به گزارش دفاع پرس از شیراز به نقل از پایگاه بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس، غلام دلشاد جانباز 70 درصدی دوران دفاع مقدس متولد سال 1346 شهرستان بوانات استان فارس است.
او که با شروع جنگ تحمیلی ، دانش آموزی نوجوان بوده است درخصوص آن دوران می گوید: یکی از بزرگترین آرزوهایم این بود که در کنار رزمندگان اسلام با دشمنان مبارزه کنم.
خوشبختانه در خانواده ای مومن و متدین بزرگ شده بودم و خانواده نیز که اشتیاق مرا برای اعزام به جبهه دیده بودند با اعزام من موافقت کردند.
در جبهه در تیپ حضرت فاطمه الزهرا (س) که بعداً تبدیل به تیپ امام سجاد (ع) و لشکر 19 فجر فارس شد در قسمت مخابرات مشغول به خدمت شدم بعدها نیز به جبهه کوشک منتقل و در مرکز پیام و تلفنخانه لشکر مستقر شدم. ارسال پیام به قرارگاه ها، سیم کشی، سیم بانی و ترمیم تجهیزات مخابرات از جمله وظایف من در این زمینه بود در عملیات ها هم به عنوان بسیم چی فرماندهان گردان یا لشکر حضور داشتم و همه این موضوعات به علاقه و آموزش هایی مربوط بود که قبلاً در زمینه الکترونیک و مخابرات فرا گرفته بودم، هر چند در جبهه هم دوره 45 روزه آموزش های تجهیزات مخابراتی علاوه بر آموزش کار با اسلحه و آموزش های ابتدایی و تخصصی را گذرانده بودم.
عملیات های خیبر، بدر، قدس3، والفجر مقدماتی و والفجر های یک، دو، چهار و هشت از جمله عملیات هایی بود که در آن ها به عنوان بیسیم چی توفیق حضور داشتم.
دلشاد می گوید: با اینکه در سه عملیات به صورت سطحی مجروح شدم اما در عملیات والفجر به صورت جدی و شدید آسیب دیدم.
این جانباز دوران دفاع مقدس می گوید: عملیات والفجر 8 بزرگ ترین عملیات برنامه ریزی شده ما بود که با توجه به حساسیت عملیات باید از اروند رود عبور می کردیم و این رودخانه به دلیل جزر و مدهای فراوانی که دارد عبور از آن بسیار دشوار و خطرناک است.
پس از گذشت از اروند رود، رزمندگان اسلام می بایست محورهای عملیاتی را پاکسازی می کردند.
من هم به همراه دیگر برادران گردان خط شکن امام علی (ع) لشکر 19 فجر در همان ساعات اولیه عملیات موفق به فتح مناطق مورد نظر شدیم.
دشمن که از این اقدام رزمندگان اسلام غافل گیر شده بود با تمام توان به مبارزه پرداخت اما نتوانست کاری انجام دهد و مغلوب شجاعت و ایمان سپاهیان اسلام شد متاسفانه نیروهای حزب بعثی عراق در این مواقع معمولاً از سلاح های نا متعارف و گازهای شیمیایی استفاده می کردند و در این بار نیز دشمن برای ضربه زدن به رزمندگان اسلام متوسل به گاز شیمیایی خردل شد.
23 بهمن ماه سال 1364 در ضلع جنوبی مسجد فاو بودیم که با اصابت بمب های شیمیایی دشمن، مجروح و بیهوش شدم .
یک هفته بعد که به هوش آمدم در بیمارستانی در کشور سوئد بودم. همراهانم می گفتند به دلیل سوختگی 70 درصدی ، بینایی ام را از دست داده ام و جراحتم آن چنان شدید بوده است که پزشکان معالج اهواز و تهران از درمانم عاجز شده و مرا برای درمان به کشور سوئد اعزام کرده بودند.
ریه و تقریباً تمامی اعضای بدنم به شدت آسیب دیده بود. پنج ماه در کشور سوئد و هشت ماه در بیمارستان شهید فقیهی شیراز بستری شدم و حدود 14 سال از نعمت بینایی محروم بودم تا بالاخره پس از گذشت سالها پزشکان معالج، درمانی برای به دست آوردن بینایی از دست رفته من یافتند.
آنها می گفتند با استفاده از سلول های بنیادی و قرنیه یکی از چشمان افراد خانواده ام که تشابه ژنتیکی بین ما وجود داشته باشد می توانند نور امیدی به تاریکی بینایی از دست رفته من بتابانند .
خواهرم بدری با شنیدن این خبر رضایت خود را برای اهدای قرنیه اش اعلام کرد . هر چند با اهدای یک قرنیه، خود او نیز از نعمت داشتن یک چشم محروم می شد اما با این حال بدری رضایت خود برای انجام این عمل جراحی را اعلام کرد.
این عمل جراحی 9 ساعت به طول انجامید و 72 ساعت از آن لحظه گذشت تا پس از 14 سال قرار گرفتن در تاریکی چشمانم، نور را دوباره احساس کردم .
دلشاد می گوید: من برای خدا و دفاع از میهن اسلامی جنگیدم و جانبازی من موجب افتخارم است اما با این وجود خداوند را بخاطر این هدیه الهی هزاران بار شکر می کنم و برای خواهرم بدری هم آرزوی سعادت و عاقبت به خیری دارم.
بدری دلشاد، خواهر این جانباز دفاع مقدس نیز که در زمان مجروح شدن برادرش در دوران جنگ تحمیلی 28 ساله بوده است می گوید: مجروح شدن برادرم برای من بسیار شوکه کننده بود به سختی توانستم با این موضوع کنار بیایم و پس از گذشت 14 سال با شنیدن این خبر که نور امیدی برای به دست آوردن بینایی برادرم به وجود آمده است با تمام وجود، احساس تکلیف کرده و رضایت خود را برای اهدای قرنیه ام ابراز کردم.
او ادامه می دهد: من قرنیه چشم خود را نه به برادرم بلکه به یک جانباز بزرگوار اهدا کردم و به پزشکان معالج نیز گفته بودم من برای اهدای قرنیه 2 چشم اعلام آمادگی میکنم و هر چه شما صلاح می دانید همان کار را عمل کنید، اما پزشکان تنها به پیوند یک قرنیه اکتفا کردند.
بدری دلشاد که با اهدای قرنیه یک چشم به برادر جانبازش از نعمت بینایی یک چشم محروم شده بود می گوید: از این موضوع اصلاً ناراحت نبودم چون این کار را برای رضایت خداوند انجام داده بودم واگر چه موفق به حضور در جبهه و جنگ با دشمن نبودم اما با اهدای بینایی به یک جانباز احساس می کردم توانسته ام کار کوچکی در این زمینه انجام داده باشم.
اما این ایثار خواهر جانباز 70 درصدی نیز از سوی خداوند بی پاسخ نماند و سه ماه پس از این ماجرا ، با اهدای قرنیه چشم یک بیمار مرگ مغزی، بدری دلشاد نیز بینایی خود را به طور کامل به دست آورد.