به گزارش خبرنگار دفاع پرس از کرمانشاه، بعد از اتمام جنگ تحمیلی تعدادی از گروه های مردمی به صورت خودجوش به مناطق عملیاتی اعزام شدند، تا بتوانند ضمن بازسازی و رسیدگی به مناطق، بازدیدی هم از خاطرات مربوط به رشادت های رزمندگان داشته باشند.
در سال 78 مقام معظم رهبری با سفر به مناطق عملیاتی شلمچه در میان زائران قرار گرفتند و با تاکید خود بر استفاده و بهره مندی از ظرفیت های این سفر معنوی گسترش آن را امری ضروری به منظور ترویج فرهنگ دفاع مقدس و همینطور حفظ و حراست از آرمان ها و دستاوردهای شهدا دانستند.
در تاریخ ۱۳۷۸/۱۲/۱۲ دستورالعملی مبنی بر تشکیل ستاد هماهنگی راهیان نور با مسئولیت و ریاست بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس از سوی ستاد کل نیروهای مسلح ابلاغ گردید که در این دستور العمل به ۲۱ محل جهت بازدید کاروانهای راهیان نور اشاره شده است.
در سال ۱۳۸۴ و با ابلاغ فرمانده کل قوا، ستاد مرکزی راهیان نور در قالب اساسنامه بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مأموریت خود را از سر گرفت. به همین منظور ستاد مرکزی راهیان نور با هدف ساماندهی به وضعیت راهیان نور در سال ۱۳۸۳ ذیل ساختار بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس تعریف و در سال ۱۳۸۴ ستاد مرکزی راهیان نور تأسیس شد.
در حال حاضر نیز ایام تعطلات عید یکی از بهترین فرصت هایی است که می توان در مناطق عملیاتی حضور یافت و از نزدیک با رشادت های رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی آشنا شد.
هم اکنون در سه نقطه غرب، جنوب غربی و شمال غرب مناطق عملیاتی وجود دارد که هر کدام در قالب یادمان شهید همه ساله مورد بازدید تعداد زیادی از گردشگران قرار می گیرد
گردشگری جنگ را می توان آیینه ای برای انعکاس تاریخ پرافتخار جنگ و دفاع مقدس دانست که امروزه علاوه بر گردشگران داخلی توجه بسیاری از گردشگران خارجی را نیز جلب کرده است و همه ساله در ایام مختلف سال تعداد زیادی از آنها در قالب اردوهای مختلف از کشورهای گوناگون به ایران سفر می کنند و این مناطق را مورد بازدید خود قرار می دهند.
بر همین اساس به منظور آشنایی بیشتر مردم و گردشگران با یادمان های دفاع مقدس در این شماره به سراغ یادمان تنگه بینا رفتیم.
پرواز سیمرغ ایران
هر روز ستاره ای را از اين آسمان به پايين مي كشند امّا باز اين آسمان پر از ستاره است. اين بار نيز درپي امر امام، دريايي خروشان از داوطلبين به طرف جبهه هاي حق عليه باطل روان شد و من قطره اي از اين دريايم و نيز مي دانيد كه اين اقيانوس بي پايان است و هر بار بر آن افزوده مي شود. ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم. موجيم كه آسودگي ما عدم ماست.
آنقدر نجوای عاشقانه اش با پروردگار شیرین بود که در پس هر کلمه می توانی رازهایی از دلدادگی را لمس کنی و این چند خط بیت هایی از مثنوی عاشقانه احمد و پروردگار عالمیان است.
بزرگمرد هوانیروز احمد را می گویم که برای همیشه نام کشوری را برای خلبانان پس از خود الگو کرد. امروز که 30 سال از آخرین پروازش میگذرد هنوز هم صدای بالگردش در ارتفاعات بینا شنیده می شود و کوه های این منطقه دلتنگ خروشش هستند.
چشم های منتظر تنگه بینا هنوز هم انتظار فرود دوباره احمد بر تن سنگی اش را می کشد و نزدیک به سی سال است که با شنیدن صدای بالگرد آغوشش را برایش باز می کند.
تنگه بینا گویی فراموش کرد که آذر 59 بود که احمد در راه برگشت از عملیاتی سخت و موفقیت آمیز در همین منطقه مورد حمله هوایی نیروهای عراقی قرار گرفت و برای همیشه آسمانی شد و هم اکنون قطعه 24 بهشت زهرای تهران جسم پاکش را به امانت در دلش آرام خوابانیده است.
تنگه ی بینا از شمال به ارتفاعات چوار و از جنوب به دشت حلاله و دشت لیک محدود می شود و جاده ی شنی گنجوان بولی به دشت لیک از این تنگه می گذرد و آسمانش صحنه ای ابدی برای پرواز سیمرغ اهورایی گردید که هنوز هم که هنوز است شمیم عطر حضورش تنگه بینا را بهشتی کرده است.
این منطقه نیز یکی از مناطق عملیاتی مربوط به دوران دفاع مقدس است که همچون سایر مناطق خاطراتی از مقاومت ها، ایثار و از جانگذشتگی ها را در دل خود نگه داری می کند و همه ساله با حضور زائران صندوق قدیمی اش را برای آنان باز می کند.
ارتفاعات محکم و استوار این منطقه تو را به یاد تمامی بلند قامتانی می اندازد که همچون کوه ها ایستادند تا مبادا وجبی از خاک به دست دشمن متجاوز بیفتد.
بینا به خود افتخار می کند که سراسر خاکش معطر به وجود کسی است که آوازه شجاعت و دلاوری اش با گذشت نزدیک به سی سال هنوز هم شنیده می شود و با آوردن نام این منطقه ناخوداگاه «احمد کشوری» نیز در کنارش خوانده می شود.
آسمان نام کشوری را به خوبی میشناسد او از تبار ستارگانی همچون شیروردی، بابایی و دیگر پرندگان آسمانی بود که بال هایشان را در آسمان عشق و شهادت به پرواز درآوردند و به سمت سیمرغی شدن پرکشیدند و امروز با گذشت سال ها از نبودشان همچنان مشاممان از عطر وجود آنها پراست.
وعده دیدار: 15آذر1359
برای رسیدن به آخرین ایستگاه پرواز ابدی شهید کشوری باید پس از عبور از جاده اصلی ایلام در مسیر مهران به روستای «سرنی» برسی و از آنجا با گذر از ایستگاه های ایست و بازررسی مرزی به تنگه ای عمیق میرسی که حضور احمد را به خوبی احساس می کنی و اینجا دقیقا همان منطقه ایست که شهید در 15 آذرماه 1359 به وعده دیدارش با پروردگار لبیک گفت و خود را آسمانی کرد.
یادبودی از شهید کشوری به همراه بالگردی بر فراز آن نخستین المان در این منطقه است که برایت پرواز را تداعی می کند و تورا با خود سال های دور می برد.
چشم های منتظر و بیتابت را به هر سو که بنگری ردپای شهید کشوری را میبینی و قدم به قدم تنگه بینا مزین به نام کشوری است.
تابلویی از تصویر او در منطقه خود نمایی می کند و کمی آنطرف تر بر روی سنگ خلاصه ای حماسه آفرینی او و دوستان شهیدش که در این منطقه ابدی را نگاشته شده و با خواندش بیش از پیش تو را شرمسار دلاوری ها و جانفشانی های خود می کنند.
شهید کشوری را با نام «سیمرغ» می شناسم
مسافران یکی پس از دیگری از خودروها و اتوبوس های خود خارج می شوند و هرکدام مشتاقانه به سمتی از یادمان می روند.
البته تنگه بینا نسبت به موقعیت مرزی خود تعداد بازدید کنندگان کمتری را نسبت به یادمان های دیگر دارد.
به سراغ یکی از زائران جوان که به همراه خانواده خود برای بازدید از این منطقه آمده است می رویم.خود مونا.م.26 ساله معرفی می کند و به خبرنگار دفاع پرس می گوید: من تمامی یادمان های جنوب کشور را به همراه خانواده زیارت کرده ایم که امسال مشتاق بودم از یادمان های شمال غرب نیز دیداری داشته بشیم.
وی ادامه می دهد: تاکنون از دو یادمان قصر شیرین و مرصاد نیز دیدن کرده ایم که این یادمان را نیز به پیشنهاد یکی از دوستان خانوادگی مان آمده ایم چرا که وی از ساکنان استان ایلام است.
مونا.م.26 تصریح می کند: ما از تهران امده ایم .من شهید کشوری را بیشتر با نام سیمرغ می شناسم و در تهران نیز به زیارت مزار ایشان در قطعه 24 شهداء هم رفته ام اما مشتاق بودم که محل شهادت این شهید را هم ببینم.
زائرمنطقه عملیاتی تنگه بینا با اشاره به شخصیت شهید کشوری گفت: علاوه بر فیلم «سیمرغ» کتاب دیگری هم در ارتباط با این شهید خوانده بودم اما با آمدن به این مکان نسبت به گذشته تکلیف سنگین تری نسبت به شهداء در خود احساس می کنم.
اجازه ام دست خداست..
نزدیک اذان بود. آفتاب دیگر داشت غروب می کرد. هلی کوپتر را وسط بیابان نشاند زمین و خاموش کرد. گفتم «احمد، هلی کوپتر باید قبل از تاریک شدن هوا برگرده پایگاه.پرواز شبانه ی بدون اجازه،ممنوعه»
همان طوری که داشت وضو می گرفت گفت «اونی که باید ازش اجازه بگیریم کَس دیگه ای هستش»
وضوش
که تمام شد، همان کنار هلیکوپتر ایستاد به نماز. هنوز رکوع نرفته تمام صورتش پر از
اشک شد. دیگر صبر نکردم. رفتم پشت سرش قامت بستم.
گزارش از: مهری کارخانه
انتهای پیام/331