شهیدی که عاشقانه به سوی پروردگار خویش پرواز کرد

شهید مجید بقایی هنگام خواندن قرآن عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش پرواز کرد و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت.
کد خبر: ۲۳۳۵۰۵
تاریخ انتشار: ۰۸ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۶ - 28March 2017

شهیدی که عاشقانه به سوی پروردگار خویش پرواز کردبه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید مجید بقایی در بهمن ماه سال ۱۳۳۷ ه.ش در خانواده‌ای معتقد و مذهبی در شهر «بهبهان» چشم به جهان گشود. هیچ‌کس نمی‌توانست عظمت روحی نوزاد ناتوان آن روز را در ۲۲ سال بعد شاهد باشد؛ گرچه از همان ابتدا با رفتار متینش در خانواده و علاقه‌اش به مسائل مذهبی و رعایت آن‌ها در سنین ۱۰-۱۲ سالگی رشد فکری و فرهنگی او مشخص و نمایان گردید.


از تکبیر گفتن در مسجد محل آغاز کرد و تا آخر عمر از مسیر اسلام و پیروی از روحانیت متعهد خارج نشد. هوش سرشار و استعداد بالای وی باعث شد تا تحصیلات کلاس پنجم و ششم (نظام قدیم) را در عرض یک سال در یکی از مدارس بهبهان بگذارند و سپس رشته ریاضی را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب کند.

پس از سپری کردن تحصیلات دبیرستان و گذراندن کنکور، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه اهواز پذیرفته شد، اما این رشته نظرش را تأمین نکرد و گفت: «من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعاً بتوانم خدمت به این مردم مستضعف بکنم.» به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجددا طی کرد و دیپلم رشته طبیعی را اخذ نمود و این بار پس از شرکت در کنکور، در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد.

علاوه بر درس، مجید را می‌توان یکی از فعال‌ترین دانش‌آموزان دبیرستان در زمینه‌های مختلف ورزشی، سیاسی، دینی و اجتماعی دانست.

فعالیت‌های سیاس ‌ـ مذهبی

در سال ۱۳۵۴، فعالیت‌های او در دانشگاه شکل گرفت و تماس‌هایش تشکیلاتی شد. وی برای مبارزه با رژیم شاه نقش تعیین‌کننده‌ای را در رهبری مبارزات دانشجویی دانشگاه اهواز و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت. در سال‌های ۵۵ و ۵۶ که مبارزات ملت مسلمان به اوج خود نزدیک می‌شد، او از عناصر هدایت‌کننده تظاهرات علیه رژیم بود. در همین هنگام با برادران گروه منصورون ارتباط بیشتری برقرار کرد. فعالیت‌های این گروه در بهبهان عبارت بود از: آگاهی دادن به مردم، متشکل کردن برادران حزب‌الله، انجام عملیات نظامی علیه عمال رژیم شاه و … در بدو تشکیل این گروه وارد شاخه نظامی شد و رهبری برخی عملیات مسلحانه را در آن زمان به عهده گرفت.

او حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای جلوگیری از اقدامات احتمالی چماق به دستان شاه، تیم‌های گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم سازماندهی کرد و با همکاری برادران دیگر طرح تشکیل تعاونی‌های امام را برای تأمین مایحتاج مردم ارائه داد.

شهید بقایی نسبت به اصالت حرکت‌های انقلابی تعصب داشت و در جریان انقلاب، در همه صحنه‌ها فعالانه شرکت می‌کرد و با هوشیاری خاصی ترفند‌های دشمنان اسلام به‌ویژه منافقین را شناسایی و در جهت خنثی نمودن آن‌ها اقدام می‌نمود.

نقش شهید پس از انقلاب اسلامی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول به کار شد. شهید بقایی در خنثی کردن و سرکوبی توطئه آمریکایی خلق عرب (که در خوزستان راه‌انداخته بودند) نقش چشمگیری داشت، به طوری‌که با زحمات و فداکاری‌های او ضربات شدید و مهلکی به این گروه دست‌نشانده وارد شد.

کار نظامی او پس از انقلاب هم ادامه داشت. فعالیتش را در این زمینه با حضور در کمیته و شهربانی آغاز کرد و اقدامات همه‌ جانبه‌ای را در جهت به دام انداختن سرسپردگان رژیم پهلوی، که در آن زمان متواری بودند، انجام داد. در کنار این فعالیت‌ها، او معتقد بود که جامعه بعد از پیروزی انقلاب احتیاج به کارهای فرهنگی دارد، به همین خاطر به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی در بهبهان پرداخت، که فعالیت‌های این کانون در زمینه‌های فرهنگی ــ تبلیغی شهر بسیار مؤثر بود.

شهید بقایی به علت تبحر و ذوقی که به کارهای تبلیغاتی داشت در زمینه تهیه پوستر، نوار سخنرانی، فیلم، ویدئو، طراحی، نقاشی و خطاطی وارد عمل شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواک در شهر بهبهان را به نمایش گذاشت. او خود طراح و خطاط زبردستی بود و با خط زیبایش، احادیث اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) را می‌نوشت و بر در و دیوار شهر نصب می‌کرد.

با گذشت مدتی از پیروزی انقلاب اسلامی به دانشگاه رفت و هنگامی که بنا به فرمان حضرت امام(ره)، در خرداد سال ۱۳۵۸، جهاد سازندگی تشکیل شد وی به عضویت جهاد بهبهان درآمد و مدتی در آنجا مشغول فعالیت بود.

وی تا اوایل جنگ تحمیلی تقریباً‌ با همه ارگان‌های انقلابی در ارتباط بود و با حضور فعالانه خود و ارائه راه ‌حل‌های ابتکاری باعث حفظ روح امید، تحرک و نشاط در همگان می‌شد.

پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه سردار «محسن رضایی» (فرمانده محترم کل سپاه) به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در واحد روابط عمومی (تبلیغات – انتشارات) سپاه امیدیه به فعالیت مشغول شد. با تشکیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید «دقایقی» به عنوان مسئول این دفتر، وی جهت همکاری با ایشان به اهواز منتقل شد.

حضور در جبهه‌های دفاع مقدس

ماه‌های اول جنگ بود که ایشان از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ(که در آن زمان جلساتش در لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل می‌شد) معرفی گردید.

یکی از فعالیت‌های مهم او، تلاش در جهت هماهنگی بین سپاه و ارتش بود. با اینکه «بنی‌صدر» در این مورد به صورت‌های گوناگون کارشکنی می‌کرد اما او در این مأموریت به خوبی کارها و وظایف محوله را پیگیری می‌نمود.

اواخر آبان‌ماه سال ۱۳۵۹ به ایشان مأموریت داده شد برای جلوگیری از هجوم دشمن، که قصد تسخیر جاده شوش را داشت و در آن موقع در ۳ کیلومتری آن مستقر شده بود، به شهرستان شوش برود. ابتدا در کنار برادر «مرتضی صفار»، سپاه آنجا را سازماندهی کرد و مدتی بعد مسئولیت سپاه شوش به عهده ایشان گذاشته شد. در این مسئولیت ایشان علاوه‌بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن، که در قالب گروه‌های رزمی کوچک به اجرا در می‌آمد، به برادر دقایقی نیز در تشکیل آموزشگاه فرماندهی دسته، گروهان و گردان کمک می‌کرد.

به تدریج که سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر یافت، به همین نسبت نیز نقش ایشان در صحنه‌های نبرد جدی‌تر از هر زمان شد و در مقاطعی از جمله عملیات «طریق ‌القدس» (فتح بستان) وی مانند یک رزمنده تکاور وارد عمل گردید. از آن پس به دلیل روح بلند و اشتیاق فراوانش برای درگیر شدن مستقیم با دشمن و لیاقت و شایستگی‌هایی که در زمان فرماندهی سپاه شوش از خود نشان داده بود، از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان فرمانده قرارگاه لشکر فجر برگزیده شد.

شهید بقایی در عملیات «فتح‌‌المبین» به عنوان فرمانده قرارگاه فجر در طرح‌ریزی و هدایت یگان‌های عمل‌کننده جهت آزادسازی ارتفاعات «ابوصلبی خات»(سایت رادار) نقش بسیار مؤثر و مهمی داشت. در واقع آزادسازی این محور حساس و با اهمیت با همکاری و هماهنگی و هدایت مناسب این شهید بزرگوار و شهید "حسن باقری" در فرماندهی قرارگاه نصر محقق شد.

در شناسایی و طراحی عملیات «بیت‌‌المقدس» در کنار شهید حسن باقری، همچون دیگر نبردها نقش به‌سزایی داشت. در این عملیات او با برنامه‌ریزی دقیق و هماهنگ توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری برادران جان برکف هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و به علت شایستگی بالایی که از خود در سمت فرماندهی لشکر نشان داد، قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاه‌های نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و با عنایت الهی هر سه قرارگاه با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی کامل، خونین شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند.

ایشان پس از عملیات «رمضان» به سمت معاونت شهید باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد. بعد از عملیات «محرم» بود که شهید بقایی پس از آنکه شهید باقری جانشین یگان نیروی زمینی سپاه گردید، مسئولیت قوای یکم کربلا را به عهده گرفت.

ویژگی‌های اخلاقی

زندگی پرافتخار این شهید بزرگوار پیوسته قرین با عبادت و زهد و خداجویی بود، او از کودکی به مسائل مذهبی علاقمند بود و چند سال قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت و احکام دینی را به خوبی عمل می‌کرد.

از کودکی با مسجد مأنوس بود و به‌طور فعال در جلسات قرائت قرآن شرکت می‌کرد و توجه زیادی به دعا و زیارت ائمه اطهار(ع) داشت. آن‌قدر برای ذکر مصائب اهل‌بیت(ع) اهمیت قائل بود که می‌گفت: «همین مراسم روضه‌خوانی، ما را نگه داشته است.»

برای اقامه نماز اهمیت فوق‌‌العاده‌ای قائل بود. همواره تلاش می‌کرد نماز به جماعت خوانده شود. در هنگام به‌جا آوردن فریضه نماز آنقدر خشوع داشت که وقتی برادران همرزمش، که او را در آن حال می‌دیدند، به حالش غبطه می‌خوردند.

شهید بقایی علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) و روحانیت داشت و فقط با حرکت‌هایی که در خط امام بود و با کلام روحانی معظم‌ له مطابقت داشت، همراهی می‌کرد.

معتقد بود که گروه‌گرایی برای انسان، تعصب و عجز فکری به‌وجود می‌آورد و می‌گفت: «شما فقط ببینید حضرت امام خمینی(ره) چه می‌گوید، از آن تبعیت کنید.»

در مبارزات سیاسی – مذهبی هرگز خودسرانه عمل نمی‌کرد و سعی بر این داشت که مبارزاتش در مسیر مکتب باشد؛ در واقع، انقلابی بودن مجید با مکتبی بودنش قرین بود. و سعی می‌کرد در زندگی، کار و مبارزه، با جواز شرعی عمل کند.

شهید بقایی علاقه عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت و هرجا مشکلی پیش می‌آمد از آن‌ها دفاع می‌کرد. رفتار او با نیروهای بسیجی آمیخته با ملاطفت و مهربانی بسیار بود. با آن‌ها نشست و برخاست می‌کرد و با آن‌ها غذا می‌خورد. بارها مشاهده می‌شد وقتی در مسیرش بسیجی‌ها را می‌دید، از ماشین پیاده شده و با آن‌ها مصافحه می‌کرد. او می‌گفت: «یکی از رمزهای موفقیت ما قدردانی از نیروهای مردمی است.»

تیمسار دریادار شمخانی (فرمانده محترم نیروی دریایی) در این مورد می‌گوید: «اصلاً مجید خودش یک بسیجی بود. اگر می‌خواستید بدانید بسیجی چه کسی است، باید سراغ مجید می‌رفتید. البته بسیج به مفهوم از جان گذشته، به مفهوم عاشق ولایت و حضرت امام خمینی(ره)، به مفهوم منتظر امام زمان(عج)، به مفهوم ذوب شده در خط امام حسین(ع). پاسداران فراوانی هستند که بسیجی‌اند و یکی از این پاسدارها مجید بود.»

