25 ارديبهشت 95 بر اثر برخورد با تله انفجاري تروريست‌ها در شهر فلوجه عراق به شهادت رسيد. او در حالي رخت رزم پوشيد كه دو دختر 10 و 18 ساله داشت. براي آشنايي بيشتر با سيره و روش زندگي با اين شهيد بزرگوار دقايقي با خانواده‌اش هم‌كلام شديم.

فاطمه رازگرداني همسر شهيد

چه شد كه همراهي و ازدواج با شهيد مدافع حرم نصيبتان شد؟

من و عليرضا 20 سال پيش با هم ازدواج كرديم. ايشان متولد 1351 بود و هر دو در بسيج فعاليت مي‌كرديم و همين فعاليت‌ها زمينه آشنايي و ازدواج‌مان را فراهم آورد. حاصل زندگي ما دو دختر 18 و 10 ساله به نام‌هاي زينب و زهرا است.

همسرتان نظامي نبودند، پس چطور شد كه براي دفاع از حريم اهل بيت راهي عراق شدند؟

آقا عليرضا ليسانس ارتباطات و كارشناسي ارشد مديريت تحول داشت و شغلش هم مسئول خوابگاه دانشگاه اراك بود اما يك بسيجي مخلص بود. از ابتدا در بسيج فعاليت داشت و زماني كه ازدواج كرديم يكي از شروط ازدواجمان اين بود كه من هم فعاليت در بسيج را ادامه بدهم و ايشان خدمت به اسلام را در هر سنگري كه هست ادامه بدهد.

شهدا در خلقيات‌شان شاخصه‌هايي دارند كه آنها را به درجه رفيع شهادت مي‌رساند. شاخصه‌هاي اخلاقي همسرتان چه بود؟

ولايتمداري و مردمداري‌شان دو شاخصه مهمي است كه عليرضا از آنها برخوردار بود. شايد اگر اين دو خصوصيت را نداشت شهادت قسمتش نمي‌شد. شهيد بابايي هر كاري از دستش برمي‌آمد براي مردم انجام مي‌داد. رفتنش به عراق هم براي كمك به مردم مظلوم اين كشور بود.

چه زماني به شما گفتند براي دفاع از حرمين شريفين به عراق اعزام مي‌شوند؟

سال 94 همزمان با شهادت شهيد مدافع حرم محمد زهره وند به من گفت مراسم شبي با شهيد در مسجد امام حسين (ع) اراك است مي‌آيي برويم؟ در راه برگشت از مسجد براي دفاع از حرم ثبت نام كرد و 17 ارديبهشت 95 اعزام شد. چند روز بعد هم كه بر اثر برخورد با تله انفجاري به كما رفت و به شهادت رسيد.

با وجود اينكه دو دختر داريد نگران شهادت، اسارت يا جانبازي همسرتان نبوديد؟

البته كه خيلي نگران بودم ولي اوايل براي اينكه ما را راضي كند مي‌گفت فقط 15 روز به آموزشي مي‌رود. بعد از عراق زنگ زد كه براي دفاع از حرم اهل بيت عراق رفته است. وقتي راهي مي‌شد تصور شهادتش را نداشتم، ولي اينكه جانباز يا اسير شود احتمال مي‌دادم. به نظر من رضايت همسران و خانواده مدافعين حرم با اعتقادات عجين شده است. نقش همسران در اعزام رزمنده‌ها خيلي مهم است. بايد كسي اعتقاداتش مثل اعتقاد همسرش باشد تا راضي به رفتنش شود. من راضي به رفتنش شدم چراكه رهبر انقلاب فرمودند اگر دفاع مدافعين حرم و شهادت‌شان در سوريه و عراق نبود بايد با داعش و اهل كفر الان در سرزمين خودمان و در همدان مي‌جنگيديم.

زهرا دختر 10 ساله شهيد

از اينكه دختر شهيد هستي چه احساسي داري؟

بابام را خيلي دوست داشتم و از اينكه پدرم به شهادت رسيد احساس خوبي دارم اما از اين جهت كه پدرم را از دست دادم ناراحتم. به خاطر اينكه بهترين باباي دنيا بود.

اين مدت كه پدرت شهيد شده حضورش را احساس مي‌كني يا خوابش را مي‌بيني؟

خواب پدرم را زياد مي‌بينم. دلتنگ بابا كه مي‌شوم عكسش را بغل مي‌كنم و به ياد حضرت زينب(س) مي‌افتم. من يك ساعت مچي داشتم كه گم شده بود. توي خواب ديدم بابا آمد و بيدارم كرد و ساعتم را نشانم داد. گفتم بابا اين ساعت را از كجا پيدا كردي گفت از يك آقاي مهربان گرفتم كه خيلي نوراني بود. پدرم من را برد حرم سامرا، رفتيم داخل و فهميدم كه منظورش از آقاي مهربان، آقا امام زمان(عج) است.

الان اگر بخواهي با حضرت رقيه(س) درد دل كني، به ايشان چه مي‌گويي؟

به خانم مي‌گويم شما هم دختريد. دلتان براي باباي‌تان تنگ مي‌شود. به ياد علاقه حضرت رقيه(س) به امام حسين(ع) مي‌افتم و برايش اشك مي‌ريزم. حضرت رقيه(س) وقتي پدرشان را ديدند از غصه شهيد شدند.

زينب دختر 18 ساله شهيد

وقتي بابا مي‌خواست به عراق برود، مخالفتي نكردي؟

من نگفتم بابا نرو. فكر كردم شايد جمله نرو سستش كند. من اين كار را نكردم. هرچند كه رفتن ايشان خيلي سخت بود. حتي فكر اينكه كوچك‌ترين بلايي سرش بيايد را نمي‌توانستم بكنم. براي ما رفتن عزيزمان خيلي سخت بود. اما بالاخره طي كردن مسير اهل بيت و حفظ حريم‌شان هم مهم است. هرچند سخت اما بايد اين راه را ادامه بدهيم.

جوابتان به طعنه‌زنندگان به خانواده‌هاي شهداي مدافع حرم چيست؟

اگر طعنه‌زنندگان در روايت‌ها و احاديث كنكاش داشته باشند و در زندگي اهل بيت مرور كنند و در سبك زندگي‌شان دقت كنند، شايد طرز فكرشان عوض شود و دفاع از دين و حرم اهل بيت پيامبر اسلام برايشان عجيب نباشد. آنها بايد خودشان را دقيقه‌اي جاي خانواده شهداي مدافع حرم بگذارند. الان عزيز ما نيست و هيچ چيز بدتر از اين نيست كه عزيز آدم پيشش نباشد. براي خودم طعنه‌هايي كه برخي مي‌زنند، ديگر مهم نيست. از كنار اين صحبت‌ها مي‌گذرم و فقط مي‌خواهم چند دقيقه غفلت و ناآگاهي‌شان را كنار بگذارند و با زندگي اين شهدا و رزمندگان مدافع حرم سر و كار داشته باشند و آن وقت قضاوت كنند.

 پدرتان بيشتر روي چه چيزي تأكيد داشت؟

پدرم روي حجاب تأكيد داشت. مي‌گفت چادر حجاب برتر است. پدرم مي‌گفت تكفيري‌ها اسلام را تهديد مي‌كنند. بر خودش لازم دانست براي دفاع از حرم راهي عراق شود. گذشته از اينكه عراق و سوريه وطن ما نيست اما وطن مسلمانان كه هست. شهدا براي دين دفاع كردند. اسلام مرز جغرافيايي ندارد. هر اتقاقي اسلام را تهديد كند بايد براي دفاع بروند.
 
منبع: روزنامه جوان
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار