گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: گمنامی فقط در مفقود ماندن پیکر نیست، گاهی با وجود اینکه جوانیت را وقف آرمانهای انقلاب میکنی، در میان خانواده و همرزمان خود نیز گمنام میمانی. این سرگذشت زندگی شهید «اسماعیل وجودی» است که در سن هفت سالگی از روستای بستان آباد برای گذراندن تحصیلات تا مقطع دیپلم راهی شهر سراب شده بود و برای شرکت در کنکور دانشگاه هوایی افسری راهی تهران میشود.
برای آشنایی بیشتر از فعالیتهای شهید «اسماعیل وجودی» خبرنگار دفاع پرس به گفتوگو با «ابوالقاسم فراهانی» سرهنگ بازنشسته کنترل شکاری و از پیشکسوتان دفاع مقدس پرداخت که در ادامه ماحصل گفتوگو را میخوانید:
آشنایی ما به سال 55 و ورود به دانشگاه افسری برمیگردد؛ که در یک گردان و در اتاق مشترک هم تختی بودیم. اسماعیل در عین جدیت، کنجکاو با پشتکار بود. هر دستوری که به وی داده میشد از انجام آن سر باز میزد و با دلایلی اثبات میکرد که دستور اشتباه است. فرماندهان نیز سخن وی را میپذیرفتند. بعد از مدتی در گروهان به «اسماعیل فلسفه» معروف شد.
اسماعیل با دیدن تظاهرات قبل از انقلاب، میگفت: «سرانجام درگیریها و تظاهرات چه میشود؟» در پاسخ وی گفتم «اگر جان خود را برای رژیم طاغوت بدهیم، خونمان را پایمال و هدر دادهایم. آن زمان وی به فکر فرو رفت.
زمانیکه وی شاهد قربانی شدن شهدای 17 شهریور بود، به دانشکده برگشت و حالی که من را به آغوش گرفته بود، گفت: «من را بیدار کردی.» از آن زمان فعالیتهای وی بر علیه رژیم طاغوت آغاز شد.
آن مقطع زمانی، فرماندهان برای مشورت با یکدیگر به وسیله هلکوپتر به زمین چمن دانشگاه افسری میآمدند. اسماعیل هر روز پشت پنجره میایستاد و با ژ3 نشانهگیری میکرد و میگفت «خیلی راحت میتوان فرماندهان را ترور کرد.» از من خواست که یک فرمانده را مورد هدف قرار بدهیم.
ابتدا فکر کردم شاید اسماعیل مامور نفوذی باشد و قصد امتحان کردن مرا داشته باشد، به همین خاطر گفتم: «من از تو حمایت میکنم ولی تو نشانه گیری کن.» زمانی که رژیم متوجه نقشه ترور شد، اسلحهها را جمعآوری کرد.
اعتصاب غذا، یکی دیگر از فعالیتهای اسماعیل بر علیه رژیم پهلوی بود، او به باقی نیروها گفته بود: غذای رژیم طاغوت حرام است و باید اعتراض را با اعتصاب غذا نشان بدهیم.
فارغ التحصیلی ما همزمان با شروع جنگ تحمیلی بود. حضور در جبهههای حق علیه باطل را داوطلبانه اعلام کردند. یک روز از ازدواج اسماعیل گذشته بود ؛که همراه با نیروهایی که گفته بودند در صورتی که اعزام نداشته باشید شخصی عمل خواهیم کرد، عازم جبهه شد.
وی نیروها را در آمفی تئاتر جمع کرد و گفت «کسانی که میخواهند عازم شوند بمانند و در غیر این صورت به خانههایتان بروید.» نیروهای باقی مانده از دانشکده عازم شدیم.
شهر اهواز در محاصره دو لشکر رژیم بعثی قرار گرفته بود. در محاصره غذا و نان نداشتیم تا اینکه چند کنسرو نیمه سوخته از مغازهها یافتیم. برای مقابله با پیشروی دشمن باید از اروند رود عبور میکردیم. شهید جهان آرا و سرهنگ ستاریخواه کمکهای شایانی به نیروها کردند و مسیر را نشان دادند. در این زمان اسماعیل به جهت کسالت در دبیرستان اهواز ساکن بود. زمانی که تعداد مجروحان بالا میرود، اسماعیل تعدادی از مجروحان را داخل ماشین گذاشته تا به عقب باز گردند. وی توانست ماشین را بدون سویچ روشن کند. به قول خودش «عشق ماشین» بود.
در مسیر، ماشین وی به رگبار بسته میشود. اسماعیل که از ناحیه پا زخمی شده بود به سمت خانهای فرار میکند. وی به اشتباه بند پوتین را به جای اینکه از قسمت پایین جراحت ببندد، از بالای قسمت میبندند که این باعث خونریزی و در نهایت شهادت اسماعیل میشود.
اسماعیل وجودی
22 ساله
شهادت: 24مهر ماه 1359- خرمشهر