خبرگزاری دفاع مقدس: اتاق کوچکی در ستاد فرماندهی نیروی انتظامی محل کارش است. دوباره به اتیکتش نگاه میاندازم. سردار «بهرام نوروزی». دوستانش گفته بودند سالها در کردستان بوده و روزهای سختی را گذرانده است. سردار را صدا میکنم تا گفتوگو را شروع کنیم. نگاهش را که از پنجرهی اتاق به سمت صبحگاه است به سویم برمیگرداند. از او میخواهم از خاطرات کردستان و سال 58 برایم بگوید.
در دو بخش قبلی گفتوگوی سردار نوروزی با خبرگزاری دفاع مقدس به ماجرای رایگیری در پادگانهای کردستان پرداخته شد که در فروردین سال 58، وی، حاج آقا عقیقی و محمدرضا معصومی از کمیته انقلاب اسلامی که دو تن از دوستان ایشان بوده اند مامور رفتن به کردستان می شوند تا از نیروهای لشکر 28 کردستان رایگیری کنند که در این ماموریت با درخواست پیشمرگان کرد مسلمان برای دادن رأی و نقص فنی بالگرد حامل صندوقهای رای مواجه شده و برای ادامه مأموریت ناچار میشوند از ارتفاعات صعبالعبور و برفی بگذرند. میتوانید بخش اول این گفتوگو را در اینجا و بخش دوم آن را در اینجا بخوانید.
ادامه سخنان سردار نوروزی در ذیل آمده است.
زمانی که ابرقدرتها و استکبار جهانی بهویژه آمریکا شاهد پیروزی انقلاب اسلامی، شکوفا شدن روز به روز انقلاب، نتایج رفراندوم عمومی و مشارکت بیش از 98 درصدی مردم بودند ناامید شده و در صدد برآمدند تا با تحریک، تجهیز و تامین گروهکهای تروریستی به مقاصد شومشان برسند.
فقر فرهنگی و فریب خوردن برخی افراد باعث شد تا تحرکاتی در کردستان صورت بگیرد و غائله پاوه آغاز شود که خدا را شکر با هوشیاری مردم کردستان و تدابیر خردمندانه امام راحل و همکاریهای گسترده "پیشمرگان کرد مسلمان" پس از مدت کوتاهی امنیت در شهر های کردستان برقرار شد و مردم دوباره به کار و تحصیل مشغول شدند.
پس از برقراری امنیت در کردستان، من به اصفهان رفته بودم که خبر رسید پاوه سقوط کرده و امام(ره) فرمانی صادر کردهاند که "پاوه را آزاد کنید"؛ بلافاصله خود را به کرمانشاه رساندم، اما وقتی به پادگان ارتش رسیدم شاهد جمعیت عظیمی از مردم در مقابل درب پادگان بودم که درخواست سلاح میکردند تا به پاوه بروند و بنا به دستور امام(ره) آنجا را آزاد کنند.
وقتی من به پاوه رسیدم شهیدان چمران، بروجردی و صیاد شیرازی در پاوه بودند. ماموریت ما در آنجا این بود که با منافقین درگیر شویم، آنها را اسیر کنیم و به نیروهای خودی تحویل دهیم تا پس از بررسیهای دقیق، بنا به سیاستگذاریهای انجام شده برای آنها حکم صادر و اجرا شود.
از کردستان سلاحهای زیادی وارد کشور میشد؛ به خصوص از منطقهای به نام جعفرآباد که خرید و فروش سلاح در مدت زمان کوتاهی در آنجا صورت میگرفت و یکی از وظایف کمیته انقلاب اسلامی در آن زمان جمعآوری سلاح بود.
پس از شناساییهای صورت گرفته توانستیم یک شبکه توزیع سلاح و مهمات را شناسایی کنیم. ما در جریان شناسایی این شبکه، با یک معامله سوری در جایی به نام "باریکه" در غرب فرودگاه کرمانشاه با این شبکه قرار گذاشتیم تا سلاحها و مهمات را در آنجا به ما تحویل دهند.
خیلی عادی سلاحها را تحویل گرفتیم و منتظر نفری بودیم که مامور تحویل مهمات بود؛ متوجه شدیم یک نفر با یک گونی به سمت ما میآید؛ او همان مسئول تحویل مهمات بود؛ چند قدمی مانده بود به ما برسد که ناگهان انفجارهای مهیبی اتفاق افتاد و آن شخص گونی را به یک سو پرتاب و فرار کرد.
در بررسی دلیل انفجارها، متوجه شدیم که عراق به باندهای فرودگاههای کشورمان حمله هوایی کرده است و اینچنین بود که رسما شیپور جنگ به صدا درآمد.
در روزهای آغازین جنگ کشور خیلی ملتهب و آشفته بود؛ چرا که مردم برای دفاع از این مرز و خاک به هر کاری دست میزدند، اما بنی صدر خائن راه آنها را سد میکرد.
شهید پیچک که از نیروهای تحت امر شهید لاجوردی بود همزمان با آغاز جنگ به همراه چند تن از دوستانش به پادگان ابوذر در سرپل ذهاب مراجعه کردند تا اسلحه تحویل گرفته و به بازی دراز بروند، اما فرمانده پادگان ابوذر آمد و تلکسی را نشان داد که بنی صدر در آن دستور داده بود به هیچ عنوان به کسی اسلحه و مهمات داده نشود. شهید پیچک به هر طریقی که بود توانست اسلحه فراهم کرده و به بازیدراز برود و در همان جا هم به شهادت رسید.
اما مشکلات به همین مسائل ختم نمیشد و روز به روز بدتر هم میشد؛ تا جایی که نیروهای پادگان ابوذر تصمیم گرفتند که پادگان را تخلیه کنند، اما با مقاومت شهید شیرودی و شهید کشوری مواجه شدند و این دو شهید بزرگوار با رشادتهایی که در آن زمان انجام دادند برای همیشه در تاریخ کشورمان ماندگار شد. آنها به پشت دشمن رفتند و با زدن تانکهای دشمن باعث عقبنشینی بعثیها شدند و پادگان ابوذر را از زیر آتش دشمن نجات دادند.
مردم کردستان بهخوبی میدانند که امنیت امروز آنها نشأت گرفته از خون شهدا، ایثارگری جانبازان و مقاومت ایثارگرانی است که با تمام وجود از این خاک دفاع کردند.
ادامه دارد...
گفت و گو از طیبه کرانی