دل‌نوشته نویسنده «دختر شینا» برای همه قهرمانان نجیب کتاب‌هایش

نویسنده کتاب‌های «دختر شینا» و «گلستان یازدهم» در یادداشتی به وظیفه خطیر نویسندگان ادبیات دفاع مقدس اشاره کرده است.
کد خبر: ۲۲۶۷۳۸
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۰ - 12February 2017
به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، هفته گذشته تقریظ مقام معظم رهبری بر چهار عنوان کتاب‌ شاخص حوزه ادبیات دفاع مقدس در همدان رونمایی شد؛ «دختر شینا»، «گلستان یازدهم»، «آب هرگز نمی‌میرد» و «وقتی مهتاب گم شد». آثاری که هر کدام تلاش دارند تا بخشی از جنگ در استان همدان را به تصویر بکشد؛ گاه این توصیف از دل جنگ و در میانه میدان است و گاه، خاطرات همسران شهداست؛ کسانی که جنگ بر زندگی‌شان آوار شد.

بهناز ضرابی‌زاده، نویسنده کتاب‌های «دختر شینا» و «گلستان یازدهم»، با اشاره به این رویداد، در یادداشتی به این موضوع پرداخته و از علت و انگیزه خود برای تداوم فعالیت در حوزه ادبیات دفاع مقدس سخن گفته است. یادداشت این نویسنده توانای ادبیات دفاع مقدس به این شرح است:

گفتم من زندگی این زن را می‌نویسم. تصمیمم را گرفته بودم. باید می‌نوشتم. چون جز نوشتن هیچ کاری به این اندازه خاطرم را آسوده و تکلیفم را روشن نمی‌کرد. وقتی می‌نوشتم از آن همه پاکی و خلوص حالم خوب می‌شد. آن قدر که ندانم چطور آن همه انرژی پیدا کرده‌ام که بعد از شش ساعت کار اداری ناهار خورده، نخورده، بدوم خانه‌اش. خانه‌ای در خیابان پاسداران همدان که هنوز بوی عشق می‌داد. صدای خنده حاج ستار از در و دیوارش به گوش می‌رسید. خانه‌ای که در آن روزها خانه امیدم شده بود.

من زنم، معنی عشق را می‌فهمم. معنی سرپناه، تکیه‌گاه. می‌دانم که همه چیز یک زن چهار دیواری و امنیت خانه و همسر و فرزندان اوست. هزار کار بلدم تا نگذارم ستون خانه‌ام سست شود و پایین بریزد، اما خانه او داشت فرو می‌ریخت. جنگ شده بود. از آسمان آتش می‌بارید و خون روی دیوارها شتک می‌زد. هر هفته چند جوان رعنا، چند تازه داماد شهید را روی دست‌ها توی شهر می‌چرخاندند و بعد شیر زنانی که مادران آنها بودند، جگر گوشه‌هایشان را غسل و کفن می‌دادند و به سینه خاک می‌سپردند. با این حال سرپا و استوار می‌ایستادند، سینه سپر می‌کردند. فریاد می‌زدند. حیف که دیگر سپری نداریم تا در راه علی‌اصغر حسین فدا کنیم.

من این‌ها را دیده بودم. طعم جنگ را چشیده بودم. بوی باروت و خون و گوشت سوخته را می‌شناختم. آوارگی را دیده بودم. ترس شب‌های بمبماران را، صبوری زنی را که در یک لحظه تمام زندگی‌اش زیر تلی از خاک مانده، همسر، فرزندان و پدر و مادرش. من با جنگ بزرگ می‌شدم. عشق را در جنگ تجربه می‌کردم. در جنگ روی تیغه مرگ و زندگی می‌دویدم.

من قدم‌خیر را می‌فهمیدم. زهرا خانم پناهی روا را درک می‌کردم. می‌دانستم که چرا او دلش می‌خواست همسر یک پاسدار شود. می‌دانستم چطور بعد از علی‌آقا با اینکه نو عروسی نوزده ساله بود، یکباره شیر زنی شد، پشت بلندگوی باغ بهشت رفت و کوبنده فریاد زد: علی آقا، با تو می‌مانم، تا تنها یادگارت را بزرگ کنم.

من تصمیمم را گرفته بودم. باید زندگی این زن‌ها را می‌نوشتم. چون چیزی جز نوشتن نمی‌توانست این همه صبر، نجابت، مقاومت، شجاعت، فداکاری و ایمان را به تصویر بکشد و جلوی چشمان نسلی دیگر بنشاند.

من باید می‌نوشتم که قهرمانی تنها حماسه‌سازی نیست. فداکارانه گذشتن از عزیزترین و گرانبهاترین چیزی است که داری. اگر تمام هستی و زندگی‌ات شانه‌های محکم همسری باشد و از او در راه عزت و شرف و ایمان و هدف یک ملت گذشتی، آن وقت قهرمان شده‌ای. این‌ها را باید می‌نوشتم. پس وارد مسیر روشنی شدم. چه نشانه‌ها و کشف و شهودهای زیبایی را در این راه تجربه کردم. چه صبوری‌های دوست‌داشتنی، مقاومت‌های سرسختانه، اشک‌های شیرین و مویه‌های شادی‌آفرینی را چشیدم تا «دختر شینا» و «گلستان یازدهم» متولد شدند و با مطالعه آنها اشک غرور و افتخار از چشمان مردمان پاک سرزمینم جاری شد.

نوشتم که علی آقا اهل معنا بود. حاح ستار با آن بالاها سر و سرّش بیشتر بود. آخر حیف است که نسل امروزی‌ها ندانند علی آقا چیت‌سازیان چه شیری بود و تمام جوان‌های همدانی  آرزو داشتند مثل او باشند. حالا با افتخار همه شهر سرمان را بالا گرفته‌ایم. مرام علی‌آقا خیلی‌ها را به میدان آورده. این‌ها نتیجه و پیام خون است.

حالا خرسندم و خدا را هزاران بار شکرگزارم که توجه و تقریظ مقام معظم رهبری به این چهار کتاب عزیز باعث توجه همه ما نویسندگان، هنرمندان، مسئولان و آحاد مردم به وظیفه خطیرمان شده. وظیفه‌ای که اصلش در حفظ و پاسداشت ارزش‌های والای شهادت است، زیرا کار شهدا با نپرداختن به آنها ناتمام خواهد ماند.

والسلام علیکم و الرحمه الله و برکاته

انتهای پیام/ 121
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار