کدام سقف دودی
پوران درخشنده بعد از سه دهه ساخت فیلم حالا باید به یک فیلمساز کهنه کار تبدیل شده باشد و بتواند با تصویر داستان بگوید. او از هر فیلم به فیلم بعدی در سراشیبی عجیبی افتاده که «زیر سقف دودی» عجیبترین فیلم در کارنامه درخشنده است.
هنوز با جرأت میتوان گفت که «پرنده کوچک خوشبختی» و «رابطه» بهترین فیلم در کارنامه سینمایی درخشنده است که زبان درستی داشت. انگار این بانوی سینمای ایران دچار خستگی شده و حوصله روایتگری ندارد.
مسئله عدم روایت بزرگترین ضعف در فیلم «زیر سقف دودی» است. کارگردان برای جبران آن ضعف شخصیتهای متعددی را وارد کرده که هر کدام داستان خودشان را دارند. دوست آرمان و شخصیت خلافکار فیلم هیچ نشانی ندارند که دلیل حضورشان در داستان فیلم را اثبات کند.
چرا دوست آرمان از پلیس میترسد، همسرش کجاست؟، پسر بیمارش چگونه در پارتیهای شبانه و مداوم تاب میآورد یا همان پسر خلافکاری که سند ملک آرمان را برده چه خلافی دارد یا سند را برای چه چیزی میخواهد.
فتوحی همکلاس گلفروش مادر آرمان چرا باید در فیلم حضور داشته باشد؟ فقط برای گفتن اینکه « تو دختر شوخ و پر شر و شوری در دانشگاه بودی» ما دنیای تلخ زن اول فیلم را با این جمله بیشتر درک میکنیم؟
بیننده این احتمال را میدهد، حالا که مرد داستان به زن خیانت کرده و رابطه پنهانی دارد زن داستان هم حق دارد که خیانت کند. حتی اگر کارگردان چنین منظوری نداشته باشد؛ چرا که شکل روایت و میزانسن میگوید زن قصد دارد خیانت کند. بخصوص اینکه مرد نادم و پشیمان وقتی از همسرش میخواهد برگردد زن قبول نمیکند.
سکانسهای مربوط به مشاوره که از حد یک برنامه تلویزیونی هم پایینتر است. خانم مشاور گویا فقط برای گفتن چند جمله کارشناسی روی مبل شیکی نشسته تا مثلا بر ذهن مخاطب تاثیر بگذارد.
از این نظر فیلم بسیار شبیه به فیلم «آتش بس» است. با این تفاوت که «آتش بس» نسبت به فیلم «زیر سقف دودی» قویتر است. در آنجا مشاور بازی داشت و رگههایی از شخصیت را در آن میدیدیم؛ در حالی که در «زیر سقف دودی» مشاور حتی تیپ هم نیست. بگذریم از اینکه سایر کاراکترهای فیلم طراحی شخصیت ندارند.
«زیر سقف دودی» قرار است در مسیر اصلاح سبک زندگی باشد، درد را نشان بدهد و الگو معرفی کند، اما جز دادن چند گزارش ساده و کپسولی از مشکلات یک خانواده در آستانه فروپاشی چیز دیگری ارائه نمیکند.
«زیر سقف دودی» حتی در نشان دادن درد هم موفق نیست. وقتی بیننده درد را نمیشناسد، مسلما رغبتی برای هم دردی با صاحب درد نخواهد داشت.
نه تنها شروع فیلم که سکانس پایانی هم از فرمول درام تخطی کرده است. زن اگر زندگیاش را میخواهد چرا وقتی شوهرش از او میخواهد برگردد حتی نگاهش نمیکند. مرد پشیمان چرا بیشتر اصرار نمیکند. درحالی که نقطه اشتراکشان یعنی آرمان در بازداشتگاه است.
طلاق عاطفی نمیتواند تبدیل به موضوعی برای فیلم شود؛ چرا که این موضوع بسیار کلی و نیازمند پرداخت بیشتری است. فیلم باید داستان بگوید نه اینکه راجع به موضوع حرف بزند و در خلال نشان دادن معضل اتفاقی را تعریف کند.
فیلم موفق، فیلمی است که اصلا به موضوع داستان اشاره نکند. مخاطب باید از شمای کلی فیلم و داستان آن به موضوع پی ببرد. اینکه فیلمساز مخاطب را وادار کند تا در سبک زندگی خود تغییری حاصل کند قابل احترام است، اما این تغییر بر پایه چه اسلوبی باید باشد و چگونه به مخاطب منتقل شود.
آنچه «زیر سقف دودی» به آن اشاره میکند موضوع قابل تامل است و متاسفانه تا کنون در هیچ اثر نمایشی پرداخت نشده است. زوجهای بسیاری هستند که درگیر طلاق عاطفی هستند. آنها بنا به ملاحضات متعددی از هم جدا نمیشوند و فقط زیر یک سقف زندگی میکنند، بدون آنکه حتی با هم حرف بزنند.
این موضوع به حدی ذهنی است که به سختی قابلیت فیلم شدن دارد، اما آنقدر مهم هست که نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت ماند. اثرات تخریبی طلاق عاطفی به مراتب بیشتر از طلاق واقعی است. همین موضوع سبب میشود که فیلمساز با دقت نظر بیشتری روی موضوع کار کند.
«زیر سقف دودی» ظرفیت آن را داشت که به اثری مهم در جشنواره تبدیل شود که میتوانست یکی از مهمترین چالشهایی که خانوادههای متعددی را درگیر کرده، به بحث بگذارد، اما فیلمساز چنان درگیر تلخی موضوع شده که نتوانسته از قبل آن به هدفش برسد. نتیجه این که «زیر سقف دودی» به یک فیلم ابتر و سطحی تبدیل شد که هیچ راهکاری به مخاطب ارائه نکرده و سوالات بسیاری ایجاد میکند.
انتهای پیام/ 161