شهید بقایی از جمله کسانی بود که هیچ‌گاه خود را در میان عناوین و مقام‌ها گم نکرد و شخصیت والای الهی‌اش را به این مسائل نفروخت. او با تمام امکاناتی که می‌توانست در اختیار داشته باشد، فردی بسیار قانع، متواضع، باوقار، منصف و کم توقع بود.

سردار فرماندهی محترم کل سپاه در توصیف ایشان چنین گفته‌اند: «شهید بقایی اسوه تقوی بود و تقوای ایشان در جبهه‌های جنگ مشخص و روشن و زبان‌زد خاص و عام بود. از جمله فضایل خوب و زیبایی که ایشان داشت این بود که حتی در بین راه که وقت نماز می‌رسید از ماشین پیاده می‌شد و نماز را به موقع (ولو در کنار جاده) می‌خواند.»

نمازهای شب و دعاهای خاص ایشان و آن اخلاق و حجب و حیای خاصی که در قیافه‌اش نهفته بود از او یک اسوه تقوی به‌وجود آورده بود.

آن‌قدر به فکر قیامت بود که هرگاه در جلسات سخنرانی از عقوبت خدا سخن گفته می‌شد، اشک می‌ریخت. شهید بقایی تأکید و اصرار خاصی بر خواندن دعای عهد در هر روز داشت و مستحبات و واجبات خود را به دقت انجام می‌داد.

با قرآن انس عجیبی داشت. همواره یک جلد قرآن کوچک با خود به همراه داشت و در هر فرصتی به تلاوت آیات آن می‌پرداخت و سعی داشت آن را حفظ کند.

نحوه شهادت

قبل از عملیات «والفجر مقدماتی» قرار شد که عده‌ای از مسئولین و فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با حضرت امام خمینی(ره) داشته باشند، اما شهید بقایی گفته بود که باید برای شناسایی این عملیات در منطقه بمانیم، به همین دلیل او به همراه عده‌ای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند.

شهید بقایی در طی مسیر مشغول تلاوت قرآن و حفظ سوره والفجر بود. او به کمک یکی از دوستانش این سوره شریفه را از حفظ می‌خواند. پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیده‌بانی حرکت نمودند. ایشان در بین راه به برادران همراه می‌گوید: آیا می‌شود انسان به این درجاتی که خداوند در قرآن فرموده است، برسد که: «یا اَیتهاالنَّفس المُطمَئنَّه ارِجِعی الی ربِّکِ راضیَهً مرضیهً فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی» و آیا خدا توفیق این امر مهم را به انسان می‌دهد که به آن مرحله عالی نایل گردد؟ هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۹ دریافت نمود و بدین‌سان عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش پرواز کرد و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت.

وصیتنامه شهید مجید بقایی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام و درود و دعا بر امام و امت امامی که ما باید با تلاش و جهاد و ایثار و شهادتمان رهبری و امامت جهانیشان را عینیت بخشیم و جهانی انقلابی و اسلامی بسازیم. انقلاب خونینمان، سنگر به سنگر، کفر جهانی را عقب نشانده و این‌بار با رحمت خدایی، جنگ مقدمه‌ای شده برای تشکیل و اتحاد جماهیر اسلامی، «انشاءالله». و بدانید که این موضع ایثار می‌خواهد و خون، که پیامدش نصرالهی است که پیروزی اسلام در اثر رنج و سعی و کوشش و زجر و ناراحتی و خون دادن است. بله ما هم می‌جنگیم و تن به هیچ‌گونه سازشی نمی‌دهیم و با شعار همیشگی یا فتح یا شهادت می‌جنگیم و بر سیاست «نه شرقی نه غربی» سرسختانه پا می‌فشاریم، چون معتقد به خداییم.

برادران! خواهران! هیچ‌گونه اندوه و حزن به دل راه ندهید چون میدان آزمایش است و زمان امتحان و شما برترید اگر مؤمن باشید و از رهبر، عصاره مکتب بیامزیم که چون کوه استوار در مقابل دشمن و چون کاه در مقابل خدا ایستاده است و ما هم در مصائب باید همچون کوه باشیم.

خدایا! معبودم، ای آن که همه چیزم به توست، ای آن که نه در کاغذ می‌گنجی و نه با قلبم وصف می‌شدی، تار و پودم آغشته به گناه است که فعلا یارای صحبت ندارم و هر وقت می‌خواهم زبان بگشایم شرمنده‌ام. با این وضع رحمی بر من کن؛ مرا ببخش. می‌دانم که بخشنده‌ای و مهربان، بارها فکر کرده‌ام و در نهایت به این نتیجه رسیده‌ام که فقط در لباس شهید و با محتوای شهید می‌توانم در دادگاهت حضور یابم به جز این هرگز، که شرمنده‌ام و رسوا.

خدایا! شاکرم از این که تا این حد هدایتم کردی.

خدایا! اگر قدمی در راهت برداشتم، از من بپذیر.

معبودم! می‌دانم که چیستی، ولی در دل خانواده‌مان صبری وافر بگذار که می‌دانم بدون صبر، تحمل چنین مسئله‌ای را ندارند.

خدایا! ملتمسانه می‌گویم و بارها گفته‌ام که جگرگوشه امت، خمینی کبیر را تا ظهور حضرت مهدی(عج) برای امت نگهدار؛ آمین

خدایا! بار پرودگارا! آن کسانی که حافظ انقلابند حفظ و دشمنان انقلاب را نابود گردان؛ امین
خدایا! به خوبی می‌دانم و برایم ملموس است که بهترین را به سویت می‌کشی و حجابشان را می‌دری، این را در خود نمی‌بینم ولی شادی دگرگونی در درونم چنین فیضی را نصیبم کند.

خدایا! دیگر دعایم سلامتی مجروحین و صبر به معلولین است.

و اما خانواده عزیز و پدر و مادر خوبم که خیلی عذابتان دادم و همیشه به شما می‌گفتم برای اسلام می‌خواهم خدمت کنم و شما بنا به علایق می‌گفتید که بالاخره از دست ما می‌روی و این را همیشه به شما می‌گفتم و آخرین بار هم می‌گویم که من و ما و شما و همه از کس دیگریم و هر وقت امانت را بخواهد پس می‌گیرد و کسی را دخل و تصرفی در آن نیست. به هر جهت نمی‌دانم می‌پذیرد یا نه ولی انشاءالله می‌پذیرید و مرا حتماً می‌بخشید و حتماً بر زبان می‌آورید که تو را بخشیدم. خدا به شما صبر بدهد. صبور باشید که درجه و مراتب انسان صبور و صابر بسیار بالاست.

مادر! اگر بر کردی فاطمه زهرا(س) به تو مرحبا می‌گوید و ملائک تو را دلداری می‌دهند. انشاءالله

و اما برادرم حمید! در همین راه که هستی به جمهوری اسلامی خدمت کن و پایه‌های جمهوری را محکم بگردان که خدا یاری و هدایتت می‌کند و اصلاً به این دنیا پَست و بی‌ارزش دل مبند که فقط اسباب آزمایش است و امتحان.

و برادر و خواهرم! شما هم قدر جمهوری اسلامی را بدانید که نعمت بزرگی است و کوچک‌ترین کفران نعمت محاکمه دارد؛ و جداً همیشه به فکر اسلام باشید. انشاءالله مرا می‌بخشید. التماس دعا دارم.

و اما دوستان خوبم، برادران و خواهران! از شما که از من رنجیدگی دارید، می‌خواهم که مرا ببخشید و اگر بدی کرده‌ام از من بگذرید. تذکرم این است که امام را رها نکنید. و از کلیه اقوام، آشنایان، دوستان طلب بخشش می‌کنم و امیدوارم اگر بدی کرده‌ام، ببخشند. حتماً برایم دعا کنید. حتماً دعا برای امام و برای من و برای مؤمنین را فراموش نکنید.

والسلام

بنده حقیر و ذلیل خدمتکار اسلام، اگر بخواهد

شوش دانیال
 
۱۳۶۰/۲/۳۰

التماس دعا

انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